سایر منابع:
سایر خبرها
حکایت صلوات هایی که نقشه بعثیان را در اردوگاه موصل 2 خنثی کرد
...، توسط بچه ها فریاد می شد. بعثی ها وقتی دیدند، نقشه تبلیغاتی شان کارساز نیست، بساط تلویزیون و ویدئو را جمع کردند و از اردوگاه خارج شدند، اما از شما چه پنهان، بهای کار آن روز بچه ها، کتک مفصلی بود که از سوی سرباز های عراقی، نصیبشان شده بود. مدیریت روانشناسانه مرحوم ابوترابی راوی: رمضان غلامی اگر بخواهیم خیلی ساده و قابل فهم، تعبیری از مدیریت مثال زدنی ...
سردار حاج باقری: 40 سالی که با حاج قاسم بودم، محال بود نماز شبش ترک شود
یان اینکه حاج قاسم سلیمانی با اخلاق، رفتار و معنویت خود تبدیل به حاج قاسم شد، تصریح کرد: آن چیزی که حاج قاسم را به این جایگاه رساند، احترام بسیار زیاد به پدر و مادر و ارتباط با خدا بود. قائم مقام لشکر ثارالله(ع) اظهار کرد: در 40 سالی که با حاج قاسم بودم، محال بود نماز شب این شهید بزرگوار قضا شود و به قدری صدای گریه این شهید در نماز شب بلند بود که هر کس عبور می کرد به این فکر بود که اتفاق خاصی افتاده است. سردار حاج باقری با بیان اینکه همه مدیون حاج قاسم هستیم، گفت: اگر حاج قاسم و شهدای مدافع حرم نبودند، امروز ما نمی توانستیم به راحتی دور هم ...
در گفتگو با امام جمعه ایلام بررسی شد: امام جمعه مردمی در تراز انقلاب
ریخته است. یک ملاحظه ای دیگر طولانی نشدن خطبه ها است. خطیب جمعه می تواند بخشی از مطالبش را در خطبه های هفته ی آینده بیان کند. وجه دیگر دیدار اخیر توصیه هایی بود که رهبر انقلاب درباره منش و سیره شخصی و فردی ائمه جمعه مطرح کردند. بله! درباره ی اوصاف امام جمعه فرمودند رفتار پدرانه با همه دارد. معنی اش چیست یعنی درد امت را باید درد خودش بداند. هیچ وقت تماشاگر نیست؛ امام جمعه نباید ...
ماجرای صحبت های خصوصی معاویه با امام حسین (ع) درباره یزید
انجام دهد. معاویه آن قدر از عوامل یاد شده استفاده کرد که شاید بتوان گفت خون دلی که امام حسن (علیه السلام) و بعد از ایشان امام حسین (علیه السلام) تا بعد از ده سال از وفات امام حسن (علیه السلام) خوردند، از غربت و مظلومیت سیدالشهداء (علیه السلام) در روز عاشورا بیش تر است. متأسفانه نه ما از آن دوران اطلاع کاملی داریم و نه این مسأله چیزی است که احساسات و عواطف مردم را تحریک کند و با ذکر آن ها بتوان آن ...
سیلی خوردن گروهبان بعثی از نوجوان آزاده/ ماجرای اسارت دوطفلان مسلم در میان رزمندگان ایران! + تصاویر
مقابله با دشمن و مسئول ما نگران بیت المال است. به نظرم این ها چیزی نیست جز پرورش در مکتب امام حسین (ع). حسین اسلامی (نفر وسط) عید نوروز 59 هندیجان خوزستان، قبل از اسارت دفاع پرس: بعثی ها خیلی نزدیک بودند، شما هم 15 سال بیشتر نداشتید. پدر و مادر مخالفتی برای رفتن به دل دشمن نداشتند؟ پدرم شب ها ساعت یک، من را بیدار می کرد تا سر پُست نگهبانی بروم. یکی از کار های ما ...
اسارتش را نمی خواستم؛ یا آمدنش را آرزو می کردم و یا شهادتش را
منصور سودی فرمانده اطلاعات گردان انصارالمهدی(عج) لشکر عاشورا بوده که در زنجان تشییع خواهد شد. روز چهارشنبه 11 شهریور ماه خانواده سردار شهید تازه تفحص شده منصور سودی فرمانده اطلاعات و عملیات تیپ انصار المهدی(عج) از لشکر 31 عاشورا با پیکر مطهر شهیدشان بعد از گذشت 28 سال از شهادتش برای نخستین بار در معراج شهدای مرکز دیدار کردند. در این دیدار مادر، فرزند، همسر، خواهران و برادران شهید حضور ...
