سایر منابع:
سایر خبرها
جانباز شیمیایی که در اوج کرونا جهادگر شد + تصاویر
. به فرمان امام خمینی (ره)، راهی خط مقدم شدم. نزدیک دو سال مهمان جبهه ها بودم. یک روز که از جبهه برگشته بودم، عکسم را بین شهدای هوانیروز دیدم! شهید شده بودم و خودم خبر نداشتم. چه سعادتی! با خنده به یکی از دوستانم در هوانیروز که سرباز عقیدتی سیاسی بود، زنگ زدم. گفتم برادر! من شهید نشده ام. من زنده ام. عکس مرا از بین شهدا بردارید. نذری که از روزهای جنگ شروع شد اواسط جنگ بود. سال 1364 ...
من حسن روشن، زبانم 38 بخیه خورد!
...> در سال 50 در ماده 200 متر سرعت و 5000 متر استقامت که در فضای باز برگزار شد مقام دوم آموزشگاه های تهران شدم و البته در 100 4 امدادی مقام نخست را کسب کردم. *اولین اتفاق فوتبالی شما در چه سالی رقم خورد؟ در همان سال (1350) با تیم منتخب دبیرستان مان که نراقی نام داشت عنوان سوم آموزشگاه های تهران را به دست آوردیم و بعد توسط نادر لطیفی برای مسابقات اموزشگاه های ایران دعوت شدم. در این ...
آرمانهایی که به حرمان بدل شدند
بودند و بلاتکلیف. سلام گفتم و پرسیدم: چه خبرشده؟ راسته ماجرا؟ نصیری نهان روشانه درآمد که: حال امام خوش نیست. عصبانی شدم و گفتم: مدت هاست که حالش خوش نیست. برای همین نصف شب ما رو زابراه کرده ای؟ هنوزهم نفهمیده ام که چرا با اینکه دنبال من فرستاده بود سعی درمخفی نگهداشتن خبر داشت. خشمگین از اتاق شیشه زدم بیرون و با شتاب به راه افتادم که برگردم خانه، که شاپورکاظمی گریان خودش را به من رساند و گفت: ولش کن ...
این پرستارمی خواهد گمنام بماند/ماجرای پرستار گمنام؛ ایثار یا خودکشی
کردند دچار ضعف و بی حالی شدم. یک سرم به من تزریق کردند، کمی حال عمومی ام بهتر شد اما آن دردهای مرموز هنوز با همان شدت در بدنم می تاخت. نیم ساعت بعد از آن اتفاقی که برایم افتاد یکی از بیماران بدحال ایست قلبی کرد. یک ساعت تلاش کردیم تا او را احیا کنیم و بعد از کلی تلاش و به لطف خدا، بیمار که زنی میانسال بود به زندگی برگشت. وقتی به خودم آمدم دیدم دردها هنوز سرجای خودش هست و با شدت ادامه دارد ...
یتیمانی در فقدان پدر دور از وطن ماتم گرفتند
مرا به زاویه کنار پله آسایشگاه سه کشید و گفت چیه پسر چت شده، با نگاه به چشمان مجید بغضم ترکید، گفت چی شده گفتم امام، امام، امام مرد با شنیدن این کلام سیلی محکمی به صورتم زد و گفت تو هم شدی شایعه پراکن؟ این چیه میگی؟ گفتم به خدا شایعه نیست من از دهن عمید نزار شنیدم، از رفتار و سیلی محکم مجید که همیشه برای من مثل برادر بزرگتر بود و مرا در همه کارهایم تشویق می کرد خیلی ناراحت شدم و سیلی اون را بهانه ...
ماجرای عکسی که حضرت آقا سراغش را گرفت/ پیغام حاج قاسم برای دخترم در دیدار با رهبری
.... وقتی او شهید شد ما رفتیم خانه شان برای شرکت در مراسم. خانمش را که می دیدم حس می کردم خودم را می بینم. در مراسم سوم آنقدر این حس در من قوی شد که به اسماعیل زنگ زدم گفتم مرا برسان خانه خودت برگرد از بس حالم بد شد. حس می کردم این اتفاق یک روز بالاخره برای من پیش می آید و نرگس من هم مثل بچه های شهید سلطانی می شود. شهید خانزاده هر وقت سر مزار شهید سلطانی می رفت حال و هوایش عوض می شد و شش ماه بعد ...
