گفتگو با استادی که روزگاری شاگرد اول مرکز پزشکی ایران بود
سایر منابع:
سایر خبرها
بروجردی امید آزادی کردستان را زنده کرد/ ماجرای نام گذاری قرارگاه حمزه سیدالشهدا
، چه شد نام این قرارگاه حمزه سیدالشهدا شد و ماجرای تشکیل آن چه بود؟ براتی: دفاتری در پادگان ولیعصر وجود داشت که هر زمان رزمنده ها از منطقه بازمی گشتند با آن ها صحبت و مصاحبه می شد و ایده هایی که مطرح می کردند را به ستاد فرماندهی می دادند. از جمله بحث هایی که شکل گرفت این بود که چون همزمان در کردستان با ضد انقلاب و از جنوب و غرب با رژیم بعث عراق در جنگ هستیم بهتر است موضوع کردستان را ...
همسر دوستم را برای انتقام کشتم / کینه ای که از بچگی در دل قاتل مانده بود
همان مراحل ابتدایی بازجویی اتهام قتل را پذیرفت و گفت: من از دوران کودکی با مهران و میثم – برادر مائده – همکلاسی بودم. اما مدتی بعد از اطرافیانم شنیدم که می گفتند مهران و میثم مرا مورد تعرض قرار داده اند. این موضوع خیلی برایم گران تمام شد چراکه هیچ وقت چنین مسأله ای واقعیت نداشت. اما هرکدام از همکلاسی ها و دوستان آن دوران را که می دیدم با طعنه به من می فهماندند که ما ماجرای تعرض آنها به ...
روایت های شنیدنی علی عصاران از 6 سال حضورش در جبهه و اعلام اشتباه اسمش در فهرست شهدا
.... یعنی شغلش روغن گیری بود. به همین دلیل قدیمی ها به پدربزرگم می گفتند عصاره گیر و بعد ها که می خواست شناسنامه بگیرد، نام فامیلی ما شد عصاران. پدرم، اما راه پدرش را دنبال نکرد و راننده بیابان شد. وقتی که انقلاب شد و خودروش را فروخت و خیریه ای احداث کرد، سال به سال او را نمی دیدیم. من نه عصاره گیر و عصار شدم و نه راننده خودرو های سنگین. درس خوانده و نخوانده تراشکاری را دنبال کردم. این شغل را دوست ...
عکس لو رفته از ظاهر جنجالی داور محبوب عصر جدید + عکس دیده نشده
برنامه خندوانه گفت که 10 سال به طور کامل ناشنوا بوده است. او در مورد بیماری اش گفت : من در سن 20 سالگی متوجه آسیب دیدگی گوشم شدم و پس از مراجعه به دکتر به من گفتند که تا سال دیگر ناشنوا می شوی و باید کار موسیقی را کنار بگذاری و همین هم شد. من در سن 30 سالگی کر مطلق بودم و هیچ چیز را نمی شنیدم و تنها از روی لب خوانی متوجه جملات و حرف ها می شدم. اما بعد از 10 سال و دوندگی های زیاد روزی وارد مطب دکتر ...
بابک جهانبخش از عشق جدید و ابدی اش رونمایی کرد + عکس دیده نشده
ل که یکی از اجزای مهم زندگی من است فوروارد و هافبک راست، پست تخصصی من بود و در آلمان هم که بودم در تیم بوخوم، بازیکن تیم های مختلف رده سنی پایین اش بودم .در یک دوره حتی کاپیتان یکی از تیم ها بودم لباس تیم مان هم آبی بود. استقلالی ام وقتی از بوخوم برگشتم به ایران، از آنجایی که همه خانواده من استقلالی بودند، من هم به این تیم علاقه مند شدم و بعد در مدرسه فوتبال این باشگاه هم ثب ...
اگر می خواستم از ایران بروم، سال ها قبل این کار را می کردم/ با اعلام خبر پایان جنگ تحمیلی خیلی ها سکته ...
