سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای جنایت در ساختمان 118
پولی در بساط نداشتم! تا این که به فکر سرقت طلا های زن عمویم افتادم و به راننده تاکسی تلفنی زنگ زدم که از چند روز قبل با او آشنا شده بودم! سپس با تاکسی به ساختمان 118 رفتم. راننده پایین ساختمان ایستاد و من زنگ منزل را به صدا درآوردم. زن عمویم وقتی از چشمی در نگاه کرد و مرا شناخت، در منزل را گشود و از من با شکلات و آش پذیرایی کرد، اما من که نقشه قتل او را در سر داشتم، به داخل اتاق خواب رفتم و زن عموی ...
از زبان مخفی قانون گریزها تا تکیه کلام های سینمایی
شعار سال : خانمِ ما از اون ساواکیاس ؛ یعنی معلم ما بداخلاق است. پسره خیلی پَپوله ؛ یعنی آن پسر بی دست وپا و بی عرضه است. بپا بی بی سی اومد؛ یعنی مراقب باش آن آدم جاسوس و خبرچین دارد می آید. چهار تا کاکتوس اونجا وایسادن؛ یعنی چهار مامور نیروی انتظامی آنجا ایستاده اند. چه کفش جینگیلی بلایی پاش کرده؛ یعنی چه کفش شیک و جدیدی پوشیده است. بدن خورش خیلی عالیه؛ یعنی او مناسبِ در آغوش کشیده شدن است. پسره از اون سه تیغه هاس ؛ یعنی آن پسر شخصی پرمدعا است. یارو آنتنه مواظب باش؛ یعنی آن شخص جاسوس و خبرچین است باید مراقبش بود. مواظب باش اِطِل اومد؛ یعنی مامور مخفی دارد می آید مراقب باش. اینها تعدادی از واژه ها و عباراتی است که مهدی سمائی در گزارشی میدانی در کوچه و بازار تهران تهیه کرده و آنها را در کتابی با عنوان فرهنگ لغات زب ...
از فروش 30 درصدی سهام عدالت تا تاخیر در صدور کارت ملی
با کارت بانکی و یا عدم احراز هویت روبرو شدم در صورتی که همه چی درست بود...خواهشا پیگیری کنید من دارو ندارم را نقد کرده بودم برای این ماشین.......مدارک و مستندات رو هم دارم...باتشکر سلام خسته نباشید.لطفا ازمسئولین بپرسید کارت ملی ها کی میدن بعد دوسال هنوزکارت ملی ما نیومد.باتشکر سلام وقت بخیر ... خسته نباشید درمورد سهام عدالت خواستم ازتون خواهش کنم یک پیگیری ...
پاسخ غیرمنتظره جهانبخش به شایعات نقل و انتقالاتی|فعلاً هدفم ادامه بازی در برایتون است
...> اصل داستان برای خودم هم هنوز گنگ است. دلیل اصلی اش را نمی دانم که بگویم به خاطر چه مسأله ای این اتفاقات رخ داد. هر جلسه که با سرمربی برایتون صحبت می کردم، می گفت دلیل بازی نکردن تو بدشانسی، تغییر سیستم و یا مواردی دیگر است. در مقطعی که فرصت بازی به دست آوردم، سعی کردم از این موقعیت به بهترین شکل استفاده کنم. می خواستم نظر پاتر را عوض کنم، اعتماد به نفسم بالا رفت و همه چیز مثبت پیش می رفت. دوران ...
اس ام اس های خنده دار سرکاری سال 99
که مثلا حواسش نبود پامو لقد میکرد بعد که من مثل جن زده ها میپریدم! دوتائی با هم میخندیدن میگفتن : پدر سوخته الکی خودشو به خواب زده بود! اس ام اس های سرکاری جدید این همه پولی که دادم روزنامه خریدم تا کار پیداکنم! اگه جمعشون کرده بودم الان برج العربی رو خریده بودم اس ام اس های سرکاری جدید آره....بی ریام ولی ریا نشه آرزوی خیلیام ...
