سایر منابع:
سایر خبرها
چند روایت درباره اینکه مادرها همیشه هستند، حتی اگر در پیش چشمانمان نباشند
آن تصویر به جامانده از روز تشییع در بهشت رضا هنوز هم به دلم قوت قلب می دهد. در آن گیر و دار داد و فریاد و اشک و آه، هم چنان که دست خواهرزاده بازی گوشم را که شیطنت هایش کار دستش داده بود نگه داشته بودم، از خودم پرسیدم: راستی مادرم در آن زمان که ناگهان نقش تازه اش را پذیرفت چند سالش بود؟ در آن زمان که پدرم برای حضور در جبهه رفته بود و او را با 5 تا بچه قد و نیم قد تنها گذاشت و دست آخر هم زنده نیامد ...
دنبال کسی می گردم که گوشم را بپیچاند
معمولا در مواجهه با آدم ها دست می دهد و خوشامد می گوید، اما اصغر فرهادی را که دید گل از گلش شکفت و آغوشش را برای او باز کرد و مهربانانه یکدیگر را بغل کردند. آن لحظه برای من باشکوه بود. درواقع یکی از لحظات درخشانی بود که از حضور در کن به یادم خواهدماند. اما برای من نهایت تعالی در جشنواره کن شب اکران فیلم بود که بعد از آن تماشاگرها یک ربع دست زدند. اینکه جایزه را بگیریم یا نگیریم را نمی دانم اما همیشه به اصغر فرهادی می گفتم که ان شاءالله کلکسیونت با نخل زرین کن تکمیل می شود و منتظر بودم که حتما در یک بخش جایزه بگیرد. خودم تصور نمی کردم که جایزه را به من بدهند. ...
با تمام وجود برای حضور در المپیک تمرین می کنم
امید و انگیزه دارم و به حریفان فکر نمی کنم. به این می اندیشم که روز به روز خودم را قوی تر و آماده تر کنم تا در روز مبارزه عملکرد بهتری نسبت به گذشته داشته باشم. وی در پایان ضمن تقدیر از زحمات شبانه روزی کادر فنی در مورد شرایط اردویی و تمرینی خاطرنشان کرد: شرایط اردو از لحاظ موارد بهداشتی خوب است و قرنطینه هستیم. کسی حق ورود و خروج ندارد. از لحاظ تغذیه هم یک گروه به صورت علمی کشتی گیران را آنالیز و تغذیه هر کشتی گیر را متناسب با وضعیت بدنی اش برنامه ریزی می کنند. ...
تکواندوکایی که رویای طلای المپیک 2024 را دارد | تمرین که می کنم زمین می لرزد
ایران فکر می کنم، اما اگر این همه تبعیض وجود نداشت خیلی راحت می توانستم این موضوع را بپذیرم. گاهی نیز به زندگی در اروپا فکر می کنم و اینکه در آن کشور ها فرصت رشد زیادی در زمینه ورزش دارم. مهاجر سختی کشیده است روز دیگر برای گفتگو با مربی دلسوزش به باشگاه شان می روم. هنوز کلاس خانم ها شروع نشده و فرصتی برای حرف زدن داریم. رقیه شیری متولد سال 1357 در تهران است. از سال 1372 تکواندو را ...
بازیگری که رقابت ملکه شدن را به امیلیا کلارک باخت+عکس
مرچنت می گوید: "فیلمبرداری اپیزود اول درس واقعاً بزرگی به من داد. اثبات کرد که باید به ندای درونی ام گوش کنم و آن را دنبال کنم، زیرا سعی کردم از آن وضعیت بیرون بیایم، در فرایند امضای قرارداد سعی کردم کنار بکشم. برخی از افراد تشویقم کردند که بازگردم. سپس خودم را برهنه و مرعوب در مراکش یافتم و سوار بر اسبی که به وضوح هیجان زده تر از من بود. " مرچنت می گوید: "این درس را به من آموخت که اگر دلم به من بگوید که یک داستان برای بازگو شدن هیجان انگیز نیست، آن گاه نباید سعی کنم که هیجان زده شوم تنها به این علت که چن ...
از شهادت می ترسیدم/ می گفتم خدایا اسیر و شهید نشوم!
