سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای مرده ای که در زندان قصر زنده شد!
کاشته بودند. چون توانایی گردش زیادی در این حیاط باصفا را نداشتم پس از چند لحظه در زیر درختی که با اولین اطاق سمت غربی ساختمان مریض خانه یعنی اطاق دکتر کشیک بیش از سه متر فاصله نداشت نشستم – سایه طویل دکتر که پشت میز کار خود نشسته بود از پنجره بزرگ اطاقش تا جایی که نشسته بودم، ادامه داشت و من به خوبی بی حرکت سر و گردن و دست های او را از روی سایه او تماشا می کردم – مدتی گذشت و در این مدت با چه افکار ...
تصویر تلخ زندگی مهاجران در آمریکا
آمریکا را نوشتم. همان روز بی درنگ متوجه شدم این همان داستانی است که من در برابر نوشتن آن از خودم سرسختی نشان می دادم. این همان داستانی است که از نوشتنش ترس داشتم. اندوه مرگ پدرم چیزی با خود داشت که این دیدگاه جدید دردآلود درباره موضوعات مهم را به من داد. آن قدر درهم شکسته بودم که با خودم فکر کردم، بدترین اتفاقی که ممکن است بیفتد، چیست؟ مرگ پدرم به راستی دست مرا باز کرد تا این کتاب را بنویسم. پس، چند ...
با ستاره ها
ادامه می دهد: خبر شهادتش را که آوردند پدرش با چند نفر برای رفتن به مشهد آماده شدند، خیلی التماس کردم که مرا هم ببرند، اما گفتند بچه شیرخوار داری و اذیت می شوی. پیکر علی را می آوریم اینجا می بینی. هر چه التماس کردم، گریه کردم و گیس هایم را کندم فایده نداشت آن ها مرا با خود نبردند. دو روز بعد دست خالی بازگشتند، آیت ا... شیرازی به دلیل احتمال درگیری و خونریزی هنگام تشییع پیکر علی در شیروان، اجازه ...
از آن "ادبیات" تا این "ادبیات"؟!
"سیه چشمی دیدم به نام مگس"، که از سروده های خودم بود، را راهی میدان نموده و موجب می شدم والده گرامی با نهایت دلخوری نشات گرفته از این واقعیت که مثل پدر همه چیز را شوخی می گیرم، فرصت اینکه دست خود را به علامت پیروزی بالا رفته ببیند را از خویشتن سلب نماید. خوشبختانه، اوضاع و احوال دانشکده ها هم به مراتب بهتر از امروز بود. برای نمونه، یکبار استاد ادبیات شعر "چنین شنیدم که هر که شب ها نظر ز ...
نشست نقد و بررسی کتاب نا برگزار شد فقها و اندیشمندان باید کتاب نا با مخاطب عام را بخوانند
ابراز تأسف از اینکه نتوانسته است به اطلاعات بیشتری دست پیدا کند تصریح کرد: بسیار طبیعی است که نقد به این کتاب زیاد باشد، و من باید این نقدها را بپذیرم؛ شاید اگر نگاهم را بر این می گذاشتم که هدفم صدرشناسی و معرفی این شخصیت است، زمانم را باز می گذاشتم و قصه چیز دیگری می شد؛ زندگی حرفه ای من با چنین قسمتی از زندگی تفاوتی دارد؛ وقتی وارد نوشتن می شوم محدوده هایی برای خودم تعریف می کنم، علاوه بر اینکه محدوده های خودم، این را بر قصه بار می کند. ...
بازداشت زن جوان تهرانی به خاطر ربودن دوست پسرش + عکس
.... رابطه ما ادامه داشت تا اینکه امروز وقتی داخل مغازه ام بودم، بیتا به همراه دو مرد وارد مغازه ام شدند. او ادامه داد: مردان جوان چند کتاب خطی و قدیمی از مغازه ام سرقت کردند و بعد با تهدید مرا به زور سوار بر خودروی پژو کردند و حدود سه ساعت مرا داخل خودروشان در شهر چرخاندند و چندین برگه سفید امضا نیز از من گرفته و دوباره مرا به مغازه برگرداندند. با شکایت مرد جوان، پرونده ای در ...
گزیده ای از زندگینامه شهید مهدی حاج رضا بیگی
...: یادم هست روزهای آخر داخل اتاق دراز کشیده بود ومشغول نوشتن بود تا من وارد اتاق شدم روی دستش را گرفت، پرسیدم چه کار می کنید؟ گفت دوستم نامه داده، جواب نامه دوستم را می دهم. وی در ادامه می گوید: بعد از شهادت و بعد از اتمام چهلمش در اتاق انباری داخل طاقچه وصیت نامه اش رو دیدم؛ متوجه شدم نامه آنروز وصیت نامه اش بوده است. و در آخر فرازی از وصیت نامه شهید مهدی حاج رضا بیگی ...