ورزی: ساختن سریال درباره امام خمینی (ره) توفیق الهی بود/ شباهت بازیگرمان به امام(ره) برخی را شوکه کرد
پرسید شما امام را از نزدیک دیدید؟ گفتم بله میلیون بار ایشان را از نزدیک دیدم منتهی نه با چشم جسمانی خودم یک وقت هایی آدم کسی که محبوبش است و دوستش دارد را با قلبش می بیند و من همیشه اینطور بودم و بسیاری از افراد هم به این شکل بودند و هستند. فکر می کنم بسیاری از مردم این شناخت را نسبت به امام پیدا کردند حداقل در 8 سال دفاع مقدس شما منویات ایشان را از ایوان جماران می توانستید به وضوح ببینید. ...
روایت روز رحلت فرمانده از زبان یاران در گهواره
دوران جنگ هفت بار مجروح و سه بار اسیر شدم اما توفیق ملاقات امام را نداشتم با حزن و اندوه به خواب رفتم در عالم خواب حضرت امام را دیدم ایشان گفتند ناراحت نباش من را ملاقات می کنی . برای مراسم تشییع و تدفین حضرت امام راهی مصلای تهران شدم، انگار تهران روز محشر بود از خیل عظیم مردم، جمعیت را که دیدم با خودم گفتم هنگام وداع هم نمی توانم امام را زیارت کنم اما دلیل خوابی که دیده بودم چه بود؟ در ...
از روزی که به خواستگاری میهمان غریبه بله گفتم زندگی ام تباه شد
نتوانستند مسافرخانه ای برای اقامت چند روزه پیدا کنند، این بود که پدرم مسافرانش را به منزل آورد و ما چند روز از آن ها پذیرایی کردیم. پدرم نیز در این مدت بدون دریافت پولی، آن ها را به تفرجگاه ها و مراکز دیدنی مشهد برد. حدود دو سال از این ماجرا گذشته بود که روزی همان خانواده به همراه پسرشان به منزل ما آمدند و از من خواستگاری کردند. پدرم که مدعی بود در طول همان چند روز آن خانواده را شناخته است، بدون انجام ...
روایتی متفاوت از یک خانواده پرستار در کوران کرونا/ خانه ما بیمارستان است
، رومینا هم که رشته تحصیلی اش ریاضی بود کنور تجربی را امتحان داد و پرستاری قبول شد، این همان چیزی بود که من می خواستم از این رو همه تلاشم را برای اتمام تحصیل فرزندانم کردم. دو فرزندم به طور همزمان، پنج سال پیش وارد بیمارستانی که خودم مشغول فعالیت بودم، شدند و شروع به کار کردند، به جرأت می گویم بیش از هر جای دیگری در بیمارستان ارتباط داریم، گویی خانه دوم ما همین جا است. خانم مهدوی ...
از آزادی گنجشک به خاطر امام خمینی تا دختر ناشناسی که خبر فوت امام را داد
به تلفن خانه ما زنگ زده و می گفت امام فوت کرده مادرم حرف من را جدی نمی گرفت تا اینکه رادیو رو روشن کردیم و از رادیو شنیدیم که امام فوت شده و آن دختر راست می گفت، مادرم خیلی ناراحت شد و باورش نمی شد شوکه شده بود من از ناراحتی مادرم ناراحت شدم انگار یکی ازعزیزانم را از دست دادم آخرش هم نفهمیدیم آن دختری که پشت تلفن چه کسی بود. امام خمینی بابای همه بچه ها است پیر محمدی دیگر ...
غم فقدان امام، همچون از دست دادن عزیزانمان سنگین بود/ داغ نبود امام خمینی، با رهبری امام خامنه ای فروکش ...
عزای امام به گریه نشستم. این شهروند قزوینی اذعان کرد: امام برای ما حجت تمام بود. رساله و کتب زیادی از ایشان داشتم و دارم به قدری امام را درک کرده بودم که هضم رحلت ایشان برایم قابل تحمل نبود. با خودم می گفتم که هیچ چیز نمی تواند این بار سنگین را از دوشم بردارد. وی ابراز کرد: برای جبران بخش کوچکی از زحمات امام راحل در تمام مراسم های ایشان شرکت می کردم، در آن زمان مرحوم آیت ...
