بارداری دنیا جهانبخت واقعیت دارد؟
سایر منابع:
سایر خبرها
همسر شهیدی که سر حاج قاسم داد کشید+عکس
...: نباید با حاجی اینطور صحبت کنیم. من با جیغ و گریه حرف می زدم. گفتم: حاجی! من با سه تا بچه چه کار کنم؟ حاج قاسم گفت: وقتی شهید در خانه نباشد، خلیفه خانه خداست. تو خدا را داری. حرف هایش به جانم می نشست، اما باید حرف های دلم را که کوهی از آتش بود، بیرون می ریختم تا صحبت های مردی چون او آرامش را به من برمی گرداند. حاجی گفت: در ضمن، من اول پدر تو هستم بعد پدر تمام بچه های شهدا. گفتم: حاجی ...
شروعی دیگر
همه بچه ها رو جمع کردم دو ساعت قصه جنگو گفتم؛ عصمت تو متوجه نمی شی؛ غلومرضا آقایی افتخارشه که تو جبهه همراه اکبر بوده؛ گفت بازنشست که بشم کتاب خاطرات جنگو می نویسم. خیال کنم بازنشستم شده باشه. عصمت: خودتون میدونِد. بنویسد اکبر شیمیایی. جواد: نرگس می نویسی و بزرگ هم می نویسی: اکبر شیمیایی! عصمت: مرد اگر یکی اومد مثل جمال همسایه... نرگس: مادر چرا می خوای با ...
رضایت اهل بیت برای پسرم از کسب هر مدالی با ارزش تر بود
پسرم می گفت ما همیشه آرزو داشتیم ای کاش زمان امام حسین (عط) بودیم و در رکاب شان شهید می شدیم. الان حضرت زینب (س) ناموس امام حسین (ع) در خطر است ما برای کشور سوریه نمی جنگیم به خاطر دفاع از حرم حضرت زینب (س) می جنگیم. پژمان یک بار تصادف کرد و ماشین از رویش رد شد، ولی از دنیا نرفت. یک همسایه داریم می گفت تا حالا دو، سه بار پژمان به خوابم آمده است، سؤال کردم این دختر کوچک با چهره سفید که همراهش هست کیست؟ گفت من تنها شغلم نگهبانی از حضرت رقیه (س) است. ...
ماجرای 16 سال مفقودی شهید محسن پیروان/ پارچه سبزی که پیام آور بازگشت یک شهید شد
نباشد اسلام و شیعه پابرجا نیست. در فروردین 62 عملیات والفجر مقدماتی در منطقه فکه که نیروهای کازرونی چندماهی در آنجا بودند آغاز شد. محسن پیروان که مسئول یکی از دسته های تخریب بود برای عملیات به معبر می زند تا معبر گشایی کند. عملیات آغاز می شود. هر چه به او می گویند که کار تو تمام شده و الآن خسته ای، به عقب برگردد حاضر نمی شود برگردد. در طول این عملیات از ناحیه پا زخمی می شود او را به همراه ...
خشت خشت این خانه ذکر حسین(ع) نوشیده / ماجرای روضه 200 ساله
اصلاً متوجه نمی شدم! از قضا کنار من نشست. قبل از نشستن هم اجازه گرفت و عذرخواهی کرد! بعد از روضه و قبل از صحبت با حاجی چند کلامی با او هم صحبت شدم. پرسیدم حاج خانم این همه سال در این خانه روضه برگزار کردید، شده روزی حوصله نداشته باشید یا از ادامه دادن روضه خسته شده باشید؟ حاج خانم که تا قبل از سوال چشم هایش برق می زد و نشان می داد که چهره اش پشت ماسک خندان هستش، ابروهایش را در هم فرو برد ...