خودم متوجه نشده بودم. خیلی عقب آمدم و ناگهان دیدم در گتر شلوارم خون جمع شده است. در این حد آدم از خودش بی خبر بود. اتفاقات عجیب و غریب اینچنینی زیاد داشت. از دوستان شهیدتان چه کسانی در ذهن تان مانده اند؟ شهید فراهانی، رصاف، صراف جردی را به خاطر دارم. شهدای لشکر زیاد هستند. شهید اصغر فلاح پیشه در دوران دفاع مقدس همرزم ما بود و بعد ها در حلب شهید شد. ایشان و شهید رضا فرزانه از ...
قلب باسخاوت مادر همیشه معجزه می کند
مادر است دیگر. کارش همیشه معجزه است. چه در سفره غذا و چه در دستان پدر هنگامی که در تنگنا و بحران است. کارش آوردن معجزه از پستوی خانه است که با قناعت جمع کرده و همیشه پدر به او افتخار می کند. با قلبش همیشه معجزه می کند و معجزه هایش تمامی ندارد. در تمامی مشکلات همیشه برایمان راهی باز می کند. چه از گردنش، چه از انگشتانش و چه فرش زیر پایش حتی سقف بالای سرش از همه جا و همه کس که ناامید می شویم، مادر است، خانه اش امن و آغوشش باز ...
دختر مجذوب که پسران جوان را به جان هم انداخت
عمل جراحی رفتم. همه بدنم سوخته و صورتم از بین رفته است. با این وضعیت زندگی ام تباه شده و آینده ام را هم از دست داده ام. هرچه پول داشتم و حقوقی که می گیرم هزینه درمانم می شود و حالا هم با کورتون درمانی زنده هستم و از سیامک شکایت دارم از قضات می خواهم که او را به اشد مجازات محکوم کنند. وی درباره اختلافشان نیز اظهار کرد: یک شب قبل از این حادثه من در پارک بودم که دختری را دیدم و از او خوشم ...
برای ساخت روشن ریسک کردم
مخاطب را فراهم می کند. همه این نکات در کنار هم باعث می شود ما تجربه ای جدید از حجازی شاهد باشیم. به بهانه اکران این فیلم در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر با روح الله حجازی گفت وگویی انجام دادیم که پیش روی شماست. بد نیست در ابتدای امر کمی از ژانر فیلم تان صحبت کنیم. روشن از آن دست فیلم هایی است که نه می توان آن را در گروه فیلم هایی با موضوع درام و اجتماعی قرار داد و نه عنوان کمدی ...
حس ناب مادری
مانند یک کودک پاک و مطهر شده ای. آری اگر عمیق بنگریم روح مادرانگی این چنین است. تو نیز به عالم وسعت می بخشی. این احساس را با تمام وجود لمس کرده ام. زمانی که فرزندانم متولد شدند و من وارد شغل معلمی شدم. زمانی که مربی کودکان بودم آنقدر حس مادرانگی در وجودم عمق یافته بود که متصورم بودم تمام آنها فرزندانم هستند. به یاد دارم زمانی که هوا سرد بود و سوز داشت وقتی با دست های از سرما یخ زده وارد کلاس می شدند ...
ناگفته های ملیکا از قتل مهسا
داشتم و بدون فکر دنبال دوستم راه افتادم و به مقابل خانه مهسا رفتیم. چرا گیج و منگ بودی؟ چند وقتی بود به خاطر مشکلات اعصاب دارو مصرف می کردم. دارو ها خواب آور بود. آن روز هم دارو خورده بودم. ملیکا چاقو را به گلوی مهسا فرو کرد بعد از اینکه به مقابل خانه مهسا رفتی چه شد؟ زنگ در خانه شان را زدم و او مقابل خانه آمد. انگار هنوز در حالت گیجی و خواب و بیدار بودم. می خواستم در ...
