وقتی عشق به امام عصر(عج) به شهادت منجر می شود
سایر منابع:
سایر خبرها
شهید که شدم، کسی برای من عزاداری نکند چون شهادت عزاداری و گریه ندارد
نائب امام عصر (عج) است . خداوند در قرآن می فرماید که شهید نمی میرد و همیشه زنده است و نزد خدایش روزی داده می شود ، و بگفته امام مان ، خمینی کبیر ، پیرجماران ، ملتی که شهادت دارد، اسارت برای او معنی ندارد و ما چه بکشیم و چه کشته شویم پیروزیم . پیام من به پدر و مادرم این است که اگر حال که به جبهه رسیده ام شهید شدم ، کسی برای من عزاداری نکند چون شهید عزاداری و گریه ندارد گریه را به یاد حسین ...
شرط شهیدبرای ازدواج، یاد گرفتن نماز بود
پزشکان تهران هم گفتند که معجزه شده و شفا یافته است. جبهه و جنگ وی ادامه داد: او عضو بسیج بود و شب ها نگهبانی می داد. قبل از انقلاب بچه ها را به خانه می آورد با آن که سواد نداشت، ولی قرآن خواندن به همه یاد می داد. خدا یک طوری بهش علم و آگاهی قرآن داد که انگار تحصیل کرده بود. عاشق امام بود و عکس های امام را جمع آوری و در اتاقش نصب می کرد. چشم پاک بود و در دامن پدر و مادری مومن و ...
آغوش گرم شهادت را دوست دارم
توانند و می خواهند یک روز روزه و نماز قضا برای این حقیر بجا آورند. اما چند کلامی با پدر و مادرم و همسر و برادرانم دارم ای پدر و مادر که رنجهای بسیار برای من کشیدید، مادری که شبها در کنار بسترم بودی و شبها تا صبح بیدار بودی پدر و مادرم خیلی شما را دوست داشتم ولی چه کنم که اسلام از همه شماها عزیزتر است و این را تشخیص دادم که اسلام امروز در خطر است این بود که شما را تنها گذاشتم. برادران ...
امیدم رفت اما امیدم به خداست
انقلاب در شهرهای بزرگ بود و صدای آن حتی تا روستاها نیز آمده بود. تااینکه خبردار شدیم امام خمینی(ره) آمده و همگی از پیروزی انقلاب اسلامی خوشحال شدیم. چند سال بعد وقتی عراق به کشورمان حمله کرد، امیدعلی در مزرعه کار می کرد. او اغلب در زمان کار رادیو گوش می داد تا از اخبار عملیات ها باخبر باشد. یک روز کنار هم در مزرعه کار می کردیم که یکباره امیدعلی بعد از شنیدن خبر یکی از عملیات ها و شهادت رزمنده های ...
مادر شهید آذرنیا به فرزند شهیدش پیوست
او چیره شده بود به درجه رفیع شهادت نائل گردید . خصوصیات شهید از زبان مادرش : شهید مرتضی آذرنیا بهترین فرزند خانواده ما بود ، او همیشه یار و یاور پدرش در گذران چرخ اقتصادی خانواده بود ، همیشه حامی خواهران و پدر و مادرش بود . هر وقت از جبهه به محل می آمد ما را به نماز و تقوا دعوت می کرد و هرگاه ما و دوستانش از وضعیت جنگ می پرسیدیم هیچگاه حرف نمی زد که کسی بترسد و بچه ها و دوستان ...
عالم را خانم های خانه دار می چرخانند!/چطور فرزندی مانند سردار سلیمانی تربیت کنیم؟
حیف است که صحبت در مورد برخی موضوعات به مناسبت ها محدود شود، انگار موضوعاتی هستند که ضروری و لازم است بارها و بارها در موردشان بگوییم، بشنویم، بنویسیم و بخوانیم. مثل صحبت کردن بر مدار مادری. خصوصا اگر آن مادر، مادر کسی باشد که جهان را تحت تاثیر قرار داده، مادر کسی باشد که نمی توان گفت جذبه اش بیشتر بوده یا جاذبه اش، مادر حاج قاسم سلیمانی... ...
