دختر و پسرکوچولویم زیر سقف زنده به گور شدند ! / زنم از باران وحشت دارد!
سایر منابع:
سایر خبرها
جواهراتم را بخشیدم به خاک پای علی بن موسی الرضا(ع)
خواهم حال و هوایش را عوض کنم به همین خاطر دوباره برمی گردم به موضوع امام رضا(ع) و از او می پرسم چند بار در سال به زیارت امام مشرف می شوید که پاسخ می دهد: مدتی است که پاهایم بسیار کم توان شده و ترددم با ویلچر ممکن است. می دانم که دختر و پسرم هم گرفتاری های زندگی و شخصی خودشان را دارند و نمی توانم به خودم اجازه دهم که آن ها را از کار بیندازم و مدام از آن ها بخواهم مرا به زیارت ببرند. کارهای بچه هایم ارزش بیشتری از زیارت رفتن من دارند. به همین خاطر به سلام دور به حضرت دلم را راضی می کنم. ...
تورق بیش از 50 فیلم سینمایی در عیدانه سیما
صداهای همهمه و شادی نمایشی به راه می اندازند تا به نظر برسد که در خانه مهمانی ای در جریان است اما ... شبکه سه سیما فیلم سینمایی یه حبه قند به کارگردانی رضا میرکریمی، پنج شنبه 23 آبان ماه ساعت 10 از شبکه سه سیما پخش می شود. در این فیلم خواهید دید: قرار است پسندیده دختر کوچک یک خانواده یزدی با پسری به نام کیوان از خانواده متمولی در همسایگی، که حالا مقیم آمریکاست، ازدواج ...
روایتی متفاوت از سخت ترین روز خانواده موشکی ایران
شهید دشتبان زاده با علی آقای کنگرانی با هم رفتند. همان موقع که رفت انگار پرواز کرد. شب چند بار زنگ زدم که جواب نداد. آخر شب ساعت 12 و نیم بود که زنگ زد، گفت: چرا آنقدر زنگ زدی؟ ، گفتم: از وقتی رفتی دلشوره گرفتم. ، گفت: نه بابا نگران نباش! حاجی این ها امشب اینجا بودند، آنقدر با نواب و بچه ها خندیدیم که خدا می داند. ما اینجا خوب و خوشیم، اصلاً هم نگران نباش! برو صدقه بینداز و بخواب. اصلاً هم ...
ناگفته هایی از زندگی نیلوفر مکانیک و کیانا مکانیک / آیا به دختران آچار بدست باید اعتماد کرد؟
مکانیکی بود، او هم کیانا و نیلوفر را مستعد در کار مکانیکی می دانست و می گفت: آن ها واقعا به اینکه یک مکانیک کار شوند علاقه دارند. از او پرسیدم حالا که به دو تا خانم جوان مکانیکی را یاد دادی، به نظرتون در حرفه مکانیکی خانم ها مستعد تر هستند یا آقایان؟ خندید و گفت: اولین شرط که یک مکانیک کار شوید علاقه است و بستگی به مرد یا زن بودن آن ندارد، من همسرم و پسرم مکانیکی بلد هستند و ...
داستان زندگی کولیبالی: من رنگین پوستم اما همه برادریم
هیچ دری بسته نبود. یک بار جلوی در همسایه رفتم و گفتم محمد هست؟ مادرش گفت نه... اما می خواهی پلی استیشن بازی کنی؟ من پلی استیشن نداشتم پس کفش هایم را درآوردم و به خانه آن ها. کاملا راحت بودم. اگر مادر دوستم می گفت: کالیدو! به مغازه برو نان بگیر من می رفتم چون کاملا او را مادر خودم می دانستم. وقتی در چنین محیطی بزرگ شوید همه را مانند برادرتان می بینید. هر شب در خانه مان غذاهای مختلفی از هر کشور ...
