سایر منابع:
سایر خبرها
نامه دختر خبرنگار شبکه خبر به یونسکو
.... نامه دختر سید حمید رضا حسینی به یونسکو به نام خدا سلام اسم من مه سیماست. بابام این اسم رو برام انتخاب کرده. اون می گفت صورتم مثل ماه قشنگه، مثل فرشته ها، شبیه شاپرک ها. من مه سیما هستم اما همه منو به نام پدرم سیدحمیدرضا حسینی می شناسن، می گن شهید شده، می گن تو حج بوده که شهید شده، اما می دونم که پدرم زنده است و یه جایی تو عربستانه، خیلی ...
نامه دردناک دختر خبرنگار ایرانی جان باخته در فاجعه منا
من مه سیماست. بابام این اسم رو برام انتخاب کرده. اون می گفت صورتم مثل ماه قشنگه، مثل فرشته ها، شبیه شاپرک ها. من مه سیما هستم اما همه منو به نام پدرم سیدحمیدرضا حسینی می شناسن، می گن شهید شده، می گن تو حج بوده که شهید شده، اما می دونم که پدرم زنده است و یه جایی تو عربستانه، خیلی وقته که پدر عزیزم رو ندیدم. بابا حمیدرضا کجایی؟ مگه قول ندادی زود برگردی؟ مگه قول ندادی واسم اون ...
متخصص ترین وزیر خارجه تاریخ بعد از انقلاب ایران آقای ظریف است
. - آقای قالیباف شهردار خدمتگزار و مدیر شهری تهران است. زحمات زیادی کشیده است. فکر می کنم مثل شیراک می خواهد 40 سال مبارزه کند تا رئیس جمهور شود. - اگر حالم خوب باشد و در شرایط کار باشم هم به آقای روحانی کمک می کنم هم به آقای قالیباف. من فقط در عمرم به یک نفر گفتم کمک نمی کنم و با او کار نمی کنم آن هم محمود احمدی نژاد بود و بس. غیر از او به همه کمک می کنم. - اگر کسی ...
ربیعی:یارانه 4میلیون نفر دیگر قطع می شود
ببنید کی نون شب نداره واقعا آمار دارید چند کارگر توی ایران داریم که شرمنده زن و بچه شون هستن و در این گیرو دار در شهری مثل تهران اراذل اوباش اندک مونده تو جیب مردم را در روز روشن میزنند و کسی جلو دار انها نیست. دختر مردم را میربایند و یا جلوی مامور عزیزمان لقد مال میکنندوامنیت شهر را به چالش میکشند اما کسی جوابگو نیست. حالا این یارانه رو هم حذف کنید ایرادی نیست.اما در قبال ان باید چیزی به ...
مراسم عزاداری باعث مزاحمت مردم نشود
زنیم؟ به دلیل حدیث. حدیث داریم وقتی می خواهی به فقیر پول بدهی، خودت نده. به بچه ات بده بگو تو به فقیر بده؛ یعنی چه؟ یعنی کمک به فقرا را به نسل بعد هم منتقل کن. می خواهی افطاری بدهی. بگو آقاجان من امسال می خواهم به 20 نفر افطاری بدهم. تو دانشجو هستی. تو دبیرستانی هستی. تو راهنمایی هستی. من این چیزها را می خرم تو به همشاگردی هایت بگو بیایند که این دختر شما، پسر شما سفره بیندازد، افطاری دادن را یاد ...
بازیگر مشهور و رفاقت با فروغ و سهراب!
مرخصی گرفتم و آقای گلستان گفت معلومه ترک هستی با این همه لجبازی. از دفتر بیرون آمدم و بلد نبودم به خانه بازگردم! چگونه از دروس به خیابان لشکر بروم. فروغ یک فولکس داشت. جلوی من ایستاد و گفت بیا بالا. گفتم نه، فقط شما من را راهنمایی کنید که چگونه برگردم. با اصرار فراوانش سوار ماشین شدم. حرف زدیم و حرف زدیم تا به انقلاب رسیدیم. فروغ به من گفت تو خیلی راحت و معصوم هستی و من دوستت دارم. خواست ...
