سایر منابع:
سایر خبرها
چرا توان بازی کردن پا به پای کودکان را نداریم؟
تخلیه می شود. علت بی حوصلگی و خستگی مزمن ما در همین جاست: کنترل بیش از حد زندگی و منقبض بودن. ما صبح تا شب در حال مسابقه دادن هستیم و همین ما را منقبض می کند. وقتی منقبض می شوم ورودی های انرژی را می بندم و سریع بی حوصله می شوم، مثل این است که من هر روز با دست خود، خودم را مچاله می کنم بنابراین، این حالت مچاله شدگی اجازه نمی دهد بتوانم پا به پای یک کودک بازی کنم. کودک پر از پاشش است. خدایا این ها ...
جمله دختر حاج قاسم به همسر شهید مدافع حرم/خودم نوکر بچه هاتون هستم
موشک آمریکایی به ماشین حاج قاسم و ابومهدی می گفت! سوالهای ممتد حسن و سکوت مطلق من... نشستیم و نشستیم و تماشا کردیم، حرفی نبود، پیکرهای اربا اربا و مردمانی که بازهم کینه ی علی را داشتند! به خودم آمدم یقه ای از اشک خیس شده. همه از انتقامی سخت صحبت می کردند. یاد دعای ندبه ی صبحم افتادم. دو روز گذشت ( و شاید نگذشت! اصلا راستش را بخواهی بعد از مصیبت، زمان نمی گذرد ، همان زمان لعنتی که ...
اگزوپری از جنگ جهانی دوم تا بنیاد + بیوگرافی و آثار
هی رفیق کبریت داری؟ به من نگاه کرد شانه هایش را بالا انداخت و به طرفم آمد. نزدیک تر که آمد و کبریتش را روشن کرد بی اختیار نگاهش به نگاه من دوخته شد. لبخند زدم و نمی دانم چرا؟ شاید از شدت اضطراب، شاید به خاطر اینکه خیلی به او نزدیک بودم و نمی توانستم لبخند نزنم. در هر حال لبخند زدم و انگار نوری فاصله بین دل های ما را پر کرد... می دانستم که او به هیچ وجه چنین چیزی را نمی خواهد.... ولی ...
ماجرای پسر خوش تیپ و موبلند مشهدی که طلبه شد / وقتی حاج آقا قید محاسنش را زد!
کرونا می گذاشت و در آن روز های خاکستری و سراسر نگرانی، لحظاتی لبخند بر لب مردم می نشاند و البته از آموزش و هشدار هم غافل نبود. در آن میان، همه دنبال پیدا کردن خالق این پست ها و استوری های جذاب بودند و اغلب شگفت زده می شدند وقتی می فهمیدند یک روحانی جوان خنده روی مشهدی پشت تمام این شوخی ها با کروناست. حجت الإسلام محمد فلاح ، فعال فرهنگی و مدرس 35 ساله حوزه و دانشگاه، سال هاست با همین دست ...
2 شهید تازه تفحص شده خان طومان را بشناسید+تصاویر
به کار شد. سعید اردیبهشت 91 پس از بازگشت از سفر حج ازدواج کرد که ثمره این ازدواج یک پسر بنام امیرمهدی شد. حلقه صالحین در روستاهای میاندورود برگزار می کرد. زمان تشییع پیکر شهدای غواص از گلوگاه تا رامسر همراه شهدای غواص بود. یک شب در قبر شهیدی که در سورک تشییع شد، خوابید. در ساخت گلزار شهیدان خوشنام حضور داشت و تمام احساس خوب را از شهدا می گرفت. برای رفتن به سوریه ...
دهم تیرماه و عملیات کربلای یک فراموش نشود/ دلنوشته ای برای مهران قهرمان!
.... مهران ما، سال ها با شهداء زندگی کرده و خاک او سجده گاه عاشقان شهداست. از اینکه به حرف هایم گوش می دهی، ممنونم. بگذار از شهر درد و غربت برایت بگویم. دلم می گیرد اگر کسی به سالروز آزادسازی مهران که ثمره خون هزاران شهید و مجروح است، بی توجه باشد، دلم می گیرد اگر سرزمین قهرمانم فراموش شود و در پاورقی صفحات تاریخ قرار گیرد. دلم می گیرد اگر کسی تفنگ های بی برادر را نشناسد. دلم ...
