کودکانِ آنلاین، طعمه جدید تبهکاران
سایر منابع:
سایر خبرها
برنده قرعه کشی ، بازنده 100 میلیونی
نزدیکترین دستگاه خودپرداز محل زندگی مراجعه کند و پس از وارد کردن کارت عابر بانک به دستگاه کدهای مختلفی را که متهم از پشت تلفن به وی اعلام می کرده است وارد کند،شاکی این پرونده با یک غفلت ساده در نهایت متوجه سرقت 100 میلیون ریال از حساب بانکی خود می شود. رئیس پلیس فتا پایتخت اظهار داشت: موضوع در دستور کار متخصصان سایبری پلیس قرار گرفت و پس از اقدامات تخصصی و تحقیقات گسترده مجرم در فضای مجازی ...
داستان یک بخشش
وامی رسید که برایش 16 ماه صبر کرده بودم. من درخواست وام داده بودم تا برای پسرم لپ تاپ بخرم اما وقتی وام به دستم رسید دودل شدم؛ یعنی میان پسرم و دانش آموزان مدرسه ماندم. چه چیز شما را در انتخاب دودل کرد؟ من همیشه اخبار 20:30 را دنبال می کنم. یک روز گزارشی درباره آقای خیری پخش شد که یک میلیارد تومان به او ارث رسیده بود و قرار بود برای فرزندش یک خودروی شاسی بلند بخرد اما به جای ...
بخشش مرد اعدامی برای رضای خدا
بالا رفتم و وارد کارگاه شدم. در اتاق، کارگرها خوابیده بودند. به طرف دیگر کارگاه رفتم تا نقشه انتقامم را اجرا کنم. چوب دستی که به سر آن دستمالی آغشته به بنزین و تینر بسته بودم را روی بخاری انداختم و با شعله ور شدن کارگاه، فرار کردم. روز بعد متوجه شدم یکی از کارگران در آتشی که من به پا کرده بودم کشته شده در حالی که قصد من تنها انتقام گیری از صاحبکارم بود. با اعتراف این کارگر به آتش سوزی ...
معصومه برده مادرشوهرش بود / بچه به دنیا آمد باید تحویلش بدهم و تنها بمانم
شوهرم از همان روز اول قوانینی را وضع کرد که من هم سراپا گوش باید همه را عملی می کردم ،اینکه من هر چیزی بخورم پسرم هم باید از همان غذا بخورد و بدون پسرش حتی یک لقمه هم از گلویش پایین نمی رود. هرجا که بخواهم بروم باید به اتفاق مادر شوهر و خواهر شوهرم بروم و من آن روز بدون توجه به حرف های مادر شوهرم همه را گوش کردم. پس از مدتی متوجه شدم که من هیچ جایگاهی در زندگی ندارم، مادر شوهرم کنترل ...
اخبار حوادث روز، 99/11/14
در صفحه حوادث روز نوشت: پسر جوان که متهم به آتش زدن دوست خود است از دادگاه فرصت خواست تا برای اثبات ادعایش شاهد معرفی کند. ماجرای این حادثه از این قرار است که متهم با شاکی درگیر شده و برای انتقام به روی دوستش بنزین ریخته و او را به آتش کشیده است... در ادامه خبر های حوادث روز آمده است: فردی که با ایجاد درگاه جعلی خرید شارژ، به ازای خرید 50 هزارریالی، 500 میلیون ریال سرقت کرده بود ...
قاتل معاون وزیر از قصاص فاصله گرفت
شخصی رقم خورده است. با به دست آمدن این اطلاعات، یکی از شاهدان حادثه گفت: مقابل هیئت عزاداری ایستاده بودم که ناگهان متوجه شدم یک پژو پارس مشکی از مسیر منحرف شد و همان موقع دو زن سراسیمه از ماشین پیاده شدند. وقتی خودم را به آن خودرو رساندم دیدم راننده غرق خون پشت فرمان افتاده است. همزمان با انتقال جسد به پزشکی قانونی مأموران پلیس با بررسی تماس های معاون وزیر، زن جوانی را که از بستگان وی بود به عنوان ...
