تون تابی بِه از نویسندگی و روزنامه نگاری
سایر منابع:
سایر خبرها
چرا بانک ها وام ودیعه مسکن را بدون ضامن نمی دهند؟
ما گفتند پرداخت کنید، می گیم پس گفتند 15تومن ضامن نمی خواد و2روش اعلام کردند. میگن برای خودشون گفتند، چقدر مردم رو اذیت می کنید وام ودیعه مسکن 15میلیونی می خوام دریافت کنم ولی گفتند علاوه بر چک وسفته ضامن کسر از حقوق هم می خواد وفقط روش پرداخت 36قسطه رودارند، بانک صادرات استان اصفهان شعبه بهارستان. میگم پس وزیر راه وبانک مرکزی گفتند هردوروشو باید پرداخت کنید و15میلبون بدون ضامن جواب ...
محمود از زندان آزاد شد و از زنش شنید بچه دار شده اند!
نتوانستم از خودم دفاع کنم. حبس بخاطر مافیای نشریات شناخته شدن به خودم که آمدم، دیدم که به عنوان مافیای نشریات به حبس محکوم شده ام. این بار هم توی زندان خیلی تحویلم گرفتند. کلاس هایم را دوباره شروع کردم و به آموزش ادامه دادم. در کنارش باز هم در کلاس های دیگر اساتید شرکت کردم که بازهم تجربه گرانبهایی بود. بعد از چند وقت دوباره آزاد شدم. به محض ورود به خانه، همسرم گفت: بچه دار ...
پای درددل های هنرمند تئاتری که تولیدکننده ماسک شد/کرونا هنوز تمام نشده است
ماسک به بازار دادم ، هنوز هم میلیون ها تومن بدهی دارم و ماهی کلی حقوق هم می دهم و همچنان هم جلو می روم و دنبال یک اتفاق خوب هستم اگر من هم بخواهم رها کنم و بروم فرمول همه چیز غلط می شود. خیلی چیزها در این مدت دیدم که نباید به چشم هایم هم اعتماد کنم. یعنی خودم هم می خواهم حرفی بزنم باز سکوت می کنم و می گویم باید حرف ها در دلم بماند این روزها ما اگر کسی را پیدا کنیم که نفعی برایش نداشتیم اما ...
ناگفته هایی از زندگی غضنفر که 35 سال نخوابیده است +تصاویر
بودم که خداوند یک جفت رحمت به نام های فاطمه و زهرا به من داده بود و من هم از دخترها خبر نداشتم؛ بعد اتمام مأموریت مرخصی گرفتم و برای دیدن فرزندانم به خانه آمدم؛ زهرا حالش خوب نبود او را به بیده بردم و با آمبولانس راهی بیمارستان سمیرم کردم زهرا بستری شد و من به خانه برگشتم. صبح دیدم مادرم دست خالی به خانه آمد گفتم: مادر، زهرا کجاست؟ گفت: زهرا بعد از نماز تمام کرد، یک خانم سمیرمی کمکم کرد همانجا ...
ماجرای وسایلی که در خانه این خانم غیب می شود
دور خودم را شلوغ کنم؟ ساده زندگی می کنم. سهم بقیه بچه ها از مسافرت ما می خندم و جمله ای می گویم که صدای نقاش جوان هم پشت خط خندان می شود و بله، بله ای با تمام وجود می گوید. می گویم: از قرار معلوم، فکر کنم شما هر روز به جان یک کابینت یا کمد می افتید و سهم بقیه را از زندگی تان مشخص می کنید. توی خانه شما وسایل بقیه از دست شما در امان نیست؛ غیب و بسته بندی می شود تا برود، به خانه ی ...