روشنی سرفه های صادق
داوطلب و تخریب در واحد اطلاعات و عملیات مشغول خدمت شدم. از هم رزمان شهیدتان بفرمایید؟ شهیدان بزرگوار حاج حسین میرحسینی - رضا مرادی - حسین یوسف فدایی و بسیاری دیگر از خوبان. امروز من تکلیف و وظیفه خودم می دانم که با شرکت در برنامه ها و مراسم خاطره گویی دفاع مقدس پیام آن عزیزان را به نسل جوان منتقل کنم. لذا باوجود مشکلات جسمی، در برنامه هایی که حتی در نقاط دور از محل سکونتم مثل ...
شهیدی که به دست کومله ها ارباً اربا شد + عکس
شریکت شوم، حالا برایم بدو آبجی راه انداخته! ؛ تمام صورتش لبخند شده بود، مگر میتوانستم قربان قد و بالای رشیدش نروم، با ته روسری عرق پیشانی اش را گرفتم: راه حسین بدون زینب مگر ادامه پیدا کرد؟ به کجا چنین شتابان صفرعلی خان! حلبی روغن را خالی کرد، گوشه دامنم را با دندان گرفتم که دست وپاگیر نباشد و برای جاسازی روغن، یک نفس تا اتاق دویدم، وقت زیادی نداشتیم، بدون سروصدا باید چربی حلبی را پاک ...
روایت شهید همدانی از مهتاب خیّن / حاج محمود شهبازی در یک قدمی فتح خرمشهر پر کشید
کتاب مهتاب خیّن ، چگونگی شهادت فرمانده سپاه همدان را روایت کرده است: ساعت از دوازده شب هم گذشته بود و وارد دقایق اولیه یکشنبه دوم خرداد 1361 شده بودیم. من پیش حاج همت در مقر نصر 2 مانده بودم و آقای محمودزاده در همان مقر جلویی، پیش حاج محمود شهبازی بود. حاج محمود در همان دقایق اولیه دوم خرداد در خط شهید شد. خودم از لحظه ای دچار شک و ابهام شدم که دیدم روی شبکه مخابراتی مردم پیام نصر 2، هیچ ...
روایتی خواندنی از یک شب حاج قاسم بین نیروی دشمن
...، ولی سوئیچ نداره، گفت: تو کیسه آخر پشت سر صندلی سوئیچ هست رفتم برداشتم و روشن کردم، حاج قاسم خودش کنارم نشست و گفت، حرکت کن از خاکریز اول و دوم که گذشتیم به خاکریز سوم که رسیدیم، شلیک دشمن شروع شد و متوجه شدند. صبح روز بعد رادیو لندن اعلام کرد که قاسم سلیمانی آمد عراق یک دستگاه لودر برداشت و برد از همان موقع شدیم راننده مشهور. به حاج قاسم گفتم مرا با خودت به سوریه ببر عباس ...
سلطان صلح و سازش را بشناسید
بالاخره این ها عصبانی هستند و ممکن است کار ناخوشایندی بکنند. بگذارید بکنند، عیبی هم ندارد، چون ما که از پیامبر خدا بالاتر نیستیم. یعنی اگر کسی سرتان داد بزند شما به او لبخند می زنید؟ بله خیلی پیش می آید. بگذار فریاد بزنند، همین که نتیجه کار خوب باشد راضی به رضای خدا هستم. تا به حال شده یکی از طرفین دعوا از وساطت شما ناراحت شود و حرف بدی بزند؟ بله پیش می آید ...
حیات دوباره مینا
...> مکافاتی بود راضی کردن آنها که سهم داشتند. یک روزهایی کار مدرسه که تموم می شد، از ساعت 12 می اومدم پای تلفن و به این و به اون زنگ می زدم. یک وقت ها تا ساعت یازده شب داشتم با تلفن حرف می زدم که اهالی رو راضی کنم به لایروبی قنات رضا بدن. عاقبت با همفکری اهالی ده بنا شد، یک شب در محل حسینیه عزاداری روستا در تهران جمع شوند. حرف ها را زدیم و بقیه هم موافق شدند. دمادم بهار 99 کار شروع شد. یک پای مهدی ...
در حین نگارش یک سکانس امام رضا(ع) را در خانه ام حس کردم/ زمان ساخت آسمان هشتم همه درها به رویم باز شد
دختر کر و لالش زلفیه به مشهد سفر می کنند تا ناراحتی قلبی قربان مداوا شود. سکته شدید قلبی قربان، باعث بستری شدنش در بیمارستان می شود. رحمت که دانشجوی پزشکی است به آنها در ترجمه زبان و تأمین هزینه بیمارستان کمک می کند و طی حادثه ای مورد حمله قرار می گیرد و از شدت جراحت به کما می رود و در همان بیمارستانی که قربان به سر می برد، بستری می شود. پدر رحمت، رحمان که خادم حرم امام رضا (ع) است در حین حضور در ...
