روایت دختر اعدامی که پس از 9 سال از زندان آزاد شد
سایر خبرها
مجرد بودم که به خانه دوست متاهلم رفتم / سارا با من خیلی صمیمی شد
دیگر شنیده بودم او در این مدت با دوستانی ناباب رفت و آمد دارد و من نمی خواستم همسر دوستم با افراد دیگری معاشرت کند. این بود که صبح زود و در حالی که می دانستم همسرش سر کار رفته است، به منزل سارا رفتم. آن جا مشاجره ای بین ما آغاز شد که من در همان حالت عصبانیت گلویش را فشار دادم و او را خفه کردم که پس از آن هم مورد ظن قاضی ویژه قتل عمد قرار گرفتم و دستگیر شدم. با وجود این، اگر با چشم باز ازدواج می کردم و در معاشرت خانوادگی نیز حریم عفاف و عفت را نگه می داشتم و اگر دوستم تا این اندازه به من اعتماد نمی کرد که در زمان مجردی به حریم خانه اش راه یابم شاید سرنوشتم به گونه ای دیگررقم می خورد و .. ...
اعتراف شهریار به نقشه شیطانی برای شیرین / دختر جوان مرا به خانه اش برد !
عروسی دخترخاله اش شرکت کند. با اطلاعاتی که شیرین به من داد فهمیدم این بهترین موقعیت برای سرقت از خانه آن هاست. از سویی برای این که بعد از سرقت گناه آن به گردن من نیفتد و مدرکی علیه من وجود نداشته باشد به شیرین گفتم من هم قرار است در سفری چند روزه نزد پدرم بروم و او را برای خواستگاری به کشور بیاورم. به این ترتیب با استفاده از کلیدهای یدکی که تهیه کرده بودم وارد خانه شان شدم و یک راست سراغ کمدی که آن ...
ماجرای عجیب تجاوز ناپدری تهرانی به دختر جوان +جزئیات
زندگی به ساری رفت. وی ادامه داد: من مدتی قبل برای دیدن مادرم نزد او رفته بودم که متوجه رفتار های مشکوک کامران شدم. او می خواست هر طور شده با من تنها باشد و من از رفتار او تعجب کرده بودم تا این که آخرین بار پیشنهاد بی شرمانه ای را مطرح کرد که ازشنیدن آن وحشت کردم و به تهران برگشتم. دختر جوان افزود: بعد از این ماجرا مزاحمت های کامران ادامه داشت تا این که یک روز در خانه پدرم ...
سوختن دختر نوجوان در آتش اعتیاد پدر
به گزارش افکارنیوز ، یکی از روز های سرد پاییزی با صدای شیون مادرم از خواب بلند شدم همه خانه به هم ریخته بود. پدرمعتادم دوباره برای گرفتن پول مواد از مادرم او را کتک زده بود. مادرم با سر و صورت خونی از خانه رفت و من و برادرم را تنها گذاشت. تا شب منتظر ماندم، اما نه پدرم برگشت و نه مادرم. اخبار اجتماعی - نمی دانستم چه کنم. فردای همان روز بود که عمویم به خانه مان آمد و باخبر ...
زندگی تلخ ترنس ها در شب های سرد تهران
گفتند چیزی زدم که این طور شدم. آزمایش که می گرفتند، می فهمیدند خبری نیست. قصه اول، فصل دوم: دربه در شغل و خانه از خانه بیرونم کردند، مادرم دور از چشم پدر کمی پول به من داد و گفت: برو تهران. از خدا همین را می خواستم. شنیده بودم در تهران شبیه من زیاد است. آریا چهار سال پیش به تهران می آید و سکانس دوم زندگی اش با نام روشا ادامه پیدا می کند. شب های زیادی پارک خوابی کردم؛ حوالی راه آهن. دوستانم زیاد شدند ...
همدم تنهایی های من در 70 سالگی
مرودشت رفتم. آن روزها درگیر تر و خشک کردن بچه ها بودم. بچه هایم که از آب وگِل درآمدند، دوباره به فکر یادگرفتن سواد افتادم و به طور شبانه در مدرسه ای نزدیک خانه مان در کلاس های نهضت سوادآموزی شرکت کردم. تا کلاس چهارم درس خواندم و همان زمان در بیمارستان مشغول به کار شدم. اما بعد از چند سال، گفتند چون سواد درست و حسابی نداری، باید از اینجا بروی؛ می خواهیم نیروهای طرحی استخدام کنیم. می خندد و ...
