سایر منابع:
سایر خبرها
عشق گاهی بی تصویر در می زند!
. خانمم آن روز به جای دوستش برای پرستاری از شاگرد من آمده بود. عشق رضا و پیمانه با تبریک سال نو آغاز شده : آن روز چند جمله سال نو را تبریک گفتم و برگشتم اتاق خودم. چند روز بعد خانواده خانمم آمده بودند دیدن بچه های کهریزک. آنجا دومین بار بود که خانواده خانمم را دیدم. حس کردم خانواده مومن، خون گرم و به معنای واقعی انسان هستند. خوشم آمد. سومین بار سیزده به در بود. چون بارندگی بود با گروه ...
روایت زن آقا از مشهورترین ایستگاه اتوبوس تهران | نام سید را مردم روی ایستگاه گذاشتند
فرزند خانواده بود. در هنرستان درس خواند. پسر کم حرف و توداری بود که خیلی زیاد کتاب و مجله می خواند. مدام مجله دانشمند را می خرید. کمتر حرف می زد. در مغازه رادیو و تلویزیون سازی که بغل دست خانه بود کار می کرد. سال 53 عقد کرد. صبح جمعه 17 شهریور 57 قرار بود به منزل ما بیایند. به خانمش گفته بود تا تو حاضر شوی من بر می گردم و راه می افتیم. ولی موتور را سوار می شود و به راهپیمایی می رود و زن و بچه اش هرچه ...
اینجا خانه ما| وقتی مامان بچه ها رفته حج!
کتابی را که این روزها در دست خواندن دارم، ادامه دادم. و البته در همه این لحظات، نیم نگاهی به بچه ها داشتم و گهگاه به بهانه ای، سری به اتاق می زدم. مخصوصا اگر صدای شان کم می شد. سکوت بچه ها، آژیر خطر است برای پدر مادرها! صدای گریه زهرا که بلند شد، دویدم به اتاق و بغلش کردم و آمدم بیرون. از دیدن شور و هیاهویی که در خانه برقرار بود، فوری ساکت شد، تقاضای شیر نکرد و تماشاگر هیجان بچه ها شد. آنقدر ...
خاطرات برادر مسیح کردستان از انقلاب 57 تا دفاع مقدس | نقشه میرزا برای نجات رهبر معظم انقلاب از دست ساواک
ها در جبهه های دفاع مقدس حضور داشته، صحبت را چنین آغاز می کند: محمد از همان کودکی و نوجوانی مردانه با زندگی دست و پنجه نرم کرد. پدرمان از دنیا رفته بود و مادرمان پنج خواهر و برادر را به تهران آورد. آن زمان من و مادرم کار می کردیم و نان آور خانه بودیم که البته پس از مدتی محمد هم به ما پیوست. او شب ها درس می خواند و روزها خیاطی می کرد. از 12سالگی به مسجد رفت و با قرآن بیشتر آشنا شد. این آشنایی مسیر ...
به شوق وصال یار
...، نزدیکتر که می شوم، دختری حدود 20 ساله است که به پهنای صورت اشک می ریزد و اطرافیان دلداریش می دهند. از یکی از همراهانش علت این همه بیقراری را می پرسم می گوید مادرش است که بعد از 15 سال این سفر معنوی نصیبش شده است و فرزندان دیگرش سرخانه و زندگیشان هستند و این مادر و دختر سال هاست با هم زندگی می کنند و مونس و همدم یکدیگر هستند. به میان زائرانی بر می گردم که نزدیک اتوبوس ها ...
این جوان نابغه مازنی در 13 سالگی وارد دانشگاه شد و در 20 سالگی دکترای فیزیک گرفت!
تفریحاتی هستند که فرهنگ را از لابه لای کتاب ها بیرون می کشند و او را به جنبه های غیرعلمی زندگی پیوند می زند. فرهنگ می گوید: تلویزیون اصلا سرگرمم نمی کند. سینما هم همین طور. ترجیح می دهم فیلم های خوب دنیا را در خانه ببینم. بقیه وقت هر روزم را هم هر روز بین پیاده روی و کوه و نرمش تقسیم می کنم. به هرحال همین تفریح هم در راستای درس خواندن است. من برای بهتر درس خواندن نیاز دارم که تفریحاتی هم داشته باشم . آیا این خبر مفید بود؟ نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف ...
