سایر منابع:
سایر خبرها
فالاچی: هر جا خبری هست، من آنجا هستم
کار روزنامه نگاری دل بسته بودم که قدرت رها کردنش را نداشته باشم. پس، یکسره روزنامه نگار شدم. اوایل، خبرنگار هنری بودم، راجع به مسائل هنری می نوشتم. راجع به سینما و تئاتر و دست اندرکاران این دو هنر. یادم نمی رود که آن روزها یک هفته تمام به خانه سوفیا لورن تلفن زدم تا با او مصاحبه ای کنم. اما او وقت ملاقات نداد. هنوز هیچ کس مرا نمی شناخت. بعد که نام اوریانا فالاچی در دنیا نامی شد، سوفیا ...
شهاب حسینی در کنار برادر بزرگش + عکس
...، برای ادامه تحصیل به دانشکده خلبانی رفتم ولی چون دو تا از برادرانم در آن زمان قبل از انقلاب سیاسی بودند، اخراجم کردند. بعد از آن رفتم رشته زبان و ادبیات انگلیسی و سرنوشت طوری رقم خورد که دبیر بشوم. 30سال کارمند آموزش پرورش بودم. البته فعالیت های دیگری هم داشتم؛ مثل فعالیت های تجاری. در کنار این فعالیت هایی که گفتم، شعر هم می گفتم و داستان هم می نوشتم. حتی یادم هست چند فیلمنامه هم ...
فراز و نشیب زندگی عشقی آنتوان دوسنت اگزوپری، خالق شازده کوچولو!
اگزوپری وقتی که این جمله را از زبان شازده کوچولو می نوشت در صادق ترین لحظهٔ زندگی اش بود: من خام تر از آن بودم که راه دوست داشتن او را بدانم. به گزارش دی ولت، نشریه آلمانی،از آخرین زندگی نامه مربوط به آنتوان دوسنت اگزوپری که حدود دو دهه پیش منتشر شد: در کتابی که پس از انجیل پرفروش ترین کتاب دنیاست، شازده کوچولویی در سیاره ای بسیار کوچک از گل سرخی با چهار خار نگهداری می ...
روایت فارس من | بابای مدرسه از نمای نزدیک؛ به من می گویند برو جاروات را بکش!
تا بچه بودیم. من تا سوم راهنمایی درس خواندم و بعد وارد بازار کار شدم. توی قنادی کار کردم، بعد رفتم سربازی، جوشکاری کردم و کارهای مقطعی دیگر. مدتی هم در شهرک سینمایی غزالی کمک آشپز بودم. آنجا فقط زحمت کشیدم و کار کردم؛ بدون هیچ خاطره ای. انگار خودم را به فراموشی اجباری زده ام، از بس چیز خوشایندی برای یادآوری پیدا نمی کنم. 3| سال 1389، با 200 هزار تومان حقوق، به عنوان آشپز وارد آموزش و ...
روایت جالب محمدرضا شفیعی از مراسم معارفه رئیس جدید حوزه هنری
آب شدم ...شاید این جمله تذکری باشد برای همه مدیران هنری و هنرمندان. . گفت؛ . "کاش جای شما بودم و کاری برای فرهنگ کشورم می کردم" . شوخی یت گرفته حاج حسین اقا...! کاش ما یک دقیقه از عمرمان جای شما بودیم کاش می فهمیدیم شما کجاها را می بینی که ما نمی بینیم و ای کاش... . . . - خدایی عکس نپیچوندم با اجازه یکی از همکاران حوزه هنری اوردم بیرون! انتهای پیام/ ...
هنر با پولسازی سازگار نیست
پدر چنان در بین هنرمندان محبوب بود که در سال 1342 که نزد استاد بهزاد رفتم، به من گفت اگر دختر رضاشاه بودی قبولت نمی کردم، اما من مدت ها نزد پدرت کار کرده ام و با همان لهجه اصفهانی هم به من گفت که حسین تو بالاخره یک چیزی می شوی. استاد بهزاد هم طراحی را به من آموخت. بعد از او، نزد استاد مصورالملک رفتم که طرح هایی به من داد و از من خواست آنها را طراحی کنم. می گفت تو قلم را مثل شمشیر به دست گرفته ای و داری به جنگ مردان می روی. ...