می توانم یک رمان 500 صفحه ای را به راحتی طی 20 روز بنویسم!
طی 20 روز بنویسم. اینکه گفتید می توانید یک رمان 500 صفحه ای را طی 20 روز بنویسید، ادعای بزرگی نیست؟! نه! شاید باورش برای شما سخت باشد، اما نوشتن کتاب برای من اصلا سخت نیست، چون همه چیز را در حیطه فعالیت خودم می دانم. من در جوانی تا می توانستم، مشغول مطالعه، تحقیق و تحریر بودم و روزها و شب های سختی را سپری کرده ام و در طول شبانه روز شاید دو یا سه ساعت بیشتر نمی خوابیدم. با این ...
روزهای عاشقانه مدیر سایت شرط بندی رنگ باخت
گرفتم و با این که نوجوانی 14 ساله بودم به سختی کار می کردم چون پذیرفته بودم که زندگی برای من معنایی متفاوت از هم سن و سالانم دارد . بعد از مدتی کارگری ساختمانی را کنار گذاشتم و به عنوان فروشنده پوشاک مشغول کار شدم. همیشه از درآمدی که کسب می کردم مبلغی را برای خرجی خانه به مادرم می دادم و مبلغی را نیز برای خودم پس انداز می کردم من پسر کوشا و زرنگی بودم به این ترتیب پس از گذشت چند سال به طور مستقل ...
خط فرضی از زشتی دروغ و پنهانکاری می گوید
کردید که در حرفه معماری با عشق و علاقه کار می کردید چطور شد فیلم ساختید؟ عصر یکی از روزها در خواب و بیداری بودم که طرح و ایده یک فیلمنامه از ذهنم گذشت و بعد فکر کردم که چقدر جالب می شود که خودم فیلمنامه آنچه را در خواب دیده بودم ، بنویسم و بعد هم بسازم. بعد از آن با دوستان فیلمسازم درباره آن خواب و این طرح صحبت کردم و گفتم که مصرانه می خواهم این فیلم را بسازم و خب آنها هم خیلی مرا کمک کردند و ...
عکس العمل مبارز انقلابی با شکنجه گر معروف ساواک
ها به دنبال دستگیری عزت شاهی بودند و می دانستند با محمد ارتباط دارد، خوشحال شدند که ردی از او به دست خواهند آورد، اما محمد کچویی لب باز نکرد و سرانجام بعد از یک سال آزاد شد. شکنجه و زندان ساواک نتوانست محمد را از راهی که می رفت باز دارد. بنابراین به محض آزادی، مبارزه را از سر گرفت. این بار عزت که محمد را در معرض خطر جدی تر دیده بود، به او گفت: حالا که زن گرفتی، اگر واقعاً جدی می خواهی ...
یک روز ویلچر را برای همیشه کنار می گذارم
اینکه دیگر نمی توانم دوچرخه سواری کنم و پا به پای پدرم به کوه بروم باورکردنی نبود. یک سال تمام نتواستم از روی تخت بلند شوم. اما پزشکان گفتند شاید بتوان با آب درمانی کمی از توان پاهایم را به دست آورم. 4 سال بعد از حادثه به جز برای حضور در جلسات آب درمانی از خانه بیرون نرفتم ولی در همه آن جلسات امید به راه رفتن بود که مرا به جلو هل می داد. جلسات آب درمانی معجزه کردند. اگرچه او تنها به ...
ترجمه عالیجناب کیشوتِ گراهام گرین منتشرشد
خاک سپرده شد. گرین شهرتش را مدیون نوشتن رمان هایش است که بسیاری از آن ها چند دهه، جزو کتاب های پرفروش بودند. یکی از درون مایه های اصلی رمان های گرین، انسان همیشه تحت تعقیب است که به نظر او حقیقت سرنوشت بشر را نمایان می کند و دلمشغولی اش مصیبت انسان هبوط کرده، دو پارگی های ذهن انسان، جاذبه های پنهانی و موذیانه شر، جاذبه خیر و بی معنایی جامعه است. این نویسنده در پاسخ به کسانی که می گفتند ...
برای گفتن خیرمقدم به امام از هم سبقت می گرفتیم
محلاتی که بعد ها نماینده امام در سپاه شدند، در فرودگاه بودند و کمیته های استقبال از حضرت امام را هماهنگ می کردند. ما هم کمیته هوایی و پدافندی را تشکیل داده بودیم. از 11 بهمن ماه که به فرودگاه رفتیم، دیگر برای همه مسجل شده بود که هواپیمای حضرت امام روز دوازدهم بهمن در مهرآباد بر زمین خواهد نشست. مهرآباد خودش را برای بزرگ ترین استقبال در جهان آماده کرده بود. آن روز من خودم را آماده کرده بودم تا اولین ...
