سایر منابع:
سایر خبرها
حاج قاسم زودتر از همه خودش را به مشهد همرزمانش رساند
استفاده کردم و همراه این نیرو ها به تهران رفتم. نهایتاً به خوزستان رفتیم و به این ترتیب توانستم در عملیات کربلای 4 و 5 شرکت کنم. سپس دوباره به کرمان برگشتم و فرمانده بسیج کهنوج شدم. آبان سال 66 توانستم به نیروی زمینی بروم و از اینجا به بعد دیگر در لشکر 41 ثارالله بودم و توانستم در جبهه بمانم تا تیر 1367 که در تک های دشمن به اسارت درآمدم. زمان اسارت مسئولیت تان چه بود؟ من ...
یک فرزند دادم، ولی مادر 2 شهید شدم!
کپی آن به محل اعزام نیرو ها رفت. او در نخستین اعزامش از لشکر 10 سیدالشهدا (ع) با عنوان غواص گردان در جبهه حضور پیدا کرد، ایرج سر از پا نمی شناخت. وقتی به خانه آمد و قرار بود مجدداً راهی شود باز هم نگرانش بودم، اما او اراده کرده بود تا آنجا که می تواند در جبهه حضور داشته باشد. ایرج برای مرحله دوم به جبهه اعزام شد. ایشان 21 مهر 1365 از منطقه یکم ثار الله به منطقه عملیاتی خرمشهر و از آنجا نیز به ...
اعتراف قهرمان المپیک؛ واضح به من گفتند باید از ایران بروی/ از آمریکا پیشنهاد هنگفتی داشتم
کردند و واضح به من گفتند باید از کشور بروی. او ادامه داد: آقای انوشیروانی، رییس فدراسیون وزنه برداری، من را از کشور طرد کرد و کامل به من گفت برو! اجازه ندادند در هیچ مسابقه ای شرکت کنم. اگر به المپیک 2024 می رفتم، طلا می گرفتم و این قول را به مردم داده بودم. سهمیه المپیک را هم گرفته بودم اما در مسیر کسب سهمیه المپیک من را حذف کردند و دستم در ورزش کوتاه شده است. رستمی همچنین گفت ...
یک ساختمان مخوف در فاو/ چرا بهم نگفتی مرده اون بالاس؟
...، بچه تهران و از آن خالی بندهای هفت خط بود! خیلی هم قمپز در می کرد. همیشه می گفت: من بزن بهادر محله مون بودم. من یه تنه ده تا عراقی رو حریفم. هرجا به مشکل برخوردین، من خودم ایکی ثانیه حلش می کنم. خبرآنلاین، رمضانعلی رفیع زاده از رزمندگان دفاع مقدس در خاطره ای از لحظات طنز جبهه درباره عملیات والفجر هشت روایت می کند: جمعی تیپ پدافندی شیمیایی والعادیات ش. م.ر بودم. بیستم بهمن 1364 ...
زیر این آتش نماز جعفر طیار می خوانی؟!
رزمندگان خاطرات بسیاری از آخرین لحظه زندگی همرزمانشان را دارند؛ لحظه هایی که هیچ وقت نمی توانند فراموششان کنند. محسن عسگری از رزمندگان لشکر 17 علی ابن ابیطالب(ع) است. او در کتاب راضیه به خاطره ای از همرزم شهیدش رضا خوش نژاد پرداخته است که در ادامه می خوانیم.بهمن ماه 1361 و روز سوم عملیات والفجر مقدماتی بود که گردان ضد زره برای مقابله با پاتک دشمن و تثبیت خط وارد عملیات شد. باید چند ساعتی پیاده ...
گردانی که راهش را گم کرده بود باعث پیروزی عملیات شد!
را حسابی درگیر خودشان بکنند، وقتی که خیبر در مناطق جنوبی تر شروع شد، بسیاری از یگان های دشمن متوجه عملکرد بچه های لرستان بودند. هرچند روز بعد ارتش عراق پاتک سنگینی زد و منطقه را از رزمندگان تیپ ابوالفضل (ع) پس گرفت، اما این بچه ها آنجا کاری کردند کارستان و حماسه ماندگاری خلق کردند. در این نبرد رزمندگان لرستان شهدای زیادی دادند. چنانچه سه فرمانده گردان این تیپ که در عملیات شرکت کرده بودند به شهادت ...