اینجا مسلمان خانه رضاست/ ماجرای دختر مسیحی که از عشق امام رضا (ع) مسلمان شد
(ع) پیش آمد من دوباره با مشتری خودم تماس گرفتم گفتم یادت هست برای کربلا گفتی، حالا این پول را بده تا به کربلا بروم او 300 هزار تومان به من داد و بدون پاسپورت از مرز مهران خارج شدم و به کربلا رفتم. معتقدم من را همان مادر حضرت علی اصغر(ع) از مرز رد کردند. با ذکر یا رباب یا رباب از مرز عبور کردم با اینکه اعتقادی نداشتم اما خواستم کمکم کند و به عنوان یک مادر، غریبی بچه اش را درک کنم. آغاز ...
روایتی خواندنی از یک شب حاج قاسم بین نیروی دشمن
...: امر دست خداوند است، 26 ساله بودم که معرفی شدم به پادگان قدس و بعد از آموزش عازم جبهه شدم و بعد از 45 روز اول به کرمان برگشتم. شبی که با حاج قاسم بین عراقی ها غذا خوردیم در مرحله دوم رفتم اهواز که من را انداختن بندر فاو که سه منطقه کارخانه نمد، خورعبدالله و منطقه ای به نام البهار بود، وقتی رفتم حاج قاسم من را دید و گفت: آقای افزون شهید نشدی گفتم نه من هنوز لیاقت نداشتم گفت: تو ...
گزارش تسنیم از روایت روزهای سخت بیماران مبتلا به کرونا در همدان/ شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
همدان بستری شدم. شرایط بسیار سختی داشتم. پس از ترخیص از بیمارستان مدتی نیز در خانه و قرنطینه بودم. در تمام این مدت در این فکر بودم که چگونه و در چه مکانی به این ویروس مبتلا شدم تا اینکه به یاد آوردم یک هفته پیش از بروز بیماری در مراسم تشیع جنازه یکی از دوستانم شرکت کردم و تا دو روز پس از آن نیز برای فاتحه خوانی به گورستان می رفتم. این بیمار گفت: استفاده از ماسک را کاری خنده دار می دانستم و ...
ابراهیمی: فکر نمی کردم هواداران استقلال به من فحاشی کنند
لیف را روشن کنند و بعد به من زنگ بزنند. 10 روز در خانه نشستم و دیدم هیچ خبری نشد. از سوی باشگاههای دیگر هم تحت فشار بودم و باید زودتر به پیشنهادات پاسخ می دادم. البته بعضی از مدیران وقت استقلال شایعه ای به راه انداختند که امید ابراهیمی قبل از جام جهانی قراردادش را امضا کرده و تمام اینها بازی است و سرکاری! دقیقا یادم است. چالشی برای من درست کردند که امید از قبل بسته. خدا شاهد است. ...
رسول جعفریان: اندیشه دیروز پاسخگوی ایران فردا نیست
از همان اولین سال ها، با کارهای آقای ابوالحسنی درباره آقای مطهری و بعد هم شریعتی، موافقتی نداشتم و هیچ وقت آن کارها را از نظر تاریخی جدی نگرفتم. به اصطلاح سعی می کردم در یک وضع معتدلی خودم را قرار بدهم. این روزها دیدم آقای سروش در درس های دین و قدرت، بنده را با آقای ابوالحسنی اشتباه گرفته اند و گفته اند که فلانی یعنی من آن وقت ها در دام برخی افتاده بودم. ایشان فکر کرده اند نویسنده کتاب مطهری افشاگر... که یادداشت های مرحوم مطهری را علیه اسلام شناسی مرحوم شریعتی منتشر کردند، بنده بوده ام. در حالی که مرحوم آقای ابوالحسنی بود که یادداشت های آقای مطهری بر کتاب های شریعتی را منتشر کرد نه بنده. ...
کادر درمان کرونا منتظر استوری های این طلبه بودند/ وقتی حاج آقا حاضر شد قید محاسنش را بزند!
