سایر منابع:
سایر خبرها
خاطره تورج منصوری از علی حاتمی و جهان پهلوان تختی
تورج منصوری چند سال پیش در گفت و گویی با ایسنا به مناسبت سالروز تولد علی حاتمی (23 مردادماه) خاطره ای از آخرین روز قیلمبرداری جهان پهلوان تختی را در یادداشتی به رشته تحریر درآورد: اواخر آبان سال 75 بود که آقای حاتمی برای آخرین بار سر صحنه حاضر شد و بخشی از کار (فیلم جهان پهلوان تختی) را فیلمبرداری کرد، اما پس از آن روز دیگر سر صحنه برنگشت و مدتی بعد درگذشت. من همان روز فوت ایشان، برای اینکه ...
معجزه ای که ارتش بعث را زمین گیر و رزمندگان اسلام را منسجم کرد
غلامحسین دربندی که در صفحه مجازی وی منتشر شده است را می خوانید: اشغال ارتفاعات الله اکبر توسط عراق غروب پنجم مهر، عراقی ها به ارتفاعات الله اکبر حمله کردند. تازه آن جا بود که برای نخستین بار صحنه های جنگ حقیقی را دیدم. نیرو های ما زیاد نبودند و چند دستگاه تانک هم بیش تر نداشتیم. روز ها را با تیراندازی رو در رو با عراقی ها می گذراندیم. مرتب به ما می گفتند توپخانه ها می آیند و پدر ...
پدرم از شاه برای کشتی گیران خانه گرفت
دکتر کوشان، پدرم را می شناسد و به پدرم پیشنهاد می دهد. پدر شما در دو رشته موفقیت های زیادی را به دست آورد، اما می خواستم بدانم که خودش را بیش تر متعلق به کدام رشته می دانست؟ پدرم بیش تر خودش را فردی هنری می دانست، چون هم زمان زیادی در عرصه هنری بود و هم علاقه بیش تری به این رشته داشت. تا جایی که من خاطرم هست، خاطره زیادی را از دوران قهرمانی تعریف نمی کردند. وقتی هم که درباره ی دوران ...
صحبت های شیخ حسین متحولم کرد/ در اتوبوس پنهان شدم تا به جبهه بروم
که شب از سر کار آمد نفهمد. ساکم را گذاشتم عقب اما درش را چفت نکردم که صبح ساعت 4 می خواهم بروم بردارم. نماز صبح را که خواندم رفتم در پارکینگ یواش ساکم را برداشتم و رفتم. البته شب قبلش نامه حلالیتی نوشته بودم داده بودم به برادر معینی که مرحوم شده، او معتمد محل و اذان گو مسجد بود. بردم دم خانه اش گفتم: لطفا فردا غروب این را ببر دم خانه ما اما داستان را به پدرم نگو. گفت: چرا خودت به او نمی گویی؟ گفتم ...
روایت تسنیم از 40 سال ویلچرنشینی جانباز دوران دفاع مقدس / از کاروان شهدا جا ماندم
سنگرها به نیروهای ما تیراندازی می کردند. از کاروان شهدا جا ماندم روز 17 بهمن ماه سال 60 بود می دانستیم عراق در حال حمله به چزابه است ساعت حدود 11 بود چند گلوله پی در پی از ناحیه چپ گردنم رد شد و من از بالای سنگر پایین افتادم و قطع نخاع شدم. همه فکر کردند شهید شده ام تا جایی که شهید مردانی گفته بود جنازه صفایی را ببرید تا بچه ها نبینند چون روحیه آنها خراب می شود به ...
روایت جانباز شیمیایی از جنگی که از مرز به خانه هایمان کشیده شده است
لی سخت می شود... اما با اصرار مرا وارد حرم کرد و با همکاری مردم تا دم ضریح برد... علی ریوندی در لباس خادم افتخاری حرم رضوی علی آقا نمی گوید در آن خلوتِ طلب نکرده، چه ها گذشت اما جملاتی که در ادامه می گوید، به غایت شیرین است، به شیرینی اجابت: طوری شد که من 6 ماه بعد، روی پای خودم به حرم امام رضا (ع) رفتم! آن روز گفتم: آقا! می خواهم خدمت کنم... 2 ماه بیشتر طول نکشید که کار خادمی ...