گفت و گوبا پرویز پرستویی درباره کارهای اجتماعی اخیرش و محدود شدن فعالیت های هنری اش
؟ فکر می کنم وظیفه ما بهترکردن حال مخاطب است. در این شرایط، فردی بعد از یک هفته کار طاقت فرسا یک روز را به خودش یا خانواده اختصاص می دهد و نصف روز تعطیلش را هزینه من کوچک ترین می کند؛ باید با حال خوب به خانه برگردد تا هفته بهتری را آغاز کند. اینکه وظیفه ای در قبال مخاطب دارم و باید به انتخاب هایم فکر کنم، مخصوص این روزها نیست؛ این دغدغه همیشه با من بوده است. شرایط فیلم دیدن در خانه با سینما رفتن ...
روایتی از نفوذ شهید کاوه میان کومله ها/ توصیه شهید به مادر برای شهادتش
شهید کاوه در قبال نیرو های رزمنده با توجه به اینکه نقش و حضور پدر در منطقه جنگی خیلی مؤثر بود، واقعاً خیلی کم پیش ما حضور داشت؛ طوری که مادرم می گوید: سه ماه بعد از تولد من، تازه به خانه برگشته بود تا برای اولین بار من را ببیند؛ حتی مادرم چند روز قبل از آمدن پدر گله کرده بود که: محمود! بچه سه ماهه شد. قرار بود روز اول بیایی و ببینی اش. پدر هم گفته بود که اینجا بچه های مردم ...
با کارتان ازدواج کرده اید یا همسرتان؟
زندگی رهبر معظم انقلاب می فرمایند: ما همیشه به مردها سفارش می کنیم که وقتی کار دارند، اشتغال دارند از خانه زندگی قهر نکنند، بلکه یک جمع درست بین کار و زندگی داشته باشند، بعضی ها صبح اول وقت می روند بیرون تا ساعت 10 شب! ما معمولا به کسانی که برایشان ممکن است، سفارش می کنیم حتی ظهرها را بروند با زن و بچه شان باشند. در محیط خانوادگی، غذایشان را بخورند. یک ساعتی با هم باشند، بعد بیایند دنبال ...
فرازهایی از وصیت نامه شهید سعدی سامانی پور
را به میدان برد و هر دو را در راه خدا قربانی کرد. و اما تو ای مادر خوب و مهربانم، با شما سخن ها دارم که در قلبم هست و نمی توانم آن را روی کاغذ بیاورم مادرم از تو می خواهم مبادا در فقدان من ناراحت باشی اطمینان داشته باش بعد از من اگر بخواهی زیاد از حد ناراحتی کنی به خدا قسم ناراحت می شوم. مادرم ممکن است بگویی من نامزد داشتم و به جبهه رفتم اما همان قدر بدان که علی اکبر امام حسین ...
رژیم و لاغری عامل اختلاف و جدایی زن و شوهر | آقاشون چاق دوست داره!
بین ما شدت پیدا کند! .اما قضیه دعوای دانیال و مرجان به همین جا ختم نشد و روزبه روز شدت می گرفت؛ یک شب وقتی شوهرم به خانه آمد گفت که میلی به غذا ندارد و در رستوران غذایش را خورده! من هم اعتراض کردم و گفتم حداقل به من خبر می دادی که این همه غذا نپزم! آن شب باز هم دعوایمان بالا گرفت، دانیال از خانه بیرون زد و شب را در رستوران خوابید و من هم قهر کردم و به خانه مادرم رفتم. دانیال هم پیغام ...
