سایر خبرها
ماجرای عشقی که پس از 32 سال به هم رسیدند
این دختر و پسر چند روز پیش برگزار شد و خبرش در شبکه های اجتماعی هم مورد توجه قرار گرفت. تیموری درباره حس و حالش در روز عقد و بعد از شنیدن جواب بله همسرش می گوید: نمی دانم چطور این احساسم را توصیف کنم. الان 50 ساله هستم و شاید از نظر شما پیر محسوب شوم، اما وقتی چند روز پیش، دختر عمه ام بله را گفت، احساس کردم که همه دنیا را به من دادند و 18 ساله شدم! خانمم بعد از عقدمان و زمانی که جواب ...
حاج قاسم سنگ صبور خانواده شهدای مدافع حرم
. گفتم: هنوز هم نپذیرفته ام. به اعتقاد من آن پیکر، پیکر علی نبود. حاج قاسم گفت: چرا پیکر علی بود. من خودم جواب آزمایش DNA او را دیدم. من بچه هایم را برای دادن آزمایش DNA نبرده بودم، چون اصلا اعتقادی به این کارها نداشتم. می گفتم: علی زنده است. حاج قاسم گفت: برادر علی آمد DNA داد و فهمیدیم پیکر متعلق به علی آقاست. *حاج قاسم گفت: به یقین رسیدیم علی شهید شده علی گفته بود ...
هوای این روز های من ؛ خاطرات فرمانده تیپ هجومی سید الشهداء در سوریه
. چکار کنم؟ خودش را خونسرد نشان میداد حاج ایوب و مگر میشد خونسرد بود حالا که نیروهایش افتاده بودند در لانه افعی و شاید برای آخرین بار صدایشان را میشنید. زد به خنده و شوخی. شاید نگران بود که این آخرین مکالمه باشد. شاید دلش میخواست داد بزند بگوید: چرا رفتید؟ نزد. فقط با خنده گفت: نبینم کسی اسماعیل منو زمینگیر کرده باشه. تو یک گوش شکستهات رو نشون بدی همه شون رو حریفی. بعد آرام وضعیت را پرسید ...
دختر و پسری لرستانی بعد از 32 سال با هم ازدواج کردند! +تصویر
یکی از عاشقانه ترین ازدواج های کشور چند روز پیش و در نیمه شعبان سال 1400 در یکی از روستاهای استان لرستان اتفاق افتاد.
مدافع حرمی که اجازه زیارت حرم حضرت زینب را نداشت! + عکس
! خوش به سعادتت. داری می روی زیارت حضرت زینب. گفتم تو هم بیا. گفت فرمانده مان به من مرخصی نمی دهد که بیایم حرم. نه می آمد در حرم و نه آنجا عکسی می گرفت. گفتم خب شما هم بیا برویم. زنگ بزن به فرمانده تان و بگو پدر و مادرم آمده اند و امشب نمی توانم بیایم. زنگ می زدند و مدام با بی سیم عربی حرف می زد. گفتم: اصغر! تو را به خدا یک شب با ما باش. بگذار حالا که آمده ایم، به ما خوش بگذرد. گفت مگر ...
انحصارشکنی در روایت آوینی
داریم با شما تعامل داشته باشیم. ایشان با نگاه خیلی تند و با حالت توبیخ گفتند اصلاً به شما چه ارتباطی دارد که بخواهید درباره شهید آوینی کتاب چاپ کنید؟ گفتند اگر قرار باشد کاری انجام بشود خود خانواده تصمیم می گیرند. به دلیل همین سابقه ما جرئت نکردیم برای مستند پیش ایشان برویم، چون از برخورد تند ایشان مطلع بودیم، ولی موضع آقای شعبانی که بدون دیدن مستند طوری فضاسازی کردند که انگار مستند آقامرتضی همان ...
شهید آوینی: ما به امام خمینی پیوستیم
سازندگی پیوست. مادرش این موضوع را نشان از ثبات در زندگی جوان شوریده حالش گرفت و به فرزند ارشدش که در سفر بود، مژده داد برادرت سر و سامانی پیدا کرده است. جناب آوینی در نامه ای به برادر، درباره این ذوق زدگی مادر، توضیحاتی داده است که باید آن را به عنوان اساسنامه یک دهه آینده زندگی اش به شمار آورد: مادر به تو گفت (در پشت تلفن) که من کار پیدا کرده ام. اینچنین نیست، من زندگی را یافته ام. عشق ...
