ماجرای عجیب زن و شوهر خیانتکار که در پارتی شبانه به هم رسیدند!
سایر خبرها
دو نفر از دوستانم برای نجات من آمدند، به آن ها هم تجاوز کرد!
تجاوز دیگر را هم فاش کرد و گفت: فیروز از مدتی قبل مزاحم من می شد. او با مزاحمت هایش باعث جدایی من و همسرم شد، به همین دلیل تصمیم گرفتم با او صحبت کنم، اما وقتی سوار ماشینش شدم، به زور مرا به ویلایش برد. سپس به من تعرض کرد و فیلم گرفت. چند روز بعد با دوستم به نام آیدا که مطلقه بود به دیدن فیروز رفتم تا عکس هایم را بگیرم، اما به او هم تعرض کرد. آیدا نیز احضار شد و با تأیید توضیحات دوستش ...
تقاضای وام مرد تهرانی برای اعدام قاتل برادر
. قتل داماد خانواده در ابتدای جلسه متهم گفت: من از کاری که کردم خیلی پشیمانم و عذاب وجدان دارم. من و شوهر خواهرم که راننده خودرو های سنگین بود یک پول مشترک داشتیم که آن را به فردی داده بودیم تا با آن پول کار کند و به ما سود بدهد. مدتی که گذشت متوجه شدم شوهر خواهرم سود بیشتری برای خودش برمی دارد و سهم مرا نمی دهد به همین خاطر به او اعتراض کردم که با هم درگیر شدیم و ...
کشاورز: خداحافظی از تیم ملی، سخت ترین تصمیم ورزشی ام بود
ایران را دوست داشتم و راحت تر بودم و به خودم زحمت زندگی در اروپا و دوری از خانواده را ندادم. 13 سال سابقه حضور در تیم ملی چگونه بود؟ اوایل سال 2004 به تیم ملی دعوت شدم. خیلی جوان بودم و در تیم ملی آن موقع بازیکنانی همچون علی صانعی ، محمدرضا حیدریان ، وحید شمسایی و رضا ناصری در تیم ملی حضور داشتند. شرایط اردوهای آن زمان تیم ملی با حالا خیلی تفاوت دارد چرا که ارتباط گرفتن با بزرگان ...
استقلالی بودنم و تعصب به رنگ آبی را در همین مدت کم نشان دادم
بهمن اعلام کرد تحت هیچ شرایطی به تو رضایت نامه نمی دهیم و مجبور شدم در این تیم به فوتبالم ادامه دهم. این اتفاق مرا خیلی ناراحت کرد و حتی می خواستم از فوتبال خداحافظی کنم، اما در نهایت با صحبت های خیلی از استقلالی ها به بهمن برگشتم و به خودم قول دادم سال بعد آبی پوش شوم که این اتفاق هم افتاد. شاید جالب باشد بدانید در همان فصلی که بهمن اجازه حضور در استقلال را نداد، در اولین بازی جام حذفی با آبی ...
سمیرا شبانی؛ اولین و تنها خلبان زن بالگرد در ایران
آموزشی در توان مالی خانواده ما نبود و شرکت در این کلاس ها احتیاج به وضعیت مالی خوبی داشت، اما من ناامید نشدم و تصمیم گرفتم برای شروع به سراغ کار های مرتبط دیگری مانند فعالیت به عنوان کارمند یک شرکت هوافضا بروم. البته بعد از این که پدرم فوت کرد، دیگر روحیه لازم را نداشتم تا از مادرم دور باشم. به شهرکرد برگشتم و مدتی گذشت تا خبر دادند آموزش و پرورش برای شهرکرد نیرو می خواهد. آزمون دادم و سال ...
درگیری مرگبار پس از افطار
تصور می کردند که همه چیز تمام شده و کسی متوجه ماجرا نشده است، چند روز بعد ماجرای این اتفاق و درگیری مرگبار 2برادر از سوی فردی ناشناس به پلیس مخابره شد. به این ترتیب، مأموران راهی محل جنایت شدند و برادر بزرگ تر را دستگیر کردند. او پس از انتقال به اداره آگاهی، گفت: آن شب تازه افطار کرده بودم که برادرم به خانه آمد و با توجه به رفتارش و بویی که می داد می فهمیدیم مشروبات الکلی مصرف کرده است. او می خواست ...