ماجرای تبعید رهبر انقلاب به ایرانشهر به روایت دو شاهد عینی
: بابا! تعدادی از شیخ ها آمده اند. پدرم گفت: بگو بفرمایند داخل. درِ این خانه همیشه به روی آقایان روحانی باز است. برگشتم و پیغام پدرم را رساندم اما این بار خود آقا گفتند: بچه جان! بگو پدرت بیاید. ما از آن روحانیون نیستیم! آقا چون به آن منطقه تبعید شده بودند، انگار می خواستند اول ببینند پدرم تمایل دارد با ایشان تعامل داشته باشد و در آن شرایط حساس کشور در اواخر سال 56 آیا ترس و واهمه ای از این کار ...
آلودگی و باران، بهانه بالارفتن نرخ تاکسی های اینترنتی
خانم میانسالی که همراه ما بود، گفت: پسرم پنج هزار تومن بیشتر کرایه ات رو حساب می کنیم، کوتاه بیا. هر سال، وقتی شش ماهه دوم می شود، به خودم می گویم، بازهم ترافیک، بازهم شلوغی، بازهم دربست گرفتن و باز هم سرویس اینترنتی! بیشتر اوقات با یک بارندگی ساده مجبور می شوم این کار را کنم و کلی هزینه کنم تا به خانه برسم. راننده از شنیدن این حرف راضی شد و البته ما با اینکه ناراضی بودیم چاره ...
در اینستاگرام ستاره های خارجی؛ این کُره ای های گوگولی!
در این مراسم برنده شده، دربیاد و بگه جایزه ش گم شده. اینجوری که کارن داره فرار می کنه، آدم بهش مشکوک میشه. زویی نوشته: یه گرگ مادر همراه بچه ش. حالا بچه که شبیه گرگ شده، قبول؛ اما مادر بیشتر انگار کفشش، پاش رو زده که اینجوری قاطی کرده. جی جی با این عکس، تولد پدر فلسطینی ش رو تبریک گفته و در کپشن نوشته که هیچی چای و صبحانه فلسطینی تو نمیشه. البته تولد پدر جان که مبارک، اما به ...
فجر امسال انتظار چه فیلم هایی را می کشد؟
و بویی مستند و تاریخی داشتند، در "درخت گردو" نیز سراغ بمب باران شیمیایی سردشت رفته است. فیلمبرداری این اثر نیز در ارومیه و اطراف آن چندی پیش آغاز شده است. حبس نفس ها با "سه کام حبس" سامان سالور یکی دیگر از کارگردانان دانشگاه سوره سامان سالور است، هم خانه ای محسن نامجو و تورج اصلانی در دوران دانشجویی حالا به یکی از جذاب ترین فیلمسازان ایرانی تبدیل شده. کارگردانی که از "ساکنین ...
فضای مجازی از کتابمون بهتره
های بادگیر رو معرفی می کنم نه کتاب های م. مودب پور و هما پور اصفهانی رو که تجویزهای غیر واقعی و رؤیایی ارائه می دن. از کتاب های تازه چاپ شده، پاییز آخرین فصل سال است رو خوندم که 3روایت متفاوت از زندگی 3 دختر ایرانی داره و تهش نشون میده اون ماییم که سبک زندگی مون رو مشخص می کنیم. او می گوید این که نام خیلی از شاعران و نویسندگان در کتاب های درسی حذف شده، سطح سلیقه ادبی دوستانش را کاهش داده. خیلی بچه ...
مادر شدن چه حسی دارد؟
خواندم و کتاب را در کمتر از 24 ساعت تمام کردم. خواندن دربارۀ زایمان ناخوشایند بود و احتمالاً تجربه کردنش طاقت فرسا، اما من سپاسگزارم که از وحشتناک بودن زایمان و سپس از مشکلات تربیت فرزندان خبردار شدم. با اینکه خودم هنوز مادر نشده ام، می خواهم بچه داشته باشم و، مثل اوکانل، فهمیدم این خواست با چنان خطراتی همراه است که به زحمت می توانم با پس آن بربیایم. وقتی من و نامزدم دربارۀ زمان بچه ...
از حضور قهرمان تیم ملی در گرمخانه های تهران تا دختر تحصیلکرده ای که مترجم زبان انگلیسی است/ یک میلیون ...