مرد جوان مواد مصرف کرد و سپس به زن همسایه تعرض کرد!
می کنم. ما هیچ مشکلی با هم نداریم و زندگی خوبی داریم. مشکل من این بود که نمی توانستم ماجرایی را که 14 سال قبل برایم رخ داده بود، فراموش کنم. ضمن اینکه وقتی خیلی بچه بودم پدر و مادرم را از دست دادم و همیشه تنها زندگی می کردم و کسی را نداشتم که دلداری ام بدهد. در نوجوانی در یک کارگاه مشغول به کار شدم تا تراش کاری یاد بگیرم البته تراش کار خوبی هم هستم و شغلم را دوست داشتم، اما بعد از اینکه ...
قصاص برای دانشجوی دستفروش
اولیای دم هستی که متهم گفت: من همان زمان هم به خاطر شرایط بد اقتصادی مجبور به دستفروشی شدم و چند ماه پیش از آن اتفاق هم پدرم را از دست داده بودم. در حال حاضر هم پس از 2 سال و نیم که در زندان بودم وضعیتم تغییری نکرده و توان پرداخت دیه را ندارم. اما واقعاً قصدم کشتن او نبود و تنها برای فرار از بین آن چند نفر چاقو را پرتاب کردم. نمی دانستم پرتاب کردن بی هدف زندگی ام را نابود می کند. قاضی پس از شور حکم قصاص برای این متهم 23 ساله را صادر کرد. ### ...
در زندان شاهنشاهی به مبارزان انقلابی چه گذشت؟!
، برادرانه به شما بگویم. او تا این کلمه را شنید خودکاری را که در دستش بود، به دیوار روبه رو پرتاب کرد و گفت: حالا که گفتی برادرانه ، نامردم اگر یک کلمه از حرف هایت را یادداشت کنم . آن شب من بعد از 3 تا 4 ساعت شکنجه شدن، دوساعت با او حرف زدم و از مبارزه، انقلاب، سیاست، امپریالیزم، دین، خدا، پیغمبر و هر چیزی که آن موقع بلد بودم، برایش توضیح دادم. در حین صحبت متوجه اثرات حرف هایم روی او بودم ...
خانواده آسیب رسان/ فرزندان در پرتو محبت شما را به عنوان الگو می پذیرند
متدین که مذهبی هستید به عنوان همسری برگزیده است. دختر خانم در حالی که اشک در چشمانش حلقه شده بود گفت: پدرم همیشه به من سخت می گرفت و یک بار نشد با محبت کنار من بنشینه و دست محبت به سر من بکشه. خانه برای من همیشه مثل یک زندان بود و هیچ کس احساس منو درک نمی کرد، یکبار نشد پدرم به من بگوید: دخترم نیازمندی های تو چیست؟ دلم می خواست از زندان خانه فرار کنم و مثل دیگر دختران جوان با نشاط و زیبا ...
ناگفته های عکاس انقلابی از عکس هایی که هرگز چاپ نشد!
اسلحه به دست خیلی نزدیک شده بودیم. سرباز مرتب به من می گفت عکاسی نکنم، من هم جوان بودم و سر نترس داشتم. حالا که فکرش را می کنم از این همه جسارت خودم و رفیقم حسین فاطمی تعجب می کنم. در جوانی صورت سفیدتر و موهای روشنی داشتم و اغلب لباس های روشن می پوشیدم که با مد آن روزها متفاوت بود. تظاهرکنندگان و سربازها هر وقت من را می دیدند فکر می کردند من خبرنگار خارجی هستم. دریکی از همین صحنه ها که ...
از پخش اعلامیه های امام تا شکنجه شدن در زندان های ساواک/ به جرم پخش اعلامیه امام دستگیر شدم/ چاپ عکس ...
پنج سال حبس محکوم شدم. ساواک در همه استان ها زندان های مخوفی داشت و متهمان را تحت فشار و شکنجه قرار می داد. ساواک در وسط لشکر 77 پیاده مشهد زندان بزرگی داشت که متهمان را برای بازجویی به آنجا می برد. همه امور بازجوها دست ساواک بود وشرایط ابدا به گونه ای نبود که مباحث حقوقی رعایت شود. دوستمحمدی از شکنجه های ساواک می گوید: در دوران محاصره رژیم پهلوی در زندان سیاسی ساواک مشهد هیچ ...