اکبر میثاقیان: تازه می فهمم زندگی یعنی چه!
...، محصول گفت وگویی دوساعته با اوست که از هر دری گفته است، از روز های خانه نشینی کرونا تا خاطرات سال های جوانی و صدالبته ابومسلم. ظاهرا شما یکی از افرادی هستید که به قرنطینه خانگی خیلی اهمیت می دهید. درست است که 5 ماه است از منزل بیرون نیامده اید؟ راستش را بخواهید بعد از عمل جراحی که روی پای چپم داشتم، دوسه ماه در خانه بودم و خیلی اذیت شدم. این شد که تصمیم گرفتیم با همسرم به سفر ...
اجازه شوهر برای آزمون دستیاری دندانپزشکی!
به گزارش اول فارس ، اعتمادآنلاین نوشت: پیوست 3-6 راهنمای آزمون پذیرش دستیار در رشته های تخصصی دندانپزشکی حاوی فرم تعهدنامه ای برای زنان متاهل است: رضایت نامه ای که مرد باید برای همسرش پر کند تا زن اجازه ادامه تحصیل و اشتغال داشته باشد. صفحه 33 راهنمای آزمون پذیرش دستیار در رشته های تخصصی دندانپزشکی حکایت از تعهدی جدید و الزامی شدن رضایت شوهر برای گذراندن طرح پس از قبولی دارد. پیوست 3-6 ...
از ورود در مسیر بازیگری تا بازداشت به خاطر سرقت/ بلایی که اعتیاد سر مرد 52 ساله آورد
...> بالاخره روزی همسرم متوجه اشتباهاتش شد و برای جبران آن، همه مهریه اش را به من بخشید. با وجود این من همواره از این موضوع در عذاب بودم و تحمل رفتار های او را نداشتم، این بود که برای فرار از افکاری که به شدت آزارم می داد، به سوی مصرف مواد مخدر کشیده شدم. دیگر خودم را پای بساط مواد مخدر آرام می کردم و برای رسیدن به آرامش بیشتر هر روز بر مقدار مصرفم می افزودم، به طوری که نمی توانستم سر کار بروم یا در ...
محل هزینه کرد 70 درصد "بودجه درمان ناباروری" توسط دولت مشخص نیست!
سال بنای ساختمانم. درآمدم بد نبوده ولی همش خرج دکترا شده. میگم خدایا من چه کار بدی کردم که اینجوری گیر کردم. ... شوهرم کار می کرد، خودم قالی بافی می کردم. همشو خرج این کار کردیم. همش راه دکتر رفته، دیگه خسته شدم. ... گاهی اوقات باید بیمارستان می رفتیم پول نداشتیم، مجبور بودم قرض بگیرم. من کلی پول سود بابت درمانم دادم، یه دفعه به هرکسی گفتم پول نداد، حتی پدرم، برادرم، همه گفتند زودتر می گفتی بهت ...
چند اصل برای شیرین شدن زندگی خانوادگی
ُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ بیان فرموده؛ بعض دوم چون ضمیر ندارد به زن و مرد بر می گردد؛ یعنی قرآن نفرموده که در همه جا مردان رئیس هستند، بلکه فرموده بعضی که توانایی بیشتری دارند. مهریزی با بیان اینکه مرد یا زن می توانند توانمندتر باشند، تصریح کرد: اصل دیگری که در مباحث خانواده مهم است، مشارکت فراتر از وظایف است؛ در حقوق وظایفی تعریف شده که اگر فقط بخواهیم در آن چارچوب حرکت کنیم، زندگی روان ...
متن و حاشیه 40 ساله یک همکاری بین المللی/ مردم حق دارند شک کنند!