صد سال گذشته هر قراردادی که با خارجی ها بستیم کلاه سرمان رفت
دنیا محسوب می شود در ذات خود یک توجه مبارک و ارزشمندی است. اما باید توجه داشته باشیم از منظر دانش اقتصاد و توسعه نفس رابطه به خودی خود گویای چیزی نیست، آن چیزی که خیلی مهم است چگونگی این رابطه و چشم اندازهای آینده آن است. مومنی در ادامه گفت: من به عنوان یک شهروند بسیار خوشحال هستم که فعلا ما درباره یک سند همکاری صحبت می کنیم و خدا را شکر هیچ قراردادی فیمابین دو کشور در هیچ زمینه ای برقرار ...
صد سال گذشته هر قراردادی که با خارجی ها بستیم کلاه سرمان رفت
محسوب می شود در ذات خود یک توجه مبارک و ارزشمندی است. اما باید توجه داشته باشیم از منظر دانش اقتصاد و توسعه نفس رابطه به خودی خود گویای چیزی نیست، آن چیزی که خیلی مهم است چگونگی این رابطه و چشم اندازهای آینده آن است. مومنی در ادامه گفت: من به عنوان یک شهروند بسیار خوشحال هستم که فعلا ما درباره یک سند همکاری صحبت می کنیم و خدا را شکر هیچ قراردادی فیمابین دو کشور در هیچ زمینه ای برقرار نشده ...
واکنش فرشاد مومنی به سند همکاری ایران و چین:وزارت نفت شرافتمندانه تجربه ی میدان نفتی آزادگان با چینی ها ...
از جنبه ی تجربه ی تاریخی می گوییم قراردادهایی که در صد ساله ی گذشته ی ایران با خارجی ها بسته کلاه های خیلی گشاد سرش رفته است. تعداد اینها یکی و دوتا و ده تا و صدتا نیست، ابعادشان هم با همدیگر متفاوت است. ما این خون و دل را به کجا ببریم که حتی در بستن یک قرارداد با یک بازیکن فوتبال خارجی هم نتوانستیم صلاحیت حرفه ای خودمان را نشان دهیم و در این زمینه بطور روزمره کلاه های خیلی گشاد به سر ما می آید. ...
دست ها را گرفتن هنر هر شخص نیست
شرمندگی پاسخ دادنش با حلاوت کلام شان در هم می آمیزد و روز و شب ما را می سازد ... . درست مانند صفحه های مجازی بسیاری که مانند اسپری آسمی ها عمل می کند و مسکن دردها و آلام ها می شود اما هیچ چیزی جایگزین بودن کنار بزرگ ترها را در روز های عید ملی و مذهبی؛ غدیر و قربان و فطر تا نوروز و شب یلدا خاطره ساز نمی کند و خدا کند هیچ گاه حسرت کوتاهی نبودن و نرفتن در کنار بزرگان در روزها و شب ها را بر دل ها نگذارد. هرچند وظیفه هر فرزندی خدمت خالصانه و عاشقانه نسبت به والدینش بوده و هست. منبع: مهدی توکلیان - فعال فرهنگی / روزنامه جام جم ...
خاطره ای از هم بند امام زمان قلابی!
. خدایا نور هدایتت رو بر قلب پاک این جوون بتابون و این کمترین رو سربلند کن. برحمتک یا ارحم الراحمین از سجده بلند شد تمام صورتش خیس اشک بود. تحت تاثیر قرار گرفتم. لحظه ای در دلم گفتم: نکنه حق با این باشه. نکنه تا الان درباره اش خطا می کردم. متوجه تردید من شد. شال سبزش رو بست به دور کمر و گفت: نگران نباش. ما اهل بیت بخشنده ایم. کسی خطا بکنه دستش رو می گیریم و به روش نمیاریم. گفتم: خدا حفظ تون ...
امید و آرزو با امید و آرزو به دنیا آمدند
...> - چی گفت؟ فقط یه مشت حرف زد که دل مون رو خوش کنه. - گفت احتمالش خیلی بالاست. شاید خدا خواست و این دفعه شد. ملیحه پرسید: پولش رو می خوای از کجا بیاری؟ نشنیدی گفت 40 میلیون خرج داره؟ از کجا می خوای بیاری این همه پول رو؟! تو که هر چی گوسفند داشتی فروختی. دیگه چیزی نداریم. منم دو تیکه طلا داشتم که دادم رفت. تازه از کجا معلوم که مثل دفعه های قبل بچه نیفته؟ عباس امیدوار جواب داد ...
