هرجا از آقای سیفی کمک خواستم، تنهایم نگذاشت +عکس
سایر منابع:
سایر خبرها
روایت قتل دختر اهوازی از زبان پدرش/ باند خرید و فروش دختران در اهواز! +تصاویر
که کسی به او گیر ندهد دخترم را عقد می کند و برایش عروسی می گیرد. گفته می شود عبدجمونگ از شما اخادی کرده است؟ قبل از این که ترکیه برویم کارهای عبد جمونگ برای ما رو شد ابتدا از طریق ارسال عکس برای ما و همسر غزل ما را عصبی می کرد، به سجاد می گفت یادت هست یک ماه ارتباط بین شما و زنت خراب شد من به غزل گفته بودم با تو این طور رفتار کند یا من به غزل گفتم بچه را سقط کند! یادت هست غزل در ...
حرف های تلخ پدرِ غزل از جزئیات قتل فجیع دختر اهوازی | پدر غزل رضایت می دهد؟ | رد پای باند خرید و فروش ...
...: یادت هست یک ماه ارتباط بین شما و زنت خراب شد من به غزل گفته بودم با تو اینطور رفتار کند، یا من به غزل گفتم بچه را سقط کند یادت هست غزل در را به روی تو قفل کرد! من بهش گفتم این کار را بکند. این رفتارها خیلی ما را عصبی کرده بود، دو مرتبه با وعده اینکه اگر فلان مبلغ را واریز کنید دختر شما برمی گردانم ما هم که دستمان به هیچ جا بند نبود اعتماد کردیم و یکبار 150 میلیون تومان و بار دیگر 16 میلیون ...
قتل دختر 10 ساله به دست پدر بی رحم در پاکدشت
به منطقه اعلام شده رفتند و استعلام های لازم را انجام دادند اما ردی از بچه به دست نیامد. در ادامه تحقیقات مادر سیما از همسر جدید ناصر به اتهام آدم ربایی و از ناصر به اتهام معاونت در جرایم ارتکابی شکایت کرد. بعد از آن مأموران به سراغ زن جوان رفتند و او در بازجویی ها گفت: من هیچ دخالتی در کار ناصر نداشتم. من فقط به او گفتم خودم فرزند دارم و نمی توانم فرزند دیگری را بزرگ کنم و از ناصر ...
خانواده قاتل از قتل مونا حیدری می گویند/ ماجرای عقد دختر 17 ساله با مرد سوری
الملل اقدام کرده بودیم که فردی دختر ما را دزدیده و... اما خودِ غزل هم ظاهراً پشیمان شده بود و این اواخر خودش به پدرش گفت: بیایید من را به ایران بیاورید که بعد از آن پدر غزل و شوهرم تا ترکیه دنبالش رفتند و روز جمعه ظهر اهواز رسیدند. پسرم به مرد سوری(همسر جدید غزل) ویس تهدیدآمیز فرستاده بود و او در جواب عکس های عروسی رو می فرستد و برای اینکه سجاد را عصبی کند گفته بود خودم به غزل گفتم بچه ...
روایت قتل زن اهوازی از زبان پدرش/باند خرید و فروش دختران در اهواز!
با تو این طور رفتار کند؛ من به غزل گفتم بچه را سقط کند. یادت هست غزل در را به روی تو قفل کرد! من به او گفتم این کار را بکند. این رفتارها خیلی ما را عصبی کرده بود. دو مرتبه با وعده اینکه اگر فلان مبلغ را واریز کنید دختر شما را برمی گردانم، ما هم که دستمان به هیچ جا بند نبود اعتماد کردیم و یک بار 150 میلیون تومان و بار دیگر 16 میلیون تومان برای وی واریز کردیم؛ اما غزل را بازنگرداند. وقتی ...
روایت قتل غزل از زبان پدرش/ از قاچاق غزل به ترکیه تا شکایت از همسر او
غزل از دیدن مادرش خیلی خوشحال شد، وقتی دیدیم اتفاق خاصی نیفتاد تحویل دادن غزل به کلانتری یا اداره آگاهی را به یکشنبه موکول کردم.