جانبازی که رهبر انقلاب او را فولاد پسر خواندند
... نام و نشانی از او نداشتم و گمانه زنی ها نتوانست تدارک گفتگوی ما با آن عزیز را فراهم آورد و از فکر مصاحبه با او منصرف شدم. چند روز قبل یکی از رزمندگان دوران جنگ از ما خواست تا این بار قرار گفتگو را با جانبازی از شهر محمد آباد بگذاریم. او از رشادت ها و سادگی مردی گفت که وسعت کویر شرق اصفهان از مردی و ایستادگی او کم می آورد و زنده ماندنش به سبب زخم عشق از عنایات خدا بود ...
کارآفرینان اصفهانی| زنانی که بار زندگی را تنهایی به دوش می کشند / ظرف های مینایی وضعیت مریم را متحول کرد
نه اینکه آنها یاد بگیرند با پول دیگران زندگی کنند. وی افزود: یک روز به یک مهمانی دعوت شده بودیم، یکی از مهمان ها برای میزبان بشقابی میناکاری شده و خیلی زیبا هدیه آورد، از آنجایی که می دانست دنبال کار هستم به من گفت که این بشقاب را از زنی خریده است که خودش در خانه درست می کند، آموزش هم می دهد و بعد از مدتی که کار را یاد گرفتی می توانی برای خودت کار کنی؛ از پیشنهادش خوشحال شدم، آدرس ...
نقشه شیطانی پسر همسایه برای زن جوان
به گزارش سیتنا، هاله با چشمانی گریان در دایره اجتماعی کلانتری گفت: مشکل من از زمان آشنایی ام با خانمی که یک فروشگاه در نزدیکی خانه مان داشت شروع شد. او زنی باکلاس و خوش سروزبان بود و رفتارهایش جذاب به نظر می رسید. رفاقت من و این زن جوان در چند مراجعه ای که به مغازه اش داشتم صمیمانه و خودمانی شد و هر موقع فرصتی پیدا می کردم به محل کارش می رفتم و او را می دیدم. شوهرم هیچ حساسیتی درباره ...
این دو بازیگر مطرح سینما ترنس نیستند
رییس تئاتر شهر و موسوی رییس شورای ارزشیابی و نظارت اداره کل هنرهای نمایشی دو تن از مدیران وقت بودند. بازبینی سه ماه طول کشید و استاد کامیابی مسک هم بازبین آن نمایش بود. نقش اصلی نمایش بودم ولی پس از بازبینی به کارگردان آن اثر اعلام کردند که سامان ارسوط را از نمایش حذف کن و پس از حذف او اجرا خواهی داشت. او درباره ی شکایت خودش به خانه ی تئاتر در آن زمان توضیح داد: به خانه تئاتر شکایت کردم ...
نوبت خاکی شدن عمامه ها در اردوی جهادی است
گوشم می رسد لبخند روی لبانم می آید. روستای حسن آباد. روز اول که با حاجی جمالی رفتم به سمت این روستا، رسیدیم به مسجد روستا. بعد از 20 دقیقه مینی بوس خواهران رسید و همه رفتند سر کارهایشان؛ ما هم با حاجی رفتیم پیش بچه ها. رفتیم در چادر نشستیم. یک چادر ساده، چون خانه یشان در سیل خراب و در حال ساخت بود. یک چای ساده روستایی کنار صاحب خانه خوردیم. عمامه، عبا، قبا را روز قبل شسته، تمیز و مرتب ...
بازنشر| گفتگوی تهران پرس با مرحوم سید جعفر کریمی: صلاحیت علمی آیت الله خامنه ای "اَقدم" از همه ...
خواست و فرمود چه می کنی؟ تو حوزه را علیه من شوراندی! گفتم من آن چرا که انجام دادم حسب امر شما بود اما مرحوم بروجردی فرمود متوقفش کنید، نمی خواهم. نگذاشتند کاری انجام بدهم ولیکن در اینجا آقایان اگر همکاری نکردند، من تنها اقدام می کنم. بنده و مرحوم خاتم یزدی را مامور کردند که جلسات امتحانی تشکیل بدهیم و طلبه ها را امتحان کنیم و براساس امتحان، نتیجه اش اگر مساعد شد اسم آنها را در دفتر ...