ر برلین را رهبری می کردم و بعد از آن هم به پیشنهاد خود آقای کارایان به فیلارمونیک بروکسل معرفی شدم و ارکستر خودم را داشتم که بعد مدیر هنری و رهبر دایم آن شدم. 12 سال از بهترین روزهای ز ندگی هنری من با این ارکستر سپری شد. کد خبر 4920590 علیرضا سعی
844/ شهید محمد کریم قرایی: فرزندان خود را با راه و یاد شهدا تربیت کنید
... عزیزانم من در جبهه آرپی جی زن هستم و به خاطر همین یکی از پرده های گوشم پاره شده است؛ در عملیاتی که اعزام شدیم با یاری خدا و صاحب وقت و زمان پیروز شدیم. همسرم برای من حلالیت بطلب؛ از شما می خواهم که فرزندانم را در راه ایمان به خدای یکتا راهنمائی کنی. آنها را به گونه ای تربیت کن که راه شهدا را که راه اولیا و انبیاء خداوند است ادامه دهند. همسرم اگر قسمتم شهادت بود مرا حلال کن و در ایمانت ثابت قدمت تر باش و زینب گونه رفتار کن. همگی شما را به خداوند یکتا که بهترین و بزرگترین حافظ است می سپارم. انتهای پیام/89001/ ...
دیالوگی از فیلم نور زمستانی؛ ساخته اینگمار برگمان
حرف بزنم، بدون پرده پوشی. می دونی که همسرم چهار سال پیش مُرد. من عاشق او بودم. همسرم به انتهای راه رسیده بود. من از مرگ نمی ترسم، کوچک ترین دلیل برام وجود نداره که به زندگی ادامه بدم. من بعد از او باقی ماندم. نه به خاطر خودم، بلکه ماندم تا شاید به یک دردی بخورم. حرفم رو باور کن. من زمانی رویاهای بزرگی در سرداشتم. می خواستم مُهر خودم رو به دنیا بزنم. خُب، خودت تصوراتی رو که آدم ...
شفقتیان: فوتبال برای همه آب و نان داشت، برای من افسوس
ام را ببینم، خجالت نکشم که نمی توانم یک بستنی بخرم، الان فقط یک آرزو دارم. چه آرزویی؟ من همسرم را از دست دادم، چشمان همسرم به خاطر همین بی پولی نابینا شد و او با چشمان بسته همه چیز در دلش ماند به زیر خروارها خاک رفت، این فوتبال من را به ذلت کشاند، خسته شدم، از تحقیر و بی کاری خسته شدم، روزی هزار بار از خدا می خواهم مرا بکشد و از شر این زندگی نجات دهد. دیگر نمی خوام یک ثانیه ...
ماجرای کلاس گذاشتن دختر یک شهید برای سردار سلیمانی
آشنا بودند از طریق شوهرهایشان متوجه موضوع شده بودند. برای همین به خانه ما آمدند تا مرا با خبر کنند، اما وقتی چشمشان به من خورده بود نتوانسته بودند خبر شهادت مهدی را بدهند. البته خودم حدس هایی زده بودم و در همین گیر و دار بود که پدرشوهرم تماس گرفت منزل ما. او نمی دانست من هنوز بی اطلاع هستم. با ناراحتی گفت: مهدی چی شد؟ اینطور بود که خبر شهادت را متوجه شدم. *تماس گرفتم صدایت را بشنوم ...
روایت همسر مؤسس دکتر سلام از مبارزه با کرونا؛ غربت سوگواری در شهر وحشت زده
مبتلا به کرونا چه تجربه ای پشت سر گذاشته است؟ ماجرا را از زمانی که حال همسرتان نامساعد شد تعریف کنید. ما حتی در روزهای اول نمی دانستیم که همسرم به کرونا مبتلا شده است. چون او جزو بیماران سری اول بود. روز 30 بهمن از محل کار خود با تب و لرز به خانه آمد و بعد از آن سه بار به مراکز درمانی مراجعه کرد. ولی هربار گفتند سرما خورده و مشکل خاصی ندارد. اگرچه با توجه به اخباری مبنی بر شیوع کرونا ...
پسرم را با وساطت دخترانش راهی سوریه کردم
را کنار هم باشیم. سید مصطفی بعد ها برایم تعریف کرد: همه وسایل را آماده کرده بودیم. وسایل را با خود آوردم تا در خودرویی که مقابل هتل پارک شده بود جا بدهم، اما وقتی رسیدم، ماشین نبود. دزد ماشینم را برده بود. بالارفتم و به خانم و بچه ها خبر دادم که دزد ماشین را برده. نمی دانم یک حسی به من می گفت خیریتی در این کار است. در نهایت برای بچه ها و همسرم بلیت قطار گرفتم و آن ها را راهی تهران کردم و خودم ...
