سایر خبرها
8 بار اعدام برای 2 پسر رشتی! / سارا میهمان حدیثه بود که قتل عام رخ داد + جزییات تکاندهنده
برملا کرد. او که دانشجوی مهندسی صنایع بود گفت: پدر و مادرم به خواهرم بیشتر از من اهمیت می دادند و رفتار خوبی با من نداشتند. احساس می کردم که علاقه ای به من ندارند.با خودم نقشه کشیده بودم که اگر آنها را از بین ببرم همه ارثیه خانواده نصیب من می شود. چندبار قصد کشتن آنها را داشتم اما هر بار موفق نشدم تا اینکه روز حادثه رسید. از قبل به یکی از دوستانم به نام حمیدرضا که کارگر نجاری بود گفته بودم ...
قاتل: به خاطر یک سیلی تا پای چوبه دار رفتم
مرتضی نیز به حبس محکوم شد. این حکم در دیوان عالی کشور نیز تأیید شد و متهم در آستانه مرگ قرار داشت تا اینکه توانست رضایت اولیای دم را جلب کند. به این ترتیب پرونده از جنبه عمومی جرم به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد و متهم بار دیگر مقابل هیئت قضایی شعبه دوم قرار گرفت. او در آخرین دفاعش گفت: مقتول را نمی شناختم و خصومتی با او نداشتم. به خاطر یک سیلی تا پای چوبه دار رفتم و در این مدت که در زندانم، خانواده ام به خصوص مادرم خیلی اذیت شده اند. از دادگاه تقاضا دارم در مجازاتم تخفیف قائل شوند تا هرچه زودتر آزاد شوم. در پایان هیئت قضایی جهت صدور رأی وارد شور شد. ...
اعدام قاتل موبایل فروش اسلامشهری !
باند سرقت و سرقت مسلحانه و برای ابوالفضل 20 ساله و پژمان 22 ساله نیز به اتهام عضویت در باند سرقت مسلحانه و معاونت در سرقت اشد مجازات خواست. درخواست قصاص برای قاتل بی رحم سپس پدر و مادر مقتول در جایگاه ویژه ایستادند و برای فردین حکم قصاص خواستند . وقتی همسر قربانی روبه روی قضات ایستاد گفت :51 روز است که شب و روز ندارم. حتی نمی توانم شبها بخوابم . دو هفته قبل از این ...
آزار سیاه مسافران در ارابه جهنمی
. آنها هم از ترس شان فرار کردند. از آن روز به بعد یک روز خوش ندارم. یک هفته در بیمارستان بودم و زخم هایم را مداوا می کردم ولی از همه بدتر آسیب روحی است که دیده ام. شب ها کابوس می بینم حتی مادرم هم به شدت ترسیده؛ بیچاره پا به پای من غصه می خورد و عذاب می کشد. از همه آدم های بیرون از خانه می ترسم. آن سه نفر لهجه لرستانی داشتند، وقتی صحبت هایی که آنها با هم می کردند، یادم می آید تن و بدنم می لرزد. زندگی ...
پدرم در ایام جوانی مادرم را از خطر مرگ نجات داد
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ خیلی ها طرز زندگی و حقارت و صرفه جویی غیرلازم پدر و مادربزرگ من را اهانتی به شمار می آوردند و گاهی از کنایه نمی توانستند خودداری کنند و بارها شنیده می شد که با آهنگ تمسخرآمیز و خشم آلودی زبان شان را می گشودند و خویشتن داری و حفظ ظاهر را جایز نمی دانستند و جملاتی ماننده بیچاره ها را زمزمه می کردند و یا زمانی ...
قاتل دلارفروش در ایستگاه مرگ
مرد میانسالی را پیدا کردند که مورد اصابت 5 گلوله قرار گرفته بود. مرد مجروح به بیمارستان منتقل شد، اما به علت شدت جراحات چند روز بعد تسلیم مرگ شد. اما وی قبل از مرگ راز این جنایت را فاش کرد و گفت: در خیابان فردوسی و چهارراه استانبول دلار فروشی می کردم روز حادثه مرد پراید سواری خودش را مأمور معرفی کرد. او بی سیم و دستبند داشت و از من خواست تا سوار خودرویش شوم. در مسیر از من خواست که دلارهایم را به او ...