قتل خونین دختر و پسر بچه تهرانی با شلیک گلوله + جزئیات
. قاضی گفت: گلوله ها به گلو و شکم دو کودک برخورد کرده و ممکن نیست اسلحه از روی زمین شلیک شده باشد. چه دفاعی داری؟ که متهم پاسخ داد:باور کنید من تیرها را هوایی شلیک کردم. من مشروب خورده بودم و چیز زیادی از ماجرا به خاطر ندارم. وی ادامه داد: من 21 ماه در جبهه جنگیدیم و کار با اسلحه را بلد بودم.اما ان شب اسلحه ناخواسته از دستم روز زمین افتاد. قاضی: اسلحه نیمه ...
تصویری کم یاب از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در جبهه جنگ + عکس
به اینجا آورده اند، اگر می خواهید رأی بدهید به اینجا بیایید. گفتم : یزدی جان تعداد بچه ها زیاد و تجمع خطرناک است، اگر می توانی صندوق را پیش ما بیاور تا یکی یکی رأی بدهیم. قبول کرد. ساعت 8 صبح اولین نفری بودم که رأی خودم را به نام خدا به آقای رجایی دادم و از لطف خداوند که شامل حال ما شده بود شاکر و خوشحال بودم. شناسنامه همراه ما نبود؛ به همین دلیل معرفی نامه ای با امضای فرماندهی گردان می دادیم و آنها هم در مقابل به هرکدام از ما رسیدی مزیّن به مهر جمهوری اسلامی می دادند تا سند افتخاری برای ما باشد. نتیجه آرا که اعلان شد، آقای رجایی با 13 میلیون رأی به ریاست جمهوری انتخاب شدند. ...
برای استقلال مجانی بازی می کنم!
به گزارش ایسنا، متن پیش رو گفتگوی خبرآنلاین با علی پاکدامن، کاپیتان تیم شمشیربازی ایران است که در ادامه می توانید بخوانید: کاپیتان تیم ملی شمشیربازی ایران البته پس از تمام این اتفاقات، در جام جهانی گرجستان باز هم درخشان ظاهر شد و توانست مدال نقره را به دست آورد. مدالی که پس از تمام اتفاقات و حواشی اخیر، طعم دیگری برای او داشت. صحبت را از اتفاق خوبی که برایت رخ داد آغاز کنیم؛ تو اخیرا در جام جهانی گرجستان دوم شدی و نقره گرفتی. کمی در خصوص این مسابقات بگو. ممنون از شما که این فرصت را در اختیار من گذاشتید. شما جزو کسانی بودید که در دوران ...
باج گیری سریالی از خارجی ها در نقش مامور پلیس
...> *چه شد که به جرم درگیری دستگیر شدی؟ یک نفر مزاحم خواهرم شد، من هم با قمه افتادم به جانش. شانس آوردم که طرف زنده ماند در غیراین صورت تبدیل به قاتل می شدم. *در این پرونده چطور دستگیر شدی؟ گیج بازی در آوردم! این اواخر کمی حواس پرت شده ام! رفتم وارد یک ساختمانی شدم که قبلا از نگهبانان و کارگران ساختمان نیمه کاره اخاذی کرده بودم. آنها مرا شناختند و زنگ زدند به پلیس. به همین راحتی دستگیر شدم. منبع: etemadonline-652190 ...
شوخی خنده دار بهرام افشاری در واکنش به سرعت اینترنت + عکس
از طریق احمد مهرانفر برای حضور در پایتخت دعوت شدم. بعد از تست آقای محسن تنابنده اعتماد کرد و این همکاری شکل گرفت و در نقش بهتاش فریبا جلوی دوربین رفتم. یکسال بعد نیز بعنوان بازیگر اول جشنواره تئاتر شهر معرفی شد و سال 1390 نیز تندیس بهترین بازیگر مرد را از جشنواره بین المللی فجر بدست آورد. سال 91 خود من مخاطب پایتخت بودم و از تمرین های تئاترم می زدم که پایتخت 1 را ببینم تا اینکه از طریق احمد مهرانفر برای حضور در پایتخت دعوت شدم. بعد از تست آقای محسن تنابنده اعتماد کرد و این همکاری شکل گرفت و در نقش بهتاش فریبا جلوی دوربین رفتم. ...