بهشت زیر پای مادران است اما دنیا زیر پای مادران شهدا
قندپهلو می آورد، مُشت مُشت نقل و کشمش و انجیر توی جیبم می ریخت و دست روی شانه ام می گذاشت و آرام –جوری که فقط خودش و خودم بشنویم-، می گفت: چیزهایی را که امروز برایت گفتم، تا حالا به کسی نگفته بودم... و همان موقع که می شدم محرم اسرار مادر شهید، من درست وسط بهشت بودم... برای گفتن از آن روزها، روز مادر، بهانه مبارکی است. برای مرور خاطرات همنشینی با مادران شهدا که دنیا به بهشت فخر می کند که ...
هر ایرانی، یک بزن به حساب در سوپریِ سرِ کوچه!
ها رفته ایم و پای قصه هایشان از نحوه مواجهه شان با این دسته از آدم ها نشسته ایم. آدم هایی که چند وقتی است خورد و خوراکشان قسطی شده است. خیلی ها پول کم می آورند آخر شب بود و داشتیم کم کم مغازه را تعطیل می کردیم. مرد نسبتا جا افتاده ای وارد مغازه شد. مو های کنار شقیقه اش سفید شده بود و ریش تنکی داشت. گوشه و کنار مغازه را وارسی کرد و بعد سراغ کنسرو ها را گرفت؛ یکی از شاگرد های ...
چند روایت درباره اینکه مادرها همیشه هستند، حتی اگر در پیش چشمانمان نباشند
.... من در مرکز توجه عالم و آدم و پیر و جوان و بزرگ و کوچک بودم. چه چیزی بهتر از این؟ هرچه روز ها و هفته ها و ماه ها و سال های بیشتری می گذشت، بیشتر متوجه می شدم چه اتفاقی رخ داده است. تازه از آن تماشای صرف رسیده بودم به لایه های عمیق تر. داشتم می فهمیدم و داشتم درک می کردم یک چیزی کم است، یک چیز خیلی بزرگ. دوست و آشنا و غریبه که پایشان را می گذاشتند داخل خانه، هنوز تمام و کمال از قاب در نگذشته ...
کودکم مرا ببخش
روز را در خانه یکی از دوستانش سپری می کرد. 20سالش بود، دوباره تن به ازدواج داد. این بار با مردی قمارباز که مسیر زندگی اش را تغییر داد. خودش می گوید: زن سیامک که شدم، نمی دانستم تا این اندازه شرایط این خانه بد است، خانه سیامک پاتوق دوستانش بود و من هم برده آنها شده بودم. تازه فهمیدم که در این خانه چه می گذرد که ونوس دخترم به دنیا آمد. مواد همه زندگی همسرم شده و تردد مردها در آن خانه به ...
برق زندگی مجید را تاریک کرد
یک شب همه رویاهایشان با مرگ همسرش پرپر شد. پس از آن اتفاق، زمانی زیادی طول کشید تا مجید خود را پیدا کند و به زندگی عادی برگردد. در این فاصله به پیشنهاد خانواده و اطرافیان سعی کرد زندگی جدیدی را برای خود تشکیل بدهد. کمی بعد با دختری جوان آشنا و وصلت کرد اما همه چیز آن طور که مجید می خواست پیش نرفت. اختلافات میان وی و همسرش بالا گرفت و چندی قبل از آن حادثه شوم همسرش خانه را به قصد خانه ...
