سایر منابع:
سایر خبرها
میرازیی نیکو:موج بعدی اعتراضات به سادگی قابل حل نیست
به عنوان لیدرهای اصلاح طلبی مطرح هستند، ذره ای تغییر نکرده اند هیچگاه شما نمی توانید بگویید بهزاد نبوی تغییر کرده است یا ... تفکراصلاح طلبی را باید بروید قبلش را هم ببینید، بروید 76 را نگاه کنید، بروید دوم خرداد، قبل از دوم خرداد و تاریخچه این افراد را ببینید. آن هایی که جوان هستند که برایشان حرجی نیست. بالاخره جوان ها در یک شوری زندگی می کنند، بعد هم حزبی نیستند، در تشکل ها نرفته اند ...
11 رهایی، 11 زندگی
دم می دانم، با این حال معتقدم که باید برای نجات محکومان به این مجازات، تلاش کند. آشنایی محمد با گروه یاران نجات اتفاقی بود. گروه درحال جمع آوری دیه برای زنی بود که در یک حادثه، همسرش را کشته بود: من همیشه پیگیر گزارش های خانم همتی در روزنامه شرق بودم که درباره این موارد می نوشت، همان موقع توجه ام جلب شد و با گروه آشنا شدم، آن زمان گروه برای جمع آوری دیه زن محکوم به قصاصی تلاش می کرد ...
کارخانه ای که فقط افراد دارای سوء سابقه را استخدام می کند
ای بار نیامدم. بخشش را یاد گرفتم. یک روز عصر که روزنامه ها را فروخته بودیم و خوشحال از این که امشب شام داریم به خانه برمی گشتیم ، یک روز برفی سرد سال57 بود. مادرم تمام پول های مان را داد به آن خانم کولی که کنار خیابان نشسته بود و بچه اش را شیر می داد و بچه های دیگرش کنارش توی برف بودند. من مات و مبهوت مانده بودم که وای! هم سودمان و هم سرمایه مان رفت! بعد متوجه شدم که این یعنی بخشش. بخشش یعنی ...
در تنگه ابوقریب دقیقاً چه گذشت؟
جزیره مجنون درگیر بودند. بچه های گردان عمار تازه از خط پدافندی برگشته بودند، به آنها مرخصی داده بودند تا برگردند تهران، چون بیشترشان بچه تهران بودند. این بچه ها حمام رفتند و آماده شدند و بلیت قطارشان را دریافت کردند. قطارهای اندیمشک معمولاً بعد از ظهر راه می افتاد. ساعت 11 - 10 صبح اعلام کردند عراق به تنگه ابوقریب حمله کرده است و کسی را نداریم که برود جلوی آنها بایستد. می گویند گردان عمار را بفرستید ...
وزیر اقتصاد در یک قدمی استیضاح / عقب نشینی بانک مرکزی از سیاست کاهش سود سپرده بانکی/ شکست تصمیمات ...
می کند برنامه خودش است و ما چنین برنامه ای نداریم. – بانک ها از فروش اوراق بانک مرکزی به شدت زیان خواهند کرد حمید تهرانفر معاون نظارتی سابق بانک مرکزی به دنیای اقتصاد گفته است: در روز چهارشنبه هفته گذشته تقریبا بعد از پایان وقت اداری، بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران از سیاست های جدید بازار پول که به سرعت به بسته ضد التهاب معروف شد، پرده برداری کرد. بسته ضدالتهاب که در پی یافتن ...
قصه مریم و ریاضت بیکاری
ساکنان منطقه خاک سفید: یک سال و نیم هر روز دوازده ساعت توی اون تولیدی کار کردم. تنها چرخکار اونجا بودم. اوایل 400 هزار تومن بهم دستمزد می دادن. بعد از چند ماه محصولات کارگاه مرتب فروش می رفت و همه هم راضی بودیم. حقوق من هم رسیده بود به دو میلیون البته همه اش درحال چرخکاری بودم. دیری نپایید که صاحبان کارگاه قواعد بازار و نیروی ارزان قیمت و سود بیشتر را بهتر درک کردند، پس به مریم گفتند که ...
