سایر منابع:
سایر خبرها
خلخالی بروایت دختر؛ به اصرار پدر به رئیس اصلاحات رای دادم
اینکه ما بی خبر مانده باشیم. آن نوشته را وقتی خواندم خیلی به من برخورد. جوری بود که برای اولین بار واقعاً دلم می خواست آقای قائد را ببینم و بگویم من خیلی نوشته های شما را دوست دارم و همه را می خوانم. هر حرف سیاسی که درباره پدر من زده ای به خودش مربوط است، ولی این اتهام را از کجا آورده ای؟خیلی وقت ها توی تاکسی تا تقی به توقی می خورد، نام آقای خلخالی وسط می افتد. این جور وقت ها من هم گوش هایم تیز می ...
خلخالی در سال 76 به چه کسی رأی داد؟
هیچ انتخاباتی شرکت نکرده بودم. فضای خانه ما این بود که باید به خاتمی رأی داد. پدر من هم خیلی طرفدار خاتمی بود. آن شب تصادفا همه دور هم جمع بودیم که صحبت از انتخابات شد. من گفتم رأی نمی دهم و دلایل خودم را برای رأی ندادن داشتم. خیلی هم تند بودم، مهمانی تمام شد و پدرم هم شب به قم رفت. صبح فردا من هنوز خواب بودم که تلفن کرد. تعجب کردم چون بابا خیلی کم تلفن می کرد، مگر کار خیلی واجبی داشت. گفت من به عنوان پدر از تو خواهش می کنم به خاتمی رأی بدهی. واقعا قصد رأی دادن نداشتم، اما گفتم چشم. فقط برای برآورده کردن خواهش شما می روم. ...
پسر قاتل: پدرم اگر زنده بود باز او را می کشتم اما مادرم را دوست داشتم
می کرد، او مشروب می خورد و من از این وضعیت ناراحت بودم. شب وقوع حادثه در منزل خاله ام مهمان بودیم و من به خاطر این که چند روز همسرم در منزل نبود به خانه پدرم می رفتم. آن شب وقتی در نیمه های شب از مهمانی به خانه پدرم بازگشتیم دوباره جر و بحث میان پدر و مادرم به خاطر اختلافات قبلی شروع شد، من هم که از این وضعیت بسیار ناراحت بودم پدرم را داخل خودرو با شیشه نوشابه به قتل رساندم و با سرو وضعی ...
پدری که پسرش را با چنگال به قتل رساند
خودش دفاع کند همسایه ها و خواهر و برادرم می گفتند این بچه آخر کار دست تو می دهد و می خواهد انتقام مادرش را از مادر تو بگیرد، به همین خاطر هم من خیلی ناراحت بودم. شب حادثه وقتی پسرم خواب بود، بالای سرش رفتم و او را خفه کردم. متهم درباره اینکه چرا زمان قتل چنگال به دست داشته است، گفت: می خواستم مردم را بترسانم و کسی جلو نیاید، قصدم این نبود که پسرم را با چنگال بکشم. من بچه هایم را خیلی دوست ...
مهریه ام را همان لحظه اول بخشیدم/ برای عروسی آرایش نکردم
.... مادرم لیسانس ریاضی محض از دانشگاه شهید بهشتی گرفتند و دبیر ریاضی شدند پدرم نیز کارمند ارتش بود. * چند خواهر و برادر دارید؟ 1 برادر و 1 خواهر کوچک دارم که با من 18 سال اختلاف سنی دارد من که دیپلم می گرفتم خواهرم به دنیا آمد. * دوران تحصیل چگونه گذشت؟ بعد از ازدواج ادامه تحصیل دادم. با وجود علاقه به رشته پزشکی به دلیل فضای انقلاب یا شرایط آن زمان به ...
رضا داودنژاد به آهنگ لکنت بنیامین زرشک طلایی داد
دوست شان دارم ولی این قطعه را نمی فهمم. او همچنین بزرگ ترین اشتباه زندگی خود را چاق شدنش برای نرفتن به سربازی عنوان کرد و توضیح داد: به پدرم گفتم که سربازی من را بخرد و او قبول نکرد و اصرار داشت که من حتما به سربازی بروم، من هم آنقدر چاق شدم که از سربازی معاف شدم ولی مشکلاتی در این 10 سال پیدا کردم که قابل مقایسه با سربازی رفتن نیست. داودنژاد درباره اینکه تا به حال جوگیر شده ...