زن 38ساله: شوهرم در منزل را به رویم قفل می کند
خواهم آسیبی به تو برسد یا مشکلی برایت به وجود بیاید! خلاصه، او با همین حرف ها مرا قانع می کرد تا حتی برای خرید هم بیرون نروم. روزگار به همین ترتیب سپری می شد تا این که چند سال بعد، در حالی که باردار بودم، به شدت بیمار شدم ولی همسرم به خاطر خرید دام در شهر دیگری بود و اجازه نمی داد به تنهایی نزد پزشک بروم. وقتی همسرم از سفر کاری بازگشت و مرا به بیمارستان رساند، چند روز در بیمارستان بستری ...
گپ وگفتی خواندنی با ایرج پزشکزاد؛ دایی جان ناپلئونِ ما
. بعضی ها معتقدند بعد از عبید زاکانی کسی که طنز را جدی کار کرد و کارهایش فقط فکاهه روزنامه ای نبود، ایرج پزشکزاد بود. پزشکزاد: مرسی، این نظر شماست. عبید زاکانی یک نابغه بزرگ دنیا بوده. من در حد او نیستم. آقای پزشکزاد، ما دایی جان ناپلئون ، آسمون ریسمون و کار هایی از این دست را می خوانیم. بعدش کتابی درباره سعدی یا حافظ از شما می بینیم. مطالعات شما بسیار متفاوت و متعدد ...
مردی که بسیار دوستش می داشتم
نازنینی بود به نام شهید مرتضی آوینی. من یک آدم معمولی بودم. اما نمی دانم چرا هر بار که به آنجا می رفتم دوست داشتم وضو داشته باشم. از زیر عکس نقاشی شده بزرگش که عبور می کردم برایش حمد و قل هوالله می خواندم و می گفتم که دوستت دارم. اولین کتابی که در روایت فتح نوشتم درباره جواد فکوری وزیر دفاع در دوره جنگ بود و بعد عباس دوران نازنین و بعد آشنایی با خانواده خیلی خیلی عزیز شهید یاسینی و... به فهرست دوست ...
ضرغامی: آدم های آویزان رجل سیاسی نیستند/ اصلاح طلبان مهندسی انتخابات را خوب بلدند
این است که ناصر ملک مطیعی را از ممنوع الکاری خارج کنند . حالا تا خبرگزاری فارس و فلان امام جمعه را قانع کنیم که بابا من استدلال دارم و آقای ملک مطیعی می تواند بازی کند و همراه است، کلی زمان می برد. اصلاً کارهای دیگر هم زمین می ماند. پس من مجبور بودم بر همان ریل حرکت کنم. تیم سینمایی خاتمی به حزب اللهی ها پول خون می داد داشتم این را می گفتم که تیم سینمایی خاتمی یک اصطلاحی ...
شروعی دیگر
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از یزد، نمایشنامه شروعی دیگر به قلم محمدرضا امیرخانی توسط انتشارات خط شکنان وابسته به اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس یزد به زیور طبع آراسته شده است. این کتاب در 30 صفحه در سال 1399 چاپ شده است که در ادامه بخشی از متن این نمایشنامه آورده می شود. جواد: فهمیدم معلمش غلومرضا پسر حسین غلومحسین تو جبهه با اکبر و من تو یکی گردان بودم. بهم گفت ...
پایین چشم رضا تیر خلاصی زدند
، اما چطور از رفتن و سوختن حرف می زند! مدتی بعد ما با هم عقد کردیم و از آنجایی که درسم خوب بود، یکی از شروط من برای ازدواج ادامه تحصیل بود. بعد از عقد در رشته پرستاری دانشگاه زنجان قبول شدم. فکر نمی کرد که قبول شوم. مدت زیادی ناراحت بود. پرسید می خواهی بروی؟ گفتم بله، دوست دارم درس بخوانم. رضا هم قبول کرد و عید سال 1365 با هم ازدواج کردیم. هشتم فروردین بعد از ازدواج من برای ادامه ...
حجاب داشتن لطف نیست بلکه وظیفه توحیدی ماست
صحبت کنم باید بگویم هنوز چادر برای من عادی نشده است و هنوز که هنوز است به اندازه روز اول برایم سخت است. واقعا هم سخت است. از این بابت که من تجربه مانتویی بودن را داشته ام و شاید خیلی از چادری ها ندارند و این اختلافی که من از آن حرف می زنم برایشان محسوس نیست. اختلاف دما در تابستان برای من بیشتر قابل درک است تا کسی که همیشه چادری بوده و عادت دارد. من وقتی از سرکار به خانه می آیم خواهرم از من می پرسد ...
