سایر منابع:
سایر خبرها
شیطان پارس آباد: وجدانم راحت است نه آتنا را آزار دادم نه او را کشتم! + تصاویر
...؛ من با تو فرار نکردم؛ خلاصه بعد از یک ماه دوباره از من شکایت کرد و گفته بود که این با من فلان کار و بهمان کار رو کرده؛ قاضی به من گفت تو این دختر را می گیری؟ من هم گفتم نه؛ من که اون رو سفر نبرده بودم؛ نهایتاً محکوم شدم و 2 ماه زندان رفتم و با وثیقه آزاد شدم. عصمت غ رو می شناسی؟ باهاش چند وقت ارتباط داشتی؟ عصمت مشتریم بود؛ من به داداش و خواهرش و 60 نفر که برام فرش می ...
طنز؛ چه کسی سیب ها را خواهد شُست؟!
را جمع و جور کند. ملافه را دور خودش پیچید و آمد با پدرم دست داد. پدر گفت: شما هم ریاضی می خونی؟ حسین گفت: از ما دیگه گذشته حاجی، هفت هشت سالی هست تموم کردم. این جا میام واسه دیدن بچه ها. پدر گفت: استاد دانشگاهی؟! حسین از روی تخت لباس هایش را برداشت و پوشید: یه جورایی. کار پایان نامه و مقاله بچه ها رو می کنم و یه پولکی هم می گیرم. به جان شما هیچ استاد دانشگاهی با این ...
سوالات مصاحبه استخدامی وزارت نیرو سال 94
های ورزیدمون رو میاریم توی مرکز و شهر ها و نیرو های جدید رو واسه جاهای دور افتاده میخوایم مشکلی نداری؟ شوهرت چی؟ انتقالی به هر جایی بهش میدن؟ بره اونجا تنزل رتبه پیدا میکنه مشکلی نیست؟ اگه بعد دوسال پشیمون بشه بگه میخوام برگردم به وطنم چی؟ حاضری تعهد کتبی بدی که هرجایی میری؟ با قطعیت گفتم بله (روبه مدیر منابع انسانی کردن و گفتن این لحظه رو باید ثبت و ضبط میکردی، اونم گفت: ثثثببببتتتتت ششششد ...
بی قانون/ چرا رانندگان مملکت را عصبانی می کنید؟
؟ گفتم: نه بابا 1000دیگه. دوباره محکم تر کوبید توی پهلویم و گفت: چی چی هزار؟ من نمیدم. گفتم خب برنامت چیه؟ گفت: همه 500 بدیم که مجبور بشه بگیره. گفتم اوکی حله. نگاهی به پسرک جلوی ماشین کردم 1000 تومان را در دستش مچاله کرده بود و عرق دستش روی پایش می چیکید و تند تند با شلوارش خشکش می کرد. بلند گفتم: آقا همین جا پیاده میشم. من دنبال پول توی کیفم بودم که پیزن آب دهانش رو قورت داد و گفت ...
مصاحبه تخصصی برق قدرت استخدامی وزارت نیرو94
سرویس آموزش و آزمون برق نیوز: تجربه شماره 1: اول مدیر ازم پرسید برای نصب ترانس تو یه منطقه باید چیکار کرد و کجا نصب بشه بهتره بعد نفر بعد پرسید تو خونه کاری انجام میدی؟ گفتم مثلا؟ گفت: اینکه پریز برق رو باز کنی گفتم آره برق کشی ساختمان انجام میدم تا اینو گفتم یکی دیگه برگشت سریع گفت: حالا که برق ساختمان کار کردی ارت چیه؟ چاه ارت باید چه عمقی داشته باشه؟ یکی دیگه در مورد ...
سوالات مصاحبه تخصصی وزارت نیرو 94 (کارشناس بهره وری و کیفیت)
سرویس آموزش و آزمون برق نیوز: آبفا – کارشناس بهره وری و کیفیت فکر میکنم مصاحبه به ترتیب رتبه بود. اول از همه 5 نفر بودن، مدیر عامل، مدیر منابع انسانی و هسته گزینششون و یه دکتر روانشناس بود فکنم و دونفرم از تهران بودن. قبلش کلی ازم پذیرایی شد و مسول آموزششون باهام دوستانه حرف زد و رفتیم مصاحبه اونجام خیلی دوستانه و گرم و کلی پذیرایی. اول تبریک گفتن قبول شدم. بعد یه ...
