سایر خبرها
اولین اظهارات سحر تبر پس از آزادی از زندان؛ توبه نامه نوشتم
بودند تو سحر تبر باشی؟ بله، ولی من آرزوی معروفیت داشتم و حتی آن ها را تهدید به خودکشی می کردم. از کودکی رویای شهرت داشتم، اما راهی که انتخاب کردم غلط بود. اگر برگردیم به روزی که تصمیم گرفتی سحر تبر باشی، چه راهی را انتخاب می کنی؟ آرزو می کردم سحر تبر نباشم؛ و معروف هم نبودم. یا لااقل اگر مشهور بودم از راه درست مشهور می شدم. تجربه سحر تبر بودن تجربه خوبی بود ...
اولین اظهارات سحر تبر پس از آزادی از زندان
دانستم زمان آزاد شدنم چه وقت است. به عنوان انسان مشهور وارد زندان شدی. تو را شناختند؟ بله شناختند، اما من اصرار می کردم من را به نام سحر تبر صدا نزنند. بعد از مدتی هر قدر به سحر تبر بیشتر فکر کردم، بیشتر از کار خودم پشیمان شدم. من کار هایی کرده بودم که با قوانین کشور متضاد بود و داشتم مجازات می شدم. وقتی فهمیدی حکم 10 سال زندان داری اولین تصویری که در ذهنت نقش بست چه ...
همسر شهید: کسی نباید خبردار میشد که من همسر شهید هستم!
خالی پدرش را درک کند. شهرک شهید مدرس در گل تپه (جایی بین ورامین و قرچک) را بیست سال قبل دیده بودم و حالا کوچه ها و خیابان هایش را به این امید گز می کردم که خانه حیاط دار و نُقلی شهید گودرزی را پیدا کنم. گل تپه همه چیزش در این بیست سال فرق کرده بود و بزرگترین تفاوتش این که حالا حدود ده خانواده شهید مدافع حرم در کوچه پس کوچه هایش زندگی می کردند... و من با پیچ گمراه کننده خیابان اصلی ...
نیلوفر جلیلوند: پدرم می خواست از بدی های جامعه هنری به دور باشیم/ زنان در ایران امروز فرصت رشد فراوانی ...
پدر این بود که من معلم شدم و تدریس را دنبال می کنم. به من می گفت: تو در کار تدریس فقط به یک نفر درس نمی دهی، بلکه به اجتماع درس می دهی. یک معلم کار بسیار مهمی انجام می دهد. خیلی از ایرانی ها در خارج از کشور دوست دارند، فرزندانشان وکیل و دکتر شوند، اما پدر من دوست داشت که من معلم شوم و به من توصیه می کرد"مواظب هر لغتی که در برابر جوانان می گویی باش." دوست داشت من زودتر در آمریکا بازنشسته ...
گفت وگوی تسنیم با همسر شهید مدافع سلامت / رزمنده ای که عاشقانه برای خدمت به مردم از جانش گذشت + فیلم
به گزارش خبرگزاری تسنیم از قزوین ، اسفند 98 جنگ سلامت آغاز شد و این بار قرعه به نام کادر بهداشت و درمان افتاد که رخ به رخ در برابر ویروس بایستند و از جان و سلامت مردم دفاع کنند،کار بزرگی بود که مدافعان سلامت با رشادت و ایثارگری از آن سربلند بیرون آمدند. در این ایام بارها خبر شهادت کادر درمان با عنوان جدید "مدافعان سلامت" به گوش ما رسیده است اما این بار در نزدیکی و همسایگی ما در شهر ...
تلخ و شیرین درگیری با کرونا از زبان حدیث فولادوند
حدیث فولادوند، بازیگر سینما و تلویزیون در گفت و گو با جام جم آنلاین درباره علائم ویروس کرونا در بدنش بیان کرد: حدود سه هفته پیش بود که تب و لرز شدیدی گرفتم و روز بعد از آن بدن دردی داشتم که اصلا در تصورم نمی گنجید. به دکتر مراجعه کردم و متوجه شدم که کرونا گرفتم. حس بویایی و چشایی ام را از دست داده بودم و حال خیلی بدی داشتم، اما خوشبختانه ویروس به ریه هایم آسیبی نرسانده بود. وی افزود ...
صوت قرآن خواندنش را به یادگار گذاشت و به سوی شهادت رفت
ما نمی دانستیم همسرم شهید شده یا اسیر و کسی هم چیزی نمی دانست. پدر همسرم بسیار پیگیر شد، اما خبری نبود. سال های چشم انتظاری برای من و پنج فرزندم سخت گذشت. هر بار که صدای در را می شنیدیم من و بچه ها به طرف در می دویدیم که شاید همسرم باشد یا کسی که خبری از او برایمان آورده باشد. بعضی از روز ها که رزمنده ها از جبهه می آمدند می رفتیم جلوی اتوبوس تا شاید خبری از همسرم بگیریم. روز هایی که تا رسیدن خبر شهادت بر ما خیلی سخت گذشت ...