مکانی که نوجوانان و جوانان حضور در آن را تبلیغ می کنند
تابلوهای بزرگ مغازه هاست؛ به طوری که اگر با دقت نگاه نکنی ممکن است درب مسجد را ندیده رد کنی. خانم هستی و وارد بخش آقایان مسجد شده ای اما کسی تو را بازخواست نمی کند، آنقدر رفت و آمد به این مسجد راحت است و از همه قشری می آیند و می روند که باورت می شود اینجا خانه خداست. با امام جماعت مسجد برای مصاحبه و تهیه گزارش از مسجد هماهنگ کرده و از پشت تلفن هم به راحتی حدس زده ای که با یک امام جماعت جوان و خوش ...
آیا یکی از بهترین نوازندگان آمریکا می تواند در یک ایستگاه متروی شلوغ خودی نشان دهد؟
گفتمان نیوز | از ایستگاه مترو لانفان پلازا بیرون آمد و کنار دیواری نزدیک یک سطل زباله ایستاد. از بسیاری جهات خیلی عادی بود: مردی جوان و سفیدپوست که شلوار جین و بلوز آستین بلندی به تن داشت و کلاه بیس بالِ تیم واشنگتن نشنالز سرش بود. از جعبه ای کوچک یک ویولن درآورد. درحالی که جعبۀ باز را جلوی پایش جابه جا می کرد، با چالاکی، چند دلار و مقداری پول خرد به عنوان دشت اول داخل جعبه انداخت و آن را طوری چرخاند تا رو به عابران پیاده قرار بگیرد، بعد هم شروع به نواختن کرد. ...
عبودیت یا عبادت؟
؟ شماره پیراهن دروازه بان چلسی چند است؟ آخر هم دست خالی است.یکی از علمایی که بسیار خوش سلیقه در بیان مسائل بودند، شیخ جعفر شوشتری بودند. یک جایی ایستاده بودند، یک الاغی بار آجر آورد. بار را انداخت و بعد یک نگاهی به شیخ جعفر کرد و رفت. شیخ جعفر گفت: فهمیدی به من چه گفت؟ ایشان به من گفت: آ شیخ جعفر تو که اینجا ایستادی من بارم را سالم به مقصد رساندم. تو که اینجا ایستادی سالم رساندی یا نه؟یک خانمی دو ...
سروش جمشیدی؛ قبل و بعد از آقای مدیری
البته به دلایلی نتوانستم در آن کار حضور پیدا کنم و واقعا هم از فرصتی که از دست رفته بود ناراحت بودم اما می خواهم بگویم که آن زمان، زمانش نبود و حتی آقای مدیری باید بعد از ساخت آن سریال کارهای دیگری مانند شب های برره و قهوه تلخ را می ساختند و پنج شش سال فاصله می افتادت و من در هیچ کدام از این کارها سهمی نداشتم، تا بالاخره به چیزی که می خواستم می رسیدم. الان با ذهنیتی که بعد از آن اتفاق ها برایم ...
ماه عسل در اردوی جهادی/ دیر می شد اگر منتظر می ماندم
تربیت مدرس مشهد و آقاداماد، 28 ساله، دانش آموخته رشته معماری است؛ زمان دانشجویی آقا، ازدواج کرده اند و همزمان با دانشجویی خانم، بچه دار شده اند با فراز و نشیب های بسیار، اما از مسیری که رفته اند راضی اند و خوشبخت؛ عروس خانم می گوید: همزمان با قبولی ام در دانشگاه، به خاطر سربازی همسرم، مرخصی گرفته و به شهرستان رفتیم. بعد از بازگشت به مشهد هم پسرم به دنیا آمد و مجموعا سه ترم مرخصی گرفتم. از 7 ...
من اولین زن استنداپ کمدین ایران هستم
کجا و چه زمانی شروع شد؟ از کودکی چنین استعدادی را در خودتان می دیدید؟ در بچگی مدام جلوی آینه بودم. خانم رضایی و خانم خامنه در تلویزیون برنامه داشتند. یادم می آید به سبک آنها روسری سر می کردم و کلیپس می زدم و پایینش را هم گره می زدم و جلوی آینه می ایستادم و ادای آن ها را در می آوردم. هر روز این شکلی جلوی آینه بودم و می گفتم: سلام بچه های عزیز... یا اینکه ادای خواننده ها را جلوی آینه در ...