مجاهدی در طراز انقلاب | اینجا خانه وزیر و نماینده هشت دوره مجلس و شورای شهر است
...، پدر قهرمانی است که همتای او را نخواهد دید. می گوید: اگر از ساده زیستی پدرم حرف بزنم شاید کسی باور نکند اما حقیقت دارد. او تا لحظه ای که زنده بود هیچ کدام از لوازم خانه را نونوار نکرد. بعد هم برای تأیید حرفش در کمد را باز می کند و از داخل آن چنددست کت بیرون می آورد. همه شان نخ نما هستند و پروصله. بعد با صدای بغض آلود می گوید: این لباس های نماینده مجلس است. وصله های نقش بسته بر کت های کهنه ...
در گفتگو با حیات مطرح شد؛ جشنواره چهل و یکم فجر جانی تازه به تئاتر بخشید/ باید برای شهدا کاری کنم
نوجوانی را روایت می کند که برخلاف مخالفت های پدرش به جبهه می رود. علت مخالفت های پدر نیز این است که این جوان تنها فرزند خانواده ای است که مادرش زری هنگام زایمان از دنیا رفته است. در آخر این پسر بچه به جبهه رفته و شهید می شود. کارگردان نمایش با بیان اینکه شخصیت اصلی این تئاتر الهام گرفته از شهدای غواص است، ادامه داد: کار ما چند بعدی است اما مسئله ای که روی آن تاکید داریم این است که پدر دست ...
کشف جسد مرد سالخورده در خانه قدیمی محله خزانه/ اظهارات ضد و نقیض پسر مقتول راز قتل پدر را فاش کرد
پیدا کرده بود هدف تحقیق قرار بگیرد؛ وی هنگامی که مقابل تیم جنایی قرار گفت در اظهارات ضد و نقیضی گفت: چند سال قبل مادر و پدرم از یکدیگر جدا شدند و من در کنار مادرم در کرج زندگی می کنم؛ یک هفته ای می شود که به خانه پدرم در محله خزانه آمدم. متهم ردیف اول پرونده ادامه داد: شب گذشته با پدرم تا ساعت 4 بامداد قلیان کشیدیم و حرف زدیم در ادامه هم نیز من به اتاق دیگری رفتم و پدرم هم در اتاق خودش ...
دعای مادر شهید عملیات رمضان در برج صدام!/این روایت را فقط مسئولان بخوانند!
بود که پسرم حسین به دنیا آمد.ساعت 12 شب بود که علی اکبر به خانه آمد، خواهرم خبر تولد فرزندمان را به او داد و مژدگانی اش دیدار امام خمینی شد. علی اکبر بچه را در آغوش گرفت و بوسید، از من پرسید: رزمنده است یا رزمنده پرور؟ گفتم: رزمنده! زمان شهادت علی اکبر، حسین 9 ماه بیشتر نداشت اما در همین مدت کوتاه در تربیت او بسیار سفارش می کرد. صبح ها قبل از رفتن به سپاه نوار قرآن می گذاشت و می گفت: حسین ...
شهید داوود یوسفعلی: از مشکلات نترسید و ناامید نشوید، تلاش کنید آنها را برطرف کنید
شهید داود یوسفعلی در 27 آبان 1333 در قم به دنیا آمد و در 25 دی 1360 در سوسنگرد به شهادت رسید و در شیخان آرام گرفت. در وصیت نامه شهید داود یوسفعلی آمده است: پدر گرامی، مادر مهربان، برادران ارجمند، خواهران عزیز، دوستان بزرگوار امروز مورخ سیزدهم دی ماه 1359 در جبهه آبادان قسمت خانه های فرهنگی، رو در روی دشمن اسلام و انسان و ایران بر آن شدم، چند جمله ای به عنوان وصیت برای شما ...