دستور ویژه شاه به گمرک درباره حضور زنان خارجی
بودند که در ایران به قیمت گوشت خوب عرضه کنند و دست چند نفر متنفذ در این کار بود که همه دستگاهها را در اختیار داشتند. سپس گفت مدتی قبل نیز در گمرک مهرآباد بودم در حدود 80 صندوق به گمرک رسید و در اظهارنامه گفته شد که در این صندوقها اوراقی است که مربوط به سازمان امنیت می باشد و چون ما به منظور صحت موضوع یکی از صندوقها را باز کردیم تمام صندوق از اشیاء لوکس پر بود و چون خبر را به همه جا اطلاع دادیم ...
بعثی ها پایکوبی می کردند و می گفتند: دختران خمینی را گرفتیم
نگاهی به من کرد و گفت: قول بده گاهی با یه نوشته ما رو از سلامتی ات مطلع کنی. با ناراحتی گفتم: چی؟ نوشته؟ توی این بزن بزن من چطوری قول بدم، نه نمی تونم، من کاغذ و قلم از کجا گیر بیارم؟ با عصبانیت گفت: با التماس و گریه و زاری، کریم [برادر بزرگ خانم آباد که در زمان وقوع جنگ ساکن تهران بوده است] و از تهران اومدی اهواز، با قلدری، رحیم [یکی دیگر از برادران راوی کتاب که بعدها به ...
علیرضا حیدری: بلد نیستم به خاطر شغلم ریش بگذارم
. ولی برای این که این سیستم را هدایت کنی، خودت باید عوض شوی. یکی از این برندها خودت هستی. تو اگر بخواهی این ماجرا تغییر کند و گشایشی ایجاد شود، باید خودت را تغییر دهی. وقتی فکر عوض می شود، می توانی جامعه هدف را عوض کنی. بعضی مواقع ما از این ناحیه ضربه می خوریم که احساس می کنیم، همه چیز را می دانیم و بعد این باعث می شود که پویایی را از دست می دهیم. کما اینکه وقتی وارد می شویم، بهترین نفر هستیم، ولی ...
آزادی 4 پاسدار پس از 10 روز اسارت
.... در این هنگام پرونده ای را به دست حاج فتح الله دادند و ما چهار نفررا بردند داخل هواپیما و خواباندند. من پرسیدم: شما نمی دانید نادر کجاست؟ - دو نفر از بچه ها با من هستند. آنقدر خوشحال شدم که بی اختیار از جایم بلند شدم و نشستم. سرم از گردنم باز شد. با هیجان گفتم کجا؟ کجایند؟ شما نمی دانید؟ - نه، چه چیزی را؟ - جسدهای نادر و بیژن همراه ماست ...
اسطوره نادر؛ کابوس متجاوزین آمریکایی
تاریخ ایران و اسلام، پر از اسطوره ها و قهرمانان بزرگ و شگفت انگیز است. برخی از این اسطوره ها، رنگی از خیال یافته اند و واقعی بودن آنها محل شک و تردید است. امثال رستم و آرش کمانگیر و ... اما در سال های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و به ویژه در دوران دفاع مقدس، اسوه هایی بزرگ تر و والاتر از همه قهرمانان و اسطوره های تاریخی ما ظهور کردند. تعداد قهرمانان ملی ما در 37 سال گذشته از تمام طول تاریخ چند هزار ساله ما بیشتر است. ...
خانه وفایی
رختخواب بیرون آمده که گفتم: 3 تا پیاز دارید؟ به داخل خانه رفت و اشاره داد همراهش بروم. خانه اش ترکیبی از بوی تخم مرغ و زیرشلواری یک ماه شسته نشده می داد. سعی می کردم وسط آت و آشغال های خانه مبل را تشخیص بدهم و رویش بنشینم تا پیازها را بیاورد. باورم نمی شد. کت قهوه ای رنگ پاره شده آشنایی از زیر مبل بیرون زده بود. دستم را زیر مبل بردم تا کت را بیرون بکشم که یک جسم پشمالو افتاد روی گردنم! یک لحظه ...