شکنجه های روزهای اسارت مرا به یاد امام کاظم(ع) می انداخت
بین بچه ها چه کسی پیش نماز می شود؟ دل و جرئت می خواست. یکی از بچه های شوش پیش نماز شد. وقتی نماز خواندیم همه سربازهای بعثی که چند سرباز سودانی هم بین آنها بودند – تعجب کردند، چون ما را مسلمان نمی دانستند. نماز را خواندیم. بعد از آن در درهای دیگ های بزرگ غذا برای ما برنج با آبگوشت شلغم آوردند. دست های ما خونی و کثیف بود ولی بچه ها گرسنه بودند. عراقی ها نگذاشتند غذای مان را کامل بخوریم ...
ماجرای مرگ باورنکردنی بوکسور تیم ملی از زبان پدر
.... شما در این باره توضیح می دهید؟ من یک روز درمیان به محل اردوها می رفتم و محمدامین را می دیدم. حتی روز قبل این اتفاق هم به اردو رفتم و او را از نزدیک دیدم. ساعت 6 عصر 16 مرداد مصادف با تاسوعا، حال محمدامین بد می شود. من در خانه بودم که سپهوند مربی تیم ملی به من زنگ زد و کد ملی امین را از من خواست. علت را که جویا شدم، گفت حال محمدامین کمی بد شده اما 10 دقیقه بعد دوباره تماس گرفت و گفت او ...
قاری شهیدی که حضور در عملیات را به قهرمانی در مسابقات ترجیح داد+عکس و فیلم
برگزار می کرد، او به پدرم گفت: این بچه ها استعداد های خوبی در تلاوت هستند، آنها را به جلسه آقای مولایی ببر که شکوفا شوند، پدرم هم به این توصیه گوش کرد و هر روز جمعه بچه ها را جمع می کرد و به جلسه مرحوم مولایی می برد. خاطره ای از اعزام به حج و درگیری با شرطه های سعودی به خاطر یک عکس شهید عبدالله مداح سال 64 به عنوان عضو کاروان قرآنی جمهوری اسلامی در حج انتخاب شد و به حج رفت، این ...
تلخ و شیرین روزهای اسارت
از کنارم گذشت و گفت به دنبال نوه ام هستم او 14 سال بیشتر نداشت در پاسخ گفتم شاید گمشده شما من نباشم اما من هم وقتی به جبهه رفتم 14 سال داشتم و الان 21 سال دارم پیرزن رفت و بعد از مدتی با دو نفر دیگر آمد از دور دایی خود را شناختم و به سمتش پرواز کردم دایی من رو به مادر بزرگ معرفی کرد و گفت: مادر جان گمشده شما برگشته اما از آنجا که سال ها گذشته بود همدیگر را نشناختیم. به این ترتیب اجازه من را گرفتند ...
قبر سیدالشهداء(ع)؛ قبله حقیقی دلدادگان
، جسد آقا میرزا اسماعیل اصفهانی نقاش بود که در صحن مقدس نقاشی می کرد. وقتی پسرش جسد پدر را می بیند گواهی می دهد که من هنگام دفن پدرم حاضر بودم و بدن پدرم را که دفن کردم. پاهایش رو به ضریح مقدس بود. خلاصه، مردم متوجه شدند که این تغییر وضع جسد، تأدیبی از طرف خداوند است که راه ادب و طریقه معاشرت با ائمه اطهار(ع) را بشناسند. در همان روز، فاضل صالح متقی حاج ملا ابوالحسن مازندرانی برای من نقل ...
مقاومت در خانه ما موروثی است
/1 سال داشت. سجاد گفت: از پس بچه ها و زندگی برمی آیی؟ گفتم: بله ان شاءالله خدا توانش را به من بدهد، من از عهده اش برمی آیم و اینگونه سجاد راهی سوریه شد. دفاع از مدافعان حرم سجاد می رود و فاطمه می ماند و دو یادگار عزیزش. روز ها و شب ها اللهم رضاً برضائک و تسلیماً لامرک را زمزمه می کند. فاطمه با صلابت، مرد خانه اش را راهی کرد، بهانه نیاورد و اشک نریخت و گلایه نکرد که نکند پای مردش بلرزد و مانع ...