آمار قابل توجه عدم واریز وجه متقاضیان مسکن ملی همدان
، در این زمینه مدنظر قرار گیرد. وی در تشریح این شروط گفت: از شرایط ثبت نام طرح اقدام ملی مسکن می توان به تأهل، خانم های بالای 35 سال خودسرپرست، نداشتن سابقه استفاده از تسهیلات ساخت یا خرید مسکن از سیستم بانکی از ابتدای سال 1384 تاکنون، سابقه سکونت 5 سال اخیر در شهر مورد تقاضا، نداشتن منع قانونی برای تسهیلات چون چک برگشتی و تسهیلات معوقه، توانایی تأمین هزینه مسکن مازاد بر تسهیلاتی که به ...
پژو چرا 11 سال دیرتر به ایران آمد/ مخالفتها با اِل90 تکرار مخالفت با پژو بود
فعالیت این شرکت وجود داشت، به من گفتند برای اداره آن شرکت، به آنجا بروم که به مدت دو سال، در آنجا بودم یا می گفتند کانون پرورشی، فلان مشکلات را دارد دوباره به کانون برگشتم. در آن زمان، فقط مساله این بود که کمک کنیم تا مشکلات حل شود. وقتی که گفتند به ایران خودرو بروم، به آنجا رفتم و کارهایی که از دستم بر می آمد انجام دادم. البته تا موقعی که منابع ارزی وجود داشت، می توانستیم قطعات خودرو را ...
41 میلیارد تومانی که 41 میلیارد ریال شد
استفاده از تسهیلات ساخت یا خرید مسکن از سیستم بانکی از ابتدای سال 1384 تاکنون، سابقه سکونت 5 سال اخیر در شهر مورد تقاضا، نداشتن منع قانونی برای تسهیلات چون چک برگشتی و تسهیلات معوقه، توانایی تأمین هزینه مسکن، مازاد بر تسهیلاتی که به آن ها داده می شود، توانایی پرداخت اقساط تسهیلات و تأمین آورده مورد نیاز برای پروژه و همچنین عدم دریافت تسهیلات و یا املاک دولتی از سال 1358 به بعد و یا اصطلاحاً سبز بودن ...
شمسایی: عنوان تیم حکومتی بچگانه و بی مزه است
ها در درک صحبت من IQ پایینی داشتند. من هیچ وقت نگفتم بودجه گیتی پسند کم است یا پول نداریم. اتفاقاً خوب پول داریم و شرایط مالی مان خدا را شکر عالی است. با توجه به شرایط موجود و وضعیت سایر تیم ها ما بودجه مناسبی داریم، اما بحث من این بود که مس از ما بهتر عمل کرده و مبالغ بهتری به بازیکنان پیشنهاد داده است. همین حمید احمدی که قید رفتن به مس را زد و در گیتی پسند ماند، نسبت به پیشنهاد آن ها به ما لطف ...
تکلیف ما در این عصر تبیین سیره سیدالشهداء است/ اقبال به دین در دنیا زیاد شده است
. گفت آقا ارامنه و مسیحی در خانه عباس ناامید نشده اند. ما را ناامید کنند؟ عباس اگر مادرم را شفا ندهد باب الحوائح نیست. با دلش گفت و جواب گرفت. مومنی افزود: وقتی به این دوستمان این دو بیت شعر را گفتم که مزارت عشق را بی تاب کرده است. مشرف شد کربلا و برگشت و زنگ زد که شما را ببینم. رفتم برای عرض زیارت قبولی و گفت وارد حرم شد اول به زیارت حرم عباس(ع) رفتم. دیدم جمعی آذری زبان آنجا هستند. تا ...
ریشه برخی مشکلات و عقب ماندگی های اجتهادی، نا آشنایی با موازین است
...> ایشان ادامه داد: شما چگونه می خواهید اسلام را معرفی کنید؟ می گوئید یک زن وقتی خواست به عیادت پدر و مادرش برود باید از شوهر خود اجازه بگیرد، اما مرد می تواند تا ساعت 3 بعد از نیمه شب با رفقای خود وقت بگذراند و بعد دست خانمی را بگیرد و منزل بیاید و بگوید رختخواب او را پهن کن، او را صیغه کردم، این جایز است؟ و آیا با معاشرت معروف می سازد؟ قطعا نمی سازد. باید نظر کرد و راه حل را دید. بنده بالاتر می ...