بازجویم بدون مقدمه پرسید نادر کیست؟
.... از شدت درد فریاد زدم. دوباره گفت: تو باید راست بگویی و به سوالات من پاسخ درست بدهی. - والله من نمی دانم. - فرمانده قرار گاه کیست؟ دیدم اگر بگویم نمی دانم، فایده ندارد. این بود که دو نفر از اهالی محله مان را برای رد گم کردن گفتم. با کمال تعجب گفت: دروغ نگو. ما می دانیم کی هستند. - اگر می دانید، پس چرا به من فشار می آورید؟ ...
نگاهی بر زندگی شهید بابا ساعی
... صدرکه گفته بود: در امام خمینی ذوب شوید, آنگونه که او در اسلام ذوب شده است,شیفته ی افکار امام(ره) شد. هر وقت سخنان امام پخش می شد ، بچه ها را دعوت به سکوت می کرد . با همه ی وسواسی که در مورد نماز اول وقت داشت ، در موقع پخش سخنان امام ، نماز را به تعویق می انداخت . او قبل از انقلاب نیز مقلد امام بود و همیشه حضرتش را مجتهد جامع الشرایط معرفی می کرد . بعد از انقلاب هم در کلیه ی مسائل سیاسی شهر ...
سردار آزمون: دیر یا زود به مادرید می رسم
شوت هایش دوزخ را در ذهن سیم خاردارها در پلک به هم زدنی به تقدیر بدل می کند را شنیدیم. مدت ها بود دلمان برای چنین گلزن قهاری تنگ شده بود. راستش عمیق ترین اندوه زمین از یادها رفت، وقتی تو با آن پروزاها در برابر سرجوخه های گوام آتش به پا کردی! - خب کسب و کار من گلزنی است و با هر پیراهنی که بازی کنم ماموریتی جز این ندارم. وقتی کی روش اعتماد می کد و کلید خط حمله تیم ملی را در ...
فاجعه منا پیش زمینه ظهور بود که نیاز به قربانی داشت/ تشکر عابدزاده از رهبر انقلاب/ درخواست عسگر اولادی ...
خودت نبودی، تو متعلق به 40 میلیون هوادار بودی، تو متعلق به زن و بچه ات بودی. حق این همه آدم رو فدای حق خودت کردی داداش. آتیشمون زدی رفتی. واکنش عباس عبدی به اظهارات عطریانفر درباره عکس هاشمی پس از اظهارنظر محمد عطریانفر عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران درباره اعتراض یکی از اصلاح طلبان به وی به خاطر چاپ عکس مشترک خاتمی با هاشمی، نظر عباس عبدی را در این باره جویا شدیم.در همین زمینه ...
خواب خوش دشمن برای خرمشهر!
نه تشنه، فقط به خاطر مسائل امنیتی چشماشون رو بستیم. هرکدومشون هم که روی یه صندلی نشستن. با تعجب گفتم: مگه روی هر صندلی چند تا آدم می شینه؟ خلاصه با اصرار و التماس به سلمان، توانستم بعدازظهر، با همان اتوبوس اسرای عراقی که کار تخلیه ی اطلاعات آنها توسط بچه های خودی به پایان رسیده بود، با کمی جابه جایی، با آقای سید مسعود حسین نژاد(1) که با یک ژ3 روبه روی اسرای عراقی ایستاده بود ...
بسیج مردم با شعار هر 9 روز یک بحران
بگوییم ارزش های من با ارزش های تو متفاوت است پس من با تو سیاست مختلفی دارم درست نیست. نکته سوم این است که از تبیین اصلاح طلبی با قطب مخالفش بپرهیزیم. ما در چند سال گذشته اصلاح طلبی را متاسفانه همیشه با قطب مقابلش توصیف کردیم. هیچ گاه نگفتیم خود اصلاح طلبی چیست. به نظر من، برای اصلاح طلبی می توان دست کم از دو منظر تعریف نظری داد. اول اینکه اصلاح طلبی یک حرکت متناقض یا متناقض نماست. پارادوکسال است ...