ما دشمن را در خاک خودش به اسارت گرفته بودیم
...> خودم را مجدداً کنار ضریح رساندم. از رنج ها و سختی های دوران اسارت گفتم و به یاد اسرای کربلا افتادم. دائم سجده شکر بجا می آوردیم. وقت نماز ظهر اذان گفتند و ما در حرم سیدالشهدا (ع) به نماز ایستادیم. خودمان را در بهشت می دیدیم. احساس می کردیم ملائک همراه ما هستند و آن ها هم به زیارت امام حسین (ع) آمده بودند. چشم که می چرخاندم شهدا را بین بچه ها می دیدم. بعد از آزادی خانواده چطور به ...
کودکان را چگونه نمازخوان کنیم
که نماز قضا می شود هم این ساعت است. شما کی می خواهی نمازت را بخوانی؟ بگذارید خودش وارد میدان عمل شده و تصمیم بگیرد. اغلب بچه ها مخصوصاً در دوران نوجوانی و جوانی وقتی تصمیمی را خودشان بگیرند به آن پایبندترهستند. تشویق کنید تشویق یعنی ایجاد شوق. یاد دادن و وادار کردن با زور نتیجه ای نداشته و والدین باید جوری رفتار کنند که بچه ها خودشان به نماز رغبت پیدا کنند. به هر شکلی که می ...
هم قسم شده بودیم تا آخرین لحظه بجنگیم و جنگیدیم/ هرروز به امید آزادی چشم هایمان را باز می کردیم/ حق ...
اتحاد خبر - زینب رنج کش: به مناسبت 26 مرداد ماه سالروز ورود آزادگانِ سر افراز به میهن اسلامی با دکتر شکراللّه صولت پور پزشک حاذق دشتستانی به گفتگو نشستیم. شکراللّه صولت پور متولد 1341 در شهر دالکی می باشد وی در سال 1362 به جبهه اعزام شده است و در سال 1363 به اسارت درآمد و 5 سال و اندی در اسارت مانده است. او سال 1378 مدرک پزشکی خود را از دانشگاه تهران گرف ...
ناگفته های، ولی الله صالح نیا پیشکسوت فوتبال از پرسپولیس و خانه زعفرانیه
. به همین علت بعد از فارغ تحصیل شدن به من دو کلاس دادند؛ هم دو و میدانی و هم آمادگی جسمانی. اگر اسم بچه هایی که دانشجویم بودند را بگویم شما همه آن هارا به عنوان پیشکسوت ورزش می شناسید. مثل آقای نادر لطیفی، آقای پور صابر، منصور برزگر، بیژن رفیعی که هم ورزشکار و هم سردبیر دنیا ورزش بود. من با 22 سال سن فارغ تحصیل شدم و من را همان جا نگه داشتند و، چون تک پسر بودم کفیل پدرم شدم و ...
مرحوم ابوترابی معتمد آزادگان بود/ با شعار الله اکبر منافقین را هو کردیم
برای طی کردن آن داوطلبانه تقاضای اعزام کرده ام. من سعی کردم با این اطلاعات دروغ هویتم را مشخص نکنم. بعد از کمی کتک خوردن، به دوستم گفتم اگر مرا کشتند و شما روزی آزاد شدید، به خانواده ام خبر دهید که شهید شده ام. خدا را شکر که توانستیم سالم و سلامت برگردیم، بدون آنکه به آن ها بله بگوییم. دفاع پرس: وقتی اسیر شدید، چه تعداد از همرزمان تان همراه تان بودند؟ از لشکر ...
خاطرات زنی که 10 سال در انتظار همسر مفقودالأثر خود بود
...، ولی هر خبری داشتم از ابتدای اسارت بود. هشت سالی گذشته بود تا اینکه یک روز گفتند یکی از مسئولان وزارت خارجه می خواهد با خانواده اسرا صحبت کند. من هم رفتم. هرکس شرح حالی از خودش می گفت تا اینکه نوبت به من رسید و گفتم هشت سال است خبری از همسرم ندارم. گفتند: شما بعد از جلسه باش تا بیشتر صحبت کنیم. جلسه که تمام شد، حاج آقایی که مسئول بود یک فهرست که اسم های خارجی در آن نوشته شده بود به ...