گفتگوی جالب داوود کیم با زهرا تازه مسلمان کره ای
نگاهت می کنن درعین حال میتونه چیز خوبی هم باشه به این فکر می کنم که کره ای ها نمیدونن اسلام چیه واگر کار اشتباهی انجام بدم میتونه چهره مسلمونا رو خراب کنه برای همین احساس مسئولیت می کنم. از وقتی مسلمون شدی زندگیت را عوض کردی ؟ قبل مسلمونیم خیلی زیاد تحت تلثیر نظر مردم بودم فکر می کردم اگر سخت کار کنم می تونم به هرچیزی برسم واگر موفق نشم فکر می کنم چرا؟ من کمبودی دارم از خودم خجالت ...
فیگو: رئال به من خیانت کرد!/ از بارسا رفتم چون برای کارم ارزش قائل نبودند/ فقط برای تماشای فوتبال کنار ...
دیده شد. می توانست شروع مادرید مدرن باشد. در آن زمان اوضاع فوق العاده بود و آن همه بازیکن خوب در کنار هم بودیم و البته چندین قهرمانی هم به دست آوردیم. اولین تماس مادرید با تو چه زمانی بود؟ من در جام ملت های اروپا بودم و فصل خوبی را هم پشت سر گذاشته بودم. قرار بود در مادرید و در بارسا انتخابات ریاست باشگاه برگزار شود. ایجنت من (ژوزه ویگا) به من زنگ زد و گفت یک باشگاه، فکر کنم ...
دفتر خاطرات
نکرده بودم. شاید هم ترس تنهایی بود که غمگینم می کرد. حالا نشسته ام کنار دفتر خاطرات و روز های تلخی که آرزوی مرگش را می کردم مرور می کنم. دلم می خواهد زنگ بزنند و بگویند شوهرت به هوش آمده. تا صبح چشم به راه می مانم. جان من و زندگی ام به این خبر بسته است. در دفتر برایش می نویسم نفرینم را پس گرفتم برگرد! خدا کند صدایم را بشنود، این بار سرتق بازی در نیاورد و روی دنده لج نیفتد. خانه بدون غرولند های او سوت و کور است. ...
حقیقی: پرسپولیس ارث پدری من نیست، اما خانه من است
سنگربان نساجی مازندران به خبرورزشی گفت: افتخار می کنم که از وقتی چشم باز کردم، در پرسپولیس بودم و همیشه آماده بازگشت به این تیم هستم. به گزارش خبرورزشی، علیرضا حقیقی، ستاره نساجی در دیدار مقابل پرسپولیس بود. او با اینکه نتوانست کلین شیت کند، اما چند بار در طول این بازی، مانع باز شدن دورازه تیم شمالی شد و در دو، سه صحنه یک تنه نساجی را از شکست نجات داد. به همین بهانه سراغ ...
محاکمه مردی که برای حفاظت از خانواده برادر معتادش را ناخواسته به قتل رساند
تمام می شد به سراغ ما می آمد تا از من یا پدرم پول بگیرد. من و پدرم کارگر روز مزد بودیم. من صبح ها روزنامه می فروختم و بعد از ظهرها هم در یک رستوران کارگری می کردم. خودم تازه ازدواج کرده بودم و در یکی از اتاق های خانه پدرم زندگی می کردیم. روز حادثه همسرم که باردار هم بود وحشت زده با من تماس گرفت و گفت سینا به خانه آمده و می خواهد پدرت را بکشد. محل کارم شورآباد بود با عجله خودم را به خانه رساندم و در ...
شهیده ای که کفنش حرم امام رضا (ع) را طواف کرد
...: حالا که اینطوره من تسبیح نمی خوام، برای منم کفن بیار. سلیقه سنیه را می دانستم؛ تسبیح ریز کوچک دوست داشت. چند دفعه برایش گرفته بودم. گفتم: خب تو اول گفتی تسبیح. از همان تسبیحا برات می یارم. گفت: نه جوشی، توروخدا حالا که برای مریم کفن میاری برای منم بیار. گفتم: باشه. بعد گفتم: سال مرزوق نزدیکه ها. بچه ها دیگه خودتون می دونین. من سپردم به شما. 13 مرداد نزدیکه. یه چیزی تهیه کنین، حتماً برید سر ...