روز خبرنگار بهترین فرصت برای دلجویی از اهالی رسانه بود
. حال من در آن زمان اصلا خوب نبود و اگرچه که خیلی دوست داشتم دلجویی کنم اما نمی توانستم. اینها را می گویم تا فکر نکنید خودم از آن اتفاق خوشحال بودم. عده ای هم در این مدت از من دلجویی کردند و حتی خانم رخشان بنی اعتماد پیگیر شدند که بتوانم احساساتم را بیان کنم و من از همه این افراد که مرا در این مدت حمایت کردند ممنون هستم. این بازیگر درباره معضلاتی که باعث می شود تعامل خوبی بین هنرمندان و ...
پدرم به فکر دفاع از خود برابر حمله های شبانه و ترورها، بود
اسلامی در استان هرمزگان اضافه کرد: پدر از اعضای سپاه پاسداران بود و شب که به خانه می آمد اسلحه خود را مسلح می کرد. از پدر می پرسیدم این چیست که وی پاسخ می داد: به خاطر اینکه در زمانی که دزد به خانه آمد بتوانیم از خود دفاع کنیم؛ ولی خب داستان چیز دیگری بود و پدر به فکر حمله های شبانه و ترورهایی که انجام می شد، بود. وی با اشاره به اینکه به یاد دارم که هیچ وقت از اعتقادات پدرم کاسته نشد، افزود ...
اخلاص حاجی صلواتش را ماندگار کرد
گویند بابا هست و از تمام کارهای ما خبر دارند. *زینب خانم! کدام خصوصیت اخلاقی پدرتان بیشتر برای شما نمود داشت؟ اصلاً اهل توصیه کردن و نصیحت کردن نبود بلکه رفتار و برخوردش نوعی توصیه برای ما بود و بسیاری از مسائل را با رفتار، اخلاق، گذشت و مهربانی که داشت به ما یاد می داد و به همه محبت می کرد. تمام زندگی ما با پدر خاطره بود یا رفتارش همه ما را اسیر خود کرده بود. هیچ وقت اشتباهی از ...
بهناز جعفری از خبرنگاران دلجویی کرد
...> جعفری در ادامه این گپ و گفت ها بیان کرد: من در این مدت خیلی سعی کردم حرفی بزنم و یا نکته ای را در صفحه مجازی خود بیان کنم اما حجم حاشیه ها به گونه ای بود که باعث شد احساسات من متوقف شود و نتوانم واکنشی داشته باشم. حال من در آن زمان اصلا خوب نبود و اگرچه که خیلی دوست داشتم دلجویی کنم اما نمی توانستم. اینها را می گویم تا فکر نکنید خودم از آن اتفاق خوشحال بودم. عده ای هم در این مدت از من دلجویی ...
دردِ دل های یکی از کنکوری های امسال میبد درباره مشاوره های غلط هنگام انتخاب رشته
، عدم تمرکز، عدم علاقه، حواس پرتی محیط خانواده و ... تاثیر گذار باشد. به نظر من مهمترین چیز علاقه است چون اگر ادم علاقه ای نسبت به چیزی داشته باشد مسلما برای اون وقت میگذارد. شاید بعضیها هنگام انتخاب رشته مثل من تحت تاثیر جو قرار بگیرن و یا توصیه های پدر و مادر عامل این بشه که او یک رشته رو انتخاب کنه و نتیجه اون میشه یک انتخاب نا اگاهانه و بی ثمر، بگذریم، بنده امسال کنکوری 96 بودم و رتبه ...
فاطمه هاشمی : روحانی هیچ شباهتی به پدرم ندارد
حمایت های رفسنجانی از روحانی گفت: من حتی در یک جمع اصولگرا از دوستان خودم بودم که اصلا نمی خواستند به آقای روحانی رای بدهند، وقتی من کلیپ پدر را برای آنها فرستادم خودشان گفتند نه تنها ما خودمان به ایشان رای می دهیم بلکه شروع کردیم به رای جمع کردن برای آقای روحانی، فقط به خاطر آقای هاشمی نه به خاطر آقای روحانی. وی درخصوص مقایسه مرحوم هاشمی و حسن روحانی در عملکرد و تفکر گفت: متاسفانه افراد ...