ساخت قبرستان، شرط رهایی قاتل از طناب دار! +تصویر
پسر جوانی که در جدالی خونین دست به قتل پدر و پسر جوان در منطقه کن سلوقون زده بود پای چوبه دار با شرط عجیبی مهلت گرفت. به گزارش افق انلاین ، ساعت 6 عصر پنج شنبه 30 مرداد سال 93 ماموران کلانتری امامزاده داوود (ع) از ماجرای درگیری دسته جمعی مطلع شدند و تیمی از ماموران با حضور در روستای سنگان پی بردند که پنج مرد در این درگیری با تفنگ شکاری زخمی و روانه بیمارستان شده اند. تیم ...
جریان دلداری مدافعان حرم توسط حاج قاسم
به گزارش جهان نیوز ، صدای جوانی که با فریاد درخواست کمک می کند، در گوشم می پیچد، با ترس از خواب بیدار می شوم، بانگ اذان است که از گلدسته ها به گوش می رسد، چراغ پذیرایی روشن است، همسرم در حال دعا و مناجات است، لبخندی می زنم و می گویم خانم شما خواب ندارید؟ ، همسرم رو به من می کند و با لبخندی که نمی تواند دلواپسی ها و دلتنگی هایش را پنهان کن ...
سپهبد شهید قاسم سلیمانی: از حرف رهبری شوکه شدم!
...> در جلسه ای که خدمت رهبر معظم انقلاب رسیده بودیم من این مساله را مطرح و شرح ماوقع را به ایشان گفتم و منتظر عکس العمل مثبت و خوشحالی ایشان بودم. رهبری بلافاصله فرمودند: همین الان زنگ بزن آزادش کنند. من بدون چون و چرا زنگ زدم، اما بلافاصله با تعجب زیاد پرسیدم آقا چرا؟ من اصلا متوجه نمی شوم چرا باید این کار را می کردم؟ چرا دستور دادید آزادش کنیم؟ رهبری گفتند: مگرنمیگویی دعوتش کردیم؟ بعد از این جمله خشکم زد. البته ایشان فرمودند: حتما دستگیرش کنید. ماهم در یک عملیات سخت دیگر دستگیرش کردیم. مرام شیعه این است که کسی را که دعوت می کنی و مهمان توست حتی اگر قاتل پدرت باشد، حق نداری آزار بدهی. ...
پرتاب کفش به سوی بنی صدر تا خاطراتی از شهید حسین خرازی
طول جنگ همراه همیشگی شهید خرازی بودید خاطره خاصی از ایشان دارید؟ من دی ماه سال 60 آماده اعزام به جبهه شدم؛ در واقع گرچه باز هم با ممانعت مسئولان روبرو شدم در 19 سالگی با هر ترفندی شده به جبهه رفتم. از آنجا که بچه های اصفهان به تیپ 14 امام حسین (ع) اعزام می شدند من هم خودم را به این تیپ رساندم و در تا زمان شهادت حاج حسین خرازی در عملیات های مختلف در کنار ایشان بودم. خاطره کم ...
علت طلاق مهراب قاسمخانی و شقایق دهقان فاش شد + سند
بازیکنان تاحدودی خشن را دوست دارم. من قبل از اینکه خودم بفهمم، پرسپولیسی شدم. چون پدر و مادرم اسمم را به خاطر مهراب شاهرخی انتخاب کردند. همه فکر می کنند اسمم برگرفته از شاهنامه است. در صورتی که پدر و مادرم کاملا فوتبالی و استادیومی بودند، بنابراین چاره ای جز پرسپولیسی شدن نداشتم. من تئاتر را دوست ندارم در سلیقه من نیست فیلم های خارجی زیاد می بینم. فیلم ...
افشاگری قاضی مسعودی از نفوذی های پرونده بانک سرمایه
موضوع به زندان اوین گزارش خواهد شد. در ادامه داریوش امان کی با حضور در جایگاه به دفاع از خود پرداخت و گفت: من اطلاعات خوبی دارم و می دانم باید مر قانون را رعایت کنم. وی افزود: متأسفانه در رسانه ها به صورت گزینشی صحبت هایم منتشر شد. سال 85 از کشور و از طریق مرز هوایی خارج شدم و سال 92 به صورت قانونی به کشور برگشتم و در مرداد سال 93 بنده احضار شدم. این متهم اظهار کرد ...