تپه سنگی وکیل آباد ؛ سقفی برای کارتن خواب ها
.... حاصل گفتگو با معتادان کارتن خواب تپه سنگی را در سطور بعدی می خوانید. 23 سال است معتاد هستم مهدی با بیان اینکه سال 1356 به دنیا آمده، گفت: از بیست سالگی به اعتیاد روی آورده و همه نوع مواد مخدری را تجربه کرده ام. در ابتدا با سیگار و سیگاری آغاز شد و بعد ها به تریاک، هروئین، شیشه و... رسید. از آنجایی که پسر بزرگ خانواده بودم کسی با من کاری نداشت، نه پدر و نه مادر. از اول هم اهل ...
همیشه ترس از دست دادن محمدحسین را داشتم/ خانواده شهدای مدافع حرم اسیر زخم زبان ها هستند
ایده آل بود که همیشه فکرمی کردم که زود از دستش می دهم. اما هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم که به این زودی همسر شهید شوم. محمدحسین نه فقط برای من، بلکه برای همگی انسان خوبی بود؛ او در میان خواهران و برادرانش هم شاخص بود و رفتارش با پدر و مادرش فرق داشت. او سعی می کرد در ارتباط با همه، جزو بهترین افراد باشد و به همه خوبی کند. محمدحسین باتوجه به این که دوران دانشجویی مشغول به کار بود، تمام ...
زوایای پنهان خودکشی پدر امیر حسین مرادی؛ ناگفته های وکیل خانواده متهم از تماس مشکوکی که ناصر مرادی را به ...
این افراد بکشند. توپخانه رسانه ای دشمن فعالیت خود را با شدت تمام پیگیری می کرد که خبری مهم در برخی از رسانه ها منتشر شد که حکایت از ورود رئیس قوه قضاییه به پرونده این افراد و ارجاع پرونده به دیوان عالی کشور داشت. این خبر که در ابتدا گمانه زنی محسوب می شد تنها دو روز بعد توسط سخنگوی قوه قضاییه تأیید شد و مشخص شد که رئیس قوه قضاییه با درخواست اعمال ماده 496 موافقت کرده است و متعاقب آن خبر ...
زندگی وزمانه صنعت وسیاست ایران به زبان محسن خلیلی
فرزند صنعت اما من فرزند پدر و مادر عاشق هستم. این عشق به من به ارث رسیده است و عاشق وطن و مردم آن هستم و در مدت 91 سال از آن موقع که به عقل رسیدم، هر چه داشتم برای میهن خود گذاشتم. من برای استحضار شما عزیزان عرض می کنم اگر مجدداً متولد شوم، باز همان کارهایی را انجام می دهم که کردم. از زندگی خود و از مبارزات خود و از خدمت به مردم و خدمت به میهن خود بسیار راضی هستم. پدر من فارغ التحصیل دارالفنون بود و شاگرد اول بود و خیلی با استعداد در حرفه فنی و مهندسی بود. مدت ها معلم فیزیک دارالفنون بود. با وزارت فرهنگ زمانه، وزارت معارف ...
روزگار سیاه !
دادند به خاطر اینکه مرگ مادرم را لحظه ای فراموش کنم و به یاد خاطرات بد زندگیم نیافتم کمی مواد مصرف کنم و حالم را تغییر دهم. آنقدر به این کار ادامه دادم که معتاد شدم و تمام پولی که با زحمت در آوردم را خرج مواد کردم. در همین زمان در سن 18سالگی با افسانه دختر همسایه مان آشنا شدم. خیلی دوستش داشتم و دلم می خواست با او ازدواج کنم. اما او و خانواده اش می دانستند من شرایط خوبی ندارم مخالفت ...