شرایط انفاق از نظر قرآن
. تو بلند شو یک دلالی کن ، یک داماد برای آن دختر همسایه پیدا کن. نگو: چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است. یک وقتی بچه اول ما چهار سال بچه دار نشد. من داشتم مشهد می رفتم، آمد کنار در گفت: آقاجون، به امام رضا بگو: من بچه می خواهم. حالا چهار سال است ازدواج کرده بود. گفتم: چشم! ما رفتیم و حرم هم خلوت بود. یک طوری بود که من توانستم به ضریح بچسبم. گفتم: یا امام رضا بچه من بچه می خواهد. تا رفتم ...
خداداد عزیزی: پشت پرده فوتبال را در کتاب زندگینامه ام بخوانید | یک گفتگوی ادبی با غزال تیزپای فوتبال ...
مادرم و خانواده پرداخته است که خواندنش برای من لطف خاصی داشت. عکس های کتاب واقعاً جذاب بود مخصوصاً عکس پدرم در 70 سالگی که در مقایسه با این سال ها، بسیار قبراق و سرحال است یا عکس های زمانی که من در راه آهن بازی می کردم یا در آلمان. احتمالاً رستم زاده برای اینکه به عکس ها دسترسی پیدا کند زحمات زیادی کشیده که البته جذابیت کتاب را هم چند برابر کرده است. این کتاب برآمده از واقعیت های زندگی من و انعکاس ...
بازیگر انگلیسی: پدرم مرا کتک می زد، گرسنگی می داد و تحقیر می کرد
حسادت می ورزید: پدر او یک هنرمند موفق و طراح استوری بُرد بود که به طور منظم با شرکت هایی مانند دیزنی و کوکاکولا همکاری می کرد و مادرش یک مدل از انگلستان بود. آنان در یک "خانه بزرگ" دور از دیگران زندگی می کردند. با این وجود، پشت در های بسته تنها چیزی که برناث به یاد می آورد خشونت بود. او می گوید: "پدرم تا ساعت سه یا چهار صبح فریاد می زد و جملاتی می گفت مانند "از تو متنفرم و باید بمیری ...
حکایت کودکان کار و زباله گرد/ چنگ طلای کثیف برچهره معصوم کودکان
زند و می گوید: گاهی خودم به آنها پولم را می دهم و گاهی هم آنها پول را از من می گیرند. وقتی می پرسم که می خواهند در آینده چه کاره شوند، امیر که دوستانش می گویند فوتبالش خوب است، می گوید می خواهد فوتبالیست شود و ابوالفضل 15 ساله هم می خواهد پلیس شود تا قوی باشد و از او حساب ببرند. کودکانی که محروم از کودکی هستند هر سه فرزند اول خانواده هستند و هر کدامشان یک برادر یا ...
فال روزانه قهوه 3 تیر 1402 را اینجا بخوانید
مقابل عشق پایداری به خرج بدهید تا موفق شوید. راه : به مسافرت و اعمال خوب در دراز مدت تعبیر می شود. مسواک : مال خود را در راه خویشان و بستگان، بخشش و احسان می کنید. خط مستقیم بلند : زندگی طولانی گاهی با برخی مشکلات – مسافرتهای سودمند دست در دست بودن دو زن : صحبت علیه کسی – دسیسه چینی مستطیل : در فکر خانواده بودن – گرفتاری خانواده – دعوا ...
توصیه های یک نویسنده برای کتابخوان کردن کودکان/ بچه ها را در کانون پرورش فکری ثبت نام کنید
گرانی کاغذ، باید با یارانه های بسیاری دست وپنجه نرم کنند و کتاب ها را به دست خانواده ها برسانند. این شاعر با توصیه به خانواده ها که ثبت نام در کانون پرورش فکری جزء وظایف اصلی شان باشد، گفت: زمانی که تازه آموزگار شده بودم، حدود 50 سال پیش، به اکثر خانواده ها توصیه می کردم کودکانتان را به کانون ببرید، آن زمان تازه کانون در آستارا افتتاح شده بود. الان که پشت سرم را می بینم انبوهی از جوانان ...