خاطرات دمشق/ هوس تحویل زن ایرانی به ابوجعده !
با همین حرفم با قلبش چه می کنم که شیشه چشمش ترک خورد و عطر عشقش در نگاهم پیچید : این حرم و جون این مردم و جون تو همه برام عزیزه! برا همین مطمئن باش تا من زنده باشم نه دستشون به حرم می رسه، نه به این مردم نه به تو! در روشنای طلوع آفتاب، آسمان چشمانش می درخشید و با همین دستان خالی عزم مقاومت کرده بود که از نگاهم دل کَند و بلند شد، پهلوی پیکر ابوالفضل و مادرش چند لحظه درددل کرد و باقی ...
دختر عاشق شد، پدرش او را کشت و جسدش را در بیابان رها کرد!
او را خفه کرده و جنازه اش را در یک گونی در بیابان های علی آباد رها کرده بود، حالا هم که پدرش را دستگیر کرده اند. وی مدعی شد: سال قبل خواهر کوچک تر شیدا هم خودش را دار زده بود. ما با هم رفت و آمد داشتیم و گاهی به خانه شان می رفتم، پدر و مادرش خیلی سختگیر بودند. آن ها 4 دختر بودند که یکی خودکشی کرد و دیگری نیز به قتل رسیده است. ...
زوج20و 23ساله،3 ماه بعد از عقد برای طلاق به دادگاه رفتند/ ما بدون اطلاع پدر و مادرمان عقد کردیم
: کدام یک از شما می خواهید تعریف کنید که جریان چیست و چرا قصد جدایی دارید؟ 3 ماه پیش عقد کرده اید و حالا طلاق توافقی؟! سمیرا گفت: جناب قاضی یکسال پیش با حسن آشنا شدم و پس از چند ماه تصمیم به ازدواج گرفتیم اما وقتی همسرم موضوع را با خانواده اش مطرح کرد، آنها عنوان کردند که راضی به ازدواج ما نیستند. پدر و مادر حسن نگاه سنتی به ازدواج دارند و دوست دارند که عروس شان را خودشان انتخاب کنند. از طرفی ...
جانبازی در راه اهل بیت(ع) را برکت زندگی ام می دانم/ شهید سلیمانی حساسیت ویژه ای در حفظ حریم زندگی مردم ...
سلیمانی شخصا برای بررسی منطقه وارد منطقه شده بود که توفیق زیارت او را نداشتم. این مدافع حرم قزوینی یادآور شد: زمانی که مجروح شدم چند نفر از دوستان هم استانی نیز در آن عملیات مجروح شدند اما به شهادت نرسیدند؛ شهیدان زکریای شیری، الیاس چگینی و شهید سیاهکالی مرادی دو هفته قبل از عملیات ما به شهادت رسیده بودند. عادل پور بیان کرد: زمانی که قصد اعزام داشتم دخترم سه ساله بود و علی رغم ...
سرایداری که معلم شد
جواب دادم و دخترم را برداشتم و از سالن امتحان بیرون رفتم. چند ماه بعد به من خبر دادند که در آزمون سرایداری قبول شده ای، از یک طرف خوشحال بودم و از طرف دیگر می ترسیدم نکند وارد این کار بشوم و دیگر نتوانم معلم بشوم. آتش شوق معلم شدن در جانم شعله می کشید برای همین به دفتر رئیس اداره آموزش و پرورش جیرفت رفتم و گفتم من دوست دارم معلم بشوم. او گفت: این ممکن نیست، تو در ...
خاطرات دمشق/ مادر مصطفی کنار کارکنان دفتر رهبری پناه گرفت
برود که دلم به زمین افتاد و از جا بلند شدم. چند قدمی دنبالش رفتم و صدای قلبم را شنید که به سمتم چرخید و لحنش غرق غم شد : زینبیه گُر گرفته، باید بریم! هنوز پیراهن دامادی به تنش بود، دلم راضی نمی شد راهی اش کنم و پای حرم در میان بود که قلبم را قربانی حضرت زینب (علیهاالسلام) کردم و بی صدا پرسیدم : قول دادی به نیتم زیارت کنی، یادت نمیره؟ دستش به سمت دستگیره رفت و ...