ما کار می کشند، برای اینکه شما امروز بیایید، از چند روز قبل مشغول تمیزکردن اینجا هستیم، تمامی لباس ها را رگال کردیم، سرویس های بهداشتی را تمیز کردیم و بچه ها به خاطر اینکه تا نصفه شب در هوای سرد بودند، مریض شده اند. وعده های غذایی ما کم است و هر کسی اعتراض دارد، می گویند بروید خانه خودتان. او که خودش به شیشه اعتیاد دارد، ادامه می دهد: 20 روز است که به اینحا آمده ام تا زندگی ام را درست ...
کشتگان جاده های موقت
توانید باور کنید. گذشتن از آن کار سختی است. روزهایش سخت است چه برسد به شب ها. او می گوید شنیده اعتباراتی به منطقه رسیده، اما هیچ کدام خرج ترمیم جاده نشده است. وضع روستاها هم همچنان تعریفی ندارد. روستاهای حموله، سیدمجید، سیدظاهر، سید نعن، سید یدیم، بامدژ، سید سلمان و حریه، وضع شان مشابه است می دانید سیل فصل نمی شناسد. همین الان یک باران بگیرد هیچ سیل بندی نداریم که مهارش کند. چرا هیچ کس به فکر ...
سپردن کار های خانه به کودکان استثمار آن ها نیست
بودن را به مسئول بار آوردن بچه ها ترجیح می دهند. مدام به خودشان می گویند حالا برای مسئولیت دادن زود است و مدام آن را به تأخیر می اندازند. اگر کودکی را ببینند که خانه را جارو می زند یا میز را دستمال می کشد مادرش را شماتت می کنند که چطور دلش آمده از طفل معصوم کار بکشد؟! خبر ندارند که مادر بیچاره به عمد و از سر علاقه کودک به او کار سپرده و بعداً با انرژی و وقت بیشتری دوباره همه جا را تمیز می کند، اما ...
باید شکم نوه هایم را سیر کنم
که بعد از مرگ پدرشون حالا می تونم پا دراز کنم و یک پشت و پناه دارم. اما یه روز زنگ زدن بهمون گفتن که پسرم تصادف کرده. وقتی رسیدیم به بیمارستان جنازشو بهمون تحویل دادن. اصلا معلوم نشد کدوم از خدا بی خبری پسرمو با ماشین زیر گرفت. اینها را می گوید و اشک از گوشه چشمانش روان است: بعد از فوتش زنش هم ول کرد و رفت. من موندم و 2 تا یادگار از پسرم. حالا باید شکم اونارو هم سیر کنم. هنوز بچه ان، الان دیگه ...
اینجا محله آخوند است نه مزار شریف !
دنبال قدیمی ترین فرد محل می گردی بهتر است با آقای چگینی دلاک حمام آخوند صحبت کنی، برای پیدا کردنش در کوچه های محل قدم می زنم، ابتدای کوچه خانه نیمه مخروبه ای است که کودکان افغان در آن رفت وآمد می کنند؛ کمی جلوتر می روم خانه سه طبقه نوسازی خودنمایی می کند، کوچه ترکیبی از خانه های سنتی حیاط دار و خانه های چندطبقه است. پیرمردی گشاده رو که به عصایی تکیه کرده است و به سختی راه می رود توجهم را ...
اینجا هنوز می لرزد
ای کنارش ماندیم، کم کم به حرف آمد و در حالی که تل خاک روبرو را نگاه میرد گفت سه نفر بودیم و فقط من ماندم. چشمان پر از اشکش را سمتم گرفت و گفت همه سرباز بودیم و تخت هایمان کنار هم بود اما فقط من زنده ماندم و آن دو تا. "صدای ترسناکی بود. هم ترسناک بود و هم عجیب". آقای سلیمی که حالا بعد از دو سال از شب تلخ زلزله تازه سر خانه و زندگی اش در مسکن "مهر" برگشته اینها را می گوید و ادامه می دهد ...
نگرانی شیخ عباس قمی در برزخ
. گفت پدر را دفن کردیم و خیلی معطل نشد. یکی دو شب بعد من پدر را خواب دیدم، به من گفت یک جلد بحار که روی طاقچه است برای فلان عالم است، این را بردار ببر به او بده که من برزخ نگران نباشم، نگفت گیرم، گفت نگران نباشم، دیگر خدا که به مثل حاج شیخ عباس گیر نمی دهد که یک زمینه فراهم می کند حاج شیخ عباس بیاید خواب بچه اش بگوید این کتاب مردم را ببر پس بده. خدا به کافر و مشرک گیر می دهد، به من و شما ...