شمارش معکوس برای اعدام پستچی قلابی
با معرفی خود به عنوان مأمور پست مدعی شد که قصد تحویل دادن یک بسته پستی را دارد و من هم به قصد تحویل گرفتن بسته پستی سوار آسانسور شدم؛ اما زمانی که به طبقه همکف رسیدم و قصد داشتم تا از آسانسور خارج شوم، ناگهان این فرد را در پارکینگ مشاهده کردم و این در حالی بود که پیش از آن به هیچ عنوان در ورودی مجتمع را برای او باز نکرده بودم. هنوز از آسانسور پیاده نشده بودم که مرد جوان مرا در مقابل در آسانسور نگه ...
خسرو دهقان: مصلحت در کار داوری فیلم فجر نبود
داوری داشتیم که یکی از آنها از ده و نیم، یازده صبح شروع شد تا سه و نیم، چهارصبح روز بعد. ساعت ها بحث و رأی گیری داشتیم که البته کمال تبریزی پیشنهاد کرد دست بالا نکنیم و نامزدها و برنده ها چهار به سه انتخاب نشوند. کمی اقناعی هم حرف بزنیم و کمی توضیح بدهیم. مثلا من نظری داشتم و داوران دیگر براساس تجربه و تخصصشان روی داوری تأثیر می گذاشتند. یعنی اگر کسی نقطه نظر مثبت یا منفی داشت، نظر خود را با دلیل ...
30 نما از "توجه ویژه" رهبر معظم انقلاب به 30 فیلم
حداقل یکی از آثار سینمایی کشور را به دقت مشاهده می کنند و عمده کارگردانان و فیلمسازان تاثیرگذار کشور را از حیث هنری و محتوایی می شناسند. این در شرایطی است که اغلب روسای جمهور، روسای مجلس، وزیران و حتی نمایندگان مجلس و مدیران رده های پایین تر مدت هاست که سینما نرفته اند، فیلم های جدید را ندیده اند، کتاب های تازه را نخوانده اند و از وضعیت موسیقی امروز بی خبرند . چند روز پیش هم به ...
دوستم می خواست به من تجاوز کند! او را کشتم و....
...: من و باجناقم به نام ایرج مدت هاست در ساختمان نیمه کاره مشغول کار بودیم و شب ها نیز همان جا می خوابیدیم. سعید، دوست صمیمی باجناقم بود و آن شب به دیدن ما آمده بود که بعد از کمی صحبت و خوردن شام رفتیم و خوابیدیم. آن شب هیچ حرف و درگیری بین ما پیش نیامد، اما وقتی صبح از خواب بیدار شدم دیدم سعید خونین روی زمین افتاده و نفس نمی کشد. تعجب کرده بودم و هر چه دنبال ایرج گشتم از او هم خبری نبود. آنجا ...
قبل از انقلاب مردم روستاها شام و صبحانه نداشتند بخورند!/ برای ساخت یک پل محلی در صومعه سرا از شوروی و ...
...، در دی ماه، دیگر راهپیمایی ها علنی شد، تا قبل از آن یک مقدار ترس و لرز وجود داشت، یادم می آید در یکی از راهپیمایی ها که در صومعه سرا بودیم یک نفر تیر خورد منتها یادم نیست شهید شهرام طلوعی بود یا برشنورد یا آقای صابر که پایش تیر خورد و از جانبازان انقلاب شد، یکی از این سه نفر بود. یادم می آید بعد از فرار شاه یک کارناوال ماشین راه افتاده بود که به محل ما در جاده کلسر هم آمدند و چراغ ...
در تنگه ابوقریب دقیقاً چه گذشت؟
باورشان نمی شد که می خواهند بروند عملیات اما بعد از گذشت مدتی با دیدن رفتار ما و اتفاقات متوجه شدند که بله مثل اینکه قضیه جدی است. یادم است مهمات و تدارکات نداشتیم. با همان تعداد بچه ها با مهمات محدود در تسلیحات گردان راهی شدیم. حتی یادم می آید که در تسلیحات را شکستیم. مسئول آن نبود و ما نمی توانستیم منتظر بمانیم. کامیون ها آمد و تقریباً تا بعدازظهر نیروهای ما کمی جمع و جور شدند. حرکت کردیم و به پل ...
یادی از سنت دیرینه برف و شیره خوری در چهار چهار!