قصه مادری ام برای محمد با جدایی و انتظار پیوند خورده بود
یک هفته بعد از شهادت محمد صادق، پدرش به منطقه رفت و از آنجا خبر آورد که پسرمان شهید شده است. دوستانش می گفتند وقتی محمد صادق مجروح شد، اوضاع منطقه به قدری وخیم بود که مجبور شدیم او را نیمه جان در میان نیزار ها بگذاریم و به عقب برگردیم. دو سال پیش هم یکی از همرزمانش که شاهد شهادتش بود برای مان تعریف کرد که بعثی ها سر پسرم را بریده بودند. من تا آن لحظه از نحوه شهادت پسرم خبر نداشتم. فقط می دانستم که شهید شده، اما اینکه با چه کیفیتی شهید شده است، خبر نداشتم ...
هرایی ؛ سعید تشکری ؛ نشر نیستان خواب هایی که بوی باور می دهند!
و مستند تر شدن این بحث، خاطره ای را عرض کنم. در دهه هشتاد جشنواره ای در مشهد برگزار شد به نام جشنواره تولیدات صدا. این جشنواره هر سال در ایران برگزار می شود و هربار در یک شهر. آن زمان در مشهد برگزار شد. من با خانواده رادیو پانزده سال فعالیت نزدیک نوشتاری داشته ام. در آن جشنواره دوست بسیار شریفم نادر برهانی مرند به من زنگ زد و گفت: در حرم امام رضا یک نفر منتظر تو هست که او را می شناسی و نیاز به این ...
شاگردی که الگوی معلم خود شد
سلام الله علیها به خیل دوستان شهیدش پیوسته. اول با شنیدن این خبر خیلی ناراحت شدم. ولی بعد خیلی خوشحال شدم. ناراحتی از این بود که استادی گرانقدر را از دست دادیم. اما خوشحالی به خاطر این که دلاوری از ایل بزرگ قشقایی به دفاع ازحرم اهلبیت علیهم السلام برخاسته و دراین راه پر بهجت به بزرگترین و بهترین آرزوی خود که شهادت بود، رسیده است. چه سعادتی بزرگتر از شهادت می تواند نصیب مومنان شود. راهش پر رهرو و یادش تا ابد زند و جاودان...... آقای خسرو قرمزی ( معلم شهید قلی زاده ) ...
حمایت چهره معروف دربی: شیری را نابود نکنید
.... علیزاده درباره شرایطش پس از اشتباه در دربی گفت: من یادم است که یک هفته به تمرین نمی رفتم و یک سفر به مشهد مقدس داشتم. بعد از سفر از باشگاه با من تماس گرفتند و به تمرین رفتم که در تمرین شرمنده لیدرها و بازیکنان شدم. با وجود حمایت ها از لحاظ روحی و روانی نرمال نبودم و به همین خاطر به لیگ یک رفتم. درست است که آن زمان فضای مجازی نبود و مانند الان تکنولوژی پیشرفت نکرده بود اما خیلی کم ...
ناگفته هایی از اخلاق و منش یک شهید مدافع حرم / چرا شهید ابوالقاسمی محبوب مردم دزفول شد؟
مجبور به این کار شدم. گفت: خیلی به دنبال کار بودم ولی نتواستم برای خودم یک کار جور کنم. قسم و قول داد که دیگر به دنبال این کار نمی رود به او گفتم: آقاسیدمجتبی برادر خدا خیرت بدهد تو دیگر چرا؟ این جمائت مگر قول شان قول است؟ خودشان را به موش مردگی می زنند تا کارشان راه بیفته از فردا باز همان آش و همان کاسه است . سیدمجتبی لبخندی زد گفت: من رفتم تحقیق کردم حرف های آن بنده خدا راست بود پدر و مادر پیر و ...
جانباز هفتاد درصد آب بر به خیل هم رزمان شهیدش پیوست
تحمیلی شروع شد. اولین نفر از خانواده ما برادرم حسین به عنوان بسیجی به منطقه جنگی رفت وزندگی ما با جنگ و دفاع مقدس ارتباط پیدا کرد. سال اول جنگ بود که وارد مدرسه راهنمایی فردوسی شدم. حال و هوای جبهه ها همه جا را پرکرده بود هر رزمنده ای که از جبهه می آمد از روزهای سخت نبرد سخن می گفت. فضای گرم جبهه ها، عشق به امام و شوق شهادت در فضای مدرسه حاکم بود. در خانه پس از برگشت حسین از جبهه و نقل خاطرات ...
رسن: دوست داشتم با قهرمانی آسیا از پرسپولیس جدا شوم
به گزارش صدا و سیما، بشار رسن پس از خداحافظی اش از اعضای تیم پرسپولیس اظهار داشت: 4-3 ماه پیش قرار بود از پرسپولیس به تیم قطر بروم اما به دلیل اینکه بازیکن نداشتیم و 4-3 بازیکن از تیم ما جدا شده بودند در تیم ماندم. خیلی دوست داشتم قهرمان آسیا شویم و با جام از پرسپولیس خداحافظی کنم اما فوتبال برد و باخت دارد. وی ادامه داد: باید از هواداران پرسپولیس و مردم ایران تشکر کنم. از چهار سال قبل ...