سرطان حریف عشق نمی شود
تهران زندگی می کردیم، مهسا 18 ماهه بود و هنوز شیر می خورد، پسرم کلاس ششم بود، می خواستیم آخرین روزهای تابستان را در کنار خانواده باشیم و به همین دلیل وسایل زیادی با خود به همراه نداشتیم، به خیال خودمان داشتیم از غم و مصیبت فرار می کردیم. تازه به قزوین رسیده بودیم، مهسا را در آغوش گرفته بودم، مهسا به آرامی سرش را روی شانه هایم گذاشته بود که ناگهان حالش بد شد و حالت تهوع پیدا کرد، همه ...
از برنو به کمانچه
شما شده است. شمایی که دکترای آمار دارید و قاعدتاً باید با عدد و رقم حرف بزنید، اما لرستان من را بر اساس خروجی رسانه داوری می کنید. و بعد استدلال کردم که بین "امنیت" و "احساس امنیت" تفاوت هست و گفتم چه بسا کرج و اصفهان و تهران ناامن باشند اما شما چنین تصوری در مورد این مناطق ندارید. نگاه دو نفر از مصاحبه کنندگان برق می زد. انگار مرا تشویق می کردند که؛ ادامه بده! قوت قلب گرفته ...
برای خوردن قهوه صدایش کرد، اما فوت کرده بود
. او همچنین گفته: پدرم بیشتر خودش را فردی هنری می دانست، چون هم زمان زیادی در عرصه هنری بود و هم علاقه بیشتری به این رشته داشت. تا جایی که من خاطرم هست، خاطره زیادی را از دوران قهرمانی تعریف نمی کردند. وقتی هم که درباره دوران قهرمانی حرف می زدند، همیشه با تلخی و ناراحتی همراه بود. همیشه یک دلخوری درباره ورزش و کشتی در صحبت هایش بود. سیاوش فردین همچنین گفته: پدرم تعریف می کرد ...
روحانی خیلی کشور را عقب نگه داشت/ هرچه جلوتر می رویم حضورم در انتخابات را ضروری تر می بینم/ماجرای پول ...
است و می خواهد بیاید پیش ما گدایی کند. در دولت هم همان یکسالی که بودم اعتراض کردم. بعدها هم نوشتم که آقا شما می خواهید مذاکره کنید از سر اقتدار حرف بزن. هر وقت خواستند مذاکره کنند چهارتا حرف زدند و دریوزگی ما را نشان دادند. اصلاً رفتارشان برای اداره کشور شرطی شد. خب دشمن هم بیکار نشسته می گوید این ها نیاز دارند. این مذاکره است و نتایجش را هم می بینید. شما اگر در مناظرات با آقای ظریف مواجهه شوید ...
خواجه مهتاب ؛ یادی از رضا بابایی و حلقه ادبی فیض
همواره ذهن من را به خود مشغول داشته، این است که اگر فلان کس نبود، این جهان چه چیزی کم داشت؟ یادم هست مرحوم علی شریعتی کتابی داشت به نام اگر پاپ و مارکس نبودند . نوجوان بودم که این کتاب را خواندم و از آن پس همواره درباره برخی، از خود پرسیده ام: اگر فلانی نبود ... . اکنون که این کلمات را می نگارم، شب نخستین سالگرد کوچ دوست یکدلم رضا بابایی است. از خودم می پرسم: اگر رضا بابایی نبود، چه می شد؟ و بی ...
کتابی دیگر به همت انتشارات شهید کاظمی؛ "پَرخو"؛ رمانی جذاب با محوریت مساله نفوذ
را بنویسم بحث بیوتروریسم مطرح بود اما زمانی که کار را شروع کردم و تحقیق و پژوهش صورت گرفت به بحث نفوذ رسیدم. زمانی هم بود که مقام معظم رهبری بحث نفوذ را مطرح کردند و یک سری سخنرانی درباره این مساله داشتند. همین باعث شد بیشتر بحث نفوذ در این رمان مطرح شد تا بحث بیوتروریسم. " وی می افزاید:" زمانی که می خواستم کتاب را بنویسم در مورد موضوع کتاب به دوستان گفتم و آنها بعید می دانستند که کتاب ...
علی علیپور: منتظر نباشید به ایران برگردم!