برف همان برف کلاغ است / هرکس بخورد سه ماه چلاق است ؛ بنابراین سومین برفی که می بارید مشتری فراوان داشت و تقریباً همه مردم و بویژه بچه ها در مناطق سردسیر هرروز قسمتی از آن را در ظروف سفالین می ریختند و با اضافه کردن شیره، روی سینی مسی که بر طاق کرسی قرار داشت می گذاشتند و با شوق و اشتیاق فراوان درحالی که زیر کرسی گرم ونرم نشسته بودند مشغول خوردن می شدند. این خوراکی دلچسب برای کودکان بیشتر از بزرگان تازگی داشت و نقش بستنی های امروزه را بازی می کرد و آن ها در انتظار برف های بعد می ماندند. ادامه دارد ...
می خواستم انتقام کودکان 7دی در قزوین را بگیرم
...: با توجه به اینکه کارمند اداره راه و ترابری بودم و با یک ماشین لندرور کار می کردم؛ یک روز که از ماموریت برمی گشتم سربازان را در چهارراه سپه دیدم که مراقب تظاهرات مردم بودند. وی ادامه می دهد: یک لحظه پشت فرمان با خودم فکر کردم مانند همان ارتشی که در 7 دی با ماشین به صف نفت حمله کرده و کودکان را شهید و زخمی کرده بود؛ من هم به جمع این سربازان حمله کنم و از آن ها انتقام بگیرم اما از تصمیم ...
پیمانکار شرکت برق به دست پسرش کشته شد
به نمایندگی خودرو بردم و پشت فرمان منتظر ماندم تا کار تعمیر تمام شود. ولی چون تمام شب را بیدار مانده بودم، خوابم برد. من از صدای همهمه کارگران نمایندگی خودرو، بیدار شدم. آنها جنازه پدرم را در صندوق عقب ماشین دیده بودند. همانجا بود که با پلیس تماس گرفتند و دستگیر شدم. آن زمان اعتیاد داشتی؟ نامادری ام قبل از این که با پدرم ازدواج کند شیشه مصرف می کرد، ولی بعد از ازدواج مواد را ...
پسر ناخلف به مرگ محکوم شد
آنها را در آبمیوه ریختم و به پدرم خوراندم، اما اتفاقی نیفتاد. برای بار چهارم چند بسته از آن قرص ها را در خورشت قیمه ای که درست کرده بودم، ریختم و پدرم و بچه ها آن را خوردند. نیمه های شب با گاز اشک آور به صورت پدرم زدم و او می خواست حمله کند، اما نتوانست. آنجا بود که با میله آهنی چند ضربه زدم و با طناب او را خفه کردم. سپس جسدش را داخل صندوق عقب خودروی پدرم گذاشتم و در خیابان ...
جادوگر شجاع دل فوتبال ایران و پرسپولیس !
می روند تا او را علیه من تحریک کنند و... اینکه در این اختلاف یا دعوای تاریخی حق با علی دایی است یا علی کریمی را باید به قضاوت همبازیان این دو و مردم گذاشت اما خوب به خاطر دارم اول آبان ماه 1387 بود. علی دایی به عنوان سرمربی وقت تیم ملی که برای تماشای بازی پرسپولیس و برق شیراز به استادیوم آزادی رفته بود به درخواست دو دوست مشترک پایین رفت تا در یکی از اتاق های خالی کنار رختکن پرسپولیس با علی کریمی ...
هنرمندانی داریم که عملِگی می کنند
می خواهید!؟ من ابتدا فکر کردم شوخی می کند ولی کمی بعد متوجه شدم منظورش از تارزان، تارزَن است. بعد از پرس وجوهای مقدماتی، برخی از حاضران جمع گفتند به احتمال زیاد فردی که من سراغش را گرفته ام بیمار است و معمولاً در خانه می ماند اما بعد از پیگیری و هماهنگی با هنرمند مورد نظرمان بالاخره موفق شدیم او را ببینیم. یک نکته بسیار مهم را هم بگویم که همین موردی خاص یعنی عاشیق الله وردی تقی زاده، توسط یکی از ...
این پزشکان در کهگیلویه و بویراحمد راه اخلاق را اشتباه رفتند / قسم فراموش شده/کارگران یگان میلیونی و ...
