واکنش ساعی به اتفاقات لیگ: توهین ها ادامه پیدا کند نمی مانم
سایر منابع:
سایر خبرها
هادی ساعی: فدراسیون جریمه ام را از طلبم کم کند
بزرگنمایی کردند و در نهایت به خواسته شان رسیدند. دارنده دو طلای المپیک و دو طلای جهان، افزود: از آقای پولادگر به عنوان یک فرد معتقد فقط این انتظار را داشتم که در این دو روز حداقل او و فرهادیان مصاحبه کنند و شهادت بدهند که من هفته گذشته هم به این آقایان جلوی آن ها گفتم که لطفا دیگر اسم من را پشت بلندگو نیاورید و به من خوش آمد نگویید. این حقی است که به گردن فولادگر است. پس از اتفاقات روز ...
از برخورد ساعی شوکه شدم
اخلاق مدار است و احترام حرف اول را در آن می زند. سعی کردم، آموزش های استادم در تکواندو را رعایت کنم. کد ویدیو دانلود فیلم اصلی دبیر سازمان لیگ فدراسیون تکواندو گفت: هنوز شوکه هستم و علت این برخورد را نمی دانم. حتی با آقای ساعی صحبت کردم و علت را جویا شدم. ما هیچ مشکلی با هم نداشتیم و هر دو زیرنظر استاد مهیمن کار کرده ایم. وی در پاسخ به این سوال که ساعی ...
برای اثبات خودم به کادرفنی تیم ملی تکواندو خیلی زحمت کشیدم
حمیدرضا هادیان بازیکن تیم تکواندوی فتح صدر البرز در گفت و گو با خبرنگار کشتی و رزمی گروه ورزشی باشگاه خبرنگاران جوان ، در مورد انتخابش به عنوان فنی ترین بازیکن لیگ برتر تکواندو در گروه الف بیان کرد: حدود یک سال از تیم ملی دور بودم و می خواستم خودم را به کادر فنی تیم ملی نشان دهم. تمام تلاشم را کردم تا بتوانم خودم را دوباره به مربیان ملی ثابت کنم و برای این هدف خیلی زحمت کشیدم. او ادامه ...
ماجرای حقوق های نجومی 40 نفر در یک شرکت دولتی چه بود؟
بودید که مخالف با کابینه آقای روحانی حرف زدید. مخالفت بنده نه برای اینکه مثلاً مخالفت با اشخاص باشد یا آقای روحانی باشد، بلکه تا ساعت سه بعد از نصفه شب برنامه ایشان را مطالعه کردم، دیدم این برنامه برای مردم نتیجه خوبی نخواهد داشت، لذا آمدم و ثبت نام به عنوان مخالف کردم و نام من درآمد و بالاخره اشکالاتی را که به برنامه داشتم و به برخی از افراد کابینه بود، بیان کردم. آقای رئیس جمهور ...
هادی ساعی به مدت یک سال محروم شد
مسابقات شد، دبیر سازمان لیگ تکواندو به حاضران اعلام کرد که او وارد سالن شده است. چند لحظه بعد صدای سیلی و سپس فحاشی هادی ساعی در فضای سالن پیچید که سر یک نفر فریاد می کشد که چرا اسم مرا دیر اعلام کردی! pic.twitter.com/kHufycAA90 — ⚡Freedom & Justice⚡ (@Alireza1922) January 14, 2021 دبیر کمیته انضباطی ادامه داد: هادی ساعی در این خصوص مطالبی را مطرح کرد که در دو صفحه ...
هفتاد و پنج سال اول به روایت بهمن فرمان آرا
...> حرف های مان که تمام شد گفتم کاش این زندگی پرماجرا روی کاغذ بیاید و هنوز جمله ام تمام نشده بود که گفتند چرا خودت آن را نمی نویسی؟ یکی دو گفت وگوی بعد آن هم اشاره هایی به این زندگی مکتوب داشت. اما روزنامه و مجله اجازه چنین کاری را نمی داد؛ وقت می خواست. قید روزنامه و مجله را که زدم دوباره گفتند شروع نمی کنی؟ شروع کردیم. هشتادوچند ساعت گفت وگوی تازه و ده ...
