خاطرات مسلمانی که در میان یهودیان بزرگ شد
سایر منابع:
سایر خبرها
چی شد چادری شدم!
داد چادرم را از عشق به حضرت رقیه دارم باربی، به دست من چادری شد! تا جایی که یادم هست به زور چادری شدم! خیلی خیلی به زور ... ! خاطرم هست از اول ابتدایی با خواهرم مدرسه که می رفتیم، او از من بزرگتر بود و چادر سر می کرد و من همیشه حسرتش را می خوردم. از تابستان سال دوم شروع کردم خواهش و تمنا که من هم چادر می خواهم. اما چون از نظر مادرم هنوز خیلی کوچک بودم و ...
بعضی ها برای ماندن در قاب تلویزیون دست به هر کار نامناسبی می زنند
دیگر از تجربه های موفق این بازیگر بوده است. تبریز بیدار گفتگویی با این بازیگر و هنرمند استان کرده است از این هنرمند خواستیم خود را معرفی کند. زکیه کریمی : من از سال 79 به دعوت صدا و سیما وارد کار شدم، نه علاقمند به این کار بودم و نه حتی آن را بلد بودم و ادعایی نداشته ام، الان هم همینطور است. دختر من سال 75 در رادیو کار می کرد یعنی با شوق رفته بود و 15 سال در آنجا در گروه نمایش ...
خاطره ری شهری از شب کودتای نوژه
من بیت امام (ره) را نمی توانم بزنم؛ ولی تلویزیون را می زنم. پس از کمی صحبت، از وب جدا شدم و به خانه مان رفتم و موضوع را با مادرم که زنی ساده و مسلمان بود، در میان گذاشتم. مادرم به شدت ناراحت شد و گفت که تو نه تنها این کار را نباید بکنی، بلکه باید خبر بدهی و جلوی این کار را بگیری و اگر اطلاع ندهی، شیرم را حلالت نمی کنم و از تو رضایت ندارم. بالاخره تا ساعت 12 شب با مادر و برادر ...
انگیزه درونی، مهم ترین مشوق برای حفظ قرآن
سال خودم را می دیدم که حافظ قرآن هستند بسیار تشویق می شدم که من هم باید حافظ قرآن شوم. ایزانلو با بیان اینکه در مسابقات دانش آموزی نیز موفقیت های بسیاری را کسب کردم، اضافه کرد: شرکت در مسابقات دانش آموزی از فعالیت های مورد علاقه من در مدرسه بود و هرسال در مسابقات مقام اول را کسب می کردم اما خب از طرف مدیر مدرسه و... آنگونه که باید تشویقی نمی شدم. وی با تاکید براینکه انگیزه ...
همراه با صاحب المیزان (2)؛ مهندس مدرسه علمیه حجتیه قم چه کسی است؟
به گزارش خبرگزاری حوزه ، کتاب آن مرد آسمانی با موضوع خاطره هایی از زندگی فیلسوف بزرگ قرن، آیت الله علامه طباطبائی (ره) به قلم مرتضی نظری به رشته تحریر درآمده که بخش هایی از این کتاب را در شماره های گوناگون برای آشنایی بهتر و بیشتر با صاحب تفسیر المیزان تقدیم نگاه شما خوبان خواهیم کرد. بخش اول - عوامل موفقیت اخلاص و پشتکار رمز ترقی بانو نجمة السادات، دختر علامه طباطبایی، درباره علت م ...
پزشکی زیر سایه تکنولوژی باعث بی اعتمادی مردم می شود 18 تیر 1399 ساعت: 19:4
موسیقیدان در قلبش، نویسنده در فکرش اما جراح هنرش در فکر و قلب و دستش، به این خاطر ما جراحی را یک هنر می دانیم و ایشان از نظر ما هنرمند والایی بودند. ایشان از هر 2 بعد اخلاق و حرفه در جایگاه والایی قرار داشتند سپید: چه سالی وارد رشته جراحی شدید؟ دوره دانشکده در سال 1335 تمام شد و بلافاصله درخواست دوره دستیار جراحی دادم، بنابراین سال 1335 در بیمارستان سینا به عنوان رزیدنت وارد دوره تخصصی جراحی شدم ...
ناگفته های دستفروش نجات گر کلینیک سینا اطهر
دوست دارم راه سردار سلیمانی را در پیش بگیرم. اوضاع مالی تان چطور است؟ وضعیت مالی من زیر صفر است. خانواده تان دوست دارند که شما در آتش نشانی کار کنید؟ مادرم، خواهر شهید است و پدرم در جنگ حضور داشت و دوست دارند راه سردار سلیمانی را ادامه بدهم.