هشدار! برچسب کرونایی را شیوع ندهیم
بودم جلوی چشمم رژه می رفتند. من از تنگی نفس بیزار بودم و فوبیای مرگ بر اثر خفگی دارم. روز بعد حالم بدتر و بدتر شد و گذشته از سرفه های خشک و حالت تهوع، تبم پایین نمی آمد. برادرم مرا به بیمارستان برد و بستری شدم. دو روز بیمارستان ماندم و بقیه دوران نقاهت را در خانه گذراندم. راستش محیط بخش عفونی و ترس از بیماری و انتقال آن به خانواده خواه یا ناخواه مرا نگران می کرد ولی دکترها می گفتند استرس و ترس ...
زن 20ساله، کلکسیونی از شوهران خلافکار دارد!
روزگار ما سخت تر شد و من در آشپزخانه یک رستوران مشغول کار شدم تا کمک خرج خانواده ام باشم. وقتی از سختی کار می نالیدم، مادرم مرا به مصرف مواد مخدر ترغیب می کرد و این گونه بود که خیلی زود معتاد شدم و تا به خودم آمدم همنشین مواد مخدر صنعتی شده بودم. در این وضعیت زندگی ما از هم پاشید و هرکس فقط برای تامین مواد مخدر خودش تلاش می کرد. خاله ام که این شرایط آشفته را دید خواهر و ...
اولین اشتباه آخرین اشتباه زندگی همسرم شد نجمه حسنی
تحمل کند. بعد از اینکه محسن بستری شد هر روز 6 صبح و بعداز ظهر و شب زنگ می زد و با هم صحبت می کردیم، هر وقت با هم صحبت می کردیم همسرم می گفت دکتر فرخ نیا خیلی به من رسیدگی میکند و او را انسانی وارسته می دانست. روز سوم محسن زنگ زد و با هم صحبت کردیم، حالش خوب بود و گفت، دکتر گفته فردا مرخص می شوی، من از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم لذا این خبر خوشحالی را به خانواده همسرم هم دادم ...
زن جوان: پسر دوستم در اتاق خواب مادرش مچم را گرفت
برداشته است. شاکی ادامه داد: وقتی سرقت رخ داد و من متوجه نبودن طلاهایم شدم سعی کردم جلو پسرم از دزدی حرفی نزنم. چون حدس می زدم بچه دچار استرس شود و شب ها از ترس دزد نتواند راحت بخوابد. اما چند روز قبل با همسرم در حال صحبت بودم و پسرم سرگرم تماشای کارتون. به خیال اینکه حواسش نیست با شوهرم درخصوص سرقت طلاها صحبت کردم و اینکه سرمایه چندساله مان از دستمان رفت و برایم معما بود که ...
ستون امتداد و قصه تکان دهنده پیرمرد!
اما پدرم مرا نزد خودش نگه داشت چرا که نامادری ام ادعا می کرد من می توانم در امور خانه و مزرعه به آن ها کمک کنم. اگرچه جدایی از خواهر و برادرم خیلی سخت بود و آرزو می کردم زودتر بزرگ شوم تا آن ها را زیر بال و پر خودم بگیرم اما آن زمان چاره ای جز سکوت نداشتم. از سوی دیگر به خاطر علاقه ای که به درس داشتم روزی بدون اطلاع خانواده ام سوار خودرو شدم و به یکی از مدارس زابل رفتم. یکی از معلمان آن مدرسه وقتی ...
زنان کُرد، همواره پرچمدار نیکی ها بوده اند
دارید؟ بعد از دیپلم وارد دانشگاه شدم و در رشته ی ادبیات فارسی ادامه تحصیل دادم. در این دوران با شعرآشنا شدم و گه گاه شعری هم می سرودم تا اینکه به سرودن شعر هم علاقه مند شدم و چون در جلسات شعرخوانی و شبهای شعر، پای ثابت بودم و اشعار بسیاری سرودم که مورد توجه محافل شب شعر دانشگاه واقع شد که اینک مجموعه شعری هم از خودم دارم. بازگشت دوباره شما به صدا و سیما و در بحث حرفه ای تر چگونه ...