کشتی به روایت خانواده کشتی گیر موحدیان
گفتند محسن کیلویی! ریز نقش بودم. 46کیلو بیشتر وزن نداشتم، اما با همان جثه همه را حریف می شدم. حمایت های پدر و مادر محسن که حالا 46سال دارد از خاطرات کودکی اش در شاهرود می گوید. اینکه تا چشم باز کرده کشتی را شناخته. اولین مربی اش پدرش بوده و صبح و شب با او کشتی می گرفته. در همان شاهرود در مسابقات رده نونهالان و نوجوانان موفق به کسب طلای استان می شود و همه را نتیجه تلاش و حمایت پدر می ...
عکس نوشته های رمانتیک همراه عکس خوشگل تلگرام دخترونه
می دانستم می آیی و من چشم به راه آمدنت بودم با فرشی از مخمل گل ها و قلبی سرشار از شوق آمدی و چه خوش بود آمدنت و چه بی رنگ شد انتظار در نگاه زیبای تو و من سرشار از بهانه با تو بودن شدم کاش می شد بهانه ها را پاسخی شایسته داد کاش نگاه دل فریب تو ماندگار و همیشگی بود و من سال ها از تپش قبلم برای تو پر توان می شدم با این همه قدر دان ...
عشق و اعتقادما را سرپانگاه داشته/حمایت رهبرانقلاب از کادر درمان روحیه ما را بالابرد/امیدواریم با دعای ...
ویروس درگیر این بیماری میشوند و در مقابل تو پرپر می شوند ترس به خودی خود تمام وجودت را می گیرد. مرز بین پرستاری و مادر بودن را چگونه مدیریت می کنید؟ بله، یک دختر 6ساله و یک پسر 12 ساله دارم که خیلی دوستشان دارم. محبت و مهربانی کاری است که من باید هم برای فرزندانم و هم برای بیمارانم انجام دهم. ما این روزها به دلیل درگیری زیاد کاری و برای شکست این ویروس زمان زیادی را باید در ...
شروع سرمایه گذاری تنها با یک دلار
تمام اعضای تحریریه تازه استخدام شده بودن و خیلی زود فهمیدم که تیم قبلی همگی با هم اخراج شدن. عادت نداشتم زیاد سراغ مدیرعامل مجموعه هایی که توش کار می کردم برم. به عنوان خبرنگار، سابقه کار تو بخش اقتصادی یکی از بهترین روزنامه های کشور را داشتم و به خاطر گزارش هام، تو فضای ژورنالیستی شناخته شده بودم. بعد از مدتی فهمیدم مثل بقیه نشریات کشور، بحران این مجله گردشگری هم نبود پوله. به دلیل ندادن حقوق ...
از زندگی ورزشی تا عروسی کرونایی با سرپرستار بیمارستان فرقانی قم
. وی با تاکید بر اینکه ورزش را جزئی از زندگی روزمره خود می داند، ادامه داد: از کودکی وقتی وارد ورزش شدم دو رشته های دیگری هم فعالیت می کردم رشته هایی مثل بیس بال، اسکیت، راگبی، والیبال، فوتسال، کوهنوردی و حتی به تیم ملی سافت بال هم دعوت شدم ولی به خاطر سن کمی که داشتم و شش ماه کوچک تر از سن قانونی شرکت کنندگان در مسابقات بودم نتوانستم با تیم ملی سافت بال در مسابقات شرکت کنم. وی ...
ماجرای لبخند بیماری که دانشجوی انصرافی پرستاری را به شغلش بازگرداند
درراهی که نامش پرستاری است، پشیمان نیستی؟ روایت ماندن و جنگیدن فاطمه نقدی از دانشجویان رشته پرستاری که در نخستین گام هایش را در راه مجاهدت و مهربانی برداشته و اتفاقاتی او را مصم کرده تا در این مسیر خالصانه و عاشقانه بماند. از او سوالمان را پرسیدیم، در جواب به ما گفت: از کودکی استعداد بالایی در زمینه ریاضیات داشتم و رویای کودکی ام همیشه هوا فضا بود؛ خیلی دوست داشتم ...
تیکدری: شجاعی آزادی عمل بیشتری به من داده است
پیروزی ها جلو برویم. تیکدری که در بازی با پیکان اولین گلش را در این فصل به ثمر رساند، در این خصوص عنوان کرد: من در دو بازی اول که برای تراکتور به میدان رفتم، چند موقعیت بسیار خوب داشتم ولی گل نزدم چون عملکرد گلرهای حریف فوق العاده بود. بعد از دو بازی هم درگیر کرونا شدم و چند بازی را از دست دادم ولی خوشبختاته با اتمام این بیماری دوباره در ترکیب قرار گرفتم. من گل زدن را دوست دارم و آقای ...