ترفند جنگی که از مادرم آموخته بودم مرا از اسارت نجات داد
دفاع مقدس در پشت جبهه در خوزستان، خرمشهر و بوشهر و آبادان تا مرز ایران و عراق حضور داشته است افزود: در این سال ها بسیاری از ایام حتی شبانه روز به امداد و خدمت رسانی می پرداختیم. مادرم شیرزن نمونه عصر خود بود بانوی رزمنده اردبیلی به رشادت های مادر خود در جنگ با حمله روس ها به کشور اشاره کرد و گفت: بنده در دامن مادری پرورش یافته بودم که در سال های حمله نیروهای نظامی روس به ...
من ایرانی ام؛ امّا هر روز با تو در کوچه های فلسطین اشک می ریزم /بزرگ مرد انتفاضه! دلیری دستانت را می ...
ها واقعی اند و شما از ترس خورده شدن باید از دستشان فرار کنید. پدرم گاهی که پای اخبار می نشیند، گریه می کند . یک بار پدر و مادرم با هم اشک ریختند و گفتند عکس تو را در اخبار نشان داده اند . فردا که دوباره تصویر تو نمایش داده شد، من هم نگاهت می کردم؛ یک مدال سرخ روی سینه ات نقش بسته بود . مادرم بغض کرده گفت: یکی از آن گرگ ها تو را کنار خانه ات شهید کرده است . ...
اعدام مردی که یک دلار فروش را به قتل رسانده بود+ عکس
نمی دانم چطور این اتفاقات رخ داد. اسلحه را برای چه خریدی؟ 23 سال قبل خواهر کوچک من توسط خانواده مادری ام ربوده شدند و همراه مادرم به خارج از کشور قاچاق شد و این اتفاق هیچ وقت فاش نشد و این اسلحه را تهیه کردم تا اینکه روزی که با این افراد روبرو می شوم به من پاسخ دهند که چرا دو عضو خانواده ام را از من گرفتند. علت ربودن خواهرت چه بوده؟ به خاطر اختلاف پدر و ...
قاتل مرد دلارفروش، به دار مجازات آویخته شد
بیمارستان درحالی که به سختی حرف می زد به مأموران گفت: مرد پرایدسوار بی سیم و اسلحه به دست داشت و مدعی شد که مأمور است. او به سمت من آمد و گفت که روز قبل شخصی دوستش را فریب داده و 30هزاردلار از او سرقت کرده است. بعد از من خواست سوار ماشینش شوم و درخصوص کسانی که دلار می فروشند اطلاعاتی در اختیارش قرار دهم. من هم به او اعتماد کردم و سوار ماشینش شدم اما او به من اشاره کرد و گفت تو همان شخصی هستی که دوستم را ...
اعتراف شوهر اسیدپاش: نمی خواستم همسرم را از دست بدهم
به عنوان آشپز مشغول به کار شدم. اختلافت با مهناز سر چی بود؟ من همیشه کنار و همراهش بودم. حتی مقابل خانواده ام ایستادم، مادرم دلش نوه می خواست و به من گفت حالا که مهناز بچه دار نمی شود، با یک نفر دیگر ازدواج کن تا بچه ات را ببینم. اما قبول نکردم، گفتم من عاشق همسرم هستم و نمی توانم از او جدا شوم. حتی برادرش سال ها قبل به خاطر موضوعی با مهناز درگیری لفظی پیدا کرد که من در دفاع ...
جز پدربزرگ و مادربزرگ همه سعی داشتند از مقام خانواده خود بهره برداری کنند
بی ارزشی هستند ! مرگ دردناک مادرم زندگی او و شوهرش را نیز تغییر داد و آن ها که زمان درازی بود هریک جداگانه در آپارتمانی ساکن بودند دوباره به یکدیگر نزدیک شدند و زندگی مشترکی را شروع کردند، ولی این دوره برای آن ها چندان شادی بخش و توام با رفاه روحی و فکری نبود، چون خوب به خاطر دارم که آن ها حتی در فاصله کوتاه غذا خوردن در حضور همه افراد خانواده به بهانه های جزئی و خیلی بی اهمیت با یکدیگر ...