فال حافظ امروز / 16 فروردین ماه با تفسیر دقیق + فیلم
آشتی ها را برپا می سازید. کسی از شما ناراحتی ندارد. همه در حق شما دعا و ثنا می گویند. گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند گفتا به چشم هر چه تو گویی چنان کنند گفتم خراج مصر طلب می کند لبت گفتا در این معامله کمتر زیان کنند تعبیر فال حافظ: تفسیر فال حافظ امروز شما نشان می دهد درد دلت را به هرکسی نگو ،با کسی درددل کن که عاقل باشد. اگر در ...
نام این کتاب ستارالعیوب است آقا!
حجره من آمد و بقیه دنبالش. داخل حجره همه نشستند. ناگهان عباسقلی خان به تنهایی از جایش بلند شد و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت. رو به من کرد و گفت: لطفا بفرمایید نام این کتاب قطور چیست؟ گفتم: شاهنامه فردوسی. دلم در سینه بدجوری می زد. سنگی سنگین گویی به تار مویی آویخته شده است. بدنم می لرزید. اگر پشت آن کتاب را نگاه کند، چه خاکی باید بر سرم بریزم؟ عباسقلی خان دستش را آرام به سوی ...
حجاب داشتن لطف نیست بلکه وظیفه توحیدی ماست
جالب بود این است که به من می گفتند در محجبه شدن تعجیل کردن خوب است. مبادا احساسی عمل کنی. چون احساس تا جایی تو را پشتیبانی می کند اما بعد که سختی های چادر را حس می کنی دیگر آن احساس شکل قبل نیست. برای همین است که من می گویم بله چادر سرکردن برای من که زندگی با پوشش دیگر را تجربه کردم سخت است و اگر احساسی عمل کرده بودم تا الان چادرم بر سرم نمی ماند. کما اینکه الان در جمع دوستانم هم چنین افرادی وجود ...
روایت کوچ خواننده ریشه دار
به یکی از ماندگارترین ها کرده است. شهید من شهید ما شهید بی زوال انسان/ شهید گل شهید باغ شهید سربلند ایمان/ تو یاور آهو، هم رنج مظلومی/ دلیل هر فاتح، غم خوار مغلوبی/ با سایه ها دشمن، با روشنی خوبی/ شهید من شهید ما شهید بی زوال انسان/ شهید گل شهید باغ شهید سربلند ایمان... حالا با حمایت و همراهی همسرش افسانه سهایی و همت خانواده اش همه آثارش در چند آلبوم منتشر شده اند و اغلب ...
به وقت سلامت در سال نو
برای این کار ابزارهای بسیاری وجود دارد، اما ساعت های هوشمند بدون شک از بهترین آنها هستند. یک ساعت هوشمند خوب علاوه بر داشتن عمرباتری طولانی و پایش سلامت، باید بتواند موقعیت مکانی شما هنگام ورزش را ثبت کند و مجموعه ای از اپلیکیشن های دیگر را که معمولا روی گوشی های هوشمند دیده نمی شوند، در اختیارتان قرار دهد. در کنار همه اینها، داشتن قیمت مناسب و ارزش کافی در برابر خرید، مواردی هستند که ...
به اندازه 500 سال رنج کشیدم!
در رادیو در حال صحبت بود و قول هایی که داشت به مردم می داد و حرف هایی که می زد، با اهداف انقلاب مغایرت داشت. گفتم اگر این ها بروند، همه مجلس به سمت وسویی می رود که نباید برود، بنابراین تصمیم گرفتم که کاندیدا شوم و احساس مسئولیت کردم. من از زمان شاه، سخنرانی های تند و داغ داشتم و در دانشگاه مرا می شناختند. سطح مطالعات و پیشینه ای که داشتم و ارتباطی که با قرآن داشتم، باعث شده بود در بین مردم به خصوص ...