خاطره ای شنیدنی از اخلاص آیت الله صافی
...: حامد عسکری ، شاعر و نویسنده در بیان خاطره ای از آیت الله صافی گلپایگانی نوشت: بچه ها را گذاشته بودم آمل پیش اقوام مادری همسر و توی مسیر برگشت بودم. ساعت حدود 11 شب بود. مصرع اول شروع کرد جوانه زدن. یک هفته تا غدیر مانده بود و طبق نذر هرساله باید برای بزرگ ترین جشن زندگی مان کاری می کردم. مصرع اول جوانه زده بود و من پشت فرمان شروع کردم به زمزمه اش. پیچ و خم هراز را در آن خلوت شب ...
شوهری که هیچ کار پنهانی نداشت! + عکس
پیش آمد و نتوانست آن سری با دوستش برود. ماند تا یک سال بعد؛ سال بعد، دوباره بحثش شد و گفت تنهایی می خواهم بروم. چون ما اصلا کسی را نداریم گفتم که ما با بچه ها تنهاییم، تو کجا می خواهی بروی؟ خلاصه بحث روی این بود که نمی خواهد بروی. تا اینکه گفتند می روم چند روزی جایی و برمی گردم. گفتم حتما فکر سوریه از سرشان افتاده. من تقریبا 17 روز از ایشان خبر نداشتم، نه تماسی نه هیچی، زنگ هم می زدم گوشی اش ...
خانواده قاتل از ماجرای قتل غزل می گوید/ از آشنایی با مرد سوری در اینستاگرام تا کشته شدن به دست همسر
خانواده قاتل در حادثه قتل خانوادگی اخیر در اهواز که انتشار فیلم آن بازتاب ها مختلفی را داشت از ابعاد تازه ای از این ماجرا می گویند.
عکس دیده نشده از قربانی جنایت اهواز و همسرش
پلیس اینترپل برگه ای جهت خروج غزل از کشور ترکیه با ما داده بود با این حال مجبور شدیم برای بازجویی در دادگاه در تهران معطل شویم. * پس از تایید ورود قانونی غزل به ایران از ترمینال سوار اتوبوس شدیم و جمعه شب به اهواز رسیدیم، همان موقع پدر سجاد پیشنهاد داد غزل را دست فلان مامور که مورد اعتماد ما بود بدهیم و به خانه برگردیم اما من مخالفتم کردم و گفتم غزل را با خودم به خانه می برم تا مادرش را ...
از شعرخوانی بانوان درباره انقلاب اسلامی تا رونمایی از کتاب بهانه می کنم تو را
.... این اثر با زبان بسیار خوبی نوشته شده و می توان آن را به علاقه مندان این حوزه توصیه کرد. سلیحی همسر شهید لبافی نژاد در ادامه این مراسم گفت: من سال 1351 با شهید لبافی نژاد ازدواج کردیم اما زندگی مان عادی و معمولی نبود و بعد از ازدواج در جریان زندگی ایشان و شرایطشان بودم و به همراه ایشان این توفیق را داشتم که در مبارزه با رژیم پهلوی فعالیت کنم. در سال 1354 هر دو در تبریز دستگیر شدیم ...
ماجرای افتتاح کیلنیک زیبایی پیمان قاسم خانی برای همسر دومش!+ عکس
شما بیشتر خواهد بود. و ادامه می دهد: رییس جمهور هم که باشید، اشتباه است اگر فکر می کنید بت بچه یتان خواهید بود. اصلا اینطور نیست. رقیب من یک دختر 15 ساله است که به او حسادت می کنم. وقتی می بینم پریا ساعت ها با او تلفنی حرف می زند و چیزهایی به او می گوید که به من نمی گوید، وقتی این دختر به خانه ما می آید چپ چپ به او نگاه می کنم و دوست دارم زودتر برود. پریا هیچ وقت از شهرت پدر ...