دیاباته: هواداران پرسپولیس هم من را دوست دارند/ تمایلی برای بازی در ایران نداشتم
.... ایران جزو کشور هایی است که خیلی تحت تاثیر کرونا قرار گرفته و شهر خلوت شده و رستوران ها هم بسته هستند. شرایط سخت و ترسناکی است. در این وضعیت ترجیح می دهم بیشتر در خانه بمانم و تنها برای دویدن از خانه خارج می شوم. بیشتر بخوانید: کریمی: قائدی بهترین بازیکن استقلال در سال 98 بود/ بازگشت به لیگ ایران اشتباه بزرگ من بود/ طرفدار سپاهان بودم بازیکن استقلال در ادامه گفت: مردم ...
پیشنهاد مهران مدیری به شهرداری ها
، روان آدم را تعطیل می کند. وی ادامه داد: همسایه روبرو ما قبل از قرنطینه از تی برای تمیز کردن کف بالکن استفاده می کرد، چند روزی که از قرنطینه گذشت آن را به پایه میکروفن تبدیل کرده بود! در بخشی مهران مدیری کامنت ها را خواند. در خانه ما سه نسل طرفدار شما هستند، خودم، پدرم و پدر بزرگم می خواهم زودتر بچه دار شوم او هم طرفدار شما شود. آقای مدیری عیدی ما خوردن ...
ماجرای حضور همزمان ناطق نوری و فردین در سالن مسابقات جهانی کشتی
قابل سینما آشنا می شود. پدر برای خرید بلیت به سینما رفته بود که گویا بلیت تمام شده بود و همان جا دکتر کوشان، پدرم را می شناسد و به پدرم پیشنهاد می دهد. پدر شما در دو رشته موفقیت های زیادی را به دست آورد، اما می خواستم بدانم که خودش را بیش تر متعلق به کدام رشته می دانست؟ پدرم بیش تر خودش را فردی هنری می دانست، چون هم زمان زیادی در عرصه هنری بود و هم علاقه بیش تری به این رشته دا ...
خاطراتی از فردین؛ قهرمان ملی کُشتی و بازیگر محبوب تاریخ سینمای ایران
ماجرای حضور همزمان ناطق نوری و فردین در سالن مسابقات جهانی کشتی آزاد سیاوش فردین، فرزند زنده یاد محمدعلی فردین قهرمان کشتی ایران و بازیگر محبوب سینما در گفتگو با ایران ورزشی می گوید: مسابقات جهانی کشتی آزاد در سال 1998به میزبانی تهران بود که محمدرضا طالقانی از پدرم دعوت کرد که در سالن مسابقات حضور داشته باشد. پدرم خیلی مخالفت کرد اما آقای طالقانی که ارتباط نزدیکی با پدرم داشت زیر بار نرفت؛ گفت باید خودم بیایم دنبالت و با هم برویم سالن. * پدر می گفت سالن بسیار شلوغ می شود و مردم اذیت می شوند و شاید فضای مسابقه به هم ریخته شود و این خوب نیست. اما طالقانی زیر بار نرفت. وقتی وارد سالن شدم، دیدم که مردم یک به یک می گویند فردین آمده و این که این جا نشسته فردین است و از این حرف ها و از همین جا در سالن به یک باره پیچید که محمدعلی فردین در سالن مسابقات حضور دارد. پایین جایگاه ویژه بودیم. در جایگاه بالاتر ا ...
واکنش شهید شاه میری به هدیه اعطایی رژیم طاغوت/ امر به معروف مادر در خردسالی
. خانم افراخته روز هایی را از سر گذرانده که تلفن در خانه نبود و با هر تماسی به کاسب های محل، از جا می پرید و پابرهنه خود را به تلفن می رساند تا بلکه خبری از گمشده اش بگیرد. اصغر 21 ساله بود که اسیر شد و در سری دوم مبادله به آغوش مادر و خانواده بازگشت. خانم افراخته با یادآوری شرایط سخت روز های جنگ و تاکید بر اینکه مردم آن روز ها بیشتر شکرگزار بودند می گوید: ما زمان شاه را درک کردیم و اکنون هم در ...