این نیت که از این بچه های گمنام که بی سروصدا دارند زحمت می کشند، نام ببرم و به آن ها روحیه بدهم، در این برنامه حاضر شدم و الحمدلله آن برنامه هم حسابی برای بچه های جهادی روحیه بخش بود. استوری حاج آقا فلاح از فعالیت جهادی دانشجویان در شهر سیل زده آق قلا حاج آقا! حالا که شما می گویید، حلّه... *اصل ماجرا چه بود؟ فعالان طناز در فضای مجازی، کم نیستند. خودتان به تحلیلی از ...
آن قدر ها هم اوضاع بد نیست
بلند زد زیر گریه. بین خاطرات خوب ساختمان گل ها، آقای معلم ساکن طبقه اول را به خاطر آوردم. یک روز وقتی به محل کارم رفته بودم، متوجه شدم تلفن همراهم را در خانه جا گذاشته ام از سر چهارراه دور زدم و برگشتم. وقتی قصد داشتم مقابل آپارتمان خودرویم را پارک کنم خودروی دیگری جایم را گرفت. عجله داشتم و می خواستم فوری برگردم از طرفی آقای همسایه را تا آن روز در ساختمان ندیده بودم. وقتی از خودرویش پیاده شد ...
سلطان دلار و سکه قیمت ها را پایین نگه میداشتند!
صحبت کنم. او تأکید داشت که نام خانوادگی اش در این گفتگو استفاده نشود و با این شرط از راه و رسم کار در بازار ارز به عنوان یک دلال صحبت کرد و برایمان از راه و رسم نظرباز های بازار ارز گفت؛ افرادی که طبق تجربه کاری شان هر روز حکم به وضع خوب یا بد بازار می دهند و بر این اساس دست به خرید و فروش می زنند. چند سال است که به عنوان یک دلال کار می کنید؟ از سال 75 وارد سبزه میدان شدم و ...
گفتگو با دانشجوی تازه مسلمان ژاپنی : به فرهنگ اسلامی و حلال علاقه مند شدم
ه برای کودکان در یتیم خانه کامبوج بود. کارهایی از قبیل آموزش انگلیسی و علوم علمی، ساخت مدارس بود. شما شش ماه در خارج از کشور در برونئی تحصیل کرده اید. لطفاً بگویید که چرا برونئی را انتخاب کردید؟ خلاصه بگویم بنظرم هدایت خداوند بود. به دلیل فعالیتم در کامبوج ، تا حدودی من به آسیای جنوب شرقی جذب شدم و با توجه به شرایط پروژه ها به عنوان کاندید در کشورهای مالزی وفلیپین انتخاب شدم. ...
معلم خصوصی شیطان صفت؛ راز خودکشی های دختر پشت کنکوری
من هم مثل خیلی از والدین نگران کنکور دخترم بودم. به محض این که از دوست و آشنا تعریف یکی از معلمان خصوصی را شنیدم سریع دخترم را بدون هیچ تحقیقی به آن مرکز بردم تا از دوستانش عقب نیفتد... آن روز مثل روز های قبل که به اداره آمدم، زنی سراسیمه با در دست داشتن نامه ای از دادگاه به من مراجعه کرد و سراغ رئیس پلیس را از من گرفت. وقتی از ماجرای نامه اش جویا شدم، مثل این که همدمی پیدا کرده باشد ...
سلاخی شدن پدر به دست پسر مرموز! +عکس
بود اعلام گذشت کرد. وقتی سعید در جایگاه ویژه ایستاد گفت: من و پدرم به خاطر بلند بودن صدای ضبط با هم درگیر شدیم و من در یک لحظه کنترل اعصابم را از دست دادم و او را کشتم. وی درباره اظهارات قبلی اش درباره انگیزه قتل گفت: نمی دانم چرا قبلا چنین حرف هایی را مطرح کرده بودم. آن زمان حال روحی ام بد بود و به همین خاطر چنین حرف هایی را زده بودم. من از قتل پدرم پشیمانم و تقاضای بخشش دارم. در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند ...
