دختر جوان: رمال تهدید کرد با اجنه آزارتان می دهم
سایر منابع:
سایر خبرها
تجاوز جنسی رمال پلید به دختران جوان برای بازگشایی بخت/استخوان های جسد در حیاط خانه شیطان پیر کشف شد
ساله دستگیر شد و تحت بازجویی قرار گرفت. او در ابتدا از وجود استخوان های داخل حیاط خانه اش ابراز بی اطلاعی کرد؛ اما پس از چندین بار بازجویی به جنایت خود اعتراف کرد و گفت مقتول را روزی که برای گرفتن جادو به سراغش رفته بود، مورد تجاوز قرار داد تا بختش باز شود؛ اما از ترس اینکه این ماجرا افشا نشود، او را با چاقو کشت و جسدش را شبانه داخل حیاط دفن کرد. رکنا ...
پدر فاطمه دخترش را نمی پذیرد! / من سرراهی بودم + فیلم و گفتگوی تراژدی
در خانه دوستم بودم که به من گفت دختر تو می دانی چه کار کرده ای؟کسی که با او تماس گرفتی پدرت بوده! باورم نمی شد که یک تماس اتفاقی من را به پدرم رسانده باشد.پدرم وقتی اسم و فامیل من را پرسیده بود چون می دانست نزد چه خانواده ای زندگی کرده بودم منرا شناخته بود و موضوع را به عمویم گفته بود.عمویم هم دنبالم آمد.من از پدرم خواهش کردم که اجازه دهد با عمویم به دیدن پدر واقعی ام بروم.آن زمان پدر و ...
از پرسپولیس رفتم و در زندگی صفر شدم!
نمی شوی بعضی وقت ها صفر می شوی.” حقیقتش را بخواهید قدر خودم و موقعیتم را ندانستم. مثل این است که تو در یک خانه 500 متری زندگی کنی، یک دفعه تو را ببرند در یک خانه 20 متری بگویند: بیا حالا اینجا زندگی کن. واقعا همین بود. این اتفاق خیلی من را از لحاظ روحی و روانی سرخورده کرد. به طوری که هرکس که مرا می دید می گفت: خیلی اشتباه کردی که از پرسپولیس جدا شدی این تصمیم را گرفتی. بعدش به خودم گفتم به هر حال ...
شعری از محمدرضا عبدالملکیان با صدای مهرداد محمدپور
صدای صنوبر سلام سپیدار پرم از شکیب و شکوه درختان و در من تپش های قلب علف ریشه دارد دل من ، گره گیر چشم نجیب گیاه است صدای نفس های سبزینه را می شناسم و نجوای شبنم مرا می برد تا افق های باز بشارت مرا می شناسی تو ای عشق که در من گره خورده احساس رویش گره خورده ام من به ...
انفاس رحمانی و نفوس مستعد
به بقیع رفت و مرکب(اسب یا شتری) را دید و چون بر او نشست آن مرکب به فاصله اندکی(با طی الارض) وی را به کوفه رساند و در مقابل خانه ابراهیم جمال ایستاد. علی در خانه را کوفت و خود را معرفی کرد.ابراهیم از داخل خانه صدا زد: وزیر بر در خانه من چه کار دارد؟ علی بن یقطین گفت: موضوع بسیار مهمی پیش آمده و اجازه ورود می خواهم و چون داخل شد گفت، ای ابراهیم! مولایم مرا به حضور نمی پذیرد تا تو از تقصیر من درگذری ...
فرق آیت الله بروجردی با آیت الله سیستانی
می زنند. دیدم خادم مدرسه است. گفت: مگر نگفتم که از منزل آیت الله بروجردی آمدند دنبال شما؟ چرا نرفتی؟ گفتم: آخر خانۀ آیت الله بروجردی کجا و من کجا؟ کسی آنجا با من کاری ندارد. گفت: الان خادم ایشان آمده دم در منتظر تو است. لباس پوشیدم و به منزل آیت الله بروجردی رفتم. وارد شدم. داخل اتاق ایشان شدم. سلام کردم. ایشان نشسته بودند. رفتم جلو دست ایشان را بوسیدم. ایشان من را کنار خودشان نشاندند. به من محبت ...
مست بودم و می خواستم یک شبه پولدار شوم!
این خبر بازپرس جنایی همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی برای بررسی موضوع راهی محل حادثه شدند. تیم جنایی پس از تخریب قفل در آپارتمان مسکونی داخل حمام خانه با جسد زن 42 ساله ای به نام بهاره (صاحبخانه) و شوهر جوانش به نام حامد روبه رو شدند که حکایت از آن داشت حدود 30 روز قبل بر اثر اصابت جسم سختی به سرشان به قتل رسیده اند. مأموران پلیس در ادامه داخل بشکه اسید، بقایای جسد دختر 20 ساله بهاره ...