درباره عمل های زیبایی و معنایی که گم کرده ایم
های جراحی زیبایی این است که نمی گذارند درد ها و زخم ها کامل التیام پیدا کند و بقیه سختی را باید در خانه بکشی. با کلی زخم و بخیه، راهی خانه شدم و تا حد مرگ درد کشیدم. نه می توانستم یک قدم راه بروم و نه می توانستم درست بخوابم. درد ها با هیچ مسکنی آرام نمی شد. اما در جواب دیگران که هر روز و شب سرزنشم می کردند، اطمینان می دادم که به زودی همه این ها تمام می شود. می گوید: درد ها که تمام نشد هیچ ...
انکار قتل غزاله در مقابل قاضی جنایی
اسفندماه غزاله با او تماس گرفته و گفته نزدیک خانه آنهاست. آرمان در بازجویی ها اعتراف کرد: من از آیفون بیرون را نگاه کردم اما غزاله را ندیدم، به همین خاطر پیش برادر کوچکم رفتم و به خاطر مصرف داروی ضد آلرژی فصلی خوابم برد. سپس غزاله با من تماس گرفت اما گوشی قطع شد. خودم با او تماس گرفتم. او گفت وقت دکتر عقب افتاده و مقابل خانه ماست. صبر کردم مادرم از خانه خارج شود. در را باز کردم و غزاله به ...
متن و حاشیه یک باشگاه سینمایی
هم ایشان به من گفتند که قرار است تو را برای مدیریت مجموعه پیشنهاد بدهم، خودم گفتم سختیِ کار من این است که امروزِ من را با امروزِ شما مقایسه می کنند نه امروز من را با همان 7 سال پیش که شما روی کار آمده بودید. اما نکته ای که باعث شد بتوانم این موضوع را راحت تر قبول کنم این بود که من از دل باشگاه بیرون آمده و از بهمن 93 به مجموعه باشگاه فیلم سوره اضافه شده بودم. در تمام این سال ها به ویژه سه سال ...
سخنگوی شورای نگهبان: در پست های کلان، مسئولین بهتر است بعد از مدتی جای خود را به جوانان بدهند/ عمده ...
یازدهم از من پرسید اگر مشارکت شما پایین بیاید، چه اتفاقاتی می افتد؟ پاسخ دادم همان اتفاقی که در کشور شما می افتد. در کشورهای اروپایی هم خیلی وقت ها مشارکت پایین تر از 50 درصد است. در انتخابات گذشته تمام دستگاه هایی که ابزار نظرسنجی داشتند، چه آنهایی که در دولت بودند یا در خارج از دولت، رسانه ها و... عوامل تاثیرگذار بر میزان مشارکت را چیزی غیر از اقدامات و عملکرد شورای نگهبان دانستند. یعنی در ...
نماینده مردم تهران در مجلس یازدهم:باید در یک سال باقیمانده دولت را هُل بدهیم که مشکلات مردم حل شود/الان ...
خانمی آمد در خانه، من رفتم جلوی در، گفت که شما نماینده ها درد ما را ندارید، من می خواهم دخترم را شوهر بدهم، یک فرش هم نمی توانم بخرم! شما همین جور نشستید آنجا. به او گفتم تشریف بیاورید داخل، اینجا درست نیست. گفت نمی آیم خلاصه او را داخل بردم آمد نشست یک دفعه ساکت شد گفت می خواهم بروم! گفتم چرا می خواهی بروی؟ بگو دردت چه بود؟ گفت وقتی که در خانه نماینده مجلس فرش نباشد هیچ اشکالی ندارد که دختر من هم ...
هم دهیار هم خطاط
که او را به نام محسن می شناسند سال 1348 در محله کارخانه قند آبکوه به دنیا آمد و از آن وقت تمام این 50 و یکی دو سال را در همین محله سپری کرده است. دولتی با انگشت به خانه بالای مغازه اشاره می کند: من در همین خانه به دنیا آمدم. در همین خانه بزرگ شدم. پسرم هم در همین خانه بزرگ می شود. پدرم کنار همین مغازه ای که در آن کار می کنم قصابی داشت حالا قصابی مغازه املاکی است که برادرم آن را اداره می کند. ما دو ...