چرا پروانه معصومی برای دریافت جایزه "گل های داودی" غایب بود؟
.... در را باز کردم، دیدم استاد عزت الله انتظامی پشت در هستند و دستشان را بالای سرشان گرفته اند. بعد شروع به دست زدند کردند. گفتم چی شده؟ گفتند تبریک می گویم، جایزه بهترین بازیگر زن را از جشنواره گرفتید. گفتم از کجا و چه کسی گرفتم؟ گفتند در جشنواره فیلم فجر، به عنوان بهترین بازیگر زن شناخته شدی. خوشحال شدم، چون این خبر را استاد به من داده بودند. گذشت و نمی دانم جایزه را به چه کسی داده بودند. در ...
صدای خوش آژیری که دیگر شنیده نمی شود/ ماجرای مطالبه سه نسله رشت الکتریک
و بعد کارخانه را تعطیل و کارگران را اخراج کردند.” دیگر نمی دانستم چه بگویم، تنها سکوت امانم می داد تا به سخنانشان فکر کنم، با خود گفتم کمی قدم بزنم تا شاید این قدم زدن آرامم کند، کمی جلوتر که رفتم دیدم گروهی دیگر نشسته و چشم به راه؛ بی درنگ به سراغشان رفتم و گفتم شما هم جزو کارگران سابق این کارخانه اید؟! گفتند: ” ما سهامداریم و سال هاست پی ِ سهاممان دربه در این اداره و آن وزارتخانه ایم ...
توصیه نواب صفوی به ملک حسین پادشاه اردن چه بود؟
حسینیه بایست و هرکس خواست با کلاه شاپو و کراوات وارد شود نگذار داخل بیاید. بگو کلاه و کرواتشان را در بیاورند و بعد وارد شوند. من به آقا گفتم اگر قبول نکردند چی؟ آقا گفت: نگذارید داخل بیایند. به آقا گفتم استاندار می خواهد بیاید. آقا گفت: هر کسی می خواهد باشد. استاندار با تشریفات خاصی آمد. من در ورودی حسینیه به او گفتم آقا ببخشید لطف کنید کلاه تان را به این قلاب ها آویزان کنید. استاندار کلاهش را درآورد ...
با شهدای جهاد دانشگاهی؛ شهید شیرزاد شریفی
متوجه شدم یک هفته قبلش من شهادت او را در خواب دیده بودم. روزهای پنجشنبه یا جمعه حتما تلفن می کرد. هفته آخر خبری نشد. دو سه روز صبر کردم باز هم خبری نشد. تلگراف کردم باز خبری نشد. به تبریز تلفن کرد. به بیمارستان ها و بنیادهای شهید تلفن کردم تا اینکه در بنیاد شهید تبریز گفتند توچه نسبتی با او داری؟ گفتم یکی از بستگانش هستم. خانواده اش ناراحت او هستند تا اینکه از پشت تلفن صدای گریه ...
وصلت عجیب عبدالمهدی
گوش زهیر خواند تا نام او هم در ردیف نام شهدای کربلا قرارگرفت. آنجا دیگر زبانم بسته شد. گفتم باشه و گفت خود حضرت زینب(س) نگهدارتان باشد. چند بار اعزام شدند؟ عبدالمهدی یک بار اعزام شد. یک هفته قبل از اعزامش در مرخصی بود که خبر شهادت مسلم خیزاب را به ایشان دادند. گریه اش گرفت. اشک می ریخت و می گفت خوش به سعادتش. عاقبت بخیر شد. خدا من را هم عاقبت بخیر کند. خواب دوستش شهید خیزاب را دیده ...
تجربه خوبی از ارز 4200 تومانی نداریم/ماجرای روابط لاریجانی با دولت روحانی/ نامه محرمانه واعظی به 4 وزیر ...
و فکر می کنم چهاردهم ماه رمضان بود و با زبان روزه گفتم 8:30 بیایند که مستنداتی را درباره سند 2030 هست که اینها را در اختیارتان بگذارم و مختصر توضیحاتی بدهم و شما درباره این سند ادامه کار نظارتی که می خواهیم تهیه کنیم را انجام دهیم. تقریباً ساعت 9 از دفتر به داخل صحن رفتم و مجلس شروع شد. از 10 و نیم تا موقع نماز هر چه با این دوستان که در دفتر بودند تماس گرفتم، دیدم تلفن آنها جواب نمی دهد ...