دعوای زن و شوهری به پرونده قتل گره خورد
...، بنابراین جسد را دفن کردیم. من ابتدا فکر کردم بچه ام به خاطر بیماری فوت کرده است، اما مدتی بعد همسرم به محل کارم آمد و روبه روی حسابدارم که زن جوانی به نام مهتاب است، گفت: کاش به جای بچه تو را می کشتم. آن روز با همسرم درگیر شده بودم، او عصبانی بود و در محل کارم راز قتل پسرم را برملا کرد و حتی گفت مقابل چشمان دختر مان دست به این جنایت زده است. آن زمان به خاطر اینکه زندگی ام از هم نپاشد و ...
راز استوری جنجالی کاپیتان نفت آبادان مشخص شد
تمام وجود هم بجنگیم، فقط برای دل این هواداران است. هافبک نفت آبادان درخصوص پیشنهاداتش از تیم های مطرح کشور اظهار داشت: نمی گویم پیشنهاد نداشتم اما همیشه دوست دارم در شهر خودم بازی کنم. همیشه گفته ام از مدرسه فوتبال در نفت آبادان بودم و با تمام وجود برای این تیم و شهرم می جنگم. حتی به شوخی به بچه ها گفتم با تیم امیدها برای دیدار جام حذفی به خرم آباد می روم زیرا یک قهرمانی باید برای آبادان ...
قتل کودک 2 ماهه توسط مادرش با یک پرتقال/ دختر 5 ساله شاهد قتل برادرش بود
اما دومین فرزندمان معلول بود. با وجود معلولیت فرزندم، او را دوست داشتم و به دنبال درمانش بودم. این مرد ادامه داد: همسرم از به دنیا آمدن فرزند معلول مان ناراحت بود و رفتار خوبی با او نداشت تا اینکه یک روز او یک پرتقال برداشت و داخل دهان بچه گذاشت و از قصد او را خفه کرد. من و فرزند دیگرم شاهد این صحنه بودیم و فورا با اورژانس تماس گرفتیم اما وقتی آنها آمدند دیگر کار از کار گذشته بود و همه فکر کردند او ...
ناگفته های همسر مامور پلیسی که توسط اراذل و اوباش به شهادت رسید
های قبل گفت: معصومه جان از دست من راضی هستی، مرا حلال کن! دلم تکانی خورد و گفتم: این چه حرفی است، مگر نمی خواهی برگردی؟! گفت: به هر حال کارم سخت است، شاید دیگر برنگردم. همیشه نگرانش بودم و هر وقت سر کار می رفت پشت سرش آب می ریختم و داخل جیب لباسش دعای سلامتی گذاشته بودم. خبر شهادت چگونه به شما رسید؟ وقتی شوهرم به مأموریت می رفت، خودم بچه ها را کلاس یا باشگاه می بردم. آن روز ...
عکی دیده نشده از رضا رویگری
خودمان همه چیز را می سنجیم و حکم می دهیم. آقای رویگری اصلا چطور شد که این اتفاق برای شما افتاد؟ رضا: یک شب به شدت دچار فشار عصبی شدم. البته قبلش نیز دچار بیماری قلبی شده بودم. کنسرتی داشتم که بعد از اجرای آن دیدم نفس نفس می زنم. خودم را به بیمارستان خاتم الانبیا رساندم. در آنجا فشارم را گرفتند و بعد از معاینه دیدند که ضربان قلبم 300 است. برای همین مرا در CCU بستری کردند. بعد ...
از انهدام باند سارقان مسلح خانوادگی تا ادعای عجیب همسر در مرگ مرموز شوهر
سوزی در ساختمان در حال ساخت در امیرکلا روبروی شهرک فاطری گزارش شد. پس از دریافت این گزارش بلافاصله مرکز دیسپچ اورژانس بابل تکنسین های پایگاه امیرکلا را به محل حادثه اعزام کرد. در این حادثه نگهبان ساختمان که به همراه خانواده خود در داخل چادر ساختمان در حال ساخت بودند به علت سهل انگاری دختر بچه یک ساله و پسر بچه هشت ساله را در خانه تنها می گذارند و به شهر مراجعه می کنند و بخاری برقی باعث ...