برادرم می گفت؛ شهید می شوم اما مادر تاب شهادتم را ندارد
، مادرم تاب شهادتم را ندارد خواهر شهید ذاکری درخصوص نحوه شهادت برادرش گفت: خیلی صحبت نمی کرد. ما که بهش می گفتیم نرو، می گفت: شما جوان تر هستید و به جای اینکه مادر و پدرمان را راضی کنید، مخالفت هم می کنید. می گفتیم: مادر ناراحت است و روز و شب گریه می کند. می گفت: این همه شهید می آورند و این همه جوان می روند جبهه. من هم یکی از همان ها. می خواهم بروم از کشورم دفاع کنم. شما هم نباید جلودار من باشید. سردار ...
روایت نوجوانی که شهادت در راه خدا را بر زندگی راحت و بی دغدغه برگزید
تنها 17 سال داشت در فکه توسط نیروهای عراقی به شهادت رسید. شهید سعید راوش، در میان بچه های بسیج ویژگی خاصی داشت. با آن که وضع مالی خانواده اش خیلی خوب بود و می توانست یک زندگی راحت و بی دغدغه داشته باشد، اما قید همه راحتی های دنیا را زده و مدام در جبهه حاضر بود. ایران نواب، مادر این شهید والامقام در گفت و گو با پانا عنوان کرد: سعید از همان کودکی عشق به جلسات مذهبی داشت. 13 ساله بود که در ...
استغفار و دعا، بهترین درمان ها برای تسکین دردها است
می روم و می جنگم، تا این که شهید شوم و یا اسلام پیروز شود. ما در این دنیا مثل مسافر هستیم و حتماً باید بگذریم، چه بخواهیم و چه نخواهیم؛ پس بهتر است قبل از این که مرگ، ما را در رختخواب غافلگیر کند ما برویم و در راه خدا کشته شویم و ما او را غافلگیر کنیم. نگذاریم که چنین شهادتی را از دست بدهیم. استغفار و دعا، بهترین درمان ها برای تسکین دردها است پدر و مادر عزیزم! من به شما و ...
نامزدم دزد نیست، فقط طلبش را می خواست
برداشته بود تا پولش را بگیرد. *چرا شکایت نکرد؟ می گفت مدرکی ندارم ولی حماقت کرد. باید شکایت می کرد بالاخره چند شاهد پیدا می شد که شهادت بدهند. *با پرونده ای که نامزدت دارد هنوز هم می خواهی با او ازدواج کنی؟ من حسین را دوست دارم. او پسر خوبی است. امیدوارم شاکی رضایت بدهد و زندگی من تحت تاثیر قرار نگیرد. *خانواده ات چه نظری دارند؟ من پدر و مادر ندارم ...
گفتم تجربی بخوان تا دکتر شوی گفت بندگی می خوانم تا شهید شوم
- زاهدان یاد می شود. ایشان متولد چه سالی بودند؟ پسرم متولد 19 آذر 76 بود و 24 بهمن 97 به شهادت رسید. زمان شهادتش دقیقاً 21 سال و دوماه و پنج روز داشت. در خانواده سه فرزند داشتیم، دو دختر و تک پسرمان آقا رضا که قسمتش شهادت بود. یکی از دخترهایم بزرگ تر از رضا و دیگری کوچک تر از ایشان است. پدر شهید یا از اقوام تان کسی است که سابقه رزمندگی داشته باشد؟ می خواهم بدانم ریشه های جهاد ...
صیغه یک ماهه دختر 14 ساله!
جدا شدند. یک سال بعد پدرم با زن دیگری ازدواج کرد و من هم در کنار نامادری زندگی جدیدی را شروع کردم . وقتی در کلاس اول دبستان مشغول تحصیل بودم روزی مادرم برای دیدن من به مدرسه آمد و برایم چند لباس زیبا و یک عینک دودی آورد چرا که من از همان دوران کودکی به عینک علاقه زیادی داشتم. آن روز با خوشحالی لباس هایم را به خانه بردم و به نامادری ام نشان دادم ولی او وقتی فهمید که لباس ها را مادرم برایم ...