در چاپ کلیات میرکرمانی به سعید نفیسی توهین شده است
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) دهم مردادماه سال گذشته، اولین کتاب از مجموعه کتاب های دست نویس سعید نفیسی با عنوان کلیات میر کرمانی در حاشیه برنامه شب کرمان در کانون زبان پارسی رونمایی شد، که وحید قنبری ننیز، به عنوان مصحح این اثر گفت وگویی با ایبنا داشت و در آن گفت وگو درباره محتوا و کیفیت اثر صحبت کرد. هم روی جلد کتاب و هم در گفت وگوی قنبری با ایبنا، عنوان شده که این کتاب زیر نظر آقای ...
عاشقانه های مادری که بیماری کودکش درمان ندارد
که ساکت باشد تا همسرم بتواند بخوابد. یک ساعت اگر در بغلم می خوابید، روی کاناپه دراز می کشیدم و اصلا و ابدا خستگی ام در نمی رفت. همان روزها یکی از نزدیکان گفت صبح ها چند ساعتی فاطمه را به مهد ببر. طبیعتا نمی شد او را به مهد معمولی ببرم. پیشنهاد کرد، بپرسم که بهزیستی مهد دارد یا نه. می گفت چند ساعتی برای خودت باش و استراحت کن. شاید حرفش منطقی بود و به صلاح من بود، ولی خیلی از حرفش رنجیدم. واقعا ...
اخراج یک حافظ جنگل به دلیل همراهی با "کمپین نجات جنگل"
به دلیل کمی بودجه برای استخدام نیروهای حفاظتی ذکر می کند. این در حالی است که هم اکنون نیروهای جدیدی در برخی شهرهای استان برای قرق بانی در حال جذب هستند و پس از اخراج این قرق بان نیز جذب کار شده اند. او حالا دست استمداد به سوی آیت الله رییسی رییس قوه قضایی و دیگر دست اندرکاران دراز کرده و درخواست دارد که درباره او احقاق حق شود. قصه تلخ جنگلبان ها در ایران اگر چه سال هاست آغاز شده اما حالا ...
ماجرای ازدواج مجری ایرانی با رئیسش +عکس
. بنابراین چیزی را که من می بینم شاید خیلی بیشتر از خنده هایی باشد که مردم می بینند و خب انگار اثری از غصه و ناراحتی در کار نیست. در خانه با یک پسر بچه شیطان Evil 12 10 ساله سروکار دارم. این سخت نیست؟ شما نمی خواستید همسر آینده تان فردی جدی باشد که بتوان به او تکیه کرد؟ نه، اتفاقا امیرعلی یک تکیه گاه محکم است. امیرعلی نه تنها برای من تکیه گاه است، فکر کنم برای اطرافیانش هم همین ...
ترازوی انقلابی گری در گچساران دست کیست
انقلابی عمل کردند تا سقف خانه اش را از ریزش بازدارند. آری در این شهر سقف هایی ساخته می شوند محکمتر از قدرت باران و غرش آسمان، وا مصیبت از سیل ویرانگر بیکاری که سقف زندگی را آوار می کند. همان هایی که این روزها گمنام هستند و نمی گویند راستی جای ما در جلسات بچه انقلابی ها کجاست و اصلاً به دنبال این مباحث نیستند؛ راستی نکند آنها راه را اشتباه می روند. آری انقلابی بودن و ...
همیشه می گفتم: محمد علی هیچ وقت ما رو ول نکن. الان تو باید دست بابات رو بگیری و توی پیری کنارم باشی. می ...
درمان نشد. یک روز به حرم امام رضا رفته بود و شفایش را از خود آقا گرفته بود. زیاد به حرم می رفت. بعضی شب ها خانه نمی آمد؛ تا اذان صبح در حرم نماز و زیارت می خواند. یک شب در اتاق نشسته بودیم که کسی به خانه آمد. حس کردم شبیه محمد علی است. نگاهش کردم، دیدم خود محمد علی است. گمان نمی کردم آن موقع بیاید. با خواهرهایش احوال پرسی کرد و صورتشان را بوسید. من را بغل کرد و بوسید. آن شب همه خوشحال ...