از مک فارلین تا امروز: شما بفرما کنار من مذاکره کنم!
و مقاله راجع به آن نوشته شده است، ولی در قیاس با صدها اثر که در خارج از ایران راجع به این موضوع نوشته شده، ادبیات راجع به این موضوع در ایران کم است. پس طبیعتاً منابع هم محدود است و این کارِ هر فیلم سازی را دشوار می کند. من در دوره ی کوتاهی زمانی که در ایران بودم کار روزنامه نگاری می کردم؛ آن موقع روز دوشنبه 12 آبان 1365 مجله ی الشراع به دستم رسید. در آن زمان 22 سال سن داشتم. فردای آن روز -روز 1 ...
گفت وگو با خبرنگار حاضر در کشتی نجات | یمن را خبر یک جهان کردیم
ند تا برای بمباران مردم یمن از جنگنده های مدرن تری استفاده کنند! **خواب آن روزهایی که در کشتی بودید یا رسیدن به یمن را دیده اید؟ بله پیش آمده. من از سال 1387 تا امروز کار خبرنگاری می کنم و بالاخره در خیلی شرایط و خیلی جاها بودم. حداقل به هفت یا هشت کشور دنیا رفته و کار خبری انجام داده ام. دست کم بیش از 10 بار به راهپیمایی اربعین رفته ام اما هیچ کدام برایم با حسی که به یمن دارم ...
نماز اول وقت و دوستی با شهدا 2 کلید طلایی زندگی عباس بود
چهره دست نیافتنی توصیف کنم، اما من خیلی روی نوشتن کتاب وسواس به خرج دادم و برای نگارش خاطرات دو، سه بار پیش راوی خاطره می رفتم و خاطرات را مرور می کردم تا شبهه ای ایجاد نشود. من چند کتاب درباره شهید نوشته ام که اولین کتابم به نام اذان صبح به وقت حلب است. این کتاب حالت جزوه داشت و حدود 15 هزار نسخه در سطح کشور چاپ کردیم و به دوستان عباس در سراسر کشور دادیم. دومین کتاب اینجا حلب به گوشم را دانشگاه امام ...
چرا بازیکن 'استقلال' به باشگاه پرسپولیس رفت؟
: صادقانه بگویم شاید نباید به باشگاه پرسپولیس می رفتم اما کاری که انجام دادم دلیل داشت. مردامند ادامه داد: من با باشگاه استقلال و مسئولانش در هتل آزادی صحبت کردم و قرارداد بستم، حتی با مدیران باشگاه عکس گرفتم و از هتل خارج شدم اما چون رضایتنامه نداشتم نمی توانستم خبر را رسانه ای کنم. پیش از حضورم در باشگاه استقلال آقای گل محمدی چند بار با من تماس گرفت و از من خواسته بود تا به باشگاه پرسپولیس ...
ماجرای جنجالی حضور مرادمند در باشگاه پرسپولیس پس از توافق با استقلال
بر سر سفره پدر و مادرم بزرگ شدم و وقتی بزرگ تر من چند بار با تلفن همراهم تماس می گیرد و از من می خواهد به دیدارش بروم نمی توانم حرف دیگری بزنم؛ گل محمدی در شهرخودرو مربی من بوده و واقعا نمی توانستم روی حرفش حرف بزنم، وقتی با استقلالی ها در جلسه بودم تصمیم گرفتم به احترام سرمربی قبلی ام به آنجا بروم و بگویم که با استقلال قرارداد بستم و فقط به احترام وی به دیدارش رفتم. هنگامی که وارد باشگاه پرسپولیس ...