کُری خوانی برای کرونا
کنی و... پس نمی توانی برای مراعاتِ نَفَست دماوندنشین شوی! راست گفتی! سروده عسکر موسوی کابلی ، نویسنده و شاعر اهل افغانستان برای علی دهباشی نیز چنین است: مهربان من بلند شو! گاه خواب نیست، خامه ها و نامه های دوستان - هزارْ هزار- وَ زِ ماورای آمو تا به زنده رود، چشم در ره نگاه توست. مهربان ما بلند شو! * مهربان ما، یار ما و هم دیا ...
قرار بود قشنگ ترین لحظه زندگی ام را تجربه کنم اما...
ت درد می کشید فریاد می زد، دست بر قضا این چندمین بارداری مادر بود و پزشک رزیدنت دائم این موضوع را با بدترین کلمات و لحن ممکن بر سرش می کوبید و حتی چندین بار به او ضربه زد. من که تمام این مدت در شوک بودم، بعد از زایمان تلاش کردم به این مادر تنها بعد از تحمل این همه درد و سرزنش آرامش بدهم، درحالی که مادر شریف و مظلوم غرق محبت ناب مادرانه به فرزندش بود. زایمان آن شب بدون مشکل تمام ...
3 حکایت از چشم و گوش و سَر شهید همت!
14 امام حسین(ع)، مهدی باکری و لشکر 31 عاشورا، احمد کاظمی و لشکر 8 نجف که در هر کجا وارد می شدند بدون استثناء با موفقیت همراه بود . چشم سربازانش را گفتیم و حالا ماجرای چشم ابراهیم چه بود؟ حکایت چشم تو بالاخره از طریق همین چشم هایت شهید می شوی این را همسر شهید همت گفته بود به او و این روایت ماجرا در کتاب نیمه پنهان ماه : چشم هایش زیبا بود و از حرف او در آن ها دلواپسی ای نشست. خواست ...
ناگفته هایی از شهید محمودرضا شهربانی از شهدای تازه تفحص شده اندیمشک
نمی گردم، چون می خواهم بروم کربلا و آنجا می مانم. همرزم شهید بیان کرد: منکه از حرف هایش تعجب کرده بودم، خواستم از او سوالی بپرسم که گفت: صبر داشته باش تا حرفم تمام شود؛ گفتم: باشه بگو؛ آقا محمودرضا ادامه داد: وقتی که عملیات تمام شد و برگشتی شهر، برو به منزل ما سری بزن، مادرم سراغم را از تو می گیرد و می پرسد: پس محمود چرا نیامده؟ مگر محمود با شما نبوده؟ آن وقت به مادرم بگو، دیگه منو ...
ناگفته های تاجگردون از رد اعتبارنامه اش در مجلس
جواب می دادم؟ *به رسانه ها! به مردم! رسانه ها از من درباره اموالم سوال کردند، من هم گفتم اموالم همین است. همان روزها هم آقای توکلی بیشترین حرف ها را علیه من می زد. یک بار به ایشان در صحن علنی گفتم تو این حرف ها را می زنی؟ اموال من که همین است، می گویید پدرم خان و کدخدا است و خودم هم 30 سال است که رانت خواری می کنم! گفتم آقای توکلی عزیز من دانش آموز بودم که تو وزیر شدی، شما ...
گفت وگو با هنرمند روشن دل افغانستانی که قصد دارد آیات قرآن را ببافد
ازدواج با سکینه خانم هم آشپزی بلد بودی؟ می گوید: نه، ولی الان بهترین آبگوشت را درست می کنم، کباب و بقیه غذا ها هم همین طور؛ ولی آبگوشت را خیلی دوست دارم. محمد آقا ادامه می دهد: هرچی توی خانه ات محبت بیشتر باشد و بیشتر خوش بگذرد، قشنگ تر است، قبلا خیلی برام سخت بود که از در بیام داخل و بگم سلام خانمم، دوستت دارم؛ ولی این از غرور بود و همه اش را شکستم. زندگی یک سفر دو نفره است و چرا به ما خوش ...
تجاوز وحشتناک 2 پسر جوان به دختر تهرانی داخل پراید
بودیم که پسر جوان درهای ماشین را قفل کرد. بار دیگر به او انتقاد کردم که این بار سرنشین جلو که لباس سربازی تنش بود، به صندلی عقب آمد و با تهدید چاقو سرم را زیر صندلی برد و مرا مورد تجاوز قرار داد. دقایقی بعد راننده اتومبیل نیز به صندلی عقب آمد و به زور مرا مورد قرار داد. هر چه به او التماس کردم فایده ای نداشت. حتی با او درگیر شدم, و صورتش را چنگ زدم. روی دست پسر راننده جای ...