جشن تولد 44 سالگی شبنم فرشاد جو
نهایت اما این نامزدی به سرانجام ازدواج ختم نشد و خانم بازیگر مجرد می باشد همسر ایده آل من مهمترین خصوصیاتی که در ازدواج برایم مهم است صادق بودن و وفاداری است سن بالاتر از خود را دوست دارم و صداقت برایم مهمترین ویژگی است من فوق لیسانس دارم و دوست دارم همسرم در سطح تحصیلات خودم و بالاتر باشد توقع کمی دارم و دنبال همسر پولدار و خوشگل نیستیم علاقه به کوهنوردی ...
ماجرای تبعید بی سر و صدای حاج صادق آهنگران
خسته شده ام و نیاز به استراحت دارم، یک هفته به من مرخصی داد. البته قصدم فرار بود. بلافاصله بعد از موافقت او، با دوستانم خداحافظی کردم و به اهواز رفتم. ساعت 8 صبح به خانه رسیدم. مادرم از دیدن من تعجب کرد و پرسید: چه شده؟ چرا زود برگشتی؟! خودم را جمع وجور کردم و گفتم: فرار کردم. مادرم به چشمانم خیره شد و پرسید: فرار کردی؟ چرا؟ برای او توضیح دادم که آیت الله خمینی دستور داده اند سربازان از ...
بدون تعارف با خانم معلم مبارز رژیم طاغوت
که در دانشکده بودم بدلیل اینکه تنها کسی بودم که حجاب داشتم خبر ما رفته بود رسیده بود به آقای شهید رجایی در دبیرستان رفاق من رو به عنوان معلم ریاضیات دعوت کردند آنجا هندسه و جبر درس میدادم و آنجا در واقع من با فضایی آشنا شدم که اکثر بچه ها، بچه های خانواده های زندانی سیاسی بودند یعنی او فضا من رو محکم تر کرد در عقیده خودم. مجری: خوب شما یک معلم بودید چه کردید که ساواک عصبانی شد اومد سراغ ...
دانشجوهای ایرانی؛ دایره المعارف های زنده/ در دبیرستان هیچ درسی غیر از زبان نخواندم
دوره دبستانش را در سنندج شروع کرد، اما بعد از آن به همراه خانواده به اصفهان و کرمانشاه رفت و تا آخر دبیرستان را در کرمانشاه درس خواند. در سال 1386 لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه رازی کرمانشاه قبول شد و دوره فوق لیسانسش را هم در همین دانشگاه رشته آموزش زبان انگلیسی خواند. از همان ترم اول دانشگاه نیز به صورت تمام وقت زبان انگلیسی تدریس می کرد. 2016 تصمیم گرفت که برای ادامه ...
همیشه دست یک زن در میان است
، بمب و توپ و موشک آن وسط منفجر می شد اما اینها دخترها هیچی شان نمی شد و همینطور هی می رفتند جلو. یاد پدرم افتادم. خیلی کوچک بودم که از خانه رفته بود. ننه ام می گفت فقط یک یادداشت کوتاه از خودش برای ما به جا گذاشته و رفته. ننه ام می گفت من که سواد ندارم اما زری خانم می گفت روی پشت کاغذ بسته تاید نوشته بوده: بچه های عزیزم، من از دست ننه تان در رفتم. مواظب خودتان باشید شوهر شخصیت اصلی فیلم هم یک جورهایی ...
زنان انقلابی چطور شرایط شکنجه توسط ساواک را تحمل می کردند؟
دستگیر و به زندان افتاد، او در زندان های ساواک شکنجه شد و بعد ها با فرزندانش به راهپیمایی های انقلاب رفت و بعد هم همسرش را برای رفتن به جبهه بدرقه کرد. خاطرات دوران حبس او بسیار خواندنی است. خلاصه ای از زندگینامه و بخشی از خاطرات دوران انقلاب او را مرور می کنیم: ما چهار خواهر و برادر بودیم و من فرزند سوم و دختر اول بودم. مادر و پدر من با خیلی از مادر و پدر های آن زمان فرق داشتند ...