سرانجام؛عذرخواهی بهنازجعفری ازخبرنگاران
بار روانی خود اتفاق هم مدت ها بر دوشم بود ولی امروز بالاخره این بار از روی دوش من برداشته شد. حجت الاسلامی نیز بعد از گفتگوها و گپ هایی که شکل گرفت در پاسخ به جعفری گفت: من از شما ناراحت نیستم و اتفاقاً از مدیران مسئول رسانه ها دلگیرم که در این اتفاق اصلاً هیچ ورودی به ماجرا نکردند و حتی از بعضی از هنرمندانی که این میان از موقعیت سوءاستفاده کردند نیز گله دارم. برخی مدیران مسئول رسانه ها حقوق ...
دوست دارم فرزندم هم شهید شود
امام حسین(ع) شدم. من خیلی به پسرم وابسته بودم. از کوچکی به او می گفتم عسلم، بزرگ که شد بچه های دیگرم تا میثم وارد اتاق می شد می گفتند عسلی مادر آمد. هر روز او را می دیدم و طاقت دوری اش را نداشتم. موقعی که شهید شد آن قدر صبور و آرام شدم که عجیب است. صادق علیجانی، پدر شهید راهش ادامه دارد من متولد 1341 هستم. قبل از انقلاب که دانش آموز بودم در تظاهرات ضد رژیم شاه حضور داشتم ...
فائزه هاشمی : در رابطه با مرگ پدر ابهام وجود دارد/بعد از فوت پدرم، چهار نفر از خانواده ممنوع الخروج شده ...
آفتاب نیوز : فائزه هاشمی، فرزند آیت الله هاشمی را ایرانیان و به خصوص دختران و زنان نواندیش جامعه اسلامی ایران به خوبی می شناسند. به گزارش آفتاب نیوز؛ او مقتضیات زمان را تابعی از اسلام می داند و دغدغه اش رهایی جامعه از قید و بندهایی است که عده ای حرکت زمان را درک نکرده و ناگزیر در پشت آن قید و بندها و فرمان به دست، جامعه را در گل و لایی هدایت کرده اند ولی آن گل و لای، زیبنده جامعه اکنون ایران اسلامی نیست. او بانوان را مظهر وفاداری و توسعه جامعه می داند و اجبار به رخوت و سستی این قشر اثرگذار را برنمی تابد و گاهی با سکوت و گاهی با فریاد، مطالبات دختران و زنان جامعه ایران را خواستار است. البته او تاوان فریادهایش را داده است، زندان را تجربه کرده و آن را بازتولیدی برای نگاه پیشین خود می داند. فائزه، مظهر بانوی شرقی است چرا که فلسفه زیستن و دیدگاه سیاسی اش را از شرق آموخته است. او زاییده شرایط نیست بلکه شرایط ساز است و به همین دلیل، حرف های این ب ...
کی روش: خوشحالم چنین بازیکنانی دارم
دلقک فرض شوم. من با چنین شرایطی مشکل دارم و نمی توانم این ها را بربتابم. اگر با چنین شرایطی برخورد کنم بله آدم پیچیده ای می شوم. * آیا در رئال مادرید هم چنین اتفاقاتی رخ داد؟ - در رئال مادرید شرایط خیلی واضح بود. فلورنتینو پرس و خورخه والدانو همه چیزها را مشخص می کردند و دلیل آن را به من می گفتند و ما باید می گفتیم بله؛ اگر جور دیگری می گفتیم شرایط خوب پیش نمی رفت. آن ها من را ...
اقدام کثیف مرد تنوع طلب با 3 دختر که همسرش شده بودند
زن با محبتی بود و از هیچ کمکی در حق من فرو گذار نمی کرد. من و مهدیه بدون آنکه یاسر با خبر شود رابطه مان را ادامه دادیم. روزها پشت سرهم می گذشتند و رفتار یاسر روزبه روز سردتر از گذشته با من می شد. دیگر به من و دخترمان چندان توجه نمی کرد. از ابراز عشق هایش خبری نبود. شب ها تا دیر وقت بیرون بود و وقتی به خانه می آمد از همه چیز ایراد می گرفت. وقتی این چیزها را برای مهدیه تعریف می کردم خنده تلخی ...
میبد در رشته انسانی بسیار بهتر از تجربی و ریاضی نتیجه گرفته اما حتی یک مدرسه تخصصی در این رشته ندارد/ از ...