شهیده ای که کفنش حرم امام رضا (ع) را طواف کرد
نمی خوام، برای منم کفن بیار. سلیقه سنیه را می دانستم؛ تسبیح ریز کوچک دوست داشت. چند دفعه برایش گرفته بودم. گفتم: خب تو اول گفتی تسبیح. از همان تسبیحا برات می یارم. گفت: نه جوشی، توروخدا حالا که برای مریم کفن میاری برای منم بیار. گفتم: باشه. بعد گفتم: سال مرزوق نزدیکه ها. بچه ها دیگه خودتون می دونین. من سپردم به شما. 13 مرداد نزدیکه. یه چیزی تهیه کنین، حتماً برید سر خاک مرزوق. گفتند: باشه بابا، تو ...
حذفیاتی مهم تر از متن؛ 15 دقیقه سانسور از سریال آقازاده و حواشی هایی که همچنان ادامه دارد
ر کرده و مدعی شده در قسمت ششم سریال آقازاده این دیالوگها سانسور شده اند. دیالوگ هایی از جمله : واسه امام رضا من و تو مسلمون با ارمنی و کلیمی هیچ توفیری نمی کنه چه بسا محبتشون به اونا بیشتر باشه ، عاشقی سخته خون دل خوردن داره ولی خجالت نداره ، اختیار هر خونه دست صاحبشه تو چکاره ایی بگی کی بره کی نره امام رضا امام همه است ، خدایا با حلالت من را از حرام بی نیاز کن در همین ارتباط روز جمعه اکان ...
پزشکی که لحظه مرگ را کارگردانی می کند
داشتم قالب تهی می کردم. هرلحظه فشار روحی من بالا و بالاتر می رفت. حالا یکی باید من را دلداری می داد. برای همکارانم توضیح می دادم که چه بین ما گذشته است. عذاب مخالفت های پیرمرد برای اینتوبه شدن یک لحظه دست ازسرم برنمی داشت. همکار ها مرتب برایم توضیح می دادند: طبق اصول پزشکی بهترین کار را برای او انجام داده ای و اگر هم به دستگاه وصل نمی شد پیرمرد تا چند ساعت دیگر زنده نمی ماند به اضافه اینکه درد زیادی ...
دو همسفر
، آن نوید دعای پدرم بود که بدرقه راهم شد. دیگر تردیدی نبود، عزمم جزم شد. برخاستم صبحانه مختصری خوردم. با این که هم هوا شده بودم ولی خیلی اشتها نداشتم. سریع وسایل را جمع کردم. کَمِل آب، تنقلات و عینک را داخل کوله حمل، جا دادم. هرکس با توجه به امکاناتش وسیله هایش را دم دست، داخل کوله یا جیب لباسش گذاشت. کوله های اصلی و کیسه خواب و چادر و زیرانداز ها را جمع کردیم. داخل گونی گذاشتیم. به گفته ی آقای قاسمی ...
جزئیات فرار داماد وزیر سابق از کشور
بر اینکه استعفا دادم، تمام ارکان دولتی را در آنجا حفظ کردم و دست به ترکیب آن نزدم. او گفت: جالب است بدانید که طبق قانون خصوصی سازی وقتی نهادی خصوصی می شود، دیگر حراستی وجود نخواهد داشت، حراست یک نهاد دولتی است و من شخصا با مسئول حراست به حراست کل کشور رفتیم و خواهش کردم تا اجازه دهند حراست بماند و وقتی که من رفتم، حراست حذف شد. او گفت: من زمانی که بودم، آقای خیری زاده مدیر ...
طنز/ سلطان قلیان
بانو بوشهری/ برازجان : لابد شما هم قبول دارید که هر آدمی در یه زمینه ای استعداد داره،حالا یه عده ای دیگه خفن بازی شون گُل می کنه در چندین زمینه آدم شو دارن( پ.پ) و همین جور دیمی پست و مقام دِرو می کنن، هم زمان ریاستِ چندین مجمع و هیئت علمی دانشگاه و مشاور وزیر و چه و چه رو تصاحب می کنن و قشنگ آب سردی بر پیکرهٔ ضرب المثلِ با یه دست چند تا هندونه برداشتن می ریزن.حالا نهایتش گند کار هم در ...