نخستین جرقه فراگیر انقلاب در همدان چه زمانی بود؟
سیر حوادث همدان در بستر تاریخ انقلاب اسلامی تا تثبیت انقلاب اسلامی براساس اسناد و تاریخ شفاهی بررسی شده است. در انقلاب اسلامی ایران به صورت کلی و به ویژه در تاریخ انقلاب اسلامی همدان به صورت جزیی سه گروه را می توان مشاهده کرد؛ نخست علما و روحانیون مبارز از جمله شهید آیت الله مفتح، مرحوم آیت الله ملاعلی معصومی همدانی، آیت الله بنی صدر، شهید آیت الله اسدالله مدنی، مرحوم حجت الاسلام حسینی همدانی و ...، دوم نقش بازاریان که در پیوند ب ...
پسر 14 ساله ارمنی با تفنگ پلاستیکی با ساواک می جنگید
راضی بودم. هرلحظه که به کامیون نزدیک و نزدیک تر می شدم از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم که بالاخره من هم صاحب یک اسلحه واقعی می شوم. گذراندن دوره های پیشاهنگی در مدرسه حس و حال مبارزه را در من زنده کرده بود. نوبتم شد. دستم را دراز کردم تا اسلحه را بگیرم؛ اما دستم روی هوا ماند. مرد جوان با لحن جدی گفت: تو هنوز خیلی بچه ای برو به داداشت بگو بیاد اسلحه بگیره. در یک لحظه آرزوهایم به بادرفت از غصه ...
شعار مادر شهید صالحی در تشییع فرزندش/ رقابت دایی و خواهرزاده برای نیل به شهادت
خواندن بودم، حالا هم که 10 15 نوه دارم همه دکتر و مهندس هستند. حمید همیشه اولویتش برای بستن کیف جبهه، کتاب بود، اگر خوراکی می دادم نمی برد که بتواند کتا هایش را ببرد. مرور اتفاقات و صحبت از گذشته مادر را غرق خاطرات حمید و سعید و مسافر زمان کرده، این را وقتی می فهمیم که چند ثانیه به گوشه ای از خانه خیره می شود و بعد کلمات است که آهنگین و خوش، کنار هم قرار می گیرند تا راوی خاطرات بچه ها ...
محجوبِ نشر
...، مرحوم پلویی، مرحوم مستوفی، مرحوم شفیع خانی و امروز حسن محجوب: این قافله عمر عجب می گذرد و چه خوب است در زمان حیات این عزیزان، آن ها را دریابیم. آشنایی و دوستی، با عزیزانم در شرکت سهامی انتشار، به سال های قبل از انقلاب بازمی گردد و ارادتی که تمام قد در برابر بنیان گذاران این انتشارات شریف داشته و دارم و بدون شک، ضایعه از دست دادن حسن محجوب، برای عزیزانم در شرکت سهامی انتشار و ...
شما بسیار حساس هستید و خبر ندارید
تابناک با تو - قبل از اینکه بفهمم یک آدم بسیار حساس هستم، گویی اکثر مردم روی یک تسمه نقاله بودند و من روی دیگری و در جهت مخالف هم حرکت می کردیم. دوست دارم فکر کنم نسبت به خودم آگاه هستم، اما سالیان سال نشانه های حساس بودن را در خودم نادیده می گرفتم تا این که متوجه شدم من نه تنها حساس بلکه بسیار حساس هستم. قبل از اینکه بفهمم از اغلب آدم ها حساس ترم، احساس می کردم دنیا متعادل نیست و من ...
ماجرای زندگی شهیدی که خود را سرباز امام زمان(عج) می دانست
ه محاصره را بشکنند. رستمیان ادامه داد: شب شده بود. در دل تاریکی شب آرام آرام از محل مورد محاصره دور شدیم. هوا به قدری تاریک بود که چشم چشم را نمی دید. در میان آن تاریکی ها یک نفر داشت قدم می زد. از صدای قدم هایش معلوم بود که خیلی نگران و عصبانی است! وی می افزاید:نزدیک تر که شدم دیدم آن شخص حاج حسین است. فرمانده ای مثل حاجی، تک و تنها در فاصله چهارصد متری دشمن تکفیری خودش یک ت ...
دستبرد به خودرو ها در پوشش ضایعاتی!