سجادی: روحانی اولین رئیس جمهور یک دوره ای خواهد شد
... قیام امام حسین(ع) از نظر یزید بسیار شفاف بود، یزید بحث بسیار ساده ای داشت و می گفت من تحت هر شرایطی که وجود داشته، اعلام خلافت کرده ام و در این سیستم خلافت همه باید از من تمکین کنند. امام حسین(ع) هم حرفشان این بود که که من با تو بیعت نمی کنم. که خب این حرف خیلی بدی برای آنها بود و می توانست به صورت خیلی سریعی هژمونیک شود. این در مورد انقلاب اسلامی هم کاملا صدق می کند، چرا که در ...
بانوان در سطوح مختلف به جبهه آمده بودند/ دوره های پزشکیاری را نزد شهید فیاض بخش گذراندم
اولین راهپیمایی را از مدرسه شروع کردم؛ عکس های شاه را از بالای طبقه دوم مدرسه پایین پرت می کردیم؛ بچه هایی نیز بودند که پدرانشان در ساواک یا نظامی بودند و مخالف این انقلاب، که مداوم می گفتند چرا اینکارها را می کنید؟ اما ما پایین پرت می کردیم، از همان مدرسه می گفتند دانشگاه شهید بهشتی سخنرانی است، همه حرکت کنید و آنجا بروید. وی ادامه داد: ما از مدرسه حرکت کردیم و یک دسته بودیم که برای ...
عضو شورای شهر شفت: به شهردار بگویید پولها را ابتدا باید به حساب شهرداری واریز کند / میرزا بلند شو دوباره ...
انحرافی در گیلان ! هرچند وقت یکبار خودشو به منطقه میرسونه تا از نعمات خدادادی گیلان بیشتر استفاده کنه! بچه های گیلان و مازندران رو خوب میشناسه آخه یه مدتی همبازیشون بود بخصوص به شرق گیلانی ها و چابکی ها بیشتر عشق می ورزه! اما نمیدانم چرا باهر حضورش تو منطقه ولوله ای بپا میشه؟! بعد حضور پی در پی چند لیدر اصلاح طلب در گیلان جریان انحرافی هم لیدر خودشو وارد بازار یارگیری ...
از لزوم ارسال سفیران واقعی به حج تا تشریح فاجعه منا از زبان شاهد عینی/ احمدی: سازمان حج کیفیت حضور را ...
کسب کرده بود و قرار بود افشا کند. به من گفت از روابط عربستان و اسراییل خبر داری؟ من گفتم از لحاظ تحلیلی بله ولی از لحاظ اطلاعاتی نه, این انقلابی ترکیه ای به من تاخت و گفت: تو چطور بچه ی انقلاب هستی که اطلاع نداری؟ برادر شهید بیضایی گفت: بن تلال بن عبدالعزیز شاهزاده ی سعودی اخیرا گفته است: " نحن مع اسراییل... " او می گوید,عربستان سعودی و دول عربی طرفدار حمله ی اسراییل به ایران هستند. ...
روایت زنی که رئیسش را کشت
چند گاهی با گوشه چادرش و دستی که دستبند ندارد اشک های دخترش را پاک می کند. دختر می گوید: مامان نباید می کشتی اش، نباید. حالا من با بابا و احسان و حسام چه کار کنم؟ سیامک هم از وقتی که فهمید رفت و پشت سرش را نگاه نکرد. تو به من بگو حالا چه کار کنم با این همه گرفتاری؟ چنددقیقه ای صبر می کنم که دختر آرام شود تا با مادرش صحبت کنم. زن از دختر می خواهد که او را تنها بگذارد، بعد از رفتن دختر ...
گفتارها و کردارهای روزمره!
صف بیان براشون سوا می کنی؟ چرا کسی اعتراض نمیکنه؟ مثل اینکه همه از این اوضاع راضی هستن ! - متصدی نانوایی: برا اینکه نانوایی مال سیلوِ ! - روحانی: یعنی چی مال سیلوِ؟ شما حق نداری اینکارو بکنی؟ من تو صف بودم رفتم و اومدم و اینایی که تو صف بودن منو دیدن ! - من: نون هام را گرفتم و از جمع خداحافظی کردم . واقعیت زندگی اجتماعی ما، از منبع زندگی روزمره استخراج می ...