روایتی خواندنی از نحوه شهادت سردار خیبر
تهران جنازه شهید همت را بردند به زادگاهس شهرضا و در آنجا به خاک سپردند. البته در بهشت زهرا نیز قبری به یادبود او بنا کردند 10 خاطره از شهید همت 1) به سنگر تکیه زده بودم و به خاک ها پا می کشیدم. حاجی اجازه نداده بود بروم عملیات. مرا باش با ذوق و شوق روی لباسم شعار نوشته بودم. فکر کرده بودم رفتنی هستم. داشت رد می شد. سلام و احوال پرسی کرد. پا پی شد که چرا ناراحتم. با آن قیافه ی ...
فاصله اجتماعی که آدم ها را از یکدیگر می ترساند
تهران (پانا) - آخرین باری که یکی از دوستانش را به خانه دعوت کرد، شش ماه پیش بود. دیداری در میانه همه گیری کرونا که حالا برای او تبدیل به خاطره ای تلخ شده است: خانه ام کوچک است. به همین خاطر هر دو پنجره خانه را باز کرده بودم، هر دو ماسک داشتیم و با فاصله هم نشسته بودیم اما پنج دقیقه بعد از ورود دوستم حس کردم تنم گر گرفت و پشتم عرق کرد. نمی توانستم جلوی حس بدم را بگیرم و نگرانی از چشم هایم پیدا بود ...
تنها سفر امام رضا(ع) به ایران
...: بعد از وفاتم، او امام شماست . متون روایی ما از چگونگی وداع امام با قبر پیامبر(ص) و همچنین سفر به مکه و وداع ایشان با حرم الهی گزارش کرده اند. در گزارشی از زبان امیه بن علی بیان شده: در سالی که امام رضا(ع) حج به جای آورد و سپس به خراسان رفت، من در مکه همراه امام بودم و امام جواد(ع) نیز همراهشان بود. امام با خانه کعبه وداع کرد. وقتی طوافش تمام شد، به طرف مقام ابراهیم(ع) رفت و آنجا ...
معرفی حاج ابراهیم همت از زبان خودش
سیاهی می رفت و حالم بد شده بود. با زحمت مرا پیش یک دکتر بردند، دکتر پس از معاینه گفت: بچه از بین رفته و تلف شده. مقداری هم قرص و کپسول نوشت و گفت: اگه با اینها بچه سقط نشد، حتما بیاریدش تا عمل کنم! حرف های دکتر مثل پتکی توی سرم کوبیده شد. خیلی ناراحت و دل شکسته شده بودم. علی اکبر خانه ای نزدیک حرم اجاره کرده بود و من پانزده روز تمام کنج خانه، توی رختخواب افتاده بودم و لب به هیچ قرص وکپسولی هم نمی ...
خانه ای که بوی نقش و رنگ می دهد...
منزل کمال الملک در روستای حسین آباد و در فاصله 5 کیلومتری جنوب شهر فیروزه قرار دارد؛ این بنا در سال 82 ثبت فهرست آثار ملی شده است. از دور که می آیی دیوارهای کاهگلی و درب چوبی این بنا تو را جلب می کند؛ دلت می خواهد بی پروا کلون در را بزنی و سرت را خم کنی و وارد حیاط شوی؛ تقریبا رو به روی درب ورودی یک حوض کوچک است از آن حوض هایی که تو را یاد قدیم می اندازد. سمت راست یک ساختمان ...
بازداشت مرد متجاوز به زنان تنها در شرق تهران
از طریق راهرو و پس از تخریب توری پنجره وارد ساختمان شد و به من که در اتاق خواب خوابیده بودم حمله ور شد. او دهانم را محکم گرفت و تهدید کرد که اگر جیغ کشیده و یا درخواست کمک کنم مرا خواهد کشت و در ادامه با تهدید، به من تجاوز کرد. شاکی پرونده در ادامه اظهاراتش با بیان این موضوع که چند روز پیش از طرح شکایت نیز به همین شیوه و شگرد و توسط همین شخص مورد تجاوز قرار گرفته، به کارآگاهان گفت ...
دستگیری اعضای باند سارقان اماکن خصوصی در شیراز/کلاهبرداری 3 میلیاردی رمالان و دعانویسان از مردم
. 4 - هنگام ترک منزل از نگهداری هرگونه وجه نقد، اشیاء قیمتی، طلا و جواهرات در مکان هایی از منزل که اطمینان دارید سارقان آن ها را پیدا نمی کنند، خودداری و آن ها را به صندوق امانات یا افراد مورد اعتماد بسپارید. 5 - هنگام خروج از منزل از قفل و بسته بودن درب های ورودی تراس، پشت بام و پنجره ها مطمئن شوید. 6 - از بازگو کردن برنامه سفر خود نزد افراد ناشناس و غیر مطمئن پرهیز کنید. 7 ...