گفت وگو با ابوالقاسم عتیقه چی، نقاش: دِین خودم را به مولانا ادا کردم
. چطور به خط گرایش پیدا کردید؟ یادم هست به تجریش می رفتم و از خوشنویسی که آنجا مشغول کار بود، می خواستم خطی را برایم بنویسد. بعد آن خط را تذهیب می کردم. مدتی بعد شروع کردم بعضی خطوط را نوشتن. آن زمان آشنایی با نستعلیق و ثلث و کوفی نداشتم. رفته رفته مشق کردم و کتاب خریدم و خواندم. از روی آن کتاب ها حرکت قلم را تجسم می کردم. من علاقه ای به کلاس رفتن نداشتم، دوست داشتم اصول خودم را ...
اردکانی: سمیعی برای جان فرهنگ کار می کند/ سمیعی: داشته هایم عطیه الهی است
نیز همین طور بود. در سال 1350 در مؤسسه فرانکلین خدمتشان رسیدم، آنجا مانند جزیره ای بود که افراد را از جا های مختلف جمع کرده بودند. استاد سمیعی نیز آنجا بود و فعالیت برای ایشان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی گسترده تر شد و همه دست نیاز به سوی استاد دراز کردند. در مرکز نشر دانشگاهی و فرهنگستان زبان فارسی منشأ خیر و سردبیری نامه فرهنگستان را عهده دار بود. حدادعادل ادامه داد: استاد سمیعی در ...
خودتان را چقدر می شناسید؟ + مزایای خودشناسی
به انجام کاری که اصلا با روحیات من سازگاری نداشت باعث شد کار پر استرسی را قبول کنم که اصلا ارزشش را نداشت. 4. ریتم زندگی ریتم زندگی شما چگونه است؟ برای مثال شما از آن دسته افرادی هستید که صبح زود از خواب بیدار می شوند یا از آن گروه آدم هایی که معمولا شب ها دیر به رختخواب می روند؟ در چه ساعتی از روز انرژی بیشتری دارید؟ بهتر است برای خود یک برنامه ی زمانی بگذارید و مشخص کنید در چه ...
برای باز کردن گره های زندگی اهالی نازدشت جازموریان شما هم دعوتید
برای زندگی راحت تر به اینجا بیاییم و ما هم استقبال کردیم. زمین و آب داریم اما چه کنیم هر سال بدهکار می شویم و باز چاره ای نداریم. وی افزود:خودتان مشکلات را می بینید ما شب طوفان داخل کپرها گیر افتادیم و با یک گوشی ساده به اهالی موتور پایین تر زنگ زدیم و آمدند شن ها را کنار زدند و دو روز بچه ها و خودمان چیزی نخوردیم. فرامرزی از بی رغبتی به ادامه کشاورزی سنتی گفت و اینکه حاضر ...
از سرطان پستان ترسیده اید؟ در اینجا آنچه باید انجام شود توضیح می دهیم
من برای سرطان پستان خیلی جوان بودم. کسی را که به آن مبتلا شده باشد نمی شناختم. هیچ سابقه خانوادگی در مورد آن نداشتیم. با این حال، آنجا بود که دستانم می لرزید، زانوهایم را می لرزاند و قلبم از سینه ام بیرون می زد. من یک توده داشتم و نمی دانستم چه کاری باید در مورد آن انجام دهم. از حمام با حوله و سیل اشک بیرون پریدم و از هم اتاقیم خواستم آن را لمس کند. وحشت کرد حتی برای چند دقیقه شروع به ...
کتاب شناخت سازمان منافقین 3 مدل بود!
دستگیر نشد، در دادگاه همه چیز را گردن او بیندازیم و خودمان را تبرئه کنیم! این رفقا هم همین کار را کردند و مسئولیت همه چیز، از جمله تکثیر اعلامیه ها و ترتیب دادن تظاهرات و خلاصه از سیر تا پیاز قضیه را انداختند گردن من که هنوز دستگیر نشده بودم! اسم مرا هم به جای عزت شاهی گفته بودند: عرب شاهی! بعد هم اعلام کردند: من رهبر این گروه هستم و تمام برنامه ها، زیر سر من است! اعضای گروه حزب الله ...
ارتقا دادن یا ارتقا ندادن مساله این است
بیشتری پیدا کردم یک بار دیگر در معرض ارتقای یکی از افرادم برای پست مدیریتی قرار گرفتم اما این بار قرار بود فردی را به جای خودم منصوب کنم چون خودم به پست مدیریتی بالاتری ارتقا پیدا کرده بودم و روسای سازمان انتخاب جایگزینم را به خودم واگذار کرده بودند. در اینجا هم من تصمیم گرفتم تا جانشین خودم را از درون سازمان و از بین کارکنانم انتخاب کنم اما این بار با چشمانی باز و حمایت های بیشتر. من برای پیدا کردن ...