اهالی اسدآباد از حس و حال روزی که بنیانگذار انقلاب رفت می گویند
و امروز 14 خرداد سالروز سالگرد همان امامی است که نور و امیدش را به این سرزمین تزریق کرد. در چهارده خرداد سال 68 امام خمینی دار فانی را وداع گفتند و به دعوت حق لبیک. در این روز تمام ایران لباس سیاه به تن پوشید و در فقدان این مرد بزرگ عزا دار شد. 14 خرداد برای ما ایرانیان یادآور مردی است که برای مان انقلاب آورد و در سایه لطف و مهربانی اش توانستیم به آرامشی برسیم به پهنای همین ...
راه امام خمینی راهی است که امام محمد باقر (ع) آرزویش را داشت
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از ساری، شهید میر رمضان اسماعیل پور علمداری فرزند میرحسن در تاریخ 22 آذر 1339 در بابل به دنیا آمد و در تاریخ یکم آبان 1362 در مریوان به شهادت رسید. وصیت نامه شهید میر رمضان اسماعیل پور علمداری : بسم الله الرحمن الرحیم این نوشته ها را به تنهائی و با فکر آرام و با آسوده و در دل شب ...
داستان مبارزه زنی به نام تنتا با کرونا
را به تنم مالیده بودم و می دانستم که مبتلا می شوم، چون این ویروس آن قدر ناشناخته است که نمی توان روی آن حساب وکتاب کرد. دائم می گفتم توکل بر خدا باید بروم و حواسمان به مردم باشد. او در مورد احساسش وقتی متوجه ابتلای خود به ویروس کرونا شد، می گوید: خیلی ناراحت بودم، چون حالم داشت بد و بدتر می شد، همان روزی که تست من مثبت شد تست حدود 30 نفر دیگر نیز مثبت شد و من به مردم می گفتم که نگران نباشند ...
امیرحسین اصلانیان: پروین تصمیم گرفت شنا کند و تا آمد قایق را بگیرد، قایق به سمت آب برمی گشت
و در آن جا آب درمانی کند. مثلا سر ظهر از درون استخر، تمرینات تیم را مشاهده می کردم. با خود می گفتم که بیچاره بازیکنان که باید در این هوای گرم بازی کنند. از طرفی نیز می گفتم من در تمرین نیستم و احتمالا از چشم مربی افتاده ام. به هر حال در دل خودم بسیار ناراحت بودم. روز آخر اردو طبق عادتی که وجود داشت، به همراه چند نفر از محلی های رامسر دو الی سه قایق شدیم و به حدی وسط آب رفتیم که دیگر ساحل دیده نمی ...
حجازی: جوانان فرانسوی علف های زیرپای امام را برای تبرکی جمع آوری می کردند
به گزارش ایسنا، حجت الاسلام والمسلمین سید محمد جواد حجازی، معاون دانشگاه آزاد اسلامی بیروت در نشست وبیناری با زائران امام (بیروت) با اشاره به دیدار با امام خمینی (ره) و الهام و آرامش گرفتن از ایشان گفت: در نجف اشرف هنگامی که کودک بودم پدرم سید مهدی حجازی شاگرد امام بود و سال های طولانی در بحث خارج ایشان حضور می یافت و گاهی نیز مرا با خود می برد و در درس امام خمینی در نجف اشرف در مسجد شیخ انصاری ...
اولین و آخرین خواننده ای هستم که با امام دیدار داشتم/ دریغا یک روزه و با یک سینتی سایزر ضبط شد/ صداوسیما ...
به گزارش خبرنگار ایلنا، چهاردهم خردادماه یادآور یکی از مهم ترین اتفاقات تاریخی کشور است. در این روز امام خمینی (ره) پس از مدت ها بیماری به دیار باقی شتافت و حضور گسترده مردم و عزاداری آنها در خیابان ها، نشان از غم سنگینی بود که بر دل ملت ایران باقی ماند. یکی از آثاری که چند ساعت پس از درگذشت امام خمینی (ره) به همین مناسبت تولید شد و از رادیو و تلویزیون به گوش مردم رسید، آهنگی بود که دریغا نام داشت و محمد گلریز خواننده آ ...