قتل پدر با چکش در تهران / اعتراف عجیب : پدرم جاسوس آمریکا و انگلیس بود!
ه بود اما دست هایش خونی بود، حالا می ترسم بیدار شود و من را هم بکشد به همین خاطر درخواست کمک دارم. وقتی ماموران در محل حاضر شدند متهم در خواب بود. ماموران پسر را بیدار کردند و از او سوال پرسیدند. این جوان گفت: بله من پدرم را کشتم و بعد چون خسته بودم خوابیدم. متهم گفت: پدرم چندین سال بود که برای آمریکا و انگلیس کار می کرد. او از من هم استفاده می کرد. از دستش خسته شده بودم. پدرم ...
یادی از عزت الله انتظامی در سالروز درگذشتش | لبخندی که تمام نشد
شرایط مصاحبه را فراهم کرد ولی گفت فقط 10 دقیقه. می دانستم که گفتگو با او برایم کار سختی خواهد بود؛ چون 50 سال فعالیت او با آن همه تجربه در 10 دقیقه نمی گنجید. عصر روز بعد مقابلش نشستم و گفتم: مشهدی هستم. خندید. گفتم: از هنرمندان تئاترم. گفت: برو تئاتر ببین. چرا این قدر اصرار داری کار رسانه ای بکنی؟ گفتم: گفت وگوی من با شما نیز بخشی از فعالیت های تئاتری به شمار می آید. گفت: تئاتر؟ من هم بچه تئاترم ...
"تهمینه" - پایگاه خبری تحلیلی صبح خرد
تهمینه( قسمت سی وهفتم) “صبح خرد”؛ دو سه روز بعد از اومدن شمسی از اهواز، لباسای سیدو ورداشتم که بشورم. دوباره هم حالت تهوع اومد سراغم. می دونستم که دوباره بچه ای در راهه. اما بعد از این همه مصیبت، اگه دختری بدنیا بیاد، یه مصیبت دیگه اضافه میشه. مُلکی وتهمینه کوچولو، بیشتر پیش خاله تهمینه بودن. شبها برای بچه هام قصه ی زندگیمو می گفتم. تهمینه کوچولو زودتر خوابش می برد ولی مُلکی بادقت گوش ...
عاقبت تویوتای صفر فاطمیون در حوالی حلب +عکس
مصطفی صدرزاده من برای اولین بار، شهید مصطفی صدرزاده را آن زمان دیدم. البته چهار ساختمان آن ورتر بود. شهید سید حکیم را هم برای اولین بار آنجا دیدم که فرمانده میدان بود. تقریبا بعد از ده روز، سه نفر از بچه هایمان شهید شدند. ما هم شهادتشان را نمی دیدیم و فقط خبرش به ما می رسید. مثلا سه خانه آن ورتر، سید علی حسینی در پشت خانه و در بالکن، در کیسه خواب خوابیده بود که دشمن، خمپاره ای زد و یک ...
روایتی از سخت ترین بخش جنگ
باعث خوشحالی می شد و هم تعجب. گفتم: حاج آقا ما شنیده بودیم شما شهید شده اید! حتی خبر دارم که در شهرستان قزوین برای حضرتعالی مجلس ترحیم گرفته اند. هنوز حرفم تمام نشده بود که هم سلولی ها به یکباره فریاد زدند: شهیدان زنده اند، الله اکبر. مهدی علیدوست نیز در خاطره ای می گوید: محرم آن سال حال و هوای غریبی داشت. ما نزدیک به قبر شش گوشه اش بودیم و از او دور. بالاخره یکی شروع کرد به ...
لحظه های تلخ و شیرین اسارت به روایت خیبریان غیور وطن
را می کشی می کشنت یا به دست کسی کشته می شوی روزی جانبازان و پیران را به صلیب سرخ دادند تا بدون معاوضه به ایران بروند، یکی از آنها افجنگی بود که خیلی خوش سلیقه بود، لباس های او را گرفتم و به بچه ها دادم، آنها را سوار هواپیما کرده و دوباره برگردادند که نوعی شکنجه روحی بود بعد برگشت به دنبال لباسهای خود بود، گفتم سر این لباس ها همه به پدر و مادر تو صلوات فرستادند اما همه لباسها را پاره کردند و خلاصه ...