پیاده سازی سامانه فرماندهی سانحه در عملیات اطفایی ساختمان بلند
بینی و تامین منابع و همکاری مناسب بین سازمانی از استاندارد “سامانه فرماندهی حادثه در شهر تهران” استفاده میشود. [6] [4] 1-5-شروع آتش سوزی در ساختمان بلند، زمان 00/0 پیرو تماس چند تن از شهروندان با ستاد مرکزی سازمان امدادی، در ساعت 10 صبح روز دوشنبه مورخه 29/11/98 اعلام مینمایند که طبقه 16 یک ساختمان اداری –تجاری 23 طبقه در یک شرکت و سقف کاذب بالای آن که به راهرو ارتباط دارد ...
بیرانوند: به یکی از بهترین باشگاه های دنیا می روم ، خواهید دید
قلم | qalamna.ir : ایسنا و به نقل از فوتبال نیوز بلژیک، بعد از یک شروع نامطمئن از سوی بیرانوند همه چیز برای او خوب شد. او در سه مسابقه اول خود هفت گل در محوطه جریمه دریافت کرد، اما در ده روز گذشته سه کلین شیت کرد. علیرضا بیرانوند در حال حاضر در آنتورپ خیلی خوب عمل می کند، او مقابل یوپن بهترین بازیکن زمین شناخته شد تا دیگر آنتورپ فکر جذب یک دروازه بان دیگر نباشد. او خیلی دیر ...
میهمان های این مراسم همگی ویژه بودند!+عکس
...:زهرا بختیاری: همزمان با وفات حضرت ام البنین مراسم تکریم از مادران شهدا برگزار شد. قرار بود ساعت 2 بعد از ظهر همایش آغاز شود. معمولا مراسم ها با دقایقی تاخیر شروع می شوند اما این بار سر ساعت سالن پر شده بود و میهمان های ویژه روی صندلی هایشان نشسته بودند. کنار هر کدام از این زنان که یا مادر بودند و یا همسر، تمثال مردانی بود که یک روز خودشان بند پوتینش را محکم بسته بودند و برای سفری ...
برای کسب تجربه فیلم می سازم، نه کسب جایزه
نگاه قالبی را در 200 فیلمی که فیلم برداری آن را انجام دادم دیده بودم و به نظرم اگر می خواهیم باز هم کیارستمی و نادری پرورش بدهیم، باید مثل کانون پرورش فکری آن زمان، ریسک محور باشیم نه جایزه محور. صالحی می گوید: فکر نمی کردم فیلمم در جشنوارۀ فیلم کوتاه تهران مورد توجه قرار بگیرد، چراکه شنیده بودم بیشتر به موضوعات اجتماعی تمایل دارند درحالی که فیلم من زمینۀ غیرواقع گرایانه داشت و طبیعتاً ...
دلم گرفته و حالم خوب نیست
برای خودم مطرح کردم که من از شهرم چه می خواهم. اولین پاسخی که بدون هیچ درنگی به ذهنم رسید این بود که حال من در شهرم خوب نیست، من آرامش می خواهم. در شهر من، همه در حال جیغ و فریاد هستند. صدای خشن مته و بتن ریزی زیاد می شنوم، تیترهای صفحه اول روزنامه ها در حال فریاد کشیدن هستند، رسانه های مان دائم در حال افشاگری هستند، حتی سریال و تفریح های صدا و سیمای مان هم رنگ و بوی سیاسی دارند. ...
بازیکنی که قرار بود داماد برانکو شود
- تراکتور کریم انصاری فرد زرنگی کرد و از من پنالتی گرفت. همین باعث شد چند نفر خاص در ورزشگاه شعار نصرتی-پرسپولیس؛ پیوندتان مبارک را راه بیندازند و به خاطر همین لج کردم که به استقلال بروم. فتح الله زاده تلفنم را جواب نداد، رفتم پرسپولیس من لج کرده بودم که نروم پرسپولیس و با پورحیدری و نظری حرف زدم که بروم استقلال اما یک بند مانده بود که اضافه کنم تا رضایتنامه قرارداد با باشگاه ...
کتاب صوتی یا کاغذی؟
آبی روز و اجازه می دهیم تصورات و تخیلات کتاب بخَلَند زیر پوست مان. این نکته مهمی است رفقا. از قدیم هم نویسنده ها به این امتیاز کتاب مکتوب آگاه بودند. دُنی دیدرو در کتاب ژاک قضا و قدری و اربابش بارها ما را به استراحت دعوت می کند. دست از نوشتن برمی دارد و می گوید می رود که یک فنجان قهوه بخورد. بعد به ما هم پیشنهاد می دهد برویم چند دقیقه برای خودمان. چیز سوم: آخ از فضای خالی بین کلمات و ...