نویسندگان ما یتیم ادبی اند
شاخصه داده و امروز خیلی ها یعنی همان توریستی ها سعی می کنند مثل او بنویسند. در حالی که آن جریان سازی و حسی که به خاطر انتشار یک اثر وجود داشته، فقط به آن فرد و اثرش، آن هم در زمان خودش ربط دارد. می خواهم بگویم نگین بدلی نمی تواند با نسخه اصلی برابری کند؛ بنابراین نباید خیالمان راحت باشد که ادبیات رضوی وارد دنیای ادبیات شده و دیگر تمام است. چون دوباره نویسی و بهره برداری از قبلی ها دوباره منجر به ...
ضربه سر علیپور محکم بود
گلرها هم اینطور در دید باشد. من نمی گویم که وقتی گل بد می خوردم مقصر نیستم ولی برایم جالب است که چرا برخی گلرها اشتباه می کنند کسی چیزی نمی نویسد و انگار نه انگار که اتفاقی رخ داده است. اگر مدیر برنامه داشتم خیلی چیزها در پشت پرده کنترل می شد. برخی در کنار تیم ما و جاهای دیگر هستند که دنبال من افتاده اند. من هیچ وقت دنبال حاشیه نبودم، همیشه هم دوست داشتم سرم در کار خودم باشد ولی اینطوری نمی شود ...
بازگشت به روزگار جوانی
فرهادی کار را کارگردانی می کند. اما کارگردان اول و آخر کار قریب بود. ایشان نه فقط در تلویزیون که از مدت ها قبل در سینما هم کارگردانی کاربلد بود که آثاری چون بگذار زندگی کنم را ساخته بود. او خیلی خوب مدیوم را می شناخت و از ابزار پیش رویش بهترین استفاده را می کرد. شاپور قریب نوشته های خوب را خیلی خوب تشخیص می داد و برای همین بود که متنی از فرهادی را برای کار انتخاب کرد. خودم از سال ها قبل تر از ...
نجوای مادرانه از فراق و وصال فرزندان شهید + تصاویر و فیلم
قاب عکس پسر شهیدشان را می دیدند دست می کشیدند روی صورت خندان پسر و باآن نفس تازه می کردند. چهار سال چشم براهی برای مادران شهید انگار که چهل سال است آن هم برای مادر شهید سعید کمالی که دلتنگی اش شده بود زبانزد اهالی شهر. تصاویر و فیلم دلتنگی مادر دست به دست در فضای مجازی میچرخید تا نمونه مجسمی از یک مادر چشم انتظار باشد. مادری که هر پنج شنبه می رفت و المان شهیدش که در بلوار امام رضا (ع ...
آرمان ملی نوشت/ تاجگردون: می گویندمادر من با منافقین در ارتباط است/ ایشان مادر شهید بوده و 10 سال پیش هم ...
شفقنا – روزنامه آرمان ملی درمطلبی درباره غلام رضا تاجگردون این گونه آورده است: غلامرضا تاجگردون از دوره نهم وارد مجلس شد و به عنوان نماینده اصلاح طلب حضور داشت اما مجلس یازدهم سرنوشت دیگری برای او رقم زد. از زمان بررسی صلاحیت ها در شورای نگهبان حرف و حدیث ها در مورد او بالا گرفت، به رغم اینها او توانست در مرحله شورای نگهبان تاییدصلاحیت شود، با این حال ماجراها به اینجا ختم نشد و تعدادی ...
آقای سین
دوستانه ای گفت: جواب استعلام وام من نیامده آقای صفاجو؟ آقای صفاجو، نیم نگاهی به بالا انداخت و با لبخند کم جانی زبونش لوله شد پشت دندون های نیش جلو و با یک سوتی خاصی پرسید: به اسم کی بود؟ شانسش با اینکه سینش می زد در روز چند بار باید می گفت اسمتون... تلفن سفید رنگ مدل مستطیلی قدیمی(مدل هفتاد) دست راستش زنگ خورد. با شمارش ذهنی من زنگ هفتم گوشی را برداشت. سیم تلفن مثل موهای فرفری که چند وقتی شانه ...