شبی با نوکر شیطان – ایرنا
ثابت خارج می شوند؛ یکی چای می خورد و دیگری قلیان می کشد و آن دیگری سیگار. نمایشی که در خانه هنر آبان واقع در خیابان کریم خان زند، خیابان عضدی (آبان جنوبی)، خیابان سپند در فضای یک قهوه خانه دیالوگ محور به روی صحنه می رود و لحظاتی سرشار از زندگی در قالبی رئال و با شخصیت های متفاوت به تصویر می کشد. حسن خط خطی، رحیم دراز، غلام افیونی، علی سیاه، رضا چهارصد و اصغر ریشی شخصیت های ...
دختر جوان برای قتل 3 عضو خانواده اش آدمکش اجیر کرد
از من خواست او را با خودروام به خانه دختر برسانم. وقتی به آنجا رسیدم نیاز به دستشویی پیدا کردم و از دوستم خواستم از دستشویی استفاده کنم که قبول کرد. من اشتباهی به جای دستشویی وارد حمام شدم که در آنجا صحنه هولناکی را دیدم. داخل حمام خانه جسد مرد و زنی را دیدم که مشخص بود متعلق به مادر شهین و ناپدری اش است. در حالی که مقدار زیادی یخ روی آن ها ریخته شده بود، اما جسد ها متعفن شده بودند. از ترس به روی ...
ادعای همسریابی استاد فیزیک، در سایت دوست یابی
پرسید خب اگه بلایی سرت اومد من با کی تماس بگیرم؟ فرامپتون گفت با زن سابقم و برادرم. نگران نباش چیزی پیش نمیاد. 9 روز پس از اینکه وارد بولیوی شده در یک خیابان تاریک یک کیف را از یکی تحویل گرفت. اول تصور داشت که کیف زنانه باشه؛ از نوع لویی ویتون یا هرمس یا از اینها. ولی یه ساک چرخدار کوچک بود. تحویل گرفت و برگشت تو اتاقش. برای اطمینان از اینکه چیزی داخلش نباشه، ساک را باز کرد و خالی بود ...
مصدق نمی خواست کاشانی رئیس مجلس شود
آقا فریاد زدند: مگر قرار بود کاری بکنم؟ مگر من اصلاً در این قضیه دخالتی داشتم؟ بعد سر دکتر شروین فریاد کشیدند که: چرا اسم مرا پیش کشیدی؟ با من صحبتی کرده بودی، که رفتی و از پیش خود حرف زدی؟... با این همه، من معتقدم آنچه در 28 مرداد اتفاق افتاد، انتقال دولت از مصدق به زاهدی بود و کوچک ترین مقاومتی هم از سوی ملت صورت نگرفت! مردم از اوضاع اقتصادی و بگیر و ببند ها و رفتار توده ای ها -که دستشان کاملاً باز بود- خسته شده بودند. اوضاع طوری بود که وقتی دکتر مصدق را با کمال احترام دستگیر کردند و به زندان بردند، به زاهدی تبریک گفته بود! ...
همت مردانه می خواهد گذشتن از جهان
صددرصد سقط شده است. هر چه اصرار کردم که حالش خوب نیست و باید مداوا شود، افاقه نکرد. مجبور شدم ببرمش حرم. تا نیمه شب آن جا بود. همه اش نگاهم به در بود که کی می آید. آمد. گفت: پاشو برویم. گفتم: حالت؟ گفت: بهترم. رفتیم منزل. با پتو برده بودمش و حالا داشت با پای خودش برمی گشت. گفتم: غذا می خوری؟ گفت: نه. می خواهم بخوام. خوابید. من هم خوابیدم. بعد دیدم صدای گریه می آید. بلند شدم دیدم نشسته سرجایش دارد ...
روی ماه صَفَر
به حمام می رفتند، دخترها برایشان قلیان چاق می کردند و به حمام می بردند. آن روز پدرم صدایم کرد و خواست برای مادرم همین کار را انجام بدهم. حمام روستا با خانه ما فاصله زیادی نداشت. بار اولی که رجب را دیدم، در دستم قلیان داشتم. یازده ساله بودم و از روی بچگی تا چشمم به رجب افتاد که در لباس سربازی می خواست به خانه شان برود، به او سلام کردم. این سلام همان و خواستگاری و ازدواج هم همان. حاجیه خانم ...