زن 33 ساله: 15 ساله بودم که بهم تجاوز کردند
درون خانه کشید و مورد آزار قرار داد. اگرچه خیلی گریه می کردم اما جرات نکردم به کسی چیزی بگویم و این راز را پنهان کردم. یک سال بعد زمانی که 16سال بیشتر نداشتم عاشق پسری شدم اما وقتی پدرم با ازدواج ما مخالفت کرد، شبانه وسایل شخصی ام را برداشتم و طبق قراری که با غلام احمد گذاشته بودم به همراه او رفتم و نامه ای برای خانواده ام نوشتم که از گناه من بگذرند! آن زمان نمی دانستم به خاطر عشق خیابانی ...
لگد زن صاحبخانه، بچه زن صیغه ای را سقط کرد / زن صاحبخانه به قتل رسید
بیاید و به او بدهم، از طرفی از آنجا که همسرم پا به ماه بود و 15 روز مانده بود فرزندمان به دنیا بیاید وسوسه شدم. ساعت یک و نیم صبح زن صاحب خانه از سفر برگشت و من را صدا کرد و خواست پول هایش را برایش ببرم. وقتی به داخل خانه اش رفتم کیسه پول هایی را که جمع کرده بودم به او دادم، اما او گفت باید 45 میلیون تومان می دادم نه 35 میلیون تومان. به من تهمت زد و گفت حتماً بخشی از پول را برای خودم برداشته ام. ...
تقریظ رهبری کتابم را نجات داد
...، چرا؟ واقعیتش این است که قبل از آن هم در مورد دفاع مقدس و جنگ کتاب های زیادی نوشته شده بود اما هرگز کتابی که موضوع آن به جای شخص، یک یگان رزم باشد، تالیف نشده بود. از زمان شروع نگارش مجموعه 10جلدی حماسه 27 ، تلاش کردیم استفاده از اطلاعات دست اول، صحیح و مستند را مبنای کار خودمان در نگارش این آثار که در حقیقت، آینه بازتاب دهنده و حقیقت دفاع هشت ساله ملت ما هستند، قرار دهیم. یعنی ماجراهای ...
زن صاحبخانه،با لگد ،به همسر صیغه ای ام حمله کرد و بچه اش سقط شد/من هم گلوی او را فشار دادم و مرد
به گزارش زیرنویس با گزارش این خبر، بازپرس محمدجواد شفیعی و تیم بررسی صحنه جرم راهی محل شدند. در یکی از خانه های میدان شوش آنها جسد زن 65 ساله را در حالی پیدا کردند که خفه شده بود. روزنامه ایران نوشت:پسر مقتول در تحقیقات گفت: امروز چندین بار با مادرم تماس گرفتم و از آنجایی که [...]
از سرقت گوشی خانم بازیگر تا انتقام از راننده های جاده بهشت زهرا
زندان افتادم، اما خیلی شانس آوردم چون نزدیک بود راننده مزاحم جانش را از دست بدهد و من متهم به قتل شوم. چه شد که سارق شدی؟ برای اینکه بعد از آزادی از زندان هر جا برای کار رفتم، گفتند سابقه داری و اجازه ندادند کار کنم. من هم در مدتی که زندان بودم کلی شیوه و شگرد یاد گرفته بودم، افتادم در کار سرقت موتورسیکلت. آخرین بار دو سال قبل از زندان آزاد شدم و سعی کردم در این مدت کار کنم اما چون کاری ...
سکوی پرتاب منتظران در جهان
که مفاتیح را به شرطه ها نشان دهد که بگوید غیر از قرآن، این ها کتاب دیگری می خوانند. روز آخر سفرمان بود و نگران شدم. در دلم گفتم نکند مشکلی برای ما پیش بیاید. بعد از چند دقیقه با فارسی دست و پا شکسته پرسید این چه کتابی است که شما آن را می خوانید؟! من هم با عربی نصف و نیمه ای که بلد بودم گفتم اسمش مفاتیح الجنان است و دستورات ائمه(ع) و پیامبر گرامی اسلام را دارد و در چنین زمان هایی از آن ...