افشاگری قاضی مسعودی از نفوذی های پرونده بانک سرمایه
موضوع به زندان اوین گزارش خواهد شد. در ادامه داریوش امان کی با حضور در جایگاه به دفاع از خود پرداخت و گفت: من اطلاعات خوبی دارم و می دانم باید مر قانون را رعایت کنم. وی افزود: متأسفانه در رسانه ها به صورت گزینشی صحبت هایم منتشر شد. سال 85 از کشور و از طریق مرز هوایی خارج شدم و سال 92 به صورت قانونی به کشور برگشتم و در مرداد سال 93 بنده احضار شدم. این متهم اظهار کرد ...
مجیدی: گرمای تنور فجر برایم مهم بود
خانه و محل کار آن ها رفتیم. پیدا کردن آن ها به مدرسه صبح رویش برمی گردد که به آنجا رفتیم. ابوالفضل شیرزاد بازیگر خردسال این فیلم در ادامه توضیح داد: من در مدرسه بودم که برای این نقش انتخاب شدم اول از من تست بازیگری گرفتند و به من گفتند باید با این نقش زندگی کنی ابتدا از بازیگری چیزی نمی دانستم اما الان عاشق بازیگری شده ام. من دست فروشی می کردم. مجید مجیدی را نمی شناختم! ...
ادای دین مجیدی به شهدای هشت سال دفاع مقدس و سردار سلیمانی
گردد که به آنجا رفتیم. ابوالفضل شیرزاد بازیگر خردسال این فیلم در ادامه توضیح داد: من در مدرسه بودم که برای این نقش انتخاب شدم اول از من تست بازیگری گرفتند و به من گفتند باید با این نقش زندگی کنی ابتدا از بازیگری چیزی نمی دانستم اما الان عاشق بازیگری شده ام. من دست فروشی می کردم. نیما جاویدی فیلمنامه نویس خورشید گفت: واقعاً چه لذتی بیشتر از این وجود دارد که با آقای مجیدی کار کنیم ...
رمئو و ژولیت چیزی از عشق نمی دانستند
به او علامت می دهد، حالا اندی می تواند سهم خودش را در مکالمۀ محکم در آغوشم بگیر شروع کند. اندی به سارا می گوید: هیچ وقت نفهمیدم چرا باهام ازدواج کردی. خیلی خوشگلی. بابام همیشه بهم یادآوری می کنه که من آدم ضعیف، کوچیک و مفلوک خانواده بودم. خیلی می ترسم که متوجه اشتباهت بشی. ترس از پا درم میاره و آخرش فشار می آرم و بعد از خودم دورت می کنم. نیاز دارم باهات در تماس باشم، به اطمینان خاطرت ...
فاطمه عطایی قربانی اسیدپاشی: در دادگاه گفت هیچ کاری نمی توانی بکنی
حق طبیعی شما بود ، چرا از این کار صرف نظر کردید؟ من حدود شش سال پیگر روند پرونده ام بودم. همچنین در این مدت درگیر هزینه های بسیار بالای درمان و بیمارستان بودم. در حالیکه من 6 سال تمام ، بین بیمارستان و دادگاه آواره بودم، پدرشوهر سابقم با وثیقه 50 میلیون تومانی بیرون از زندان بود. بعد از سالها دوندگی تقاضای قصاص قطعی شد و به اجرای احکام رسید. از اینجا دوباره تهدیدهای من آغاز شد. البته ...
انگشتان چهارساله اش یخ زده اما عکس سردار را پایین نمی آورد؛ مادرم مرا یک سلیمانی می سازد آقای من دلت قرص!
اصرار داشت که عکس سردار را روی سرش استوار نگه دارد... *انگشتان چهارساله اش یخ زده اما عکس سردار را پایین نمی آورد کودکی که آمده تا از همین سن و سال پایین به رهبرمان بگوید، مادرم مرا سلیمانی می سازد آقای من دلت قرص! با مادرش که به سخن نشستم، می گوید: محمد امین فقط چهار سال دارد، روزی که سردار به شهادت رسید من در خانه بودم و همراه آشپزی گریه می کردم، موضوع را از من ...