، با مشاوره به سمت انسانی رفت و رتبه خوبی در انسانی آورد. مشاوره خیلی مهم است و تاثیر به سزایی دارد. از آن طرف برخلاف رشته های ریاضی و تجربی، مدرسه تخصصی ویژه رشته انسانی نه در میبد و نه در اردکان اصلا وجود ندارد، فقط یک مدرسه در یزد وجود دارد درحالیکه این همه دانش آموز رشته انسانی داریم و خیلی از آن ها دانش آموزان بسیار بااستعدادی هستند. ولی مثلا در تهران و در یک مدرسه مثل مدرسه نیکان، از شش ...
من خبرنگار نیستم
نقشی داشته باشم ... که کوه ها را به مدد بگیرم تا ایلام به بهانه ی محرومیت، محروم تر نشود، می خواستم ذوق و قریحه فرزندان این شهر، در سایه ی نبود امکانات، نابود نشود ... دریغ که اولین قربانی خودم بودم ! مطبوعات ایلام بیگانه با تحصیلات آکادمیک، به طور سنتی، کند و ناپیوسته حرکت می کرد . من سودای ”گزارش تحقیقی” داشتم. دغدغه ی انعکاس دردها و مطالبات مردمی داشتم. اما جامعه مطبوعاتی شهرم به جز ...
بخند عراق ؛ یک داستان سورئال
جنگ و مرگ و بدبختی بود. روز دوم داشتم دیوانه می شدم. دیگر مغزم گنجایش این همه صدا را نداشت. خواستم دوباره دهان ها را به عکس ها اضافه کنم، اما آنقدر جیغ می کشیدند که توانش را نداشتم. یکی از آن ها خیلی بد دهن بود و مدام در قصه هایش فحش های رکیک می داد. صد بار به او گفتم "اینجا بچه نشسته" و او هم می گفت "آخ ببخشید حواسم نبود" و باز یادش می رفت و دو دقیقه بعد باز همان آش و همان کاسه! یک بار ...
عشق و مبارزه در زمین سبز
روزبه آرش: ماجرای او و فوتبال، حکایت عشقی است نجات بخش؛ مستطیلی سبز که می کشد و زنده می کند و یاد می دهد که دست از مبارزه برنداری: آن زمان افغانستان تحت سلطه طالبان بود. وقتی کودک بودم پدرم یک شب همراه با توپ فوتبال به خانه آمد. من و خواهرانم چیزی از فوتبال نمی دانستیم و تمام شب را با یکدیگر والیبال بازی کردیم و سرگرم شدیم اما از آنجا که پدرم یکی از طرفداران فوتبال بود، سعی می کرد اکثر اوقات با ...
رفاقت به سبک جبهه
. بچه های جبهه زود با هم انس می گرفتند و با هم صمیمی می شدند. خاطره دوم وقتی سال 1365 برای اولین بار به جبهه رفتم، فقط پانزده سالم بود. با اینکه فرزند اول بودم؛ اما پدر و مادرم با رفتن من به جبهه مشکلی نداشتند و خودشان مشوق اصلی من بودند. پدرم خودش زودتر از من به جبهه رفته بود و دلش می خواست من هم لباس خاکی بپوشم. این شد که من هم تصمیم گرفتم که اعزام شوم؛ اما هنوز کوچک بودم و مرا به جبهه ...
وضعیت امنیت روانی جامعه مناسب نیست/خشونت و بحران های روحی درکمین همه
گذراندید؟ بهمن ماه سال 1324 در محله سرچشمه تهران متولد شدم. دوران کودکی، منظورم دوران پیش از دبستان را که به یاد میاورم اولین معلم خود را پدرم دیدم. ایشان بسیار به آموزش فرزندانش علاقه مند بود. البته من فرزند اول بودم آن زمان فقط یک خواهر کوچک داشتم. ایشان به ما آموزش هایی می دادند که امروزه خیلی جاری نیست. پدرم در همان زمان اشعار مولانا و حافظ را می خواندند و به یاد دارم که حافظه خوبی داشتم و ...
کارتون ها را دوست دارم
... نه، اصلاً. دوبله آن قدر کار سخت و کم درآمدی بود که نمی دانستم چه طور و چه قدر می توانم توی آن پیشرفت کنم. فقط به خاطر این که عاشق این کار بودم تویش باقی ماندم. کار از نظر فنی هم سخت بود. فیلم های 35 میلی متری برای سینما و 16 میلی متری مخصوص تلویزیون بودند و چون فیلم با آپارات پخش می شد هر بار که پخش را قطع می کردند بین قسمت های مختلف فاصله زیادی می افتاد. در این فاصله ها دوبلور ها ...