مهم ترین جبهه ای که مقابل دشمن داریم، مسئله انتخابات است
به گزارش خبرگزاری بسیج از کرمان، حانیه علی پور یزدی دانشجوی نخبه بسیجی متولد 1380 ساکن شهر طلای سبز، (رفسنجان) دوره دبیرستان خود را در مدرسه فرهنگ خاص گذرانده است و پس از آن در سال 1399 از طریق آزمون سراسری وارد دانشکده حضرت نرجس(س) در رشته علوم قرآن و حدیث که اولین انتخاب وی بوده شده و هم اکنون هم فارغ التحصیل این رشته است. وی با اشاره به اینکه همیشه در رشته تحصیلی ام نفر اول( رتبه ...
نقش شهید ناهیدی در پایه گذاری گردان ادوات مریوان/ نظر رهبر معظم انقلاب درباره شهید
. (برادر رزمنده ای که لحظه مجروح شدن علیرضا در کنارش بود) بالأخره بعد از 30 ماه حضور مداوم و تأثیرگذار در جبهه ها در تاریخ 28 بهمن 1361 و در جبهه فکه در عملیات والفجر مقدماتی، ترکش خمپاره 60 به قلب و سرش اصابت کرد. یکی از دوستانش نقل می کرد که علیرضا قبلاً و در جمع محدودی از همرزمانش چگونگی شهادتش را گفته بود: دشمن دو جای مرا هدف قرار خواهد داد. مغزم را که به اسلام فکر می کند و ...
عکس تغییر چهره بازیگران خردسال بچه های آسمان بعد 27 سال ! / نمی شناسیدشان !
هزار تومان دستمزد گرفتم که آن را به پدرم دادم. البته آقای مجیدی این دستمزد را به زور به من داد بازیگر بچه های آسمان همچنین یادآور شد : بعد از فیلم شناخته شده بودم و وقتی من را می دیدند ، خوشحال می شدند. هم کلاسی ها و دوستانم هم خیلی من را تحویل می گرفتند اما خودم را برایشان نمی گرفتم. گرفتار اعتیاد شدم بازیگران خردسال بچه های آسمان؛ بعد از بچه های آسمان اتفاقات تلخی در زندگی ...
سوار بر اتوبوس کتاب تا پلاک 140
بزرگداشت استاد مهدی آذریزدی بودم که برنامۀ خوب و آبروداری هم از کار درآمد. بعد از جلسه استاد مصطفی رحمان دوست از من پرسید این روزها چه کار می کنی؟ گفتم سرگرم جمع آوری عکس های مرتبط با جریان زندگی دردوران دفاع مقدس هستم. ایدۀ این کار هم جایی شکل گرفت که حس کردم باید جلوه های زندگی در جبهه ها را به بچه های خودم و اطرافیانم نشان بدهم. آقای رحمان دوست با لحنی بین شوخی و جدی از من پرسید: آخه تو چی از جنگ ...
من کباب بخورم درحالی که بسیجی ها نان خالی هم گیرشان نمی آید
ابراهیم به محل کارش رفتم. ظهر که برگشتیم خانه، مادر ابراهیم برای بچه اش کباب درست کرده بود. کباب را جلوی ابراهیم گذاشت، ولی ابراهیم نخورد. گفتم: چرا نمی خوری؟ گفت: من کباب بخورم، درحالی که بسیجی ها نان خالی هم گیرشان نمی آید. نخورد. کمی استراحت کرد و رفت سر کارش. پدر شهید ادامه می دهد کفش هایش آن قدر پاره بود که قابل استفاده نبود. نه تنها از کفش های دولتی استفاده نکرد، بلکه کفشی که خودم برایش خریده بودم ...