توپ بستن گنبد حرم رضوی به دست نظامیان روس / عکس
الثانی 1330 هجری قمری، دو ساعت به غروب مانده بود که پدرم مرحوم آیت الله میرزا حسین فقیه سبزواری که در آن زمان 21 سال داشتند، برای اقامه نماز ظهر و عصر به مسجدجامع گوهر شاد می رفت که شخصی به نام محمدجواد عرب زاده، هراسان به او خبر می رساند که خودت را به مدرسه برسان که الان روس ها آستان قدس را به توپ می بندند. او نیز پس از شنیدن این خبر، باعجله و هراسان خود را به صحن کهنه می رساند. پدرم در ...
روایت وزیر ارتباطات از مهمترین نصیحت پدرش/ دروغ نگویید
در خانه ماندند. بنابراین به هر حال شرایط برایشان دشوار است. اما چاره ای نیست. البته برنامه هایی برایشان تدارک دیده ایم که مشغول شوند. ضمن اینکه بخشی از وقت بچه ها به تکالیف مدرسه می گذرد. معلم هایشان هم از طریق پیام رسان ها ویدئوهایی را می گذارند و درس می دهند. بنابراین بخشی از وقت بچه ها به آموزش می گذرد. بخشی از وقت را هم به بازی های رایانه ای و دیدن برنامه های تلویزیونی می گذرانند و بخشی دیگر ...
تصادف های ساختگی سوژه مهران مدیری شد/دورهمی به دنبال کاشف داروی کرونا
اخیر تعداد ماشین هایی که پشت آن ها نوشته به یاد پدرم خیلی زیاد شده است. (خنده) وی گفت:اما همسایه دیگر ما بعد از دیدن پراید ها، دو روز بعد در لاین سرعت اتوبان چمران نیسان به او زد و در کندرو کردستان پایین آمد! اما دیه به او تعلق نگرفت، به خاطر این موضوع را مطرح کردم که جوگیر نشوید و خودتان را جلوی هر ماشین بیاندازید. مدیری درباره کارشناسی تصادف گفت:کارشناس صحنه تصادف را ...
داستان عجیب شاخه گمشده کودتای نوژه
. پرسیدم زمان نزدیک است یا دور؟ گفتند زیاد دور نیست. یک شماره به عنوان کد و رمز به من دادند. شماره 25بود. روزانه در خانه امن و یا در مأموریت مرتب با هم ارتباط داشتیم و از پیشرفت اقدامات کودتا صحبت می کردند. حدود دو ماه گذشت که من در گزارش اطلاعات مربوط به کودتا را به کومه له فرستادم. یک روز سیاوش گودرزی گفت: امشب مهمان من هستید در منزل خودمان ساعت 8 منتظر شما هستم. شب ساعت 8 به منزل سیاوش ...
نوروز وقتی می آید که آمادگی اش را نداری
ل بعد؛ سال بعدی که تأخیر نداشته باشم و حسرتی بر جای نگذارد! شادی نوروز بیشتر وقت ها با چیزی میان هیجان و بی قراری همراه بوده برای من. دچار اندوه شیرینی می شوم که هزار دلیل می تواند داشته باشد و با این حال چنان پیچیده است که هرگز به طور کامل ازش سر در نمی آورم. در این میان، سال هایی که در خانه نبوده ام، بیشتر توی ذهنم مانده است. مثل سال 61 که بعد از عملیات فتح المبین ، در ق ...
راز طهارتی که پاداشش شهادت بود
رار می کرد که پدر و مادرم را هم ببریم. همه می گفتند، پس از شهادت وحید، کمر پدرم شکست. راست می گفتند؛ چراکه او طاقت دوری از داماد خود را نداشت و پنج سال بعد از شهادت وحید، بابا هم رفت پیش وحید... *دفاع پرس: گمان می کنید یک انسان چطور می تواند چنین شخصیتی پیدا کند؟ تمام مناعت طبع وحید دست پرورده مادر او بود. زن با ایمانی که می گفت همیشه وضو داشتم و تمام غذا ها را با وضو برای ف ...