آسوده بخواب
آخرین بار روی ماه بچه ها را ببیند. دل را به دریا زدم و شماره بچه هایش را پیدا کردم. برای لحظه ای ماسک کذایی را در آوردم و شماره گرفتم. می دانستم پیرزن دردش تنهایی است نه کرونا. من نگران حال بیمارم بودم و باید برایش به هر دری می زدم. این طوری به خودم دلداری دادم و شماره گرفتم. مردی بالاخره جواب داد. مانده بودم چه بگویم. نفسم را حبس کردم و آب دهانم را به زحمت قورت دادم و برایش توضیح دادم که مادرش ...
فروش سهام عدالت در بازار سیاه!
.... کاش میدونستم منم تو بازار آزاد می فروختم. ارزونتر می خرن اما بهتر از اینه که 50 روز منتظر پول باشم. بدهکارم کل سهام عدالتم رو زیر قیمت می فروشم. همه کارهای آزادسازی هم انجام شده. فقط بیاید محضر. چند میلیون زیر قیمت میدم بخدا گرفتارم. دنبال خریدار سهام عدالتم چون بیمار دارم. حاضرم سهامم را به قیمت هفتاد درصد ارزش آن بفروشم. هرجای ایران هم خریدار ...
آقازاده ها را سانسور نکنید!
...> *اختیار هر خونه دست صاحبشه، تو چی کاره ای بگی کی بره کی نره، امام رضا، امام همه است *واسه امام رضا، من و تو مسلمون با ارمنی و کلیمی هیچ توفیری نمی کنه، چه بسا محبتشون به اونا بیشتر باشه *ننشنیدی که اللَّهُمَ أَغْنِنِی بِحَلَالِکَ عَنْ حَرَامِکَ ، خدایا با حلالت منو بی نیاز از حرام کن؟ این ها را بگذارید کنار آن تصمیم متهورانه ای که اختیار نمایش خانگی را هم دست صدا ...
دختری با نشان پدر
اتهام اوست واقعا انجام داده باشه یا اگر خواستارگرفتن چیزی باشه که حقش نیست چه می کنی؟ من فورا گفتم خوب معلومه می گم نه و نمی پذیرم! پدرم گفت: خوب اینجا ست که تو باختی و من برنده شدم! اگر وکیل می خواهی باشی این مدلی نمی شه! یعنی می شه ولی هیچ وقت وکیل موفقی که می خواهی نمی شی چون یک وکیل موفق هر چه موکلش بگه باید بتونه تمام سعی خود را بکند که انجامش دهد. این من رو خیلی به فکر فرو برد. از طرفی من ...
آن مرد زنگ نزد
: اگر دوست داری کار بکنی بسم الله . بعد از ظهر آن روز منتظر تماسی بودم که از طرف مرد نیازمند باید با من گرفته می شد، اما آن تماس اتفاق نیفتاد. فردا هم منتظر تماس ماندم، اما باز هم تماسی نگرفت. حالا که دارم این مطلب را می نویسم چهار روز از آن ماجرا گذشته است و مرد نیازمند دیگر با من تماس نگرفته است. بعضی وقت ها با خودم فکر می کنم بعضی از آدم ها نمی خواهند خودشان را اذیت کنند. ترجیح آن ها این ...
اس ام اس و متن تبریک روز جهانی خواهر
...> بلد نیستم نخندم وقتی با تو هستم حتی اخم کنم وقتی ناراحتم من هیچ کار مهمی را بلد نیستم جز دوست داشتن بهترین خواهر دنیا *************** خواهر که داشته باشی میشه همه دنیات خواهر که داشته باشی هر روزت یه روزه جدیده خواهر که داشته باشی دیگه ناراحتی تو زندگیت معنا نداره خواهر که داشته باشی شبا با هم تا صبح بیدارید و حرف می زنید خواهر که داشته ...