پسر اعدامی برای رهایی باید یک قبرستان بسازد
بررسی های ابتدایی مشخص شد، روز حادثه خانواده مقتول به طرف خانه قاتل سنگ پرت کرده بودند و متهم هم با اسلحه شکاری به طرف آن ها تیراندازی کرده بود. در ادامه تحقیقات هم مشخص شد ضارب با پدر و پسر به قتل رسیده نسبت فامیلی دارد و ظاهرا مدتی بود که با هم اختلاف و درگیری داشتند. با وجود تلاش ماموران آگاهی، دستگیری مهدی چندماهی به تعویق افتاد تا اینکه در آذرماه همان سال، متهم در رباط کریم شناسایی و ...
روایت مبارزان انقلاب 57 از روزهایی که با مشت گره کرده آزادی را فریاد می زدند/ مساجد؛ کانون وحدت شیعه و ...
افتادکه تعداد شهدا غیر قابل شمارش می شد. گذشته از آن ها که در طول درگیری سلاح سربازها را گرفته بودند، بیش تر مردم دست خالی بودند. یخ کرده بود. هنوز ظهر نشده بود و هوا خیلی سرد بود. پاهایم کاملا چکمه های صورتی رنگم را موقع فرار جا گذاشته بودم. دنبال برادرم منصور می گشتم. از اول هم رفته بودم پی او. از یافتنش که ناامید شدم، به زحمت محل درگیری را ترک کردم. نزدیک ظهر درگیری تمام شد. همة ارتشی ...
مردی که 40 سال بعد از شهادتش، دوباره شهید شد +تصاویر
فعالیت بدنی را به او نمی داد. من علاوه بر کارهای خانه، برای کمک به پدر شوهرم که بقال بود و سن و سال بالایی داشت، هر کار سخت فیزیکی که فکرش را بکنید، انجام دادم. از قبل از اذان بح تا ساعت 12 شب، یک نفس کار می کردم. چند سال بعد که با گرفتن وام توانستیم خانه بخریم، با اینکه از مستقل شدن خوشحال بودم اما مشکلات جدیدی سر راهم ایجاد شد. خانه مان در طبقه سوم بود و هر وقت حال حاج آقا بد می شد ...
بارقه؛ نوری میان آتش
به گزارش پایگاه خبری ربیع ، شهیده ای کوچک که به دست جنایتکاران گروهک منافقین به شهادت رسید. یادم نیست اولین بار پنج یا شش ساله بودم که تو را دیدم . فقط به خاطر دارم آنقدر کوچک بودم که وقتی مقابلت قرار می گرفتم تقریبا هم قد بودم . تو همیشه ساکت بودی و با چشمانی درشت و موهایی مشکی به من زل می زدی ، مادر هیچ گاه از تو برایم نمی گفت . تا وقتی به مدرسه رفتم و کم کم خودم توانستم از تو بخوان ...
مش خداداد مردی انقلابی؛ از سربازی در دوران پهلوی تا خادمی مسجدی در اهواز
علیه رژیم پهلوی برگزار کردند، عمده شعار مردم قم مرگ بر شاه بود. همه زن و مرد پیر و جوان این شعار را از جان و دل می دادند و این همان رمز پیروزی مردم است؛ اتحاد و همدلی. پس از این روزها من به اهواز برگشتم با عده ای از رفقا و بچه ها محل شروع کردیم به پخش اعلامیه و ساماندهی مردم برای شرکت در تظاهرات، نکته خوبی که ما داشتیم آن روزها جوان بودیم و دست به فرارمان خوب بود، یادم است یک شب که ...
شهدای انقلاب
از حماسه روستای جوشان را همه می شناسند اما نه به انارهای دانه سیاهش ، بلکه به مردم فداکار ش . از کوچه پس کوچه های جوشان که رد می شوم بر روی درب هرخانه این روزها عکسی است ، نه از شهدایشان که ان را ادای دین ووظیفه می دانند ، بلکه از شهید حاج قاسم سلیمانی که نشان از ادامه مسیرانها به راه سردار است . به درب خانه ای قدیمی و بسیار ساده اما با صفا می رسم ،این خانه شهیده ای ...