من و مادرم: زیبا
، طفلکی یک سال بیشترنداره، یه کم ترسیده بود. من براش قصه گفتم تا خواب اش برد. تشکر کردم و خداحافظی کردیم. بالای سر زیبا رفتم، و با او صحبت کردم. زیبا عزیز م، فرشته ام، تو انرژی و آینده من ی، بهت احتیاج دارم، دخترمون به ما نیاز داره، ما یه خانواده هستیم. خواهش می کنم دل مارا نشکن، بذارمعجزه اتفاق بیفته ودوباره یه خانواده بشیم، نذارمادرم، امید ما، ازغصه دق کنه ...
حکایت طنزی از بازار بورس / محمد شریفی
خوشگلی چند تا جراحی پلاستیک و بوتاکس را در دستور کار قرار بدهم و در پایان اگر تتمه ای باقی ماند به چند بنگاه خیریه و یتیم خانه کمک مالی بکنم و با آنها عکس سلفی بگیرم ... اینها که همه گفتم از حلقوم لعنتی نجف بیرون آمد که من را بورس باز کند، هر چه گفتم خالو ، من آه ندارم که با ناله سودا کنم ، پولم کجا بود؟ اصلا من نمی دونم این بورس برگ چه درختی است، اما نجف ذلیل مرده دم و دقیقه پرتفوی خودش را ...
از دستفروشی تا اختراع/ گفت و گو با جوان مخترع، مبتکر و حافظ کل قرآن تبریزی
به کشور آرژانتین بورس شدم ولی به علت تاهل، نتوانستم به خارج بروم بنابراین در مهین عزیزم به ادامه تحصیل پرداختم. تالیف 10 عنوان کتاب فارس: تاکنون چند کتاب را تألیف کرده اید؟ مفاتیح القرآن که نام دیگر آن، داروخانه قرآن می باشد و همچنین، مجموعه ازدواج نامه (که 7 سال برای نوشتن آنها وقت گذاشته ام)، پرسش و پاسخ زناشویی، طلاق و عدّه، ترفندهای همسرداری، شماره های تماس با ...
شب قتلگاه!
...: سمیه جمالی؛ بعداز ظهر باید می رفتم مجمع ناشران، مجبور شدم بروم و زود برگردم. همیشه دهه اول محرم برنامه هایم براساس هیأت تنظیم می شود و چون نیازهای خانه و بچه ها در چند ساعت خانه بودن رفع و رجوع نمی شود، معمولاً هیچ کاری خارج از خانه انجام نمی دهم. این دهه خرید هم نمی کنیم مگر نیاز فوری و مبرم، یک سری عشق بازی ها هست که من دوستشان دارم، مثلاً شب اول توی سینه زنی دستم خورد به گردنبندم یادم ...
زندگینامه کامل رامین رضاییان + تصاویر
فوتبال کنم و دل هواداران شاد شود. آیا بخاطر پول به ترکیه رفتی ؟ قبلا هم گفتم و باز تکرار می کنم. اگر من از پرسپولیس رفتم نه به خاطر پول بوده و نه اینکه دل هواداران را بشکنم. من رفتم تیم ترکیه ای که خوب بازی کنم و از آنجا به تیم های خوب اروپایی بروم. اینکه پله های ترقی را یکی یکی طی کنم. اما آدم هایی که دور و برم بودند و بهم حرف زدند حرف های درستی نبود و ذهن من را پر کرده بودند ...
ضوابط پذیرش صلح در قرآن را بشناسیم
توطئه بیاید، عرض کنم.... بنده خدایی می گفت: یک نفر پای منبر ما خیلی گریه می کرد. پرسیدیم این کیه؟ گفتند: ایشان یک آدم مذهبی است. از او پرسیدم شغل شما چیست؟ گفت: بساز و بفروش هستم. گفتم: ما یک خانه ای داریم می شود به شما بدهیم؟ گفت: بله، افتخار می کنم. از خدا می خواهم خانه شما را بسازم. می گفت: خانه ما را تعمیر کرد. پای منبر من گریه کرد اما در مسأله پولی مالم را خورد. افراد را نمی شود با ...