که یک روز دیگر مراجعه کنند که وی خطاب به من گفت: از روستاهای اطراف آمدیم، حقیقتاً الان هم از همسایه مان پول قرض کردیم، تا توانستیم پدرمان را امروز برای ویزیت کردن بیاوریم و منتظر می مانیم که دکتر بیاید، ناچاراً به این همراه بیمار گفتم؛ به نظر می رسد پزشکان اعتصاب کردند و امروز نمی آیند که بعد از شنیدن حرف هایم ناامید شد. در راهروهای کلینیک های شهر یاسوج و دیگر شهرهای استان بیماران که ...
ما اورژانس فرهنگی هستیم/خاطره اجرای برنامه روی کامیون در میان طالبان
شده است و نمی توانیم بگوییم نبوده است و من همه را از جای دیگری آورده ایم. بارها در جلسات گفتیم یک میوه شروع به رسیدن می کند اول کال است و بعد می رسد. این پروسه راجع به ما هم است. الان وقت استفاده کردن از ما برای اتفاق هایی است که نگرانش هستیم. همیار پلیس که در زمان سردار رویانیان آغاز شد با برنامه ما کلید خورد. نمی گویم شاهکار کردیم؛ بلکه چیزی است که آنان گفتند که بچه ها باعث شدند اینطوری ...
روایت داستانی - مستند حاج آقا خرمگس(7)
خواهرم قبل از انقلاب تنها نام سید احمد آوایی و بهرام درّولی را به عنوان افرادی مبارز شنیده بودم .این را گفتم تا معلوم شود بخش هایی که گفته خواهد شد ، به جز اهواز ، بر اساس شنیده ها ، مطالعات و یا خواندن برخی اسناد می باشد. فرزاد قلعه گلابی نقش استاد، مربی و رهبر بچه های مذهبی خرمشهر بود . آنان نامِ حزب الله را برخود نهادند . فرزاد از نظر مطالعات اسلامی سرآمد بچه ها و مورد قبول همه ...
اتفاق اصلی برجام باز شدن بانک و تجارت بود که رخ نداد/ اغنیاء از عدالت "اقتصاد مقاومتی" خوشحال نمی ...
گفتیم چه کنیم. بالاخره ما را یکجوری درست کردند و گفتند نمی توان بازگرداند و باید رنگ ها را سیاه کرد. در این هیبت درآمدیم، دیدیم این طرفدار دارد و ادامه دادیم. (می خندد) یک روز قبل از رحلت آیت الله هاشمی رفسنجانی من به آرایشگاه رفتم و بعد به مجمع رفتم، بحث داغی هم بود. یکباره آیت الله هاشمی رفسنجانی من را صدا کرد. قبل از آن هم خیلی تند با آیت الله هاشمی رفسنجانی صحبت کرده بودم و ایراد گرفته ...
من و دوست دانا
؟ نگران نباش تا چند دقیقه دیگر خوب و سالم مثل روز اول می شود. بعد آن را از من گرفت و با دست هایش خاک های کتاب را پاک کرد. بعد چسب مخصوصی آورد و برگه های جدا و پاره شده کتاب را سر جایشان چسباند و با نایلونی تمیز و قشنگ آن را جلد کرد و در قفسه کتاب ها پیش دوستانش گذاشت. کتاب از این اتفاق خیلی خوشحال شد و از من تشکر کرد. من هم برایش دست تکان دادم و گفتم دوست عزیز فعلاً خداحافظ تا فردا صبح که من ...
وقتی یک آزمون هم نمی توانیم برگزار کنیم/ مضحکه خاص و عام شدیم
... اقای استوار در مورد زمان ازمون هم حقیقت را نگفته اند اولا ساعت ازمون 9 صبح بود که در کارت ها هم درج شده ساعت ازمون 9 صبح, ثانیا ازمون عمومی ساعت 9:30 برگزار شد. و بعد از اون از ساعت 10:30 تا 11:30 ما در محل امتحان منتظر سوالات تخصصی بودیم که متاسفانه بعد از یک ساعت انتظار اعلام کردن سوالی وجود ندارد و اقای استوار هم سوار بر ماشین با سرعت زیاد و خطرناک که احتمال زیر گرفتن هم بود از بین جمعیت ...