عاقبت رباخواری (حکایت اهل راز)
بکلی پرید. نشستم تا صبح شد. حال نماز خواندن نداشتم. رفتم در خانه میرزا جوادآقا و محکم در زدم، میرزا جوادآقا از پشت در گفت: چه خبره؟ چه خبره؟ حالا یه چیزی بهت نشون دادند نباید که این طوری کنی؟! گفتم من همچو چیزی دیدم. گفت بله، شما مقامی پیدا کرده اید. این مکاشفه است. آن رفیق بازاری شما رباخوار بود و در آن ساعت داشت نزع روح (روح از بدنش کنده) می شد. من تاریخ برداشتم. بعد کاغذ آمد که آن رفیق ما در همان ساعت فوت کرده است. کتاب: شرح حال آیت الله العظمی اراکی، ص299 ...
آقای خاتمی تضعیف شده، اما محبوب است
... *سر نحوه برخورد با آقای عبدی از کوره در رفتم *آقای مهاجرانی به ما می گفت شما تهاجمی هستید *نیروهای امنیتی اوایل انقلاب بخشی از جریان دانشجویی را جذب کردند *به دلیل مواضع روشنفکرانه و بیش از اندازه نزدیک بودن به آقای منتظری هیچ وقت نه به وزارت اطلاعات دعوت شدم نه سازمان مجاهدین انقلاب *مصطفی موسوی همشهری من نیست هم استانی است *بخشی از ...
حاجیلو: جرم من برای دفاع از استقلال، دستبند و زندانی شدن بود
انجام داده بود، اما هیچ کدام از مسئولان وقت و پیشکسوتانی که طبقه چهارم باشگاه مستقر هستند، پاسخی به اظهارات او ندادند. من مدیر تیم استقلال بودم که مدیررسانه ای وقت باشگاه گفت که امیرحسین فتحی، مدیرعامل استقلال خواسته جوابیه بدهم. برای دفاع از استقلال گفتم که شما (نکونام) از بغل استقلال پول گرفتی و حالا جلوی حضور تیم در آسیا را می گیری؟ شما در اندازه ای نیستی که درباره قدمت 70 ساله استقلال حرف بزنی ...
شوخی های شبکه های اجتماعی؛ پشم چین گوسفند چند؟
بحث کردن که دخترارو جذب خودم کنم. گرم بحث بودم که یکیشون آروم دستمو کشید از جمع دورم کرد گفت ببین روبان اونیه که دور کادو میبندن احتمالا منظور تو رمانه. رضا این داستان سحرخیز باش تا کامروا بشی همش الکیه. شما دیر پاشو، ولی صبونه سوسیس تخم مرغ بزن به جا یه بار دوبار کامروا می شی. یوسف ازبکستان واسه جذب گردشگر گفته به هرکی اینجا کرونا بگیره 3000 دلار میدیم ...
تجربه من از کنکور دکتری 98
زمان و کم بودن آن و سایر مواردی که اضطرابم را بیشتر می کرد فکر نکردم، ساعت ها و روزها و ماه ها برای این آزمون تلاش کرده بودم و نباید این زحمت ها به هدر می رفت. این تمرکز اثر کرد و موفق شدم با کنترل بیشتری بر روی خود و بدون استرس آزمون را تا انتها پاسخ دهم. روز خاص اعلام نتایج کنکور دکتری 98 من خودم را برای دیدن هر نوع نتیجه ای آماده کرده بودم. ممکن بود قبول نشده باشم، برای ...
تو دیه نیخوا اَ ای مارزَده طرفداری کنی
عمه جواب درستی نشنیده بودم که بی بی صدایم زد... - گلااااااااب.. . - بله بی بی؟ - بیا ننه... رفتم توی آشپزخانه و قیافه درهم بی بی را که دیدم، لَرزم گرفت... بی بی از روی صندلی چوبی اش بلند شد و آمد جلویم ایستاد... - چی چی دَری میگی هیطو بری خودوت حرف مفت میزنی؟ - چی گفتم مگه بی بی؟ - بعدِ چن روز ماخا بره، هی ویسا ...