شوخی بامزه رسولِ گاندو با پندار اکبری/ توضیحات جدید منوچهر هادی درباره فصل سوم عاشقانه
آسان به آن برای کاربران از طریق تلفن های همراه حالا این امکان فراهم شده است تا آن ها بتوانند از فعالیت های بازیگر محبوب خود مطلع شوند. این روز ها چهره های هنرمند عرصه موسیقی، سینما و تلویزیون و ... یک یا چند صفحه شخصی و عمومی در شبکه های اجتماعی مختلف دارند و از این طریق شبانه روز با کاربران و هواداران خود ارتباط مستمر و دو طرفه ای برقرار می کنند. بیشتر بخوانید تبریک ...
توضیح مهدوی در مورد صحبت جنجالی اش روی آنتن
دوی در رابطه با حرف های روز گذشته اش در تلویزیون بود و اینکه تولد همسرش را تبریک گفته بود. او در واکنش به این سوال و اینکه این صحبت های او خیلی دست به دست شده است، اینطور واکنش نشان داد: بله این چی بود که وایرال شد (باخنده)؛ از دیشب تا حالا با خانمم در حال خندیدن هستیم. من به نوعی تابو شکنی کردم. چند وقتی است که همیشه خبر ناراحتی می شنویم، گفتم تابو شکنی کرده باشم. چند دقیقه قبل تر من فوت مادر خان ...
فرمانده ایرانی که برای دشمن گریه کرد!
گریه کردن نیست.گفت: ولش کن، چیزی نیست. گفتم: آقای باقری می خواهم بفهمم برای چه گریه می کنی؟ آن موقع بچه بودم، نمی دانستم حسن باقری چه فرمانده بزرگی است. گفتم: حتما باید بگویی. من مسلح هستم، تو مسلح نیستی. گفت: این حرف دیگری شد. حق با توست؛ من تسلیم! با من شوخی می کرد. گفتم: به من بگو چرا گریه کردی؟ گفت: آقا سید، برای عراقی هایی که توی دوربین دیدی گریه ام گرفت. امشب همه اینها صد در صد کشته ...
مجری شدم تا حال مردم را خوب کنم
شده بود، خیلی فضای ملتهب و شلوغی بود. دخترم تیارا گفت بابا یعنی همه ما می میریم؟ آن روز احساس کردم که الان من باید بلند شوم و کاری کنم. به خودم گفتم رضا تا حالا هر چه خواندی دمت گرم، بگذار کنار. الان بسم ا... ، هر کاری بلدی بکن که این بچه ها این حس را داشته باشند که باید زندگی کنیم و برای زندگی بجنگیم. من بهترین دوستم را در سال 99 از دست دادم، ولی رفتن علی انصاریان به من زندگی بیشتر یاد داد. به ...
حفاظت از شاه یا صیاد شیرازی ؟
می کردند. بالاخره طاقت نیاوردند. پرسیدند: مگه تو حاج غلام رو میشناسی؟ گفتم: غلامه. حاج غلام نیست که! من غلام خلیلی رو از قرارگاه خاتم میشناسم که سرتیم محافظای صیادشیرازی بود. غلام، تو کی حاجی شدی؟ غلام خندید و گفت: اون موقعی که هنوز با تو رفیق نشده بودم؛ سال 1361. گفتم: خب همون اول می گفتی مکه رفتی که بچه ها بهت نگن غلام. گفت: غلام قشنگتره تا حاج غلام. حاج غلام از رنجرهای قبل از انقلاب ...