ام ادامه دهم. به هر صورت اگر تصمیم گرفتند که بنده نباشم، من هم با ارادتمندی می پذیرم. با من تماس گرفتند و گفتند شما نباشید من هم گفتم چشم. من پنج سال پیش بازنشسته شدم و حالا اگر شما می گویید نباشم می پذیرم. ماجرای مصاحبه گوینده خبر تلویزیون با یک برنامه اینترنتی آیا بعد از آن مصاحبه اینترنتی، مصاحبه دیگری نیز انجام دادید؟ خیر مصاحبه دیگری پس از آن مصاحبه انجام نشد ...
خبرنگار باید سالم باشد
. او در این باره توضیح می دهد: اسم سابق ایرنا پارس بود که بعد از انقلاب با گذراندن مصوبه ای به جمهوری اسلامی ایران (ایرنا) تغییر نام پیدا کرد. با سابقه ای که از قبل داشتم دوستان پیشنهاد دادند برای کار خبری اقدام کنم. بعداز گذراندن دوره های خبری، استخدام ایرنا تهران شدم. از آنجایی که او به شهرش عرق داشته به مشهد برمی گردد. جلسه هیئت دولت رجایی به گفته امیریان آن زمان مشهد پایگاه ...
امیدوارم خصوصی سازی استقلال و پرسپولیس اتفاق بیفتد/ هیچ کس دشمن مجیدی نیست/ پاسخ برومند را هواداران می ...
من وارد ورزشگاه می شدم 50 هزار نفر می گفتند نوری باتعصب؛ اصلا لقبم بود. به هر حال هوادار و مردم این قضاوت را می کنند چون قاضی های خوبی هستند. پیشکسوت آبی پوشان افزود: من آدمی هستم که اگر مصاحبه و انتقاد هم کنم، انتقاد سازنده است نه انتقادی که به تیم لطمه بزند. برای ما فقط استقلال مهم است و امیدوارم تیم موفق باشد. هر کسی که سرمربی و کادر فنی باشد ما حمایت می کنیم چون دوست داریم استقلال ...
کلافگی ساواک از دست وصالی / وصالی از مظلومترین شهداست
65 ساله و بازنشسته وزارت دفاع است در گفت وگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس به بیان خاطراتی از حضور خود در پاوه و شهید اصغر وصالی پرداخت. امام خمینی جریان پاوه را تمام کرد من به همراه برادرانم در جریانات انقلاب حضور داشتم، البته که من چون ازدواج کرده و بچه داشتم فعالیتم کمتر بود اما به واسطه برادرم که در دانشگاه بود و به سپاه رفت از جمله نیروهای اولیه سپاه پاسداران بودم ...
نقشه شیطانی آرمیتا برای فوتبالیست معروف/عکس
. خلاصه یکشنبه به تهران بازگشتم و دیدم حمید در خانه نیست. به سراغ مادرش رفتم و او نیز گفت آنجا نیست. خلاصه سر تمرین آمدم و از یک نفر، شورت ورزشی و از یکی پیراهن و از یکی کفش گرفتم. حتی کتانی که پوشیدم آن پشت قایم می شدم که علی پروین گیر ندهد. روزبهانی، محمود کلهر و مجتبی محرمی هم در تمرین نبودند. همه می دانستند چه اتفاقی افتاده ولی خودم بی خبر بودم. هیچکس نیز نمی دانست آن اتفاق در خانه من ...
متهم: قصد انتقام داشتم
. متهم درباره قتل گفت: سال ها گذشت تا اینکه فهمیدم سجاد با خواهر بهرام ازدواج کرده است. بعد از سال ها دوباره سجاد و بهرام را دیدم و وقتی با آن ها روبه رو شدم بار دیگر حرف های گذشته را پیش کشیدند و به اهالی محل گفتند مورد آزار قرار گرفته ام. همانجا تصمیم گرفتم انتقام بگیرم به همین دلیل به خانه سجاد رفتم تا از همسرش بدون حجاب عکس بگیرم تا اگر آن ها بار دیگر پشت سرم حرف زدند با ادعای پخش ...