مرا قسم داد تا بگذارم به سوریه برود
، ایشان هم متوجه حضور من نشدند. حدود نیم ساعتی روی پله ها نشسته بودم و ایشان را تماشا می کردم... از راه رفتن خسته نمی شد. با لحنی شوخ خطاب به ایشان گفتم "حاجی رفیقت افتاده تو محاصره، اونوقت شما داری واسه خودت قدم می زنی؟! یکدفعه برگشتند طرفم و داد زدند: محمد! خیلی خوشحال شدند و مرا در آغوش گرفتند. هم رزم شهید می گوید: بعد از نماز صبح قرار شد راس ساعت 8 نزدیک همان منطقه تحت محاصره برویم ...
محجوبِ نشر
ها تبلیغات زیادی می کردند و من به اقتضای سنم درباره بعضی از آموزه های مذهبی متحیر شده بودم. شبی از مقابل مسجد هدایت رد می شدم که متوجه اعلامیه ای شدم. در آن نوشته شده بود: شب های جمعه جلسات تفسیر قرآن در این مسجد دایر است. اول از کنارش بی تفاوت گذشتم، اما چند قدم که پیش رفتم تردید کردم. تصمیم گرفتم در جلساتش شرکت کنم. در پایان جلسه، به قدری بیان آقای طالقانی تأثیرگذار بود که تمام پنداشته های دور ...
ریشخند به فقر و مذلت/ نگاهی به روزگار شاد و ناشاد محله نفت آباد مجموعه داستان قباد آذرآیین
معلوم نیست تمام این جریانات بر نویسنده گذشته باشد. داستان اولی رباب بسیار زیبا و موثر نوشته شده است؛ رباب می خواهد بازی کند تا همه چیز را فراموش کند. میزان رشد او در حد کودکی اش متوقف مانده و در آخر، همین میل به آزادی است که رباب را وادار می کند فاجعه بیافریند! نوجوان که بودیم، آرزو داشتیم کفش کتانی کف سبز بپوشیم. کف آن از لاستیک پردوام سبزی پوشیده شده بود، اما قباد آذرآیین ...
تعهد گرفتند با گوگوش و بهروز وثوقی صحبت نکنم
برنامه دورهمی پخش شود ملک مطیعی در یک مهمانی با خانم پوری بنایی و آقای شاهرخ نادری جمع بودند تا دور هم این مصاحبه را ببینند. وقتی مصاحبه در دقیقه ی 90 پخش نشد ملک مطیعی همان لحظه بلند می شود و می گوید ناصر ملک مطیعی امروز مرد! چند وقت بعد هم فوت کرد. البته او در یک فیلم به نام نقش نگار هم بازی کرد. علی عطشانی، کارگردان آن اثر می گفت ملک مطیعی آن روزها خیلی خوشحال بود. برای اکران اجازه ندادند عکسش ...
تلاش 42 ساله مادری برای تحقق آرزوهایش؛ 2400 فرزندم را در آغوش خانواده ببینم + فیلم
نگهداری می شدند. وقتی یک بچه را بغل می کردم بقیه به او می چسبیدند تا آنها را هم بغل کنم. دختر و پسر با سنین مختلف همه یک جا نگهداری می شدند؛ اینها خیلی در ذهن من باقی مانده بود و متوجه شده بودم که هیچ کس به این بچه ها محبت نمی کند. انسان ها ارزشمند هستند و باید به این نکته توجه داشته باشیم. بعد از ازدواج به خارج از کشور رفتم و وقتی برگشتم رئیس کتابخانه ارتباطات شدم اما این کار مرا ارضا ...
روایت مرعشی از مصادره های اوایل انقلاب
حسین مرعشی می گوید اوایل انقلاب همه با مصادره ی اموال موافق بودند؛ هرکسی خوب کار می کرد، همین کافی بود تا اموالش مصادره شود. حتی رئیس کمیته بم که با هلی کوپتر در دارستان بم باغی را دیده بود؛ به من گفت مرعشی این باغ خیلی خوب است، آن را مصادره کنیم. او در ادامه گفت این هایی که اموالشان مصادره شد، آدم های بی دین و کافر و عرق خوری نبودند، آقای برخوردار برای این آخوندها هزینه می کرد و حتی در یزد مسجد ...