اعتراف قاتل به قتل به خاطر عذاب وجدان
این نامه مدعی شد که قتل سهراب کار او بوده و به خاطر عذاب وجدان اعتراف کرده است. وی نوشته بود 10 سال قبل به خاطر حمل احشام با سهراب در پیشوای ورامین درگیر شدم و او را به ضرب چاقو به قتل رسانده و فرار کردم. تا اینکه یک روز مأموران به جرم حمل و نگهداری مواد مخدر مرا بازداشت کردند. در مدتی که در زندان بودم مواد را ترک کردم، اما نتوانستم با عذاب وجدان این قتل کنار بیایم و تصمیم گرفتم با نوشتن ...
مخوفترین جملات از جانی ترین انسان های تاریخ
زن و تلاش برای قتل 7 زن دیگر محکوم شد. او در سال 1981 دستگیر شده و هنوز در زندان است. این قاتل سریالی در مورد قربانیان خود گفته است: زنانی که من کشتم زنان روسپی های کثافتی بودند که خیابان ها را به تعفن کشیده بودند. من فقط داشتم کمی خیابان ها را تمیز می کردم . رامیرز دارای لقب تعقیب کننده شب بود که 13 نفر را به قتل رساند. او بعد از 23 سال انتظار برای اعدام در اثر سرطان غدد لنفاوی در زندان درگذشت. وی در مورد احساس خود گفته بود : مرد من 20 نفر را کشته ام. آن همه خون را دوست داشتم . ...
ناگفته هایی از جانباز حمید بیات / 16 بار مُردم و زنده شدم
رفتم بعد از مدتی از آقای تهرانی مسوول درمانگاه خواستم برم خط مقدم. فهمیده بودم شب جمعه 20 آذر سال 60 عملیات می شود، چندین بار برای رفتن به خط را اصرار کردم و گفتم من از زن و بچه و همه چیز دست کشیدم که با دشمن در خط مقدم بجنگم. آقای تهرانی از مهارت کارم خبردار بود بدون اینکه پاسخ درستی برای حضورم در خط بدهد مسوولیت تجهیز امدادگران را کار خیلی سنگینی بود را به من سپرد. کار را با گرفتن ...
20 جمله مخوف از قاتلان سریالی معروف که به اندازه جنایت هایشان ترسناک هستند + تصاویر
دریافت کرده بود به خاطر قتل 13 زن و تلاش برای قتل 7 زن دیگر محکوم شد. او در سال 1981 دستگیر شده و هنوز در زندان است. این قاتل سریالی در مورد قربانیان خود گفته است: زنانی که من کشتم زنانی که انحرافات جنسی داشتند بودند که خیابان ها را به تعفن کشیده بودند. من فقط داشتم کمی خیابان ها را تمیز می کردم . ریچارد رامیرز رامیرز دارای لقب تعقیب کننده شب بود که 13 نفر را به قتل رساند. او بعد از 23 سال انتظار برای اعدام در اثر سرطان غدد لنفاوی در زندان درگذشت. وی در مورد احساس خود گفته بود: مرد من 20 نفر را کشته ام. آن همه خون را دوست داشتم . ...
اعدام در آمریکا و صدور احکامی بر اساس تعصب نژادی
خبرگزاری میزان - کریستوفر ویالوا ، نخستین زندانی سیاه پوستی بود که به عنوان بخشی از شروع مجدد اعدام های فدرال از سوی دولت آمریکا ، پس از تقریباً 20 سال حبس، اخیرا اعدام شد. به گزارش پایگاه پری اسکات نیوز ، این فرد سیاه پوست روز پنجشنبه گذشته با استفاده از تزریق ماده سمی کُشنده اعدام شد. این اعدام در حالی انجام شد که در آمریکا تظاهرات و اعتراضات ضد نژادپرستی در جریان است. ...
جدایی/ بر اساس یک ماجرای واقعی!