ایستاده در باد
ملی قرار گرفتید. ایده این کتاب از کجا به ذهن شما خطور کرد؟ می 2016 فارغ التحصیل شدم و قبل از آن واقعاً می خواستم کتاب را تمام کنم زیرا مدیر مدرسه انستیتوی هنرهای بومی آمریکا، به من گفته بود اگر کتاب داشته باشم می توانم کلاسی برای تدریس بگیرم. بنابراین هدفی بسیار اساسی داشتم: گرفتن کار تدریس! با وجوداین، کتابی بسیار جاه طلبانه است. فکر می کردید کتاب تان آن قدر برجسته شود، یا خودتان از ...
یک کاری با آقای نبی داشتم، می خواستم شما را گمراه کنم که گفتم کفاشیان !
به گزارش افکارنیوز ، سعید آذری مدیرعامل فولاد پس از حضور در فدراسیون فوتبال و جلسه با اعضای این نهاد، در مقابل خبرنگاران حاضر شد و در پاسخ به سوال آن ها گفت: یک کاری با آقای نبی داشتم، می خواستم شما را گمراه کنم که گفتم کفاشیان ! اخبار ورزشی - او درباره حواشی بازی با استقلال عنوان کرد: ما حواسمان به حواشی نیست و ما به یک متنی به نحو احسن پرداختیم، پروتکل ها را رعایت کردیم و ...
زندگینامه آیت الله شهید بهشتی از زبان خود شهید
شهر اصفهان در محله لومبان متولد شدم. منطقه زندگی ما از مناطق بسیار قدیمی شهر است. خانواده ام یک خانواده روحانی است و پدرم هم روحانی بود. ایشان هم در هفته چند روز در شهر به کار و فعالیت می پرداخت و هفته ای یک شب به یکی از روستاهای نزدیک شهر برای امامت جماعت و کارهای مردم می رفت و سالی چند روز به یکی از روستاهای دور که نزدیک حسین آباد بود و به روستای دورتر از آن که حسن آباد نام داشت، می رفت . ...
آزار دختران لابه لای بوته های شمشاد
مشهدی که موفق شده بودند از چنگ ابلیس بدبو بگریزند، به اداره جنایی پلیس آگاهی رفتند و این مرد هوسران را شناسایی کردند.یکی از این دختران با بیان این که 20سال دارد، درباره چگونگی ماجرا گفت: حدود ساعت 8شب بود که طبق معمول در یکی از ایستگاه های مترو در بولوار وکیل آباد از قطار شهری پیاده شدم و به طرف منزل مان به راه افتادم اما هنوز از ایستگاه بیرون نیامده بودم که این جوان (اشاره به ابلیس بدبو) در حالی که ...
کوتاه قامتانی با اراده های بلند
تمام علاقه ای که داشتم نرفتم و درسم را خواندم تا زمانی که در یک جایی شاغل شدم چون با روحیه ام سازگار نبود گفتم چکار کنم رفتم صدا و سیما یک فرم پر کردم و گفتم به کاراکتر های طنز علاقه دارم و گفتم اگر نیاز داشته باشید از من استفاده کنید و کلا ما نا امید شده بودم اما یک روز دیگر زنگ زدند گفتند بیا قرار است از تو تست بگیریم. رفتم در آنجا اجرا کردم و اولین اجرای من شد و بعدها آقای نهرین پیشنهاد همکاری ...
صمیمی: نبود تماشاگر نقطه تاریک دیدار فینال بود
سومین بار با مس به عنوان قهرمانی در لیگ برسم که خوشبختانه این اتفاق رقم خورد. آیا حقیقت داشت که شما چند هفته پیش به ویروس کرونا مبتلا شده بودید و به همین دلیل در بازی رفت غیبت داشتید؟ حقیقتش را بخواهید من به کرونا مبتلا نشده بودم و جواب آزمایش هایم از همان روز اول منفی بود. جواب آزمایش من برای بازی رفت کمی دیر به اصفهان رسید. چون روز چهارشنبه قبل از مسابقه، تعطیل بود. آزمایشی که ...