رمز و راز موفقیت روایت فتح
به گزارش روابط عمومی شبکه آی فیلم، اسفندیار شهیدی فیلمبردار باسابقه تلویزیون و سینمای کشورمان، که شب گذشته مهمان برنامه خارج از کادر در این شبکه شد، با بیان اینکه درست بعد از انقلاب یعنی اول سال 58 به ایران آمدم و قصد نداشتم بمانم؛ چون آنجا خانه و زندگی داشتم، گفت: از من خواسته شد در دانشکده صداوسیما مشغول آموزش و اصلاح ساختار شوم و برای اولین بار وارد مقوله آموزش شدم. بعد هم جنگ شد و من به عنوان ...
گردشگری بیماری در مازندران
شهرستان های ساری، آمل، رامسر و سوادکوه شمالی قرمز شدو از مردم خواسته شده بود در رعایت شیوه نامه های بهداشتی، بیش از پیش مراعات کنند. موضوع را به کارفرمای خود گفتم و آن ها به من گفتند که سریع آنجا را ترک کنم وبه خانه بروم، من هم با 4030 تماس گرفتم و به آن ها گفتم کجا بودم. توصیه در آن زمان این بود؛ من وافرادی که با آن ها دیدار کرده بودم در صورت داشتن علائم، خود را قرنطینه کنیم. ...
حاشیه های یک دیدار عاشقانه با علامه مصباح یزدی
. درحالی که من این کار را با یک دست انجام دادم، ایشان با حالتِ احترام و ادب، آن را با دو دستِ خویش گرفتند! پس از تورقِ آن، چند بار از من خواستند تا یادداشتی را در صفحۀ اوّلِ آن برای ایشان بنویسم، امّا من به شدّت پرهیز کردم و گفتم این کار، از شأنِ من بسیار فراتر است و این کتاب، ارزشی در مقابلِ شما ندارد! ایشان نیز با لبخند گفتند: چون ملاقاتِ اوّل است، ما خیلی سخت نمی گیریم، إن شاء الله در دفعاتِ بعدی ...
بوسه ای ماندگار
به گزارش خبرگزاری رسا ، دی ماه 66 بود که در حیاط منزل کوچک مان در کوچه زینبیه در بلوار امین قم مشغول بازی بودم در زدند و برایمان خبری آوردند آن روزها خبرها فقط از درب خانه ها وارد می شدند نه تلفنی ثابتی بود و نه همراهی نه فضای مجازی ای و نه راه ارتباطی دیگر خبر را که دادند مادرم که خواهر بود زانوانش سست شد و بر پله های شکسته حیاط نشست لحظاتی بعد من که کوچک ترین عضو خانواده بودم و غرق بازی و ...
هادی ساعی: سیلی زدن به صورتِ دبیر سازمان لیگ تکواندو؟ این حرف ها همه دروغ است / توهین ها ادامه پیدا کند ...
...، ادامه داد: هفته پیش برای لیگ از 8 صبح تا بعد از ظهر در سالن بودم، ده مرتبه با آقایان چشم در چشم شدم و با من صحبت کردند اما به محض اینکه آقای پولادگر وارد سالن شد و او را دیدند، پشت بلندگو به من خوش آمد گفتند. خب معنای این کارها چیست؟ همانجا به آقای پولادگر گفتم می بینید چطور به من توهین می کنند؟ او گفت "این ها حتما تو را ندیده بودند." گفتم نخیر صد بار با من سلام و علیک کردند، هر اره و اوره ...
ماجرای سیلی زدن هادی ساعی از زبان خودش!
دوستان اعلام کردم که نام مرا پشت میکروفون اعلام نکنند. من عادت ندارم به جایگاه ویژه بروم و معمولا کنار بچه ها روی سکوها می نشینم. هفته گذشته هم من از صبح در سالن بودم، اما نزدیک ظهر بود که رییس فدراسیون وارد سالن شد و من وقتی کنار او رفتم، تازه گوینده اعلام کرد که هادی ساعی هم در سالن است و به او خوشامد می گوییم. من هم به آقای پولادگر گرفتم که این عین بی احترامی است که بعد از چند ساعت نام مرا اعلام ...