شیطان پارس آباد: وجدانم راحت است نه به آتنا تجاوز کردم و نه او را کشتم! + تصاویر
کرده بودم و بعد پرسیدن عصمت غریبی رو کجا نگه داشتم؛ منم بهشون گفتم من هر روز صبح میرم مغازه و شب برمی گردم؛ اگه یک ساعت دیر برم خونه خانمم زنگ میزنه می گه کجایی. من یک سال و نیم کجا می تونستم برم؛ پارس آباد محیط کوچکیه؛ همه همدیگر رو می شناسن. از همسر اولت جدا شدی؟ بله. چرا می خواست از تو جدا بشه؟ اخلاقمون با هم جور در نمی آمد ولی من نمی خواستم طلاقش ...
یه دهن بخون!
یاسر نوروزی طنزنویس از دو چیز بدم می آید؛ یکی آهنگ می رن آدم ها و دیگری نخستین خواستگاری عمرم. چون به محض این که برای مراسم خواستگاری به منزل خانواده دختر مورد نظر رفتیم و روی مبل نشستیم، پدرم گفت: ایشون نه کار داره، نه پول داره، نه شلوار داره! نگاهش کنید! دماغ شو بگیرید مرده! ولی عوضش قراره بیاد تو این خونه نوکری تون رو بکنه! بعد اشاره کرد به من و فورا گفت: پاشو! پاشو دست آقارو ببوس ...
سوالات مصاحبه استخدامی وزارت نیرو 94
سخت و حداقل 40 دقیقه ای) داخل اتاق مصاحبه 6 نفر آقا بودن. اول خودش از روی مشخصاتم اسمو فامیلمو خوند و گفت: کی فارغ التحصیل شدی گفتم سال 92 بعد گفت: کجا زندگی میکنی گفتم فلان شهر. کلا 4 الی 5 تا سوال تخصصی پرسید که واقعا آسون بود سوالاتش. پرسید اگه شهر دور بندازیمت میری گفتم اره مشکلی ندارم. بعد روانشناسی گفت: چند تا خواهر برادر داری؟ تا حالا شده باهاشون دعوا کنی؟ اگه ...
معاینات پزشکی و سوء پیشینه آزمون وزارت نیرو
...> 2 -در بعضی استان ها نتیجه ی سوءپیشینه رو خودشون دم خونه می فرستن که چند روزی طول میکشه 3 -باید تشخیص هویت همون شهری برین که شرکت معرفی می کنه، اگرچه سیستم online هست و نتیجه هر شهری برین همونه؟! ب- پزشکی: شرکت یک معرفی نامه داد که باید به مرکز بهداشت همون شهر ببرین و همچنین یک برگه مربوط به معاینات پزشکی که بچه ها قبلا داخل سایت گذاشته بودن که همون برگه بود و واسه وزارت نیرو ...
گفت و گو با - حمید ص - درباره ی قتل ناپدری اش
هوشنگ مادرم را کتک زده بود. قبل از آن نیز مادرم با من تماس گرفته و گفته بود که بیا و زری خانم را ببر فرودگاه می خواهد برود آلمان. زری خانم و خانم دیگری از یکی دو روز پیش در خانه ما مهمان بودند. من هم ماشین نداشتم و گفتم من ماشین ندارم خودت ببر. او هم چیزی نگفت و خودش این کار را انجام داد. من با تماس برادرم تصمیم گرفتم دوباره به او زنگ بزنم و گفتم که می خواهم بیایم لباس هایم را ببرم که او ...
گفت وگویی اختصاصی در زندان انفرادی ادعای عجیب قاتل: آتنا از روی پله افتاد و مرد
...> زیر فشار بودم و گفتم هر قتلی اینجا بوده رو من گردن می گیرم. اصلاً از خانواده اش بپرسید می گن که عصمت رفته آذربایجان و با یکی ازدواج کرده. توی آگاهی گفتن من یک سال و نیم یک خانه ای را اجاره کرده بودم و بعد پرسیدن عصمت غ. رو کجا نگه داشتم؛ منم بهشون گفتم من هر روز صبح میرم مغازه و شب برمی گردم؛ اگه یک ساعت دیر برم خونه خانمم زنگ می زنه می گه "کجایی؟". من یک سال و نیم کجا می تونستم برم؛ پارس آباد محیط ...