شهید سیدیحیی براتی؛ شهیدی که مانند حضرت عباس (ع) قطعه قطعه شد
رو برای بار آخر دیدی ها. بابا شهید می شه. گفتم: وای مامان تو هم حس منو داری. من دیروز همین حسو داشتم، دیروز چهره بابا با روز های دیگه فرق داشت. می خواستم به شما ها بگم، اما گفتم شما ها بابایی هستید و ناراحت می شید. واقعاً هم همین طور بود. وقتی نگاهش می کردم. حس می کردم که می رود و دیگر برنمی گردد. آقا سید بعد از دو روز زنگ زد و گفت: من حرم حضرت بی بی هستم. به نیابت شما نماز ...
به قول کارشناس تیلیویزیون مردم بویه هفته هفته میوه نخورن!
...> - جدی بی بی؟ کیَن؟ - مث ایکه مش موسی رفته خونِی پسرُش، قوماش اَ شهر دیه ای اومدن، الانم پسِ درن، بنِّی خدا زنگ زده میگه اگه میشه درِ واز کن بیان تو تا من بیام... - ای بابا، ولی بی بی جون، مگه قرار نشد درو رو کسی باز نکنیم، کرونا و مریضی و اینا... بی بی زد توی سرم... - دختر مهمون حبیب خدا هه، میه میشه درِ روش واز نکنی؟ میه میشه تو خونه راش ندی؟ من نیدونم ای ...
برکت از مستطیل سبز
برگزار کنم تا نوبت به همه برسد. یک روز یکی از دوستان قدیمی ام به سر زمین آمد برای دیدنم. خبر داشتم که بیکار است. از هر دری با هم سخن گفتیم. آخرش پرسید امکانش هست در کنار زمین دکه ای بزند برای فروش کیک و نوشابه و سایر تنقلات به بچه ها؟ گفتم چرا که نه؟ اصلا همچین چیزی را کم داریم، و واقعاً هم داشتیم. بازیکن پس از دو ساعت تمرین، گرسنه و تشنه است و دوست دارد چیزی بخورد. اصلاً کیک و ...
جهاد من تربیت صحیح پسرم به عنوان تنها یادگار همسرم بود
؟ گفتند نه این همکار من است، گفتم من اصلاً تاب و توان ندارم به من بگویید چه اتفاقی افتاده؟! پسر دایی ام گفت بیا خانه ما، من بهت می گویم چه شده؟ رفتم و خبر شهادت محمدم را شنیدم و این شد آغاز روز های دلتنگی من و علیرضا. همسرم را بعد از یک تشییع خوب و با شکوه در روستای دشت خاک به خاک سپردیم. حرف آخر بعد از شهادت او من ماندم و تنهایی و علیرضا. ما کنار هم در روز های سخت زندگی با ...
یک تبلیغ عجیب مجازی؛ کاشت ناخن برای کودکان!/پشت پرده کاهش سن سرخاب-سفیدآب
...> ***چهره کودکانه استثمار چند سال پیش یک مستند تکان دهنده از پشت پرده لوازم آرایشی در فضای مجازی به سرعت وایرال یا همان پربازنشر خودمان شد. مستندی که نشان می داد برای تأمین برخی اقلام و عناصر لازم برای تهیه لوازم آرایشی بانوان، کودکانی در معادن کشورهای جهان به کار گرفته و در قبال این ورود پُر ریسک و بیرون آوردن این سنگ ها دستمزدی ناچیز دریافت کرده و کمک خرج خانواده هایشان می شوند. دیدن ...
ایده های جدید شعبده باز عصر جدید / حقه هایی که مناسب ایران نیست!
... قبلاً تکنیک هایی داشتم که مثلاً یک میکروفن قرمز چطور آبی می شود، اما الان همه آن ها را کنار گذاشته ام و می گویم چطور می شود این میکروفن با پایه کلاً به میز تبدیل می شود. یک مساله هیجان انگیز برای خودم تعریف می کردم و داستانی عجیب برای خودم می گفتم و بعد می گفتم چطور به این برسم. یعنی کار تغییر کرده است اول هدف را تعیین می کنم و بعد فکر می کنم چطور به آن برسم. * هرکسی که جلوی شما ...