مروری برخاطرات یادگاران جنگ تحمیلی / دفاع مقدس گنجینه پایان ناپذیر
با مال خود، در جهاد در راه خدا حاضر می شدند که بسیار سخت است. وی دربخش دیگر سخنان خود اظهار کرد: یک خاطره برای شما تعریف می کنم، روزی در یک جعبه 20 عدد انار برای 20 نفر از رزمندگان یک سنگر آورده بودند و هنگام توزیع هرکسی سعی می کرد کوچک ترین انار را بردارد به طوری به نفر آخر بهترین و بزرگ ترین انار رسید؛ این خاطره نمونه ای از فضای ایثار وگذشت را در دوران دفاع مقدس بیان می کند که باید این فرهنگ را ...
روایت یکی از آن 23 نفر؛ از بوسه سرباز عراقی تا مانور تبلیغاتیِ کاخ صدام
سمت دشمن حمله کردیم ولی هرچه گذشت دشمن حلقه محاصره اش را برای ما تنگ تر کرد. دشمن چه زمانی به سراغ تان آمد؟ یا اینطور بگویم چه زمانی اسیر شدید؟ یوسف زاده: وقتی محاصره شدیم؛ من، حسن اسکندری و اکبر؛ دوست زخمی ما که روی دست مان مانده بود و به شدت خون از بدنش می رفت، تنها و غریب در حلقه دشمن گیر افتاده بودیم و هیچ راهی برای فرار نداشتیم. انگار جز ما سه نفر کسی آنجا نمانده و همه ...
معضل عقل های عاریتی در فضای مجازی
جعلی دفاع می کنند که آدم حیران می ماند. یا به جای شادمانی از اینکه کسی اشتباهشان را تصحیح کرده است، شروع می کنند به طرفشان متلک پرانی که مثلاً؛ شما بیا بهترش را بنویس، یا؛ همه مشکلات مملکت حل شده بود، همین مونده بود! و... از این گونه حرفهای خاله زنک بازی... چند شب پیش در یک برنامه زنده تلویزیونی، یک هنرپیشه معروف آمده و روی آنتن زنده، حکایتی بسیار بی ادبانه را نقل کرده- که در یادداشتی ...
تونی آدامز: شکست ناپذیر ها میراثی نداشتند، چون در آرسنال کسی دفاع کردن نمی داند (بخش اول)
فرانسوی موفق باشیم. خوش شانس بوده ایم که در گرجستان، قبرس و صربستان بازی کردیم (دور مقدماتی لیگ اروپا) و از سد حریفان گذشتیم. 14 سال در آرسنال بودی و 699 بازی برای این تیم انجام دادی و ده جام به دست آوردی. بهترین خاطره ات از این باشگاه؟ برای تعریف همه آن لحظات وقت نخواهیم داشت. خوش شانس بودم که برای باشگاهی فوق العاده بازی می کردم. به عنوان یک بچه مدرسه ای در سال 1979 به آرسنال ...
قانونی که آمریکایی ها را از کودکی وحشی بار می آورد!(پاورقی)
حرف می زنی. گری نیم خیز سربلند کرد و گفت: خفه شو فیلیپ! تو هم مثل سرگرد می مانی! تو هیچ چیزی از یهودی ها نمی دانی! بیچ غرولند کنان گفت: فیلیپ درست می گوید، همه تان خرافاتی هستید و قیل و قال زیادی می کنید! آکاردی با پادرمیانی گفت: پس کن بیچ! همه می دانند که تو با یهودی ها میانه خوبی نداری! این حرف را هم از روی کینه می گویی. من گفتم اصلا احساس خوبی ندارم، قضیه این بار ...
کوچ غریبانه لک لک ها ازشهرهای خوزستان
دیروز به اتفاق یه دوست قدیمی که سالهای زیادی بود ، همدیگه رو ندیده بودیم با یه حس نوستالژیک مشترک وبه یاد ایام ماضی بر مرکب دوچرخمان نشستیم تا اندکی از حس گمشده خودمونو در خیابونای شهرمون جستجو کنیم . دوستم چندین سال بود که خارج از ایران زندگی می کرد. یهو کنار تانکی آب توقف کرد و مبهوت به بالای تانکی اشاره کرد که : پس لک لک ها کجا هستن ........ با حسرت گفتم ، سالهاست کسی لک لکی بر فراز ...