به گزارش خبرگزاری برنا از گیلان ؛ 16 ساله بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند، وقتی مادرم رفت من و خواهرم را تنها گذاشت و دیگر هیچ خبری از ما نگرفت، او را نبخشیدم چون احساس می کنم تمام بدبختی های من و خواهرم به خاطر مادرم بود. بعد از این ماجرا، پدرم من و خواهرم را نزد خانواده اش در یکی از شهرستان ها برد و من یک سال ترک تحصیل کردم. به هر زحمتی بود توانستم دوباره ادامه تحصیل بدهم. هیچ چیز ...
پایان 19روز فرار شوهر اسیدپاش
من کتکش می زدم و اذیتش می کردم واقعا دیگر حرفی ندارم و باید سکوت کنم. چند سال از ازدواجتان می گذرد؟ حدود 8سال. چطور با او آشنا شدی؟ من ساکن یکی از شهرستان های شمال شرقی ایران بودم و همسرم هم در روستا زندگی می کرد. زمانی که کنکور در رشته حقوق قبول شد پدرش برای او خانه ای خرید. در همان شهری که من زندگی می کردم. از قضا خانه ای را خرید که متعلق به پدر من بود و همین موضوع باعث ...
جریان امضای یک خانواده شهید بر کفن سردار سلیمانی
...، چون خواب بابا را دیده ام، امسال، سال باباست. گذشت. تعطیلات تمام شده بود که دوستان از نظام پزشکی زنگ زدند و گفتند: داریم یک کاروان می بریم کربلا، می آیی؟ سال های قبل مشتاقانه برای سفر کربلا تلاش کرده بودم، اما جور نمی شد. طوری شده بود که من هم گفتم: دیگه نمی رم! آن روز، اما با اشتیاق کامل گفتم: حتماً میام. اسم مادرم رو هم بنویسید. خلاصه اردیبهشت ماه رفتیم کربلا. در کاروان، همه مرتب به من می گفتند ...
شهدا درس آموختگان مکتب عاشورا هستند
...> معصومه نظری هستم. در سال 1326 در محله سنگبیجار شهرستان فومن به دنیا آمدم. نام پدر داداشی و مادرم صغری محمد نژاد بود از بین چهار خواهر فرزند دوم خانواده هستم، سواد خواندن و نوشتن هم ندارم. در خانه پدر به کار کشاورزی مشغول بودم. بیست سالم بود که با آقای حسین خدمتگزار ازدواج کردم . نحوه آشنایی و مراسم عروسی و زندگی خودتان را تعریف کنید . خواهر حاج آقا که دوست و همسایه نزدیک ما بود ...
سکوت نخلستان
مادرم از توی اتاقکوتاه وبلند می شود: -بازم شروع شد...دیگه موندنمون فایده نداره... حامد از پشت دیوار باغچه قد می کشد: -های... یونس...، بازم شروع کردن... ننه م می گه باید بریم از اینجا، می گه همه چی بوی مرگ می ده. میگه... صدایش را انفجاری قطع می کند. آرامشی خوفناک پهن می شودوهیچ فریاد وهیاهویی مثل روز های اول بعد از انفجار توی کوچه ها نمی پیچد. انگار من وحامد ...
همه خدمتکاران مادربزرگ را پیرزنی دیوانه و مجنون می دانستند
مادربزرگ از نیروی ناشناسی برخوردار بود که می توانست در بحرانی ترین لحظات، هنگامی که از شدت عصبانیت به خود می پیچید و فریاد می زد، ناگهان روش کاملا متفاوتی انتخاب کند و به دنبال هیاهوی چند دقیقه قبلِ خود به راحتی مطالب جدی را در کمال متانت بگوید و با مستخدمه ها و پیش خدمت ها صحبت نماید و همین امر سبب می شد که ساکنین کاخ این پیرزن عجیب را فاقد تعادل روحی بدانند و در حدس خود راجع به دیوانگی او پافشاری کنند چون بدون استثنا همه خدمتکاران او را یک پیرزن دیوانه و مجنون می دانستند. ...