گلستان شاعران اثری که در آن شاعری از قلم نیفتاد
آنها را به شدت از هم دور می کند و تشکیل تیم های مختلف و گروه های متقابل می دهد. بعد همین مسأله به گردانندگی انجمن ها تسری پیدا می کند. طیف های مافیایی شکل می گیرد. شاعران کلاسیک، شاملویی، حجم، آزاد، پست مدرن، شعر دیگر، شعر ناب و... همه با هم درگیر می شوند و چنانکه پیش تر هم گفتم این یک امر همه جایی است. من در تهران دو سال عضو انجمن ادبی قلم بودم. در نشست ها و همایش ها و شب های شعر به خوبی با این ...
رونمایی از بی همه چیز با هدیه تهرانی و پرویز پرستویی / فردوسی پور روی فرش قرمز / چرا هر روز نابه هنجاری ...
یاد دادند که هرچه کمتر بازی کنم بهتر است. من به شخصه از تمام هنروران سینما تشکر می کنم، هنروران این فیلم نزدیک به چهار ماه در این فیلم زحمت و رنج کشیدند، من اگر هر چه بودم باور کنید از حس همان هنرورانی بود که در کنار من بودند تا قابل باور باشم. قرایی در همین رابطه ادامه داد: گروه این فیلم در سخت ترین لحظات یک لحظه خم به ابرو نیاورند نیاوردند، این گروه اگر پشت من نبودند به هیچ وجه فیلم به ...
ردپای باورهای وهابیت در عهد عتیق/ تقابل کلیم الله و موسای خشمگین
انسان در همین حد است. با این همه خدا خود را از بنده اش جدا نکرده و آن چه به او اعطا کرده تجلی نامش است. یکی از مباحثی که فون راد در ادامه موضوع تجلی خدا و تواضع انسان دارد، این است که در آن زمان و در روزگار قدیم، مردم به شدت وسوسه می شدند نزد جادوگران بروند تا به یاری آن ها مطمئن شوند که نیرویی ناپیدا را به مهار خود درآورده اند و چنین چیزی حتی در تاریخ کلیسای مسیحی هم رخ داده است. فون راد ...
ادعای آدم ربایی پس از سرقت 70 میلیون تومانی
ازدواج با او گرفتم. رابطه ما ادامه داشت تا اینکه امروز وقتی داخل مغازه ام بودم، بیتا به همراه دو مرد وارد مغازه ام شدند. او ادامه داد: مردان جوان چند کتاب خطی و قدیمی از مغازه ام سرقت کردند و بعد با تهدید مرا به زور سوار بر خودروی پژو کردند و حدود سه ساعت مرا داخل خودروشان در شهر چرخاندند و چندین برگه سفید امضا نیز از من گرفته و دوباره مرا به مغازه برگرداندند. آدم ربایی برای ...
قتل حیثیتی مرد با نفوذ / مریم زنم بود و آقای معاون مهدورالدم بود
از کارآگاهان پلیس آگاهی تحقیقات در این زمینه را آغاز کردند و در حالی که فرضیه ترور مرد بانفوذ مطرح شده بود پلیس اعلام کرد این جنایت احتمالا با انگیزه شخصی صورت گرفته و یا قاتلان آشنا بوده اند.پلیس به تحقیق پرداخت و پوکه های دو گلوله شلیک شده را در پژو کشف شد. یکی از شاهدان به پلیس گفت:چون ماه محرم بود، مقابل هیات عزاداری ایستاده بودم که متوجه شدم یک پژو پارس مشکی از مسیر منحرف شد و ...