گپ وگفت صمیمی با استاد حسینی گرگانی/ اکثر شب ها در خواب مباحثه می کنم / نیم قرن تدریس و تبلیغ خالصانه
.... بعد هم ما یک نفر دیگر را آوردیم و تقریبا 4-3 نفر گرگانی شدیم. * چند سال در مشهد بودید؟ 10 سال در مشهد بودم. در ابتدا آشنا هم نبودم که چه استادی بگیرم و به درس چه کسی بروم. واقعا حدود بیش از یک سال سرگردان بودم و پای درس این و آن می رفتم تا این که با آقای حجت هاشمی آشنا شدم و چند سال به درس ایشان رفتم و آن زمان فهمیدم که درس چیست و آقای حجت کیست. در آن سال ها ...
می خواست گمنام بماند
...> در گردان تخریب هم رزمان وی علاقه ی خاصی به او داشتند و موذن گردان بود اما حاج بهزاد پروین قدس نقل می کند هرموقع می خواستم فیلمی از او بگیرم یا صدایش را ضبط کنم، بهانه می آورد و قبول نمی کرد و می خواست که گمنام بماند. -از نحوه ی شهادت ایشان چه اطلاعاتی دارید؟ -در عملیات کربلای چهار که لو رفت بنده در جبهه های کردستان بودم که از هم رزمانش شنیدم مفقود شده است. شهید عبدالواحد ...
داستان سرایی بعد از قتل شوهر | شوهرم با ماهیتابه به سرش کوبید و...
مساله با شوهرم درگیر شدم، او خیلی عصبانی بود و به سمت آشپزخانه رفت. ماهیتابه را برداشت و به سر و صورتش کوبید. من به سمت او رفتم تا آرامش کنم اما او به شدت عصبانی بودم. ناچار شدم شالم را دور دهانش بپیچم تا فریادش قطع شود اما او جان باخت. من اصلا قصد کشتن او را نداشتم و همه چیز در یک لحظه رخ داد. این زن پس از اقرار به قتل بازداشت شد و تحقیقات تکمیلی از او توسط ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران ادامه دارد. ...
عقیل کعبی : من برای اولین بار لژیونر شدم و به لیگ عراق آمدم
برگشتنم تقریبا دو یا سه هفته بود با تیم تمرین میکردم که در تمرین با یکی از بازیکنان برخورد داشتم و دماغم شکست که تقریبا ده روز نتوانستم تمرین کنم تا همه چیز برایم بدتر بشود. او ادامه داد: من با مربیان زیادی کار کردم و نظر مربی همیشه برای من قابل احترام بود و هست. من چند بازی روی نیمکت استقلال بودم و همیشه به بچه ها انگیره می دادم. می توانید از خود پورموسوی بپرسید. همیشه در ...
شهید مدافع حرم سجاد طاهرنیا به روایت همسر/ چند دقیقه قبل از شهادت گفته بود حالم بهتر از این نمی شود/ ...
الوانی یکی از دوستان صمیمی آقا سجاد که فرمانده شان هم بودند آن سال عازم راهیان نور بودند. آمدند قم زیارت کردن می خواستند از قم بروند. ما هم چون قم بودیم آقا رضا ماشینش را داد دست آقا سجاد تا هم استفاده کند هم مراقبش باشد. چون نمی خواست ماشینش را پارکینگ بگذارد. 6 فروردین 90 بیمارستان رفتم ساعت حدوداً 10 صبح و فاطمه رقیه ساعت 9و نیم شب بدنیا آمد. آقا سجاد نگران من بود. پشت در بیمارستان ایستاده بود و ...
آدم های پررنگِ چهارراه های زندگی
! هیچ کدام از سخنرانی های پدرم در باب فواید کله پاچه و هندی بازی های مادرم که فقط محض خاطر دل من یک قاشق بخور هم رویش جواب نداد که نداد. اما بعدها کلپچ خوردنش با بچه های دانشگاه شد جزو تفریحات لاینفک زندگی اش! به نقاشی توی دستم نگاه می کنم، به پسرک خندان روی تاب و دست می کشم به موهای فرفری دختری که پشت تاب ایستاده و یک لیوان در دست دارد و خنده اش پررنگ تر است. مادربزرگ درونم دست به دعا شده و از خدا می خواهد که حواسش به چهارراه های زندگی باشد و آدم های درست را در لحظه های درست سر راه بچه ها بگذارد. ...