دختر جوان؛ قربانی هوس های شوم
.... برادرانم با دیدن این وضعیت اسفبار، مرا رها کردند و من هم فقط با مواد مخدر زندگی می کردم. خیلی تنها بودم و دیگر هیچ کدام از دوستانم در اطرافم دیده نمی شدند. به ناچار با مرد معتادی ازدواج کردم که از او مواد مخدر می خریدم. چند ماه بعد آن مرد نیز مرا در حالی رها کرد که دیگر همه ثروت ارثیه ام را هم دود کرده بودم و نمی توانستم به راحتی مواد مخدر مصرفی ام را تامین کنم. در همین شرایط انگشتر طلای ...
امنیت و آسایش امروز نتیجه ایثار شهداست
جبهه رفت و آمد داشت. بخاطر دارم آخرین بار از محله ی باغرود به جبهه رفت و آن روز مدام سفارش درس هایم را می کرد. دوست داشت من معلم بشوم. آخرین بار که به جبهه رفت چند ماه آنجا بود و بعد شهید شد. ایشان بسیار روی مساله حجاب و نماز تاکید داشت و می گفت اگر شهید شدم دوست ندارم از بنیاد شهید چیزی طلب کنید. وی در بیان روزهای پس از شهادت پدرش گفت: من نسبت به خواهر و برادرانم بیشتر به پدر وابسته بودم. وقتی ...
خرداد 68 بام ایران را به عزا نشاند/ رحلت امام خمینی(ره)؛ داغی همیشگی بر قلب ایران
روشن کنم متوجه شدم که خراب است و روشن نمی شود، حول و هوش ساعت هفت و 45 دقیقه بود که دیدم مردم به خیابان ها آمده و عزاداری می کنند، با وجود اینکه می دانستم امام در بستر بیماری به سر می برند اما یک لحظه هم نخواستم به این فکر کنم که شاید برای ایشان اتفاقی افتاده است، همش در دلم خدا خدا می کردم و ترس و اظطراب در وجودم بود. علی پور درحالی که اشک در چشمانش حلقه زده می فزاید: با همه نگرانی که ...
خاطراتی از زندگی امام خمینی در ویکی آنا
کرد و فرمود: این میز را بخور. گفتم: بله آقا؟ فرمود: این میز را بخور. حاج احمد آقا و نوه امام (خانم اعرابی) هم بودند که زدند زیر خنده. خود امام هم خندید و بعد گفتم: آقا من که نمی توانم میز را بخورم. امام فرمود: همان طور که تو نمی توانی این میز را بخوری، من هم نمی توانم هر روز کباب بخورم. این هم مال ننه ات! من که از زیارت ایشان سیر نمی شدم، یک بار دیگر خودم را در صف دست بوسی جا زدم و ...
شهیدی که در دیدار با امام (ره) متحول شد/ جماران محلی برای بازگشت کاکا
درباره منافقان سخن می گفت. در میان بیاناتش سه بار تأکید کرد: پس کی می خواهید به راه راست برگردید؟ احمد می گفت: من احساس کردم هر سه بار امام این حرف ها را به من می گوید. آن روز نقطه شروع و برگشت من شد. کلام امام و حتّی نگاه امام تأثیر شگرفی در وجود شهید کاکا گذاشت. پس از مراجعت بلافاصله همه نوارها، عکس ها و ابزاری که بوی نفاق می داد را در حیاط خانه آتش زد و در اولین فرصت به مسجد ...
خاطرات جالب خادم خارجی امام خمینی!
بیان این که امام چنان ابهت و عظمتی برای من داشت که خیال می کردم همه دنیا اوست و مدام می گفتم : چرا زندگی بعد از امام باید ادامه داشته باشد، همان شب یاد عهدم با امام افتادم و حسرت خوردم که ای کاش امام زنده بود، نمی دانم با چه حالی برای ایشان نماز وحشت خواندم. بیشتر بدانید : امام خمینی رفت و حادثه ها آمدند گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ seemorgh.com/culture منبع : afkarnews. ...
مسیحیت دیگر نیازهای معنوی من را برآورده نمی کرد
من را به سمت اسلام جلب کرده است ، نظم و انضباط عبادی است. پنج بار در روز نماز فرصتی برای روی آوردن به پروردگارت است. پس از آن ، من سعی کردم بیشتر در مورد دین بخوانم و به آن نظم و انضباط احتیاج داشتم. من فقط به نظم و انضباط نیاز داشتم و فکر کنم راه درست برای من نیز همین بود. در مسیحیت سخنان غیرقابل پذیرشی وجود داشتند مانند اینکه مسیح فرزند خدا است. اولین بار که مسلمان شدم هیچ چیز درباره ...