کار خیر را در وصیت نامه اش هم فراموش نکرد
همشهری آنلاین-عطیه اکبری : مهربانی های او در یاد خیلی ها مانده است. چه جوان هایی که وقتی دست شان از همه جا کوتاه بود حجت بی منت کمک شان می کرد. چه نوجوان هایی که راه زندگی شان را مدیون او هستند. حجت به تعبیر خیلی ها کیمیای فیروزآباد بود. سراغ خانواده اش رفتیم. آقا عبدالحسین که روزگاری رزمنده بود و درس شهادت را خودش یاد حجت داده بود گوشه ای نشسته و از پسرش می گوید. زینب خانم هنوز لباس مشکی اش را ...
قانونگذاری برای کودکان در خانه
نیمه شب بود که بچه ها گفتند می خواهیم تفنگ بازی کنیم. گفتم تفنگ بازی برای فردا که همسایه ها بیدار باشند تا با خیال راحت بتوانید باهیجان بازی کنید. چون الان دیر وقت هم هست فقط می توانید تا یک ساعت با نقاشی و لگو بازی کنید. قبول کرده بودند. بااینکه ما هر دو خانواده روی ساعت خواب بچه ها حساس بودیم ولی به بچه ها گفتیم که مسافرت با خانه این فرق ها را هم دارد چون نیاز به انصاف و عدالت نیاز ...
مشتری مداری از نظر فروشندگان
یک بار داستان را از این طرف بخوانیم و حق را تمام و کمال به مشتری بدهیم. ورود با خوراکی ممنوع من هیچ وقت قبول نکرده ام که روی در مغازه ام بنویسم ورود با خوراکی ممنوع. نمی توانم بپذیرم که با این نوشته، استرس و فشاری به والدین برسانم یا حتی از خریدکردن پشیمانشان کنم. برایم مهم است که خانواده ها را به همراه هم در مغازه کوچکم داشته باشم و ببینم. به شخصه دوست دارم که پدرها و ...
رحمتی: کسی برای من تصمیم نگرفت و خودم با افتخار نساجی را انتخاب کردم/ نباید برای تطهیر خود دیگران را ...
قهرمان جام حذفی شود. از همه همکاران عزیزم از جمله ساکت الهامی، حمید مطهری و همین طور هرناندس که در سال های گذشته در این تیم کار کردند، تشکر می کنم. من ادامه دهنده راه همه این عزیزان هستم و دوست ندارم درباره نفر صحبت کنم. ما یک تیم هستیم و تیم نساجی مازندران نماینده استان مازندران و ایران هست. دوست دارم همه پشت هم باشیم و هر کسی که بتواند به ما کمک کند، در خدمت او هستیم. رحمتی در واکنش ...
ریخت و پاش زوج پزشک برای دست گیری از مردم
مهمان ها داخل سفره می گذاشت همیشه می گفت این خرج کردن ها برای زندگی ام برکت دارد. دست پدرم برای همه خوش یُمن است این را مردم شهر هم می گفتند خیلی ها اعتقاد داشتند دست پدرم برای شروع زندگی شان خوش یُمن است و برکت را سرازیر خانه هایشان می کند، برای پدرم هم افتخار بود که از تمام خطبه های عقدی که خوانده هیچ کدام به جدایی ختم نشده بود و این رکوردی عالی برای پدرم محسوب می شد و ...
غاده ، عروسِ لبنانی چمرانِ ایرانی
...! چمران اما می خواست همه چیز با رضایت خانواده باشد و غاده بالاخره رضایت دست و پا شکسته ی خانواده اش را گرفت. مادرش روز عقد با او قهر بود و حرف نمی زد. غاده صبح زود لباسش را پوشید تا مثل هر روز به دبیرستان برود. خواهرش شانه اش را گرفت: تو مگر نمی خواهی به آرایشگاه بروی؟! گونه های غاده گل انداخت: مصطفی من را همینجوری دوست دارد! بعدازظهر که از مدرسه برگشت مهمان ها آمده بودند. خانواده ی ...