فرهنگ + شهروندی
...، ایستاد و بی محابا گفت: باید بازش کرد؟ مامور تکانی خورد. برگشت و گفت: درست میشه آقا. شما بفرمایید. مرد سبزپوش انگار اصلا حرف مامور را نشنید. ادامه داد: من خودم دستی توی کار دارم. کمک بدم؟ مامور نادیده ا ش گرفت. وسایل را برداشت و رفت تا کار را شروع کند. مشغول باز کردن میله های فاضلاب شد که مرد سبزپوش دوباره کنارش ظاهر شد. این بار چیزی نگفت و فقط کارش را نظاره کرد. مامور کمی کلافه شد؛ ولی باز سعی ...
همایون صنعتی زاده گفته بود بعید می دانم بتوانید کتاب ویل دورانت را چاپ و پخش کنید!/کتاب روابط سیاسی ...
...: پدرم در سال 55 و قسمتی از 56 ریاست اتحادیه ناشران را به عهده داشت که به دلایل اختلاف نظر و سلیقه با اعضا کنار رفت و محمدی اردهالی که معاون وی بود به عنوان رئیس اتحادیه انتخاب شد که تا سال ها پس از انقلاب نیز ریاست وی ادامه پیدا کرد. دقیقا به یاد ندارم که چرا پدر کنار رفت، اما بروز شایعاتی که موضوع تازه ای نیز در حوزه نشر نبود، در این تصمیم تاثیرگذار بود. شایعاتی از جمله اینکه جواد اقبال در ...
تنها به عشق موسیقی
ناراضی بودم. یک روز که خسته و در یکی از همان متروهای شلوغ از دانشگاه به خانه بر می گشتم، با خودم گفتم، با خود و زندگی ام چه می کنم؟! مگر قرار است چقدر زندگی کنم که خودم را این طور رنج و عذاب می دهم؟! همان جا بود که تصمیم گرفتم از همه چیز بگذرم و به دنبال هدف و عشقی که در وجودم موج می زد، بروم. درقدم اول تصمیم به انصراف از دانشگاه گرفتم؛ حرکتی که برای هیچ کس قابل پذیرش نبود. حرف های زیادی از این و ...
خبرنگاری که مدافع حرم شد
داشتند که شاید نتوانم سختی های زندگی با یک نظامی را تحمل کنم و کم می آورم. اما گفتم، من چنین دعایی کرده ام و سختی های زندگی با یک نظامی را دوست دارم. بنابراین برایم سخت نبود و همیشه در تمام مراحل زندگی مان، زمان هایی که نبود و تنها بودم، صبوری می کردم ، گاهی 10 روز تا یه هفته ماموریت و شیفت بود یا اینکه دانشگاه داشت و کارهای دیگر، بنابراین خیلی کم پیش می آمد که در خانه باشد و من هم هیچ وقت گله ...
پس از خبر سقوط هواپیمایش تا 10 سال از او بی خبر بودم/ زنده شدن شهید لشگری تنها آرزویم است!
بودم که برای اولین بار ایشان را دیدم و همان سال هم برای ادامه تحصیل و طی دوره های خلبانی به آمریکا رفتند. وقتی از آمریکا برگشتند من کلاس سوم دبیرستان بودم و کمی بزرگتر شده بودم که پس از مدتی ایشان مرا از پدر و مادرم خواستگاری کردند. ابتدا پدرم قبول نمی کردند چون خواهر بزرگتری در خانه داشتم که هنوز ازدواج نکرده بود، اما آقای لشگری در تصمیمشان مصر بودند و می گفتند: شما بله را بگویید و ...
دوشت نداشتم بهترین بازیکنمان به استقلال برود/ پرسپولیس مثل بارسلونا است
انجام دادیم. همه ما با تجربه هستیم و نیازی به مشورت نداریم. * پس رابطه خوبی با برانکو دارید؟ من با همه مربیان کروات که در ایران هستند رابطه خوب و سالمی دارم. * برانکو این روزها نتایج خیلی خوبی در پرسپولیس می گیرد، او سال گذشته تیمش را قهرمان لیگ برتر کرد و امسال هم شروع خوبی با این تیم داشت. فکر می کنید شما هم بتوانید کار او را تکرار کنید؟ شما باید باشگاه ...