هرگز نگفتم از کودکی طرفدار هال سیتی بودم/ هر کودکی که بازی فیفا را دارد هال سیتی را می شناسد/ خوشحال ...
.... اولین بازی ات را در چمپیونز شیپ انجام دادی؟ بله! در دقایق پایانی بازی (دقیقه 84 به جای اسمالوود) به میدان رفتم و این در شرایطی بود که تیم ما در دقیقه 51 یک گل از حریف عقب افتاد و یک بر هیچ عقب بودیم. تیم حریف پرستون نورت اند بعد از گل در لاک دفاعی فرو رفته بود و اتوبوسی دفاع می کرد. سرمربی تیم از دقیقه 75 به من گفت که خودم را گرم کنم تا به میدان بروم. دستوراتی هم داد اما ...
مهدی صادقی
خستگی را حس نکردم. در خانواده همه پدر و مادرها دوست دارند بچه هایشان کنارشان باشند و تاب دوری آن ها را ندارند. من در دوران جوانی، حدود 15 الی 20 الگو برای خودم پیدا کرده بودم که از آن ها برای موفق شدن الگو بگیرم. البته کتاب هایی که می خواندم، برخی از آن ها به من می گفتند که برای رسیدن به هدف هایم باید ریسک کنم و پایم را بیشتر از دیگران دراز کنم و حرکت کنم، به قول شاعر: ماهی اندر دریا ...
روایت مادر شهید معماریان از مبارزات علیه حکومت پهلوی
...> از مسجد پایم به تظاهرات باز شد؛ البته قبل تر هم بالای پشت بام الله اکبر می گفتیم. شب که می شد، رأس ساعت نُه، صدای مردم، قم را بر می داشت. این کار دلم را راضی نمی کرد. باید می رفتم بین مردمی که توی خیابان شعار می دادند و مبارزه می کردند. صبح به صبح، حاجی را راهی می کردم، کارهایم را سر و سامان می دادم و بعد خودم را می رساندم به خیابان. هر جا شلوغ بود من هم آنجا بودم. بالگردها نزدیک ...
خواهرش و مرد متجاوز به او را کشت و خودکشی کرد
خواهر دنیا بزنم تا اینکه یک شب اتفاقی از گوشی تلفن خونه صدای نسترن و شنیدم؛ داشت به این مرتیکه التماس می کرد که تا مادر متوجه نشده ، زودتر بیا خواستگاری...آنشب تا صبح بیدار بودم و نگران نسترن،بعد از ظهر که از خونه زد بیرون،طوری که نفهمه تعقیبش کردم ،وارد پارک که شد،کیسه ای انداخت داخل سطل زباله،با دیدن محتویات کیسه،خون جلوی چشمام گرفت ونفهمدیم چطور خواهرعزیزم و تکه تکه کردم.یکسال وچندماه داخل زندان منتظر روزی بودم تا انتقام نسترن را از این مرتیکه بگیرم و خودم را از عذاب وجدان نجات بدهم همانطور که نسترن را کشتم تا عذاب نکشد چون عاشقش بودم. انتهای پیام ...
امید شمس: افتخار می کنم از کودکِ کار بودن به فیلمسازی رسیدم
.... البته من کلاس های کنکور ثبت نام کردم تا در کنکور شرکت کنم ولی بعد از یکماه رفتم و پولم را پس گرفتم و گفتم بیخیال ... و شروع کردم به نوشتن فیلمنامه تا بسازم. اما من برای کار اول یک رزومه لازم داشتم تا حمایت مالی بشوم. تا اینکه من با دوستم پویا پیشوایی که در انجمن سینمای جوان با او آشنا شده بودم تصمیم گرفتیم که هرطور شده یک فیلم بسازیم. آن زمان در به در دنبال پول بودیم و دیدیم یک ارگانی در کرج ...