امین حیایی از تجربه های جدیدش می گوید
.... شاید دستمزد همین کار یک هشتم پولی هم که بابت اجرا در تلویزیون به من پیشنهاد شده بود نباشد * واقعاً اعتبار مساله اصلی تان بود؟ مسلماً. دوست نداشتم اعتباری را که در رشته کاری خودم به دست آورده بودم از دست بدهم. حتی خیلی ها شاید بگویند اگر موسیقی را ادامه می دادم نسبت به بازیگری موفق تر بودم، ولی من نمی خواهم فعالیتم در موسیقی هم در حدی باشد که بازیگری ام را تحت ...
چرا خودکشی به اشتباه، آخرین راه حل بی بازگشت برخی ها می شود؟
.... همه چیز به مانند گردابی متلاطم هولناک بود. با خود می اندیشیدم که راه چاره این است که از خود بیخود شوم. از دست دادن هوش و حواس تنها راه فرار از مشکلاتم بود و فکر می کردم تنها راه از دست دادن هوش و حواس هم پریدن از جایی بلند و مرتفع است. “تنها فکری که کردم این بود که خود را به بیرون برسانم. از راه باریک گربه رو به ساختمان مجاور رفتم. مطمئن بودم دست کم یک نفر از پشت آن همه پنجره مرا ...
سرم درد می کرد برای پخش اعلامیه
آن قد بلندش طرف خانه های همسایه سر می چرخاند و پشت دست می گزید. انگار زردچوبه ریخته باشد به لپ های فرورفته اش. می گفت: این ها چه حرفیه؟ شاه خدای روی زمینه! آخر می برندت جایی که عرب نی می ندازه! بیشتر بخوانید: برای مطالعه تازه های نشر انتشارات شهید کاظمی اینجا کلیک کنید نمی ترسیدم. حتی سرم درد می کرد برای پخش اعلامیه. شنیده بودم چند تا جوان محله شب ها کارشان این است. نمی ...
ناگفته های تاجیک از 88| انقلابیون انقلاب را می خورند [+فیلم]
دیگران را بر این فضا آوردم. به او دادم. گفت: بهتر شده، اما یک چیزی از حالا بگویم. چیزهایی که نوشتی را من از تو بهتر می دانم. فوکو چه می گوید، دریدا چه می گوید را که من از تو بهتر می دانم. من به دنبال پاراگرافی هستم که تو نوشته باشی هر چند زمخت باشد. مگر بقیه از کجا شروع کردند؟ آن جایی که تو نقدت را می گویی تا به اینجا هم نرسی نمره ای نمی دهم . زمانی هم که پایان نامه دکترایم را می نوشتم، گفت: نقد ...
جریان شوخی با حسینی بای سر نام خانوادگی اش/ وقتی آقای گزارشگر با جلیقه ضدگلوله بدون آهن وسط معرکه رفت!
عراق بگویید و این که گزارش یا صحنه ای داشتید که به دلیل خشونت قابل پخش نباشد؟ نه با چنین مساله ای رو به رو نشدم. اما در عراق که بودم، جلیقه ضدگلوله می پوشیدم و بعد از چند ماه، روزی که برای مرخصی می رفتم، جلیقه را به یک مترجم عراقی دفتر خبری بغداد دادم که گفت این جلیقه اصلا آهن ندارد و من هم متوجه نشده بودم. با خیال راحت جلو می رفتم و در موقعیت های حساس قرار می گرفتم. البته آن موقع مجرد بودم ...
کرونا نکُشد، مواد می کُشد/ از پیمانکار کارتن خواب تا بی خانمان با 2 همسر
...؛ این شده زندگی همه ی ما. که نه دیدن داره و نه شنیدن.وگرنه کدام عاقلی خوشش می آید که شب را در پارک ها و خیابان ها به صبح برساند. آنهم در شرایطی که اگر چند بار ماموران نیروی انتظامی،مواد مخدر و شهرداری سراغت نیایند ممکن است هدف یک معتاد نشئه یا در خماری مواد قرار بگیری. ناصر45 ساله و اهل بندرعباس است. بعد از ساعت 12 شب همراه 10 مرد و زن دیگر در حاشیه یکی از پارک های محدوده میدان شوش در ...