نقشه آبروبری برای نوعروس بی نوای مشهدی / دوستش به داماد پیام می داد
زن جوان برای آسیب رساندن به زندگی دوست خانوادگی ، فکر شیطانی اش را اجرا کرد.این دوست برای از هم پاشیدن زندگی نوعروس مشهدی با پیام هایی که به تازه داماد می داد می خواست دوستش را به طلاق و جدایی بکشاند. شبیه شخصیت های کارتونی که از گوش و سرشان دود درمی آید، از عصبانیت گوش هایم سرخ شده بود و فکر می کردم هر لحظه دود از آن ها بیرون بزند. حسابی غیرتی شده بودم و دوست داشتم زمین دهان باز کند و ...
بخشش قاتل آتش افروز برای آرامش مقتول
، هم شست وشو اما صاحب کارگاه مرتب از کار من ایراد می گرفت و اذیتم می کرد تا اینکه بالاخره یک روز پیش از حادثه با هم درگیر شدیم و او مرا اخراج کرد. از کارگاه که بیرون آمدم، به پارک رفتم، اما جایی برای خواب نداشتم. کینه عجیبی از صاحب کارگاه به دل گرفته بودم و حدود ساعت 4یا 5صبح بود که به مقابل کارگاه برگشتم. پارچه ای را آغشته به تینر کرده و به یک چوب بستم. سپس از بالای دیوار به داخل کارگاه پریدم ...
آرزویم را برآورده کرد و رفت
...، اولین واکنش مادرم، شکر خدا بود؛ بعد هم که رفت وآمد مسئولان و هم رزمانش به خانه مان شروع شد، متوجه شدم برادرم آدم بزرگی بوده و اتفاق خیلی مهمی برایش افتاده بنابراین به او افتخار می کردم، ولی واقعاً برایم سؤال بود و درک نمی کردم که شهادت چیست؛ باوجوداین از آن روز غم بزرگی روی دلم آمد چراکه آن زمان به بچه ها خیلی اهمیت نمی دادند و من کسی را ازدست داده بودم که بیشترین توجه را به من داشت و در ...
رونمایی از بی همه چیز با هدیه تهرانی و پرویز پرستویی / فردوسی پور روی فرش قرمز / چرا هر روز نابه هنجاری ...
دادند که هرچه کمتر بازی کنم بهتر است. من به شخصه از تمام هنروران سینما تشکر می کنم، هنروران این فیلم نزدیک به چهار ماه در این فیلم زحمت و رنج کشیدند، من اگر هر چه بودم باور کنید از حس همان هنرورانی بود که در کنار من بودند تا قابل باور باشم. قرایی در همین رابطه ادامه داد: گروه این فیلم در سخت ترین لحظات یک لحظه خم به ابرو نیاورند نیاوردند، این گروه اگر پشت من نبودند به هیچ وجه فیلم ...
بی اعتنایی تاریخی امام به مجاهدین خلق و نهضت آزادی در فرآیند استقبال!
آنجا کاملاً آشکار شد که قوی ترین مرد ایران است. ایشان اعلام کرد: من توی دهنِ این دولت می زنم! امام از نیرو های مسلح خواست تا محل خدمت خود را ترک کنند و قول داد که خیلی زود یک دولت موقت انقلابی برای مساعد کردن زمینه جهت تأسیس جمهوری اسلامی، تشکیل دهد. شش روز بعد، از مهدی بازرگان خواست تا مسئولیت سرپرستی دولت موقت را به عهده گیرد. چند و، چون رصد امریکا از رویداد بازگشت رهبرانقلاب اسلامی ...
در ستایش سانسور و تسئوس/ نسبت به شهید آوینی غفلت شده است
روز را / هنوز را... * نگفتید فروغ فرخزاد چه می گوید! آدم دلش می سوزد. اخوان می گوید: دلم می سوزد و کاری ز دستم برنمی آید. می گوید:... * فرخزاد می گوید؟ نه خیر، اخوان؛ می گوید: موقعی که زمستان چاپ شد، به قول خودش به نفقه اوقاف جیب، من وجوه نانجیب، سه چهار سال در کتابفروشی ها ماند و با کمترین اقبال از طرف جامعه مواجه شد، در حالی که همان زمان بنگاه ها و ...