نگذارید منافقین به انقلاب ضربه بزنند
مرگبار دیگر، اما ما را چه باک! ماهی را از آب ترسانیدن است ما درس گرفته از مکتب سیدالشهدا و فرزند برومند او رهبر انقلاب هستیم که شهادت را آغاز زندگی مجدد می دانیم باید متذکر شوم راه را آگاهانه برگزیده ام نه کورکورانه. پس اگر صدجان در بدن داشته باشم همگی را در راه اهداف جمهوری اسلامی ایران اهدا خواهم کرد چراکه جان من در برابر هدف های انقلاب ارزش ندارد. به پدر و مادرم وصیت می کنم ...
اعتراف زن 19ساله: ازدواجم ثبت نشده ولی باردار هستم
زن 19 ساله با بیان این که می دانم برای دومین بار طلاق خواهم گرفت و این ازدواجم نیز فرجامی نخواهد داشت توضیح داد: 6 سال قبل پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند. آن زمان من 13 سال بیشتر نداشتم و در کنار مادرم ماندم چرا که پدرم مردی معتاد بود و به دنبال عیاشی و خوشگذرانی های خودش بود . مادرم نیز به خاطر همین موضوع از او طلاق گرفت. او زنی زحمتکش بود اما خواسته های بلند پروازانه داشت و براساس احساساتش ...
عشق مادر بی رحم به شوهر دومش دخترش را فراری داد / ناپدری ام مرا به منجلاب کشید
خانواده مادری هم نیز دوری می کردم، چرا که آنها مرا بچه طلاق صدا می زدند و نفرتی را در دلم ایجاد می کردند. مادرم با کارگری هزینه های زندگی را تامین می کرد و من هم به تحصیلم ادامه می دادم تا اینکه 2 سال قبل سرنوشت من به گونه دیگری رقم خورد. مادرم با جوانی که از خودش کوچکتر و متاهل بود ازدواج کرد، اما من نمی توانستم او را به جای پدرم بپذیرم. وقتی امید به خانه ما آمد، من هم سعی کردم به او ...
دنبال پیکر غلامرضا رفته بودیم با تابوت صادق روبه رو شدیم!
روستای ینگجه - خوی ما اهل روستای ینگجه از توابع شهرستان خوی آذربایجان غربی و پنج برادر و یک خواهر هستیم. از میان برادر ها من و دو برادر دیگرم صادق و غلامرضا راهی جبهه شدیم. نهایتاً رخت شهادت برازنده صادق و غلامرضا شد و آن ها آسمانی شدند. صادق متولد شهریورماه سال 1341 و غلامرضا متولد سال 1345 بود. ایشان مقطع ابتدایی و راهنمایی را تمام کرد. همیشه شاگرد ممتاز کلاس و مدرسه بود که برای ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان، راهی خوی و منزل عموی مان شد. غلامرضا هم پس از پایان دوره ابتدایی در مدرسه راهنمایی شهرستان خوی شروع به گذراندن دوره راهنمایی کرد و بعد از آن در هنرستان شهید رجایی در رشته اتومکانیک مشغول به تحصیل شد. ...
جمله ای که بعد از مدت زیاد به مادر شهید گفتند
سر در بدن نداش ت. شهید غلامحسین خلف زاده در وصیت نامه اش نوشت: خانواده عزیزم؛ در برابر مشکلات صبر و استقامت داشته باشید، این را بدانید که اگر فرزندتان به جبهه رفته است و در راه خدا و در راه مملکت اسلامی شهید شده است هیچ چیز بهتر از شهادت در راه خدا و اسلام نیست. مادر و پدر، من وصیت می کنم که بعد از شهادتم لباس سیاه نپوشید و برای من عزاداری نکنید چون که خودم این راه را انتخاب کرده ام، مادر عزیزم، شیرت را بر من حلال کن و گناهانم را ببخش.سفارشم به برادرانم این است که مسجد را خالی نگذارید، شهادت شور و شوق بسیار دارد. ...
اختصاصی فاش نیوز| گفت و گو با کارگردان و بازیگر نمایش "مادرم زری سر زا رفت" منتخب چهل و یکمین جشنواره ...