مهدی فردای همان روزی که خواب دیدم پرنده شده به شهادت رسید!
شدیم که بروم سمت بهشت زهرا. متوجه شدیم پدرم و برادرم دیشب تصادف کرده اند. همه خانواده ام درگیر آن ها بودند. دیگر برایم مهم نبود چه کسی زنده است چه کسی مرده. فقط در فکر مهدی بودم که الان می خواهد تشییع شود. از خانواده ام کسی در مراسم تشییع مهدی نبود. در بهشت زهرا اصرار داشتم شهید را ببینم. قبول نکردند. گفتند: اول باید غسل بدیم بعد. تا آن زمان جنازه ندیده بودم. وقتی صورت مهدی را ...
اعتیاد مرد، انگیزه زن برای همسرکشی
...، اما کمک نمی کردند. همه می دانستند پسرعمویم آدم شری است، اما باز هم چیزی نمی گفتند. آن شب که من را کتک زد پر از نفرت شدم. از شدت عصبانیت و خشم خوابم نبرد. نقشه قتل را کشیدم. چون فکر می کردم این تنها راه نجاتم از این وضعیت است. حتی به این فکر کردم که بعد از قتل ممکن است دستگیر شوم و هر اتفاق دیگری بیفتد، اما تصمیم خود را گرفتم. نیمه شب بود، با چاقو بالای سر همسرم رفتم و یک ضربه به او ...
این زن از قتل شوهرش پشیمان نیست
ساله بودم به اجبار خانواده به عقد پسر عمویم که 6 سال از من بزرگتر بود در آمدم. یکی دو سال اول زندگی خوبی داشتیم، اما بعد از مدتی متوجه شدم او معتاد است. با این حال حرفی به کسی نزدم و به زندگی ادامه دادم، اما هر چه از زندگیمان بیشتر می گذشت رفتارش بدتر می شد او نه تنها مواد را کنار نگذاشت بلکه اخلاقش هم روز به روز بدتر می شد. کتکم می زد، ناسزا می گفت و خیلی با من بدرفتاری می کرد. من تازه به سن ...
پایش ماهواره ای 5000 هکتار از مزارع کشور توسط ست پلت
خوبی در زمینه برنامه نویسی کسب کرده بودم. از سال 97 با استارتاپ ست پلت آشنا شدم و ایده هم توسط چند نفر از بنیانگذاران شکل گرفت و از همان سال ایده را استارت زدیم. در واقع بچه ها قرار بود ابتدا نماینده یک کمپانی آفریقایی در ایران باشند بعد تصمیم می گیرند خودشان این کسب و کار را راه بیندازند. تیم اولیه ست پلت از فارغ التحصیلان عمران دانشگاه شریف بودند و بعد که احساس نیاز به وب سایت پیدا کردند من به ...
فرزندم را با قرآن و با خنده روانه جبهه کردم
...، به خودمان مربوط است و شما به وظیفه خود عمل کنید و من با این که سه فرزندم در سه منطقه عملیاتی مختلف بود، برای رفتن به جبهه داوطلب شدم، اما چون سه فرزندم در جبهه بودن با رفتنم موافقت نکردند و چندی بعد به فاصله 9 ماه خبر شهادت فرزندانم را بهم دادند و از خدا ممنون هستم که چنین فرزندانی داشتم. خبر شهادت: در خانه بودم و داشتم صبحانه می خوردم، ساعت 9 صبح بود. درب خانه را زدند ...
تاریخ به اندازه یک ارتش روی دوش لشکری مسئولیت نهاده بود
کرده بودم که بعد از پذیرش قطعنامه به عنوان اولین اسیر، اولین آزاده باشم. وسایلم را هم جمع و جور کرده بودم، اما موقع حرکت به من گفتند که ارجع یعنی برگرد و من از سال 69 امید داشتم که آزاد شوم. حسین چهار روز قبل از حمله سراسری بعثی ها به خاک کشور و آغاز رسمی جنگ به اسارت درآمده بود. یعنی 27 شهریور 1359. دشمن می خواست از این اتفاق بهره برداری های خودش را بکند و به همه بگوید که ایران آغاز گر جنگ بود و ...