با شهردارهای زن جهان آشنا شوید
در سال 2019 روزشماری می کند. بر روی موبایلم اپلیکیشن روزشمار نصب کرده ام. برای 100روز اولی که مشغول به کار شدم، از یک محاسبه می کرد، چون همه می خواهند بدانند در صد روز نخست خود چه کارهایی انجام داده اید. اما حالا شمارش معکوس شروع شده است، هر روز صبح به آن نگاهی می کنم: چند روز باقی مانده تا دوباره برنده انتخابات شوم؟ روزهای زیادی باقی نمانده و نمی خواهم یک روز آن را تلف کنم. از امروز ...
توسعه انسانی مهم تر از توسعه کالبدی است
الابدان و علم الادیان ، به رشته طبیعی رفتم. سال 1337 دیپلم گرفتم. و همان سال وارد دانشکده پزشکی شدید؟ دانشگاه شرکت کردم و چون شاگرد اول بودم قطعاً باید قبول می شدم از این رو در کنکور نفر سی و هفت شدم. همان سال 1337 به تهران آمدم و دانشج وی پزشکی دانشگاه تهران شدم. پدرم که خیلی تمایل نداشت درس جدید بخوانم وقتی پزشکی قبول شدم، هم خوشحال بود و هم متاثر از اینکه من روحانی نشدم. فکر می ...
قدیمی ترین پزشک یزد که سال ها پزشک شهید آیت الله صدوقی بود/ هنر نفوذ در دل مردم حتی پسرخاله شاه! +تصاویر
! کمترینش دزدی بود که من کردم! بعد از مدتی وقتی حالش خوب شد دلسوزانه گفتم حالا که ترک کردی و حالت بهتر شده است جان من بیا و دیگر به این راه برنگرد. عصبانی شد به خاطر علاقه ای که به من پیدا کرده بود دوست نداشت کسی به جان من قسم بخورد حتی خودم! گفت: دکتر جان خودت را برای مثل من مایه نگذار... دست نوشته دکتر خردمند به مناسبت روز پزشک ساحت مقدس ...
ثبت نام کودکان افغان در مدارس دولتی
...؛ اینجا کلاس ها پر شده. صدبار بهشون گفتن اسم دخترم رو بنویسید تا من پولش رو جور کنم و براتون بیارم ولی قبول نمی کردن. می گفتن اصلا چرا دخترت رو میاری مدرسه؟ ببرش خونه های مردم رو تمیز کنه. تو نظافت بهت کمک کنه. بچه داری کنه، ظرف بشوره. درس خوندنش برای چیه دیگه. بهشون گفتم اگه دخترم درس بخونه آیند ش مثل من نمی شه. همه چیز با پول حل میشه؛ تا پول می دیم راحت ثبت نام و با بچه هامون خوب برخورد می ...
از آواز خواندن در اتاق عمل تا اجرا با فرزاد حسنی
هم احساس داریم ، تحت تاثیر قرار می گیریم. ناراحت می شویم. برای من هیچوقت جراحی و آدم های بیمار عادی نمی شوند. مثلا یکبار بیمارم مرد میانسالی بود که چاقو تا دسته در سرش فرو رفته بود. در حین عمل من چند بار تا مرز نا امیدی رفتم. واقعا خیلی وقت ها با همه مهارت و دانش، ما با مواردی روبه رو می شویم که درمانش واقعا کار سختی است. یک جایی می بینی مرگ و زندگی بیمار بعد از خدا فقط در دستان توست. وقتی این ...
به خبرنگار زن خارجی گفتم تا زمانی که حجاب نداشته باشی با تو مصاحبه نمی کنم
قوی که خدا شاهد است یکی از آنها به تن آدم می خورد مرگ را جلوی چشمش می دید و اینچنین شکنجه کردند آن شب داستانی شد و من را با واسطه نزد فرمانده بردند با مشت و لگد زد و گفت تو کارت تمام است امشب بلایی سرت میاورم که مثل یک تکه گوشت شوی و هر روز از خدا مرگ را آرزو کنی با هر زبانی و هر کاری گفتم تو آدم شوی اما نشدی و کار خودت را می کنی قصد داشت فلجم کند با باتوم به کمرم زد در آن لحظه که با فلج شدن فاصله ...