فرش اهدایی به حرم امام رضا(ع) مایه برکت کارگاهم شد/ چشمانم کار بافندگی را از دست بافنده ها ربوده بود
رضا(ع) راه اندازی کردم؛ به طوری که ماه ها صبر کردم تا بتوانم شماره ای از مخابرات دریافت کنم که در آن عدد هشت وجود داشته باشد. سه ماه بعد از راه اندازی کارگاه، با همسرم به مشهد مقدس رفتیم و آنجا با یک شرکت آشنا شدم؛ انگار امام رضا(ع) ما را به آنجا دعوت کرده بود؛ نیت کردم اولین تابلوفرش حاصل از کارم که یک تابلوی ” الله” بود را نذر آقا کنم. همان سال تابلو فرش را به اتمام رساندم و ...
اینجا مسلمان خانه رضاست/ ماجرای دختر مسیحی که از عشق امام رضا (ع) مسلمان شد
رضا(ع) بروم چرا که دل تنگ او هستم. این آرزوی من هم مستجاب شد، به مشهد آمدم زیارت هم کردم اما در یکی از پارک های آبی مشهد، خانمی روی صورت من پرید و از گردن به پایین فلج شدم. روزهایی که در بیمارستان بستری بود با ایام فاطمیه مصادف بود با همان حالت احتضار و دلی شکسته به امام رضا(ع) گفتم فرزند آن مادر نیستی اگر من را شفا ندهی و از این در با پای خودم بیرون نروم. با ایشان دوستانه اما غیرتمندانه صحبت کردم ...
روایت خادم امام هشتم از شفاعت های بیماران نزد خداوند توسط امام رضا (ع) / 24 سال زندگی بیمار سرطانی بدون ...
کشیک ها محدود به درب اصلی و پنجره فولاد بود. در حال حاضر وظایف محوله به دوش خدام بسیار زیاد است. مخصوصا در اعیاد و مناسبت های خاص. از زمان قدیم علامت خادم همان دربان بود با همین لباس، عصا و کلاه. تمامی امور مالی آستان قدس رضوی در گذشته توسط دربانان انجام می شد. روز اولی که به عنوان خادم وارد شدم، در کشیک ما 25 نفر خادم بودند که امروز 250 نفر در هر کشیک حضور دارند. آن دوران با 25 نفر کار ها به ...
شهیدی که خار چشم منافقان بود
خانمی می آید پشت در منزل ما. ما آن زمان با مادربزرگم زندگی می کردیم. در که می زنند، مادربزرگم می گوید چه کسی هستید؟ می گوید آقای بدیهی منزل هستند؟ می گوید نه. گویا همان موقع می خواستند ایشان را ترور کنند. همان زمان نیروهای سپاه از پشت بام های اطراف می ریزند پایین و او را دستگیر می کنند و می بینند که اسلحه را زیر چادرش پنهان کرده. رضا گفت: هر چه بود به خیر گذشت دیگر نگران نباش. ...
مهرداد نصرتی: آدم های نامتعارف ، هنجارشکن، لات و سارق برای مردم جذاب ترند
ادبیاتم را تغییر دهم و به شیوه امروزی کار کنم تا آنجا که خودم نیز آن شیوه کار کردن را نپسندم. این موارد مرا پس می زند و باعث می شود عقب بروم و به موسیقی های دیگر بپردازم. مثلا اینکه به موسیقی کودک بسیار پرداخته ام و سال هاست با داریوش فرضیایی در برنامه عمو پورنگ همکاری می کنم. از طرفی با خوانندگان خوبی چون احسان خواجه امیری، محمد علیزاده، روزبه نعمت اللهی، رضا صادقی و روزبه بمانی که دوستان خوبم هستند ...
کتاب آزارشان به مورچه هم نمی رسید – اسلاونکا دراکولیچ – آدم های عادی جنایت های یوگسلاوی سابق!
.... زیرا نتیجه ای که این مطلب خاص به آن می رسد، این است: هیتلر هیولا بود و از هیولاها انتظار نمی رود در نهایت ادب دست زنی را ببوسند، همان طور که از آنها انتظار نمی رود موقر باشند یا هر گونه احساسات یا عادات انسانی را از خود بروز دهند. با اطلاع از تمام کارهایی هیتلر انجام داد، نمی توانیم او را در حال مهربانی با آشپزش یا لبخند به منشی اش یا حتی صحبت با لحن عادی تصور کنیم. زیرا اگر او ( و ...