محاکمه 3 نوجوان داعشی در تهران
می دهم. او مسیری را که ابوخدیجه گفته بود، آمد و بعد هم برای ما غذا آورد. قرار شد شب را آنجا بمانیم؛ چون بچه ها خیلی خسته بودند و زخمی هم داشتیم؛ اما ابوخدیجه گفت باید حرکت کنیم. داشتیم در این باره صحبت می کردیم که محاصره شدیم. گفتند امان می دهیم که تسلیم شوید. ابوخدیجه گفت هرکسی می خواهد تسلیم شود. 17 نفر تسلیم شدند، یک نفر هم انتحاری کرد. قاضی گفت: شما قصد انجام عملیات ...
عقوبت حق الناس
ایشان در جمع مردم به منبر رفته، فرمود: همه ساله برای خرید اجناس به بغداد می رفتم. در سفری از دکان یک یهودی، مقداری پارچه خریدم و یک فِلِسْ (تقریبا معادل یک شاهی ایران) بدهکار شدم، سال بعد که رفتم، دیدم دکانش بسته است. مردم گفتند: یهودی مرده است. من بدهی خود را داخل دکان انداخته به نجف برگشتم. شب در خواب دیدم، بازارِ محشر است و هنگامی که به وسط پل صراط رسیدم، دیدم کوهی از آتش، از جهنم بیرون آمد ...
مهدی آمد اما با کت دامادی و شلوار فرم سپاه!
نوشت که به عنوان همسر ایشان اجازه میدهم در دروس طلبگی شرکت کند. مدام برای من گوشه و کنایه جبهه هم می زد. می گفت سر کلاس دانشگاه تخته را میدان جنگ می بینم و گچ ها را رزمنده استاد درس می نویسد، ولی من در فضای جنگم. زمستان 62 باردار بودم. چله زمستان هوس گوجه سبز کرده بودم. نبود. پدر مهدی وجب به وجب تهران را گشته بود دنبال گوجه سبز. می گفت: گیر نمی آد. دست آخر یک کیسه آلو خشک ...
گفتمان امام خمینی (ره) و امام خامنه ای براساس مبانی بشری است
ی همچنین گفته است که یک بار استاد یکی از دانشگاه های نیوریورک به ما مراجعه کرد و گفت که من به عنوان یک فرد مسیحی، وقتی دیدم که این هجمه سنگین علیه شما مسلمانان وجود دارد، علاقه مند شدم که بدانم اسلام شما چه می گوید. بنابراین یک جلد قرآن کریم که ترجمه انگلیسی داشت را به او دادم و این استاد دانشگاه 15 روز از دانشگاه مرخصی گرفت و یک هتل رزرو کرد و در اتاق خود، به مطالعه آن پرداخت و دو هفته بعد آمد و ...
حاضرم جانم را فدای کشورم می کنم/ کارمند بنیاد شهید سردشت افشاگر جنایات شیمیایی صدام شد
روزها به گفتگو نشسته ایم. لطفا در ابتدا خودتان را معرفی کنید بنده لیلا معروف زاده، در سال 1346 در شهرستان سردشت به دنیا آمده ام، تا مقطع دیپلم تحصیل کردم و پس از آن در سال 1360 وارد دوره آموزشی هلال احمر شدم.دو سال آموزشیار نهضت سواد آموزی بودم و چند سال بعد کارمند بنیاد شهید شدم و سال 1366 ازدواج کردم. همسرتان نیز در جنگ حضور داشته است؟ بله. ایشان سال ...