درباره موضوع این نمایش نامه گفت: این نمایش داستان یک خانواده ی بومی آسیب دیده از جنگ در استان کهگلویه و بویر احمد را روایت می کند. تک فرزند این خانواده با نام "وارث" به جنگ می رود و مدت ها از او خبری نیست تا اینکه "جهان" پدرِ "وارث" به عنوان رزمنده، عازم جبهه می شود و او نیز اعصاب و روانش آسیب می بیند و درگیر اتفاقاتی درون خانه می شود و تک و تنها داخل اتاق به سر می برد و چشم انتظار بازگشت تنها فرزندش ...
سینه مان را آماج گلوله دشمن خواهیم کرد ولی تن به ذلت نمی دهیم
جنایات دیوصفتان باشیم. سینه هامان را آماج گلوله های آنها خواهیم کرد ولی تن به ذلت نخواهیم داد. زیرا شاگردان مکتب حسینیم که در برابر دشمنان فریاد برآورد هیهات من الذله. زمان، زمان همت و ایثار است. مسئله مهم این است که مستضعفان جهان چشم امیدشان به انقلاب ما دوخته شده است. باید همه وحدت داشته باشیم و گوش به فرمان امام باشیم و گفته های او را به دل و جان خریدار شویم. همیشه دعاگوی امام و ...
حوزه هنری همانند خانه پدری ام بود
کردیم و شاهد اتفاقات آن روز بودیم و سپس اولین داستانم به اسم هفت بند را نوشتم و بخاطر آن وارد حوزه هنری شدم. من سال 1364 بعد از داستان هفت بند که بن مایه شهید و شهادت و جبهه داشت بخاطر جذابیتی که در بحث شهادت برایم وجود داشت متحول تر شدم. تجار در تشریح فعالیت های فرهنگی همسرش گفت: همسر من در جبهه فیلم کوتاه تولید می کرد و من هیچ گاه مانع حضور او در جبهه نمی شدم چون این کارها برایم جذاب ...
گزیده ای از وصیتنامه شهید رضا بهرامی
...> وصیت نامه شهید رضا بهرامی اسم کوچه مان را کوچه شهید بگذارید... سلام بر پدر مهربانم که با سختی های فراوان مرا بزرگ و تربیت کرده و خودش هم از این دنیا رفته است. سلام بر مادر مهربانم که با سختی های زیاد مرا بزرگ کرده و به والاترین درجه افتخار، یعنی شهادت در راه وطن و اسلام رسانده است. و سلام بر برادران عزیز و مهربانم که با دعاهای خویش مرا بدرقه نمودند ...
دل مان نمی آمد یکدیگر را بیدار کنیم و به جای هم نگهبانی می دادیم
جشن تولد 81 سالگی دوقلو ها! کنار هم نشسته اند، با شباهت ظاهری که حتی در لباس های شان مشهود است. خنده از لب های شان محو نمی شود. همسران شان کنارم می نشینند تا زندگی مردان خانه شان را یک بار دیگر در میان پرسش و پاسخ های ما مرور کنند. رو به جانباز سیداحمد می کنم و تاریخ تولد شان را می پرسم. می گوید: ما 81 سال داریم. متولد 27 آذر سال 1320 هستیم. در تهران متولد شده ایم و اصالتاً تهرانی هستیم. سیدمحمد دست روی دست برادر می گذارد و می گوید: برادرم سیداحمد 10 دقیقه ای از من زودتر به دنیا آمده و برای ...
منافقین کار ناتمام شاه را تمام کردند
لاتینی که از مشهد به نجف اشراف ارسال شد خاطره ای از ارتباط شهید هاشمی نژاد با امام (ره) در دوران قبل از انقلاب بیان کنید. هنگام شهادت آقامصطفی (فرزند ارشد امام)، خفقان در کشور شدید بود. در آن زمان شهید هاشمی نژاد نامه ای خطاب به امام (ره) به زبان لاتین نوشت که در آن به صورت غیرمستقیم شهادت آقا مصطفی را تسلیت گفت. منتها پدرم قبل از ارسال این نامه، متن نامه را به من داده بود ...