به سرسختی راگبی
از اینکه او دانشجوی مشهد می شود خانواده اش از زاهدان به مشهد می آیند و درکنار او زندگی می کنند. او درباره گرایشی که در دانشگاه انتخاب می کند توضیح می دهد: در زمان دانشجویی ام گاهی به عنوان سرپرست همراه تیم بودم و در زمینه مدیریت ورزشی نیز فعالیت داشتم. به همین دلیل گرایش مدیریت ورزشی را برای ارشد و مقطع دکتری انتخاب کردم. سرپرستی تیم به بهترین شکل میری در این سال ها به ...
آزادکار مطرح روسی: می خواستم پزشک شوم
مسابقه های منطقه ای مقابل نفرات ضعیف تر از خودم شکست می خوردم و این موضوع من را عصبانی کرد و باعث شد تا نسبت به کشتی بی تفاوت شوم اما برادر بزرگتر من دائما به من توضیح می داد که این اتفاقات طبیعی است و از آن عبور خواهم کرد. فقط باید صبور باشم و تسلیم نشوم. وی ادامه داد: هنگامی که از مدرسه در روستای خودم فارغ شدم، پدرم که یک پزشک است من را کنار خود قرار داد و گفت رشید انتخاب کن، می خواهی به ...
حامی مالی باشد الان هم به هیمالیا می روم
، بنده هم کارم را در آستان قدس پی گرفتم و حدود 25 سالی در آستان قدس مشغول به خدمت بودم. این را هم بگویم وقتی بنده در کمیته خدمت می کردم مأمور شناسایی خانواده های محروم بودیم. یادم هست 200 تن زغال از مازندران آمده بود و ما با شناسایی خانواده ها در حاشیه شهر مشهد به هر خانواده مقداری زغال برای سوختشان می دادیم یا سوخت و برنج بین این خانواده ها توزیع می کردیم. خلاصه با 14 سال سابقه بیمه بازنشسته شدم ...
ماجرای مهاجرت همسر شهین تسلیمی که به قیمت جانش تمام شد
درباره بخشش هم صحبت شدم. بازیگری که او را در نقش های زیادی می بینیم از کمدی بگیر تا جدی، اما برای من اوج بازیگری تسلیمی در سریال وضعیت سفید بود که اتفاقا نقش دختر بزرگ خانواده را بازی می کرد که تصمیم گرفته بود، نبخشد! اما ته ماجرا به این نتیجه رسید که بهتر است همه را ببخشد تا بتواند در کنار دیگران راحت تر زندگی کند. تسلیمی همه آنچه ما برای بخشیدن لازم داریم را به زبان ساده برایم گفت. این ...
این کودکان مدرسه نمی روند؛ قاچاق می کنند
.... الیاس 10سال بیشتر نداشت که پا درجاده گذاشت. دوساله بودم که پدرم در همین کار کُشته شد. هشت سال، مادربزرگ و عمویم خرج خانه مان را دادند تا 10ساله و نان آور خانه شدم. بچه ها اینجا بعد از ابتدایی، فارغ التحصیل می شوند. 80درصد بچه ها شاگرد سوخت بَرها هستند، چون یا پدرشان کشته شده یا تیر خورده یا معلول و خانه نشین شده اند. الیاس سه سال شاگردی کرد تا پایش به پدال کلاچ و ترمز برسد ...
روایت همسر شهید زین الدین از نحوه آشنایی و مراسم ازدواجشان
دخترها دیپلم می گرفتند. خرداد سال شصت و یک خانواده زین الدین، مادر و یکی از اقوامشان به خانه ما آمدند. از یکی از معلم های سابقم خواسته بودند که دختر خوب به ایشان معرفی کند. او هم مرا گفته بود. آمدند شرایط پسرشان را گفتند که پاسدار است. بعد هم گفتند به نظرشان یک زن چه چیزهایی باید بلد باشد و چه کارهایی باید بکند. با من و خانواده ام صحبت کردند و بعد به آقا مهدی گفته بودند که یک دختر مناسب ...
شهید ناصر اباذری
نیاوردند و از سپاه پاسداران نیامده اند؛ بیائید فرزندتان را ببینید و هر کس هرچه گفت دروغ است و باور نکنید و اگر من شهید شدم که لیاقت آن را ندارم، دلم نمی خواهد کسی برای من گریه کند چون برای کسی باید گریه کرد که راهش را گم کرده باشد ولی من راهم را پیدا کرده ام و می روم و شما هم اگر من شهید شدم اجر دارید، چه پدر و مادرم و چه برادرانم که در ساختن من تاثیر زیادی داشته اند. خلاصه تا می توانید ...