جنایت خونبار در خیابان بریانک
است که آماده رفتن به بازداشتگاه می شود: منو لاکار دادن رفت. [واژه ای کوچه بازاری که برای فرد یا افرادی به کار برده می شود که قصد دارد شخص یا اشخاصی را بگذارد و برود یا به معنای عامیانه بپیچاند] حالا این متهم جوان در مصاحبه با اعتماد روز حادثه را این گونه شرح می دهد. _ یک وانت نیسان دارم که مقابل مترو بریانک (محله ای در جنوب تهران) با آن میوه می فروشم. روز حادثه نزدیک چهارراه ...
جوان مدافع حرم با کیف 40 میلیارد تومانی چه کرد؟
بیشتر بشناسم. ناسلامتی بچه محل بودیم. پیدا کردن نشانی خانه شان کار سختی نبود. تصمیم گرفتم این بار برخلاف رویه معمول گزارش ها قبل از خانواده سراغ اهالی برویم. خدا برایمان خواسته بود کاسب خیابان مصطفی خمینی محله دیلمان گفت همین الان خانه شان مراسم است. خیلی از همسایه ها آنجا هستند. بروید دست پر بر می گردید. راست می گفت. در خانه قدیمی و باصفایشان جای سوزن انداختن نبود. کمی بعدتر فهمیدیم علی امرایی ...
کودکانی که بی دلیل آواره خیابان ها نشده اند/ سنگینی بار زندگی بر شانه های نحیف کودکان کار
صدایی نحیف و زار به من گفت: آقا تو روخدا از من چند شاخه گل بخر. خواستم شاخه گلی را از دستش بگیرم که 60 ثانیه به پایان رسید و چراغ سبز شد و مجبور شدم حرکت کنم. از داخل آیینه ماشین کودکانی دیده می شد که هر کدام با اسپند، گل، دستمال کاغذی، آدامس وغیره در سر چهارراه منتظر قرمز شدن چراغ راهنمایی رانندگی بودند. از نگاه هایشان پیداست که غم و حسرتی بزرگ در دل دارند و دوست دارند ...
محمد تا لحظه شهادت همراه چمران بود
های نامنظم شهید چمران د ر اهواز رفت و تا شهاد ت آنجا بود. زمان جنگ همسرم خیلی کم به خانه می آمد. مقطعی که د کتر د ر جنوب مجروح شد ه بود، همسرم همراه ایشان به اهواز رفته بود. از آنجا هم به تهران آمد و د و روز د ر خانه ماند. د وباره به منطقه رفت و عید سال 1360 چند روزی به خانه برگشت. اینبار که رفت به شهاد ت رسید. شهید حد اد ی د ر ستاد جنگ های نامنظم چه کاری انجام می د اد؟ همسرم از مسائل ...
درآمدم از استاد دانشگاه بیشتر است
جنس های تا 5 هزار تومان هم مشتری های خوبی دارند. مجرد هستی یا متاهل شده ای؟ هنوز در خانه پدرم هستم. پدر و مادرم بازنشسته های آموزش و پرورش هستند. دو خواهر دارم یکی درس می خواند و دیگری ازدواج کرده است. با این وضعیت توانایی ازدواج را ندارم. چقدر از درآمدت خرج خانواده می شود؟ پدر و مادرم حدودا 2 میلیون تومان حقوق بازنشستگی دارند. من هم درآمدم را پس انداز ...
خشم جامعه را به رسمیت بشناسید
بررسی می کنم. چند وقت پیش در خانه صحبت از موضوعات روز بود، من عصبانی شدم و گفتم حواس تان به بچه ها باشد، تلخی ها و مشکلات را مدام مثل آینه بازتاب می دهیم و آن چیزی که منعکس می شود قدرتش بسیار فراتر از آن چیزی است که هست چون مدام تکرار می کنیم و این بر روحیه همه تاثیر می گذارد. نظیر اتفاقی که برای پوراحمد افتاد که همه شوکه شده بودیم. به نظرم ما باید یک مقدار بترسیم. با یک سری روانشناس چند وقت پیش صحبت ...