ماجرای سیلی زدن هادی ساعی از زبان خودش!
کردم که نام مرا پشت میکروفون اعلام نکنند. من عادت ندارم به جایگاه ویژه بروم و معمولا کنار بچه ها روی سکوها می نشینم. هفته گذشته هم من از صبح در سالن بودم، اما نزدیک ظهر بود که رییس فدراسیون وارد سالن شد و من وقتی کنار او رفتم، تازه گوینده اعلام کرد که هادی ساعی هم در سالن است و به او خوشامد می گوییم. من هم به آقای پولادگر گرفتم که این عین بی احترامی است که بعد از چند ساعت نام مرا اعلام می کنند ...
پولادی ترین زن ایران؛ یک مورد خاص!
...: خورد و خوراک و تغذیه ام خیلی خوب است. من هم از نظر جسمانی قوی هستم و هم از نظر روانی. شما ببینید پدر عزیز بنده روز قبل از ثبت رکوردم به رحمت خدا رفت، عاشق پدرم بودم و هستم، اوپیگیر کارهایم بود و منتظر که روز ثبت رکورد اسکات نشسته ام هم فرا برسد و کنارم باشد که متاسفانه روز قبل از ثبت رکورد ایست قلبی کرد. آن قدر به من شوک وارد شد که اسپانسرهایم، دکتر رحیمی و دکتر دبیری گفتند، اگر می خواهی ثبت ...
تراژدی بوئینگ وفادار در ویلا
هواپیما که وارد ویلا شده بود، اقدام کرده و بعد از دو ساعت وارد هواپیما شدیم. پس از جست وجو در داخل کابین چهار جسد سوخته پیدا و به بیرون منتقل کردیم. هنوز دقایقی از انتقال هواپیما نگذشته بود که فرزند خلبان پرواز به محل حادثه آمد. او مدعی بود پدرش خلبان جنگنده بود و از او خواسته بودند این ماموریت را انجام دهد و قرار بود پدرش به زودی بازنشسته شود. دقایقی بعد مسوولان ارتش آمدند و گفتند سوخت ...
ساعی: بی احترامی ها برنامه ریزی شده است
هم اکنون مدیر فنی تیم فرمانیه در لیگ برتر است، گفت: از مدت ها قبل به دبیر سازمان لیگ گفته بودم که خود را وارد حاشیه های برنامه ریزی شده برخی ها نکند، اما این جریانات به وی هم سرایت کرده بود. وی ادامه داد: برخی ها چشم دیدنم را ندارند، اگر غیر از این بود وقتی وارد سالن شدم، من را نادیده نمی گرفتند. هفته قبل چندین ساعت در سالن خانه تکواندو نظاره گر مسابقات بودم، وقتی پولادگر وارد سالن شد ...
استودیوهای دوبله چگونه پا گرفتند؟/ ماجرای یک ممنوع الکاری عجیب
اند گوینده استخدام می کنیم یا امتحان گویندگی می گیریم ؛ خلاصه چنین نوشته ای بود. رفتم آن جا و امتحان دادم. گفتند هفته دیگر چهارشنبه بیا! هفته بعد رفتم دیدم آقای پرویز بهادر آن جاست. گفت می خواهم فیلم نرون و مسالینا را دوبله کنم. بلدی؟ گفتم من در رادیو بوده ام و با میکروفن آشنا هستم. ولی کار دوبله نکرده ام. والی زاده گفت ما هم تازه وارد این کار شدیم و پیش آقای متین کار می کنیم. گفتم من ...
گفت حزب اللهی دعوت نکنید/ اروپایی ها درباره حاج قاسم چه می گفتند
شدیم پشت بیسیم می گفتیم پروانه شدم، من توی بی سیم گفتم پروانه شدم، یکی را بفرست از پل مراقبت کند. حاج قاسم نه برای یونس بلکه برای همه بچه هایی که شهید می شدند، بعد از همه عملیات ها حسابی بی تابی می کرد، برای یکایک بچه هایی که از دست می دادیم، ناراحت بود. مدام می گفت آنها رفتند و من جا ماندم. 10- خاطرم هست که روزهای پایانی جنگ، با یکی از رفقا وارد سنگر فرماندهی شدم، دیدم همه بچه ها با ...