غسال رجایی و بهشتی بودم/ماجرای 31سال غسالی آقاصفر
مبلغی دهد که قبول نکردم. بعد از چند روز آقای غیوری نامه ای به دفتر ریاست بهشت زهرای تهران نوشت که در آن آمده بود، آقای صفر آزادی نژاد به دلیل ویژگی ها و دقت و سلامتی که دارد بهتر است به عنوان مسئول و ناظر غسالخانه فعالیت داشته باشد و من به مدت 13 سال مسئول شدم. سر در بهشت زهرا (س) نوشته بودند: موتوری ها خوش آمدید! آقاصفر درست در دورانی غسال بهشت زهرای تهران بود که شهدای زیادی ...
رقیه دانشور: باید با حفظ و عمل به قرآن، به انسانیت برسیم/ حفظ قرآن، وسیله رسیدن به هدف است
همین مناسبت در پایگاه خبری تحلیلی شیرازه بنا داریم هر روز با یکی از حافظان کلام وحی گفتگویی داشته باشیم، مصاحبه های مفصلی که در آن از هر دری صحبت به میان آمده است، از آرزوهای قرآنی حفاظ کل قرآن تا ... لطفاً خودتان را معرفی کنید. رقیه دانشور هستم. در سال 61 در استهبان متولد شدم و در سال 80 در دوره های حفظ یک ساله، موفق به حفظ کل قرآن شدم. در حال حاضر هم مدیر آموزش مرکز شبانه ...
از فقر تا مکنت؛ داستان زندگی سرمایه دار لرستانی مقیم تهران
را بغل می کرد و از رودخانه ی وسط شهر عبور می داد تا آسیبی نبینم. متفقین، اولِ پل خرم آباد (روبروی شهربانی آن زمان) ایستگاه بازرسی و دژبانی گذاشته بودند و من باید هر روز از آنجا رد می شدم. یادم می آید یک روز در حالی که حدود نیم کیلو از زردآلوها فروش نرفته بود و قصد گذر از بازرسی را داشتم، یکی از دژبانان که آمریکایی بود، محتویات سبد را که تماشا کرد، به طرف من آمد و با زبان خاصی گفت: بخشش ...
پایان فرار عامل شلیک های مرگبار در پانسیون مردان
. از روز جنایت بگو. زمانی که مقتول از پانسیون بیرون رفت او را تعقیب کردم. متوجه من شد و فرار کرد. نمی خواستم در خیابان به او شلیک کنم تا برای مردم اتفاقی بیفتد. به همین دلیل با او درگیر شدم و وقتی اسلحه را دید به پانسیون برگشت. به دنبالش رفتم و چند تیر به او شلیک کردم. بعد از قتل چه کردی؟ شب حادثه به خانه یکی از اقواممان در کرج رفتم. شب را آنجا ماندم و صبح به تهران برگشتم. بی هدف در خیابان پرسه می زدم و به روز جنایت فکر می کردم. کم کم عذاب وجدان به سراغم آمده بود که همان لحظه مأموران مرا شناسایی کردند و گیر افتادم. ...
شهدا پرچم دار تحقق "مواسات" در جامعه هستند/ آرامشِ حاصل از دستگیریِ نیازمندان حس دلنشینی است
مفاهیم ارزشمندی را در خود جای داده است. با مطالعات اخیری که درباره این واژه انجام دادم؛ متوجه شدم که شهیدان ما از صدر اسلام تا به حال همگی پرچم دار مواسات در کشور بودند. وی گفت: شهدا از جان، مال و چیزهای باارزش خود از جمله خانواده یشان در شرایط سخت گذشتند تا به هم نوعان خود کمک کنند و در واقع مواسات را به بهترین شکل ممکن اجرا کرده، پس می توان گفت شهدا بهترین الگو و نمونه ی عملی تحقق مواسات در جامعه هستند. انتهای پیام/ ...
اینجا کارتن خواب ها و معتادان سابق جهادگر شدند
سالم هم کم بود برای همین خانواده ام متوجه اعتیادم نشدند. اما سال آخر اینقدر اوضاع جسمی و ظاهری ام به هم ریخت که همه فهمیدند چه به روز خودم آوردم. مصرف من سنگین بود. هر روز کلکسیونی از مواد مخدر را با هم مصرف می کردم و یک روزهایی بود که کشیدن پشت سر هم تریاک و حشیش و شیشه هم راضی ام نمی کرد و 250 عدد قرص را یک جا می خوردم که فقط دو روز نشئگی کنم. من شده بودم مایه ننگ و عذاب خانواده ام. یک جوان 19 ...