است که دستگیر شدم. چه آرزویی داشتی؟ می خواستم یک گله بزرگ گوسفند بخرم و آقای خودم باشم! چه کسی را مقصر این وضعیت می دانی؟ بیشتر از همه خودم مقصر هستم چرا که با دوست ناباب معاشرت کردم و قدر سلامتی خودم را ندانستم، اما در گرایشم به سوی اعتیاد مادرم نقش داشت چرا که به خاطر بیماری سرطان جلوی چشمان من مواد مصرف می کرد و من هم بر اثر کنجکاوی به مصرف مواد مخدر روی آوردم! پشیمانی؟ خیلی زیاد! ...
دزد خوش تیپ تهرانی قول نمی دهد دزدی نکند / توبه نکردن در 14 سال زندان + فیلم گفتگو و عکس
که به خاطر یک نگاه چپ چپ با یک پسر نوجوان درگیر شدم و او به شدت زدم به حدی که به کما رفت و بعد از آن دستگیر شدم و نزدیک به یک سال و 2 ماه در کانون اصلاح و تربیت بودم. اگر کشته می شد چه کار می کردی؟ هیچی اعدام می شدم، بچه بودم و عقلمان نمی رسید که بخاطر یک مسئله کوچک درگیر شدم. بعد از آزادی از کانون شروع به سرقت کردی؟ بله، به خاطر محل زندگی و دوستانم ...
سخنان غافلگیرکننده پرویز پرستویی در نشست بی همه چیز/نظر باران کوثری در مورد دریافت سیمرغ جشنواره
. زندگی ام همانند امیر شده و به همین دلیل او را درک می کنم. کسی که دیگر چیزی برای گفتن ندارد، همه عمر و زندگیش را گذاشته تا اندک رفاهی برای اهالی آن روستا فراهم کند اما در نهایت همه چیزش از جمله زندگی و زن و بچه اش را از دست داد و شخصیت امیر فکر می کند که دیگر چیزی برای گفتن ندارد. پرویز پرستویی تاکید کرد: من خودم هم باشم آن بخشش را دیگر دوست ندارم و امیر احساس می کند که بعد از بخشش نمی تواند ...
سیلی آبدار
عجب وَلایتی است اینجا... ! آدم حَوصله اش سر نَمی رود. هر روز یَک فِلم سینمایی برای سرگرم کردنَمان جور مَی شود؛ از نایاب شدن رَوغن و قطعی برق و گاز بَگرفته تا نبود حَلبی برای رَوغن جامد و تون ماهی. بی نظر مَی رسد کونسرو هم دیگر نَمی توان خوردَه کرد. یَک روز قانون گوذار بی صورت قانون سیلی زده مَی کوند و طلبکار هم هست، روزی دیگر پیدر و مادر بچَه آزاری مَی کونند و فِلمش پخش مَی ...
آرزویم را برآورده کرد و رفت
؛ آن قدر مهربان بود که در ذهن ما بچه ها عظمت خاصی داشت. گاهی که شب از جبهه می رسید و من خواب بودم، خوب به یاد دارم که سرش را روی پیشانی ام حس می کردم. یک سکه کوچک زیر بالشم می گذاشت و صبح که می دیدم خیلی خوشحال می شدم. بگویید نگران نباشد کنارش هستم بعد هم با بغض و حسی عمیق که گویا هنوز در آن روزها زندگی می کند، رویارویی اش با شهادت برادر را این گونه روایت می کند: وقتی خبر شهادتش ...
برای گفتن خیرمقدم به امام از هم سبقت می گرفتیم
محلاتی که بعد ها نماینده امام در سپاه شدند، در فرودگاه بودند و کمیته های استقبال از حضرت امام را هماهنگ می کردند. ما هم کمیته هوایی و پدافندی را تشکیل داده بودیم. از 11 بهمن ماه که به فرودگاه رفتیم، دیگر برای همه مسجل شده بود که هواپیمای حضرت امام روز دوازدهم بهمن در مهرآباد بر زمین خواهد نشست. مهرآباد خودش را برای بزرگ ترین استقبال در جهان آماده کرده بود. آن روز من خودم را آماده کرده بودم تا اولین ...