شاکی اصلی مسأله حجاب
تکلیفش عمل نکرد، و نگاهش را کنترل نکرد زندگی تو به هم نریزد، همسرت از تو دلسرد نشود و محبت و توجهش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم! توی گرمای تابستان زیر چادری که شبیه کوره می ماند از گرما هلاک می شوم، زمستان ها زیر سرمای برف و باران برای جمع و جور کردنش واقعا کلافه می شوم، به خاطر چی؟ به خاطر حفظ خانه و خانواده تو. -منم مثل تو زنم منم تمایل به تحسین زیبایی هام دارم ...
چرا زنان می خواهند لاغر باشند؟
بیشتری به تهران برگشت و روحیه اش را هم از دست داد: آمدم دیدم، همه دارند لاغر می کنند. من هم ورزش را شروع کردم. چند ساعت ورزش می کردم. به خاطر همین چربی های بدنم سفت شد. رژیم ها روی بدن مرجان تأثیری نمی گذاشت: رژیم که می گرفتم، عصبی می شدم. نخوردن من را عصبی می کرد، یواشکی می خوردم. شب ها از ترس پدرم، غذاهای رژیمی می خوردم، ولی گشنه می شدم و خوراکی ها را لای آستین و جیبم قایم می کردم و دزدکی در ...
معضل جدید تاکسی های اینترنتی؛ دلالی با پلاک تهران
ماه گذشته 4مرتبه زن و بچه اش را بیشتر ندیده، می گوید: مثل کارتن خوابا زندگی می کنیم. نه حمامی نه امکاناتی. اون ها زیر پل می خوابند ما زیر سقف این ماشین ها. از حالا که هوا سرد شده اوضاع بدتر هم می شه. زمستون پارسال یکسره مریض بودم. از اول فصل، سرما خوردم تا اردیبهشت درگیرش بودم. زندگی نداریم که؛ نه خواب درست و درمونی داریم نه غذای به درد بخوری. بنایی، نجاری، جوشکاری، برق کشی ساختمون، چاه کنی و ...
منتظر کمک دیگران بودن از مرگ بدتر است
از زمین بلند می شوند، روی هم قرار می گیرند و گرد وغبار را می بلعند. درِ خانه می ایستد و میان دیوارها جا می گیرد. جمشید عقب عقب می رود و پرژین و مادرش هم پشت سر او از حیاط می گذرند و به خانه نزدیک می شوند. سقف خانه آرام آرام بالا می رود و روی دیوارها می نشیند. هاوژین عقب عقب می رود تا به تلویزیون برسد. چراغ ها و تلویزیون روشن می شوند. حالا همگی روبه روی تلویزیون نشسته اند و فیلم تماشا می کنند. ...
زلزله در میهمانی اما و اگرها
.... گویی مرگ در خانه شان کمین کرده بود، اول مادرشان را با خود برد و حالا هم زنان و دو کودک خانواده را زلزله به کام مرگ کشانده است. بدن بی جان فوزیه و شرمین قیطرانی و مروت حقانی را از میان خروارها خاک و آجر و آهن بیرون کشیدند. بچه های خواهران شان ژوان محمدی 9 ساله و محمد پوررستم 3 ساله را که امیدهای خانواده بودند با دستان خودشان دفن کردند. از میان همه کسانی که در آن خانه بودند تنها یک دختر ...
لرزه بر جان آذربایجان
را دارند و در اولین ساعت حادثه تخریب بیش از 30 خانه گزارش شده است. اولین تصاویر از مناطق زلزله زده به دستمان می رسد . مردم هراسان از خانه ها بیرون آمده اند و در معابر و خیابانها تجمع کرده اند. سرمای شب منطقه کوهستانی نیازی به توصیف ندارد . عده ای پتو بر سر کشیده و همراه بچه هایشان چمباتمه نشسته اند .برخی هم آتش کوچکی روشن کرده و کنار آن ایستاده اند. برخی هم به اجبار داخل خودروها هستند. ...