حاج قاسم: بچه شهید را از جایش بلند نکنید
از خواب از حاج قاسم، محل تولدش، فعالیت های دوران جبهه و جنگش و جبهه مقاومت از من سؤالاتی کرد و من برای آرام شدنش به تک تک سؤالاتش پاسخ دادم. او پرسید مادر امشب حاج قاسم کجاست؟ گفتم نمی دانم یا عراق یا سوریه و یا لبنان است. در ادامه از من قول گرفت که حتماً محافظ های حاج قاسم آدم های قوی هستند و وقتی مطمئن شد آن ها مراقب حاج قاسم هستند خوابید. صبح که از خواب بیدار شدم، متوجه شهادت سردار سلیمانی شدم ...
بستن چشم های یک عکاس
قرار داد و ما توانستیم عکسخانه شهر را تاسیس کنیم. اولین موزه سیار کشور در زمینه عکاسی را هم او راه انداخت و نتیجه این فعالیت ها باعث شد تا او را به عنوان پدر عکاسی ایران بشناسیم. همیشه نگران وضعیت زندگی عکاسان بود و به همین خاطر عکس را وارد مطبوعات کرد تا چرخه اقتصادی عکاسان بچرخد. اولین بار او را در سال 54 و در دانشکده صدا و سیما دیدم که فردی جدی و بداخلاق به نظرم آمد؛ ولی بعد از سال 56 به واسطه یک همکاری مشترک با یکدیگر آشنا شدیم تا آنجا که من در بیمارستان چشم های او را بستم و شما نمی دانید بستن چشم یک عکاس چه صحنه عجیبی است. ...
تاریخ انقضای سلجوقیان
هم بد نبود. برای من که بین تجربی و ریاضی گیج می زدم. خل شدم و گفتم باشه. * * * فکر نمی کردم این قدر خوش بگذرد. دلم نمی خواست ساعت شش شود و مجبور باشیم برگردیم. به جز یک مورد که پیرزنی را آورده بودند برای سوراخ کردن گوش و یکی هم برای نمونه برداری خال نوک دماغ، بقیه اش بگو و بخند بود. می گفتند پاقدمِ من بوده که مشتری آمده. گویا توی این چندماه قبض آب و برق درمانگاه بیش تر از ...
زنم را با 2 مرد دیدم و او را کشتم/ کرونا زندانی ام کرد
دلیل ناتوانی در تودیع وثیقه در زندان است. گفت گوبا متهم به قتل بعد از پرسیدن هر سوال با صدای بلند می گوید چی؟ ماسکم را برمی دارم و شمرده شمرده از او می پرسم: مشکل شنوایی داری؟ با سر جواب مثبت می دهد. چند نفس عمیق می کشد و ادامه می دهد:شما یک ستون فولادی را هم هجده سال در زندان رها کنید، بعد برمی گردید و می بینید پوسیده است، من هم در این سال ها ...
جای خالی محمود کیانوش در شعر بعد از انقلاب
کردیم و نمونه های شعرهای موجود خودمان را برایش برده بودم تا بخواند. برای هرکدام از شاعران نامه ای نوشت. حسن ها و اشکالات شعرهای دیگران را برای شان در نامه ای خوش خط توضیح داد و من نامه ها را بعد به یک یک دوستان دادم. از او خواهش کردم دومرتبه شعر بگوید و وارد شعر کودک شود. یکی دو ماه بعد برای ما چند شعر فرستاد. آن زمان در مجلات رشد که جانشین پیک شده بود، شعرها را بررسی کردیم و دیدیم زبانش خیلی نسبت ...
یک ماجراجویی بزرگ؛ از اخراج از مدرسه تا ریاست UFC
دردسر می ساخت. بعدتر در همان سال اول تحصیلش از دو کالج متفاوت اخراج شد. رویا های او با درس و مدرسه محقق نمی شد، او می خواست بر دنیای بوکس حکمرانی کند. بعد از ترک کالج، وایت 19 ساله در هتل پنج ستاره بوستون هاربر به عنوان خدمه باربر مشغول به کار شد. با این حال او می دانست تقدیرش این نیست که در حوزه گردشگری کار کند: یک روز در لابی هتل ایستاده بودم و با خودم گفتم، من اینجا چه غلطی می کنم ...