شهید باکری: صدر اسلام رزمنده ای مثل رحیم ندیده/شاگرد باکری در رکاب حاج قاسم
سمت نظامی گری نزدیک بود. خدا رحمت کند معلم کلاس اولم یکبار از ما پرسید می خواهید چکاره شوید؟ گفتم: من می خواهم سرباز شوم. گفت برای سربازی که در این مملکت حقوق نمی دهند. این خاطره را زمان جنگ وقتی من فرمانده گردان بودم، همان معلمم در جمع بچه ها تعریف کرد. آن ایام ایشان از نیروهای گردان ما بود. من داشتم سخنرانی می کردم بعد از او خواستم بیاید کمی صحبت کند که این خاطره را تعریف کرد. گفت آن روز به من ...
بچه شهیدی که مخلصانه با سن کم اش به کمک بیماران کرونایی آمد
که شوخی میکنن میخنده و به رو نمیاره. به گزارش بولتن نیوز ، چایی میاره. ظرف میشوره. سفره میندازه. تمیز میکنه. بی سر و صدا. اوائل فکر میکردم فامیل یکی از طلبه هاست که باهاش اومده. تو دلم میگفتم این بچه چرا اینجا است ولی کلا خیلی حواسم بهش نبود. تا الان تقریبا یک ماهه که توی قرارگاه سلامت خانه طلاب کار میکنه. امروز یکی از رفقا بهش گفت آقا محسن!، تو فامیل کدومیکی از بچه هایی؟ گفت ...
بهترین خاطره ام پیروزی مقابل آلمان در لیگ جهانی والیبال بود
...، آغاز کردم و پس از آن با کمک آقای نیمافر که آن زمان مربی تیم فولاد مبارکه سپاهان بود، ورزش من باشگاهی شد. بعد از انحلال سپاهان به شهرداری اصفهان رفتم که رجالی هدایت آن را بر عهده داشت و در آنجا ادامه مسیر دادم. - وبعد از آن ... اولین حضورم در سوپر لیگ سال 84 در تیم ذوب آهن با یک مربی صربستانی بود. پس از آن با تیم هیئت والیبال شهرستان اصفهان در مسابقات حاضر شدم و بعد از آن ...
زباله گردها و دوراهی انتخاب؛ سلامت یا معیشت ؟!
به دست داشت و در حال خالی کردن زباله از فرغون، جلو رفتم و سلام دادم، با وجودی که انتظار نداشتم با روی خوش جوابم را داد، گفتم خبرنگارم و می خواهم در مورد شغل اش و کرونا بپرسم، خندید و جواب داد بفرمایید! مشکلی نیست گفتم می شود خودتان را معرفی کنید و از کارتان بگویید ، گفت اسمم هاشم است، 13 سال است با فروش زباله بازیافتی چرخ زندگی ام را می چرخانم، از صبح تا شب هم با زباله ها سر و کار دارم . ...
همسرم گفت آرزو دارم به جبهه بروم و به اسلام خدمت کنم
و عکس های امام خمینی (ره) را در سطح شهر پخش می کردند که یک روز مأمورین ساواک متوجه فعالیت هایش شدند و ایشان را تعقیب کردند. علی اصغر وقتی متوجه نیروهای ساواکی شد با فرار خودش را به مسجدی رساند. اسماعیلی در خصوص ثبت نام و اعزام همسرش به جبهه بیان کرد: همسرم 3 بار برای رفتن به جبهه ثبت نام کرد که پدر و مادرشان مانع می شدند. یک شب تا صبح نخوابید. به او گفتم چرا مضطرب و نگران هستی؟ ایشان ...
خاطره جالب آقای خواننده از ترفندهایش برای عیدی گرفتن/ صنعتگر:امسال آلبوم جدیدم را منتشر می کنم
من با اصرار همراهش می رفتم تا عیدی بگیرم. وقتی پدرم متوجه موضوع می شد، می گفت به شرطی تو را با خودم می برم که در تمام سال هر جا گفتم با من بیایی. من هم همیشه بعد از عید این شرط پدر را فراموش می کردم؛ این روند تا سال های نوجوانی من ادامه داشت. آرزوی شما در سال 99 چیست؟ مهمترین آرزویم سلامتی، تندرستی و شادی مردم سرزمینم است. از خدا می خواهم که سال جدید پر از صحت، نعمت، برکت، ثروت و سربلندی برای ایران و ایرانیان عزیزم باشد. گفت وگو از علی کریمی انتهای پیام/ ...