به گزارش "ورزش سه"، با علی علیپور بعد از بازی با بنفیکا دقایقی صریح و بی پرده حرف زدیم. آنچه که در صحبت های او هویدا بود این بود که از این چالش عبور و جای خود را در فوتبال پرتغال پیدا خواهد کرد و اصلا برنامه ای برای بازگشت به فوتبال ایران ندارد. به اتفاق این مصاحبه را می خوانیم: *شکست در برابر بنفیکا با یک گل از روی نقطه پنالتی نتیجه برای ماریتیمو نبود اما مشکل اینجاست که این شکست ...
توصیه شهید رجبی برای جلب امداد غیبی خداوند
ما فرق داشت! با منی که هر روز زیارت عاشورا را سرسری می خوانم و معنای بابی انت و امی... تنم را نمی لرزاند، اما او با همین عبارت اذن ورود به دنیای جهاد را از همسر همراه و همدلش گرفت... اصلا نمی دانم! چرا دارم همچون منی را با چون اویی قیاس می کنم؟! قیاس منی که همیشه لاف عاشقی ورد زبانم است و اویی که سرم به فدای سر تو عزیز فاطمه گویان، سر را فدا کرد؟ قیاس منی که هنوز در واجباتم ...
کوری فقط تاریکی نیست
نور کم یک تجربه ارزنده در سینمای فقیر ماست . سینمایی که تحت سیطره افکار تجاری و غیر فلسفی است و فاقد دغدغه ها و هویت های فرهنگی، مبالغه نکنیم ولی فیلم محمد پرویزی سینماست، و دیدن آن تو را یاد شاید وقتی دیگر بهرام بیضایی می اندازد. بازی لیلا زارع. صابر ابر و حمیدرضا اذرنگ بی شباهت به همه آن چیزهایی است که تاکنون از این ها دیده بودیم. فیلم البته بی اشکال نیست اما پرویزی با این فیلم نشان داده که سینما را می شناسد و کارش را بلد است و انتظار از خودش را بالا برده است. نشان داده که زبان سینما برای او مسئله است. مارال سپهر ...
کتابی که مصطفی رحماندوست نفهمید ولی خرید!
مصطفی رحماندوست متولد اول تیرماه سال 1329 در همدان، شاعر، نویسنده و مترجم ادبیات کودکان و نوجوانان است که تقریبا همه او را با شعر صد دانه یاقوت می شناسند. این چهره ادبیات کودک و نوجوان در گفت وگو با ایسنا درباره کتاب هایی که خوانده و نخوانده می گوید. متن این گفت وگو در پی می آید: آخرین کتابی که مطالعه کرده اید، کدام کتاب بوده است؟ کتاب خواندن من مثل همه آدم ها ...
چقدر خوب که کنترل تلویزیون اختراع شد!
گوییم را آنقدر دقیق نمی دانیم چون از هر نفر تا نفر دیگری فرق دارد اما این را میدانیم که این حرف ها آنقدرها هم قشنگ نیستند که ما آنها را اینجا بگوییم. به نظر اگر می شد کنار این جعبه جادویی، چراغ جادویی هم ضمیمه می شد، کار ماخیلی راحت تر می شد و چراغ جادو کارکردش از کنترل هم برایمان بیشتر و کارآمدتر بود و دیگر اینقدر نیاز به بالا و پایین رفتن از روی شبکه ها و گشت و گذار را نداشتیم که در آخر هم خسته شویم و هم از جایمان بلند شویم و نهایتا همه چیز را با یک نقطه گرد تو خالی به پایان برسانیم. ...
چگونه می توان اهمال کار بود و در عین حال کارهای مهمی انجام داد؟
گام دوم در هنرِ اهمال کاری ساخت یافته این است که جنس پروژه های صدر فهرست را درست انتخاب کنید. بهترین پروژه ها دو ویژگی دارند: به نظر می رسد ضرب الاجل مشخصی دارند (اما درواقع ندارند) و بسیار مهم به نظر می آیند (اما درواقع مهم نیستند). خوشبختانه زندگی مملو از چنین کارهایی است. در دانشگاه ها، حجم وسیعی از کارها در این دو مقوله جای می گیرند و مطمئنم که در بیشتر نهادهای دیگر نیز چنین است. ...
ادامه اعتراض ها به مستندی درباره شهید آوینی
پایدار و جان سخت درباره اش سر و کار داشته ایم که عبارت است از پنهان کردن این واقعیت که همان کسانی که در یک سال آخر حیاتش او را طرد کردند و به خروج از دایره حزب اللهی ها متهمش کردند، 28 سال است زیر نامش سینه می زنند و با وقاحتی کم نظیر به روی خودشان نمی آورند روزگاری چه نوشته اند، چه گفته اند و چه کرده اند. ایسنا ...