ارتباط امن راهگشای مشکلات آینده
به سمت انتخاب های درست برود. پیامی که آخر فیلم نیز داد همین بود، ما آسیب هایی از طرف خانواده ها دیده ایم، هویت ما توسط خانواده ها تشکیل می شود اما اینکه زندگی ما به چه سمتی برود را انتخاب های ما معلوم و معین می کند. شاهپیری افزود: پدربزرگ ها و مادر بزرگ های عزیز تصویر شما در ذهن نوه هایشان یک تصویر اسطوره ای و خدشه ناپذیر است، پس با والدگری کردن و تذکرهایی که کار پدر و مادر است، خراب ...
اسارت با طعم سختی و لذت معنویت/ وقتی سال های دور از خانه هم رزمنده ها را خط انقلاب جدا نکرد
.... با ماشین برای استقبال به بدره رفتیم، وقتی کنارش نشستم یچه اش را نشناخت بهش گفتم حاجی پسرته بغلش کن و وقتی به پشت سرش که من بودم نگاه کرد من راهم نشناخت، گفتم حاجی منم صبریه، اما مرا بیاد نمی آورد واقعا ناراحت شدم ازاینکه من را نشناخته بودب ه او حق دادم بعد اینهمه سال اسارت و شکنجه مرا نشناسد. نه تنها شوهرم بلکه همه اسرا سالها طول کشید که به زندگی برگردند.برای برخی مسئولان ...
قتل نوزاد 9 ماهه به دست پدر / عجیب و تلخ
داری؟ 35 سال ایرانی هستی؟ نه تبعه کشور افغانستان هستم. به صورت غیرمجاز در ایران زندگی می کنی؟ بله! چه مدتی است در ایران سکونت داری؟ از حدود یک سال قبل به ایران آمدم و خانه ای را در منطقه التیمور اجاره کردم. شغل ات چیست؟ کارگر هستم. هر کاری باشد انجام می دهم. چند فرزند داری؟ یک پسر چهار ساله به نام لطیف دارم و همین دختری که فوت کرد. ...
ماجرای شایعه فرار حاج حسین همدانی به دبی و تل آویو
.... اسم مبارک حضرت زینب را که آورد، ساکت شدم و چشمم به انگشتری عقیقی که محمود شهبازی به او هدیه کرده بود، افتاد. آن روز نهار حاج آقا سماوات میهمانمان کرد. وهب با همه شلوغی اش وقتی به خانه حاج آقا می رفتیم، ساکت می شد. حسین از زحماتی که حاج آقا و حاج خانم در نبودنش متحمل شده بودند، تشکر کرد. حاج آقا گفت: حسین آقا می بینی که طبقه پایین خالیه. شما هم که تو منطقه هستین. قبلاً قول ...
ماجرای انتقال جسد اِلویس پریسلی به جای امن 2 ماه بعد از خاکسپاری
رکوردشکنی را کسب کرد. او احساساتش را نسبت به آواز خواندن اینگونه بیان می کند: وقتی که بچه بودم، همیشه رویا می بافتم. کتابهای مصور می خواندم و در تخیلم قهرمان اول کتاب بودم. فیلم می دیدم و در تخیلم قهرمان اول آن فیلم بودم و همه رویاهایی که بافتم صد بار به حقیقت پیوست. می خواهم بگویم که من در زندگی خیلی زود فهمیدم که بدون آواز، روزها بی سر انجامند. پس از مراسم تشییع جنازه ...
الهام حمیدی و لیلا بلوکات در یک دورهمی+عکس
و کار کودک انجام میدادم تا کم کم اولین کار تصویرم با تهیه کنندگی مجید اوجی و کارگردانی آقای سیروس مقدم آغاز شد. و به این شکل کارهای مختلفی رو کار کردم که البته کارهای کوتاهی بودند ولی با سریال یوسف پیغمبر دیده شدم. البته چنتا انتخاب بد هم داشتم که خوب میزارم به حساب بی تجربگیم چرا همه جا هستید، تو افتتحایه , اختتامیه , خیریه ، کنسرت و جشن و عزا؟ من نمیدونم الان این بد یا خوب ...