روایت ناظر بازی فولاد - پیکان از اقدام عجیب اهوازی ها
انضباطی ارائه خواهد داد. امیدوارم طوری رأی ندهند که تنها یک جلسه محرومیت در پی داشته باشد. تمرکزتان روی این است که جلوی اوت انداختن یک تیم را بگیرید؟ اسم این کار فوتبال است؟ 34 سال است در فوتبال کار می کنم و بعد از علی کاظمی به نوعی پیشکسوت فوتبال هستم. به مسئولان گفتم مطمئن باشید اگر خط را تغییر ندهید، نمی گذارم بازی برگزار شود، مگر اینکه حیدر بهاروند بگوید شما مسئولیتی ندارید، آن وقت من می روم. گفتم این خط باید به حالت قبل برگردد ، حالا می خواهید به هر کسی زنگ بزنید. یکبار برای همیشه باید جلوی این قضایا گرفته شود. انتهای پیام/ ...
در کارم بسیار مردم دار هستم
به فعالیت شدم. وی ادامه داد: من خودم از سال 88 به شخصه شروع به کار کردم و از محضر پدر در این شغل جدا شدم و بعد از شراکت موقت با دایی ام، خودم این حرفه را مدیریت کردم و یکجورایی راه پدری را ادامه دادم. این کارآفرین نخبه به خدمات مجموعه خود اشاره کرد و گفت: هر کاری که مربوط به کار میل لنگ تراشی ماشین باشد را ما انجام می دهیم. میل لنگ های ماشین های سواری و سبک،ماشین های سنگین ...
پدرخوانده مهربان گرگ ها
خانگی جواب نمی داد از نانوایی محله خودمان کمک می گیرم. یک حساب دفتری دارم که سر ماه با او حساب می کنم و همیشه از او نان می گیرم. البته مازاد نانش را، به او هم گفته ام که این نان ها خوراک گرگ هاست. بیشتر چه وقت هایی برای غذا دادن بیرون می روید ؟ آن روزهایی که کارمند بودم بعد از اتمام کارم ، دو سه ساعتی به کوه می رفتم یا آخر هفته ها کلا یک روز کامل می رفتم و بذر انجیر و سنجد هم ...
اولین مستندساز جنگی بعد از انقلاب هستم!
های تدوین او را دست کم بگیرم ولی اینکه متوجه شدم که تکنیک های ویراستاری در ادبیات همان تکنیک های تدوین در سینماست، خیلی جالب بود. درواقع می توان گفت تقطیع و تدوین فیلم هیچ چیز تازه ای ندارد و همه چیز آن از ادبیات گرفته شده است. وی اضافه کرد: بهار سال 57 درس ما تمام شده بود و من تنها دانشجویی بودم که پایان نامه تحصیلی ام یک فیلم سینمایی بود. یک فیلم نود دقیقه ای سیاه و سفید که مرحوم مهرزاد ...
سخنان مالامال از دلتنگی و دوری/پدر جان! تا آخرین نفس حافظ رسالتت خواهم بود
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد موسوی نژاد از دلتنگی ها و ادامه راه پدرشان می گوید.
شعر زبان فکر فارسی است
به شمال کمی تری و تازگی و نم به حرف ها زده بودم؛ و هنوز پشت پنجره ی خودم بودم. دید خودم را می گفتم با این تفاوت که در این دید کمی پذیرتر شده بودم. می خواستم به صدای دیگران هم گوش کنم؛ و خب درگیری اصلی من دید و دیدن است که بینش را می سازد. من چشم داشتم، اما چشم تنها نمی بیند، تو در کدام هوایی؟ این هوای محیط هم در دیدن اثر دارد. اصلا آیا بی هوا دیدن، در خلا دیدن برای آدمی ممکن است؟ اگر ممکن بود رسول ...
بی همه چیز تاثیر گرفته از جامعه امروز
به گزارش خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما نشست فیلم سینمایی بی همه چیز با حضور عوامل این فیلم در برج میلاد تهران برگزار شد . محسن قرایی کارگردان بی همه چیز در این نشست گفت من فیلمنامه این کار را در دوران دانشجویی خوانده بودم و بسیار دوست داشتم و بالاخره تصمیم گرفتم آن را بسازم. وی ادامه داد خودم را کارگردان می دانم اما پافشاری بر کارگردانی فیلمنامه های خودم ندارم. محسن قرایی افزود ...