اسطوره های مقاومت و آزادگی
دیواندره به دنیا آمدم. در دوران قبل از انقلاب توانستم تا پایان دوره ابتدایی درس بخوانم ولی به دلیل نبود امکانات تحصیلی نتوانستم ادامه تحصیل بدم. بعد از پایان دوره ابتدایی به همراه پدرم به کارهای کشاورزی و دامداری مشغول شدم تا اینکه انقلاب اسلامی با رهبری حضرت امام (ره) به پیروزی رسید. در اداره امور آب دیواندره مشغول خدمت بودم، دو موتورخانه آب در محور دیواندره به طرف سقز در جاده چوبلاغ بود ...
ماجرای دو پرستار شجاع که کرونا را شکست دادند
.... او در این باره می گوید: اول دبیرستان بودم که به شغل پرستاری علاقه مند شدم. هر زمان که به بیمارستان می رفتم یا در فیلم ها، پرستارها را می دیدم، از آن ها و کارشان خوشم می آمد. یادم هست زمانی که موقع انتخاب رشته ام رسیده بود، اطرافیان پیشنهاد می دادند که بروم رشته ریاضی اما چون علاقه ام به پزشکی و پرستاری بود، تجربی را انتخاب کردم. وقتی هم که پرستاری قبول شدم، خیلی خوشحال شدم و از قدیم هم به این ...
نور سپید هدایت سرپناهی برای زنان تهِ خط میدان شوش
بانوان که او هم به تازگی از کرونا رها شده است می گوید: بیست و پنج سال مصرف کننده مواد بودم، برای دوره فیزیک و ترک ام اینقدر درد نکشیدم که طی مدت ابتلا به کرونا اذیت شدم ولی برگشتم که درب این مرکز بسته نشود و این زنان رانده و مانده از اینجا هم نشوند. وی درباره ماهیت کار این مرکز می گوید: مددکاری در کل شغل سختی است اما مددکاری در زمینه اعتیاد، آن هم در مواجهه با زنان و کودکان کارتن خواب سخت تر ...
بیرانوند: عقده جام و مدال ندارم ولی مدیران پرسپولیس به شخصیتم توهین کردند
.... یادم می آید در فرودگاه و قبل از رفتنت گفتی از باشگاه می خواهم مدال قهرمانی ام را نگه دارد و به من بدهد، چون خیلی برایم با ارزش است؛ این اتفاق افتاد؟ نه تا جایی که می دانم مدالم را نگه نداشتند. وقتی با باشگاه تماس گرفتم و پیگیر ماجرا شدم در کمال تعجب به من گفتند مدال ها تمام شده و بعداً از سازمان لیگ برایت یک مدال می گیریم. من عقده جام و مدال ندارم، چون با پرسپولیس در این سال ...
آرن داوودی: احساس می کردم در تیم ملی مفید نیستم | هر ثانیه بسکتبال برای اوشین زجرآور شده بود
بودیم تصمیم گرفتم خداحافظی کنم، اما نگذاشتند و در نهایت بعد از بازی ژاپن در تهران خداحافظی کردم. عشق به یاد داد دادن من این روز ها سرگرم مدرسه بسکتبالم هستم و در دوران کرونا که در خانه بودم تصمیم گرفتم با باشگاه آرارات برای برپایی مدرسه بسکتبال همکاری کنم. الان زمان خوبی داشتم و می توانستم سر کلاس ها حضور داشته باشم برای همین از این فرصت استفاده کردم و مرسه را راه انداختیم. خدا را شکر ...
عضو داعش در دادگاه: این چه وضعی است که زنان ایرانی دارند
چهار نفر باقی ماندند که در درگیری با مأموران کشته شدند. زمانی که مأموران 16 عضو بازداشتی را به محل سپاه منتقل می کردند، دوباره از پشت مورد حمله قرار گرفتند که در درگیری ایجاد شده یکی دیگر از اعضای داعش کشته شد و 15 عضو باقی مانده تحویل داده شدند. حالا بعد از گذشت سه سال از حادثه، سه عضو این باند که زیر 18 سال بودند، در شعبه 5 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شدند و پرده از آنچه ...