تا عمر دارم مدرسه خواهم ساخت
. این گفتگو را در ادامه می خوانید: حاج آقا درباره خودتان و کودکیتان برای ما بگویید؟ بنده در خانواده ای بزرگ شده ام که خیلی سختی و مشقت داشته است. مادرم برایم تعریف کرده هنگامی که سه سال داشتم در یک اتاق در جنوب شرقی تهران مستاجر بودیم. من در آن زمان به بیماری سیاه سرفه مبتلا بودم و دائما سرفه می کردم. صاحبخانه ما بتول خانم انسان خوبی بود اما همسری بد خلق داشت که نسبت به سرفه ...
اختصاصی/ گفت وگو با آنا کارینا (بخش اول)/ نوجوان دانمارکی که در فرانسه به رویاهایش رسید
قانونی بودم. او پذیرفت، و من انتخاب شدم. مادرم مجبور شد بپرسد”چرا او، و نه کس دیگری؟”. کارگردان از پنجاه یا صد دختر تست گرفته بود! کارگردان پاسخ داد که مرا انتخاب کرده چون وقتی راه می رفتم، حس می کرده که در حال رقصیدنم. حقیقت این است که از سن خیلی کم، همیشه می رقصیدم و آواز می خواندم. وقتی از من می پرسیدند که بعداً می خواهم چه کاره شوم جواب می دادم”ماجراجو”! ساده دلانه بود، چهار پنج سال داشتم! نمی دانم ...
شورای زنان اسلامی نیوزیلند اعلام کرد: بی توجهی پلیس منجر به جنایت خونین کرایست چرچ شده است
ارسال مطلبی در 130 صفحه اعلام کرد که پلیس اطلاعات کافی برای تامین استراتژی هماهنگ ملی را در اختیار داشت. اگر چنین راهکاری به کار گرفته می شد، این پیام به همه مساجد کشور هشدار می داد و در روز 15 مارس 2019 همه مساجد اقدامات امنیتی اضافی اتخاذ می کردند. گفتنی است یک مهاجم استرالیایی تبار در روز جمعه 15 مارس به دو مسجد در شهر کرایست چرچ نیوزیلند حمله کرده و 51 نمازگزار را به خاک و خون کشیده و ...
شهرت، آب و نان ندارد
. پدرم در همه دوره بیماری اش شهرتش از بین نرفت، اما این شهرت برایش درآمدزا نبود. ما ایرانی ها سنتی داریم به نام اندوخته روز مبادا. پدر چنین اندوخته ای دارند؟ راستش من زیاد در جریان امورات مالی پدر نیستم. حتما چنین کاری کرده به عنوان فردی که در این جامعه زندگی می کند و حواسش به امور مالی بوده. پدرم مرا در جریان دخل و خرج زندگی اش قرار نمی دهد، اما کاملا در جریان امور مالی من ...
ببین برای این روزها چقدر شهید داده ایم
متوجه شهادت ایشان شدید؟ برای اینکه کمی سرگرم کار و زندگی شوم و دلتنگی و دوری سیدحسن اذیتم نکند، کلاس گلدوزی در محل دایر کردم. سرگرم بچه ها بودم، اما نمی دانم چرا دلم بی قرار شده بود. سراغ حسن را گرفتم، پدرش گفت تماس گرفته و گفته حالش خوب است. کمی آرام شدم. پنج روزی گذشت. باز بی تابی سراغم آمد. اسفند ماه سال 1360 بود. همان شب در خواب دیدم که سیدحسن لبه ایوان نشسته و من از کنار حوض نگاهش می ...
روایت زنی که از درد دندان معتاد شد
گروه جامعه: اعتیاد خانمانسوز است، یعنی چی؟ یعنی همه دارایی و هست و نیستت رو برای رهایی از خماری از دست بدی . الناز این را می گوید.زن 43 ساله ای که برای رهایی از درد دندان مصرف مواد را شروع کرد و حالا پس از سال ها خماری و تجربه کارتن خوابی، امروز نزدیک به سه سال می شود که پاک پاک است.الناز قصه زندگی خود را از اینجا شروع می کند. در 27 سالی و وقتی صاحب دو فرزند بودم مصرفم شروع شد .همسر الناز تریاک ...
شورای هماهنگی و هم افزایی مجمع جهانی اهل بیت(ع) تأسیس شد
...> آیت الله رمضانی اضافه کرد: آیت الله مکارم شیرازی در یک سخنرانی گفته بودند ما قبل از انقلاب یک ساعت می خواستیم در دانشگاه حضور پیدا کنیم و این حضور را به ما نمی دادند، اما امروزه میلیون ها ساعت در دانشگاه ها در اختیار ماست. این فرصت به ما ایرانیان داده شده که بتوانیم مدرسه و مکتب اهل بیت(ع) را به دنیا معرفی و نشر دهیم. جامعه المصطفی یک ظرفیت عظیمی در دنیاست. روحانیون و مبلغان بومی ما در دنیا به ...