همسفر با بچه ها در سرزمین قصه ها
درباره این که چرا و چطور برای فرزندان مان کتاب بخوانیم جواب داده و چند کتاب خوب هم معرفی کرده است. چرا باید برای بچه ها قصه بخوانیم؟ اسماعیل آذری نژاد- دوستی در نقد قصه خوانی های من می گفت: اگر قصه خوانی تأثیری بر افراد داشت باید الان از همه انسان ها، رفتارهای زیبا سر می زد . من در پاسخ به او گفتم: بین انسان هایی که اهل کتاب هستند با آن هایی که کتاب خوان نیستند، تفاوت بسیار ...
طلوع خوشبختی از پشت کوه های محدودیت
کرده ام کارهایی انجام دهم که شاید برای خیلی ها انجام آنها آسان نبوده است. پسرخاله ام یک روز به من گفت که اگر تو هم مثل ما بینا بودی شاید تا این میزان پیشرفت نمی کردی و به نظر من حرف بی ربطی نیست. من برای اینکه خودم را در جامعه بالا بکشم، به دنبال تحصیل رفتم تا بتوانم حقی را که جامعه در حالت عادی به من نمی داد از طریق تحصیلات به دست بیاورم. به نظر من تلاش و سختی جزو لاینفک هر انسان برای پیشرفت است ...
افزایش طلاق هایی که بعد از 30 سال زندگی مشترک رخ می دهد/ خانواده ها قربانی تکنولوژی
دلخواه خودش زندگی می کرد. هر چی هم بهش گفتم خودشو تغییر بده فایده ای نداشت. باید زودتر از این ها اینکارو می کردم اما بخاطر شما صبر کردم تا ازدواج کنید. حالا که شماها رفتین سر خونه زندگی تون می خوام راحت باشم و طوری زندگی کنم که دلم می خواد، این لقمه رو مادرم برام گرفت و اصلا مادر شما انتخاب من نبود،اما چه کنم که تا اومدم حرفی بزنم مادرم گوشزد می کرد که آبرویمان می رود. فکر می کردم ...
به عشق همین مردم کارهای بهتری خواهم ساخت ...
نشات نمی گرفت، بلکه شور من جایی بود که اولین بار با پدر روی صحنه می رفتم. کاملا حس عاشقانه، پدر و پسری بود. من اصلا نمیدیدم که چند صد نفر پایین نشستند و منو دارند می بینند، نگاهم فقط به پدر بود. پدر دلهره ای نداشت، متواضع و مسلط به اجرا. نگاه به پدر قوت قلب من روی صحنه بود. (یکتا هم می گوید: واقعا دونوازی با پدرش خیلی خوب بود. آنچه که انتظار می رفت. سپاس خیلی با اعتماد به نفس اجرا کرد.) ...
گشت چند ساعته در پاتوق های فروش مواد
مرتضی است. در طول روز جور کردن مواد با اوست و شب ها ساقی اصلی که مسلح است برای فروش می آید. او همه آمار پاتوق را تحویلم می دهد: روزی 200 - 300 نفر برای خرید مواد و مصرف اینجا میان. بیشترشان شیشه مصرف می کنن. اونایی که وضعشون خراب تره شیشه و دوا رو با هم می کشن. ولی چیزی که عجیب تره دخترهای جوون و نوجوونی هست که برای خرید میان. همشون هم شیشه می کشن، عصر بیایین اینجا ببینین چه خبره. تقاضا برای شیشه ...
حمید غلامعلی: می خواهم مخاطبان قدیمی و نسل جوان را راضی کنم
حالت صدا و سیمایی گذشته خارج شود. پس ترجیح دادم مدتی کاری انجام ندهم تا حافظه ها پاک شود و می خواستم با کارهای جدید بتوانم در سبک جدیدتری فعالیت کنم. در این حالت، تفاوت کارها شفاف تر می شد. همچنین منتظر بودم با افراد جدیدی آشنا شوم که هم با نسل من آشنا باشند و هم اینکه خواسته های مخاطبان جوان این روزهای موسیقی را بشناسند تا بتوانند از تلفیق آنها قطعات جدیدی بسازند. همه اینها باعث شد تا چند سال ...