ناپدری در باغ سلاخی شد
.... وقتی سال 1397 از هم جدا شدند مادرم با بخشیدن مهریه اش سرپرستی خواهر و برادر کوچکم را گرفت. اما وقتی با رامین ازدواج کرد به آن مرد هشدار دادم که از زندگی ما برود اما او قبول نکرد و من هم ناچار شدم او را بکشم. بعد از قتل بلافاصله با پدرم تماس گرفتم و گفتم که رامین را کشته ام. فکر می کردم او خوشحال می شود اما پدرم مرا دعوا و سرزنش کرد و گفت با این کار زندگی خودت را تباه کردی. به ناچار فرار ...
به ما نگویید اتباع بیگانه!
هر بار که می خوانی و در هر جا و هر زمان که می خوانی سلام. من یک مهاجرم! البته خودم این را قبول ندارم و خواهم گفت که چرا قبول ندارم. این نامه را در حالی می نویسم که خاطرات این 30 سال و اندی زندگی در ایران از جلوی چشمانم عبور می کند. من در ایران متولد شدم، در مشهد و اگر دقیق تر بگویم در گلشهر! محله ای کوچک در حاشیه شهر. پدر و مادرم سال ها قبل از به دنیا آمدن من به ایران آمده بودند، یعنی قبل از ...
سرباز حاج قاسم افتخار رییس آباد شد
.... آنقدر در درس خواندن موفق بود که حتی به علت نمرات بالا بورسیه کشور استرالیا می شود اما او حاضر نشده بود برود، گفته بود می خواهم در کشور خودم بمانم و هرچه قرار است، بشوم. من هم دانشجوی سال اولی رشته شیمی بودم. مدتی گذشت و خانواده شهید جعفری تصمیم گرفت برای آقا هادی به خواستگاری من بیاید. راستش در جلسه خواستگاری پس از اینکه با همسرم چند دقیقه ای صحبت کردم متوجه شدم چطور شخصیتی دارد ...
مردی از جنس بلور 16 تیر 1399 ساعت: 18:4
همان معدل خوب من را سریع پذیرفتند. باوجودی اینکه من از یک مدرسه معمولی به آنجا رفته بودم ولی زمانی که معلم های دبیرستان البرز علاقه و تسلط مرا دیدند، از من خواستند، صبح ها زودتر به مدرسه بروم و با بقیه بچه ها تمرین کنم و من باکمال میل قبول کردم. به یاد می آورم صبح های خیلی زود بیدارمی شدم، برای سماور، آتش روشن می کردم و چای را برای مادرم دم می کردم و بعد به مدرسه می رفتم و بچه ...
دست های خالی پای گل های قالی | گفت وگو با زهرا حسینی مهاجر افغانستانی که برای توانمندسازی زنان مهاجر ...
برنج کار می کرد. از ارتفاع افتاد و قطع نخاع شد. ما دست تنها بودیم و من باید برای گرفتن حق و حقوق پدرم از صاحب کارگاه پیگیر می شدم و دادگاه می رفتم. مادرم به من گفت کلاس های فن بیان بروم تا بتوانم حرف بزنم و از حق پدرم دفاع کنم. اما این دفاع فقط به گرفتن هزینه بیمارستان و عمل پلاتین پدرش منجر می شود. از روزی که پدرم خانه نشین شد، یکی از همسایه هایمان که اتفاقا ایرانی بود ولی خیلی به خانواده ما لطف ...
داستان/ گره کور
تر به این نتیجه متمایل شدم که مبتلا به بیش فعالیست این دختر.اگر بخواهم تک تک شیرین کاری هایش را بگویم حوصله تان سر می رود.باور کنید چندین جلسه شورای مدرسه را به این دختر اختصاص دادیم .تعریف از خود نباشد؛ تمامی کارکنان این مدرسه که در مرکز شهر واقع است، بیش از بیست سال تجربه ی آموزش وپرورش دارند.طی بیش از بیست سال، به خوبی یاد گرفته اند که کم ترین زمان، بهترین تصمیم جمعی را بگیرند. مسئولیت های ...
تقلا برای زنده ماندن، سرگذشت مهاجران در آمریکا
زندگی راحت تری برای ما فراهم کند به آمریکا مهاجرت کرد، اما خیلی زود ما را تنها گذاشت. حالا داریم برای هر دوی آن ها سوگواری می کنیم. این دو خواهر هم اکنون با صورت حسابی دو هزار دلاری از بیمارستان روبرو هستند. یکی از آن ها می گوید: احساس می کنم همه این رویداد ها نوعی آزمون است، آزمون هایی بسیار سخت! چونکه متاسفانه پدرم به بیماری مبتلا شد و دیگر پیش ما نیست. واقعیتش را بخواهید در وضع خیلی بدی قرار ...