قاتل آتنا درباره پرونده زنا و قتل چه می گوید؟ | ماجرای عصمت و فرانک از زبان اسماعیل رنگرز
و نیم یک خانه ای را اجاره کرده بودم و بعد پرسیدن عصمت غریبی رو کجا نگه داشتم؛ منم بهشون گفتم من هر روز صبح میرم مغازه و شب برمی گردم؛ اگه یک ساعت دیر برم خونه خانمم زنگ میزنه می گه کجایی. من یک سال و نیم کجا می تونستم برم؛ پارس آباد محیط کوچکیه؛ همه همدیگر رو می شناسن. _ از همسر اولت جدا شدی؟ بله. _ چرا می خواست از تو جدا بشه؟ اخلاقمون با هم جور در نمی آمد ولی من نمی ...
کودکان زخم خورده ای که در نبود قوانین، تبدیل به زنان و مردان جامعه ستیز می شوند
می دانی جای بچه ات راحت است و هم اینکه به تو پولی می دهند که اجاره خانه را بپردازی و آرش هم می تواند یک موتور بگیرد و کار کند. قبول نکردم. به خانه رفتم و گریه کردم. به آرش فحش دادم و گفتم این قدر بی وجودی که امروز گفتند بچه مان رو بفروشیم. فردای آن روز حالم خیلی بد بود. از مرکز ترک اعتیاد شیرخشک گرفتم اما گفتند دفعه بعد، از تو آزمایش می گیریم، اگر مصرف نداشتی شیرخشک می دهیم . نگران از تامین شیر ...
لباسشویی دستی ویژه جانبازان!
لای جمعیت. دوتا اسکناس صد تومنی توی مشتم عرق کرده بود.چه ذوقی داشتم!با خودم گفتم الان یه وانت می گیرم و لباسشویی رو می برم خونه و حاج خانم رو غافلگیر می کنم. اصلا اینا از کجا فهمیدن که ما یه لباسشویی سطلی دارم که اونم هر روز خرابه؟! دیدم نفرات جلویی می خندند و می روند؛ با خودم گفتم حتما اینا وضعشون توپه و از این مدل لباسشویی ها خوششون نمیاد. هر مدلی که باشه می خرمش. ...
طبیبی هستم همدرد نقش ها
پزشکان بیشتر از بقیه نقش ها نصیب من شد؛ همان طور که به بعضی بازیگران بیشتر نقش پلیس و از این قبیل پیشنهاد می شود. اما چرا غالبا نقش پزشک و همین طور بیمار به من پیشنهاد شده است؟ تازه به دلیل ضعف فیلمنامه ها، نقش های دیگری از این دست را بازی نکردم. یک روز خودم را حسابی در آینه برانداز کردم. دست آخر به آدمی که در آینه روبه رویم ایستاده بود، گفتم: تو بیماری که خودت را درگیر این و آن می کنی. همه ...
توجه به حقوق زنان با تدوین منشور حقوق شهروندی برای آنان
احرام بستم و سپیدپوش به دیدار پدر رفتم ، آورد: دو روز در این فکر بودم که وقتی به دیدن پدرم می روم چه لباسی بپوشم خواستم مشکی بپوشم گفتم مشکی در شأن شهید نیست. پدرم 15 اسفند 62 در عملیات خیبر و در منطقه طلائیه مفقودالاثر شد. من آن موقع 15 ماهه بودم. خواهر و برادری ندارم و تنها فرزند شهید آقاجانی بودم. من هر خاطره ای از پدر دارم یا مادرم و اطرافیان تعریف کرده اند، یا در خواب دیده ام یا در رویاهایم ...
در جست وجوی آرامش از دست رفته
، مرد اسم فامیل زن را صدا میکند و میگوید : از این خانم بپرس درباره تهران، پارسال تو همین خیابون ماشین بهش زد چند ماه بستری بود. زن جویای موضوع بحث میشود و بعد میگوید: شما ببین اینا پیاده راه رو هم فروختن، حریم برج تا دم خیابون اومده، مردم همه با ماشین اینور اونور میرن دیگه، یکی هم که مثل من نمیتونه با ماشین بره باید این باشه وضعیتش، داشتم کنار خیابون میرفتم ماشین دو تا جوون یهو از سر پایینی خیابون ...