با خودرو سرقتی مسافرکشی می کردم!
سایر منابع:
سایر خبرها
دختر 18 ساله: نمی خواستم پدرم از رابطه نامشروع من خبردار شود
روزهای آغازین حضورم در فروشگاه به من ابراز علاقه می کرد. من هم که فرزند طلاق بودم و همواره احساس کمبود محبت می کردم، شیفته جملات و کلمات محبت آمیز آرمان شدم و خیلی زود به او دل باختم اما یک روز مادرم از این ارتباط عاشقانه مطلع شد و چنان سر و صدایی به راه انداخت که همه وجودم لرزید. از آن روز به بعد دیگر اجازه نداد سر کار بروم یا از خانه خارج شوم اما من که آینده ام را به لبخندهای پر از مهر وعاطفه آرمان ...
20 سال؛ هرروز کتک خوردم!
به خانه برمی گردد اگرچه با تعهد کتبی اما چیزی عوض نمی شود و شرایط همان است. سمیرا می گوید: بعد از اولین بار که مادرم به بهزیستی آمد دیگر طاقت نداشتم که مادرم بدون دلیل کتک بخورد، از طرفی تصمیم گرفته بودم برای رهایی از این فضای رعب و وحشت با هرکسی که پدرم بگوید ازدواج کنم، به مادرم گفتم اگر تو به بهزیستی نروی من ازدواج می کنم اگرچه تمایلی به ازدواج در سن 13 سالگی ندارم و می خواهم درس ...
سیاهی لشکر فیلم های سینمایی سارق حرفه ای شد
فیلم سینمایی و تلویزیون نقش سیاهی لشکر بازی کردم، اما به آرزویم نرسیدم و سرخورده شدم و به مواد مخدر پناه بردم. با همدستت کجا آشنا شدی ؟ من دو سال قبل به اتهام سرقت راهی زندان شدم که در سلولم با مجید آشنا شدم. او هم عضو باند سرقتی بود که دستگیر شده بود. وقتی فهمیدیم هر دو ما در یک روز آزاد می شویم در زندان نقشه کشیدیم که پس از آزادی با هم به این شیوه سرقت کنیم. از چه تاریخی شروع به ...
آزار شیطانی مرد فامیل بیچاره ام کرد+جزئیات
... دختر صیغه ای گفت: در 17 سالگی برای رهایی از کابوس و با بی اعتنایی مادر و پدرم با پسری به نام مسعود ازدواج کردم و 6 ماه نگذشته بود طلاق گرفتم تنها مانده بودم و برای اینکه زندگی ام را سرو سامان بدهم تصمیم گرفتم صیغه مردان بشوم این کار را کردم و خیلی زود با حدود بیش از 100 مرد صیغه شدم و پول خوبی می گرفتم تا اینکه آخرین شوهر صیغه ای ام یک بازاری بود و من وقتی مدت صیغه ام تمام شد همانجا تصمیم گرفتم از خانه اش طلا سرقت کنم و همین باعث بازداشت من شد تصور نمی کردم این مرد شکایت کند بعد فهمیدم او زن و بچه ای ندارد و چون صیغه اش بودم ترسی از شکایت نداشت! ...
زیر سقف اعتیاد
پیچیدم با پیشنهاد میثم برای تسکین درد، مواد کشیدم. دردم خیلی زود آرام شد.از آن به بعد با شروع درد به سمت مصرف مواد می رفتم. خیلی زود در دام مصرف مواد مخدر افتادم و شدم یک معتاد به تمام معنا. حدود 10سال به همین شکل گذشت و بیشتر درآمد میثم خرج مصرف موادمان می شد تا این که با شدید شدن اعتیادش، او به مصرف شیشه روی آورد و همین باعث شد از کار اخراج شود. بعد از این ماجرا ما هیچ ...
دزدی های سریالی بازیگر جوان تهرانی داخل اتوبوس / من همیشه سیاهی لشگر بودم !
معروفی زنگ می زدم تا در فیلم شان بازی کنم اما سهم من از این همه تماس فقط چند نقش سیاهی لشکر بود. کم کم سرخورده و ناامید شدم و دوستان ناباب نیز مرا به پای بساط کشیدند و معتاد شدم. حالا دیگر باید برای تأمین هزینه مواد مخدرم به هر طریقی پول در می آوردم. سابقه داری؟ بله ولی فقط یک ساعت بعد از رهایی از زندان دوباره به سراغ کار خلاف رفتم و سرقت ها را از سر گرفتم. شگردتان ...
دوست برادرم وقتی شوهرم نبود در آشپزخانه به من نزدیک شد
جدا شدم. بعد از این ماجرا و برای تامین هزینه های زندگی ام در بیرون از منزل مشغول کار شدم. اگرچه کار ثابتی نداشتم و مدام شغلم را عوض می کردم اما دوست داشتم سایه یک مرد بالای سرم باشد. با این وجود هیچ کدام از خواستگارانم را نمی پسندیدم چرا که برخی از آن ها یا مسن یا متاهل و دارای چند فرزند بودند و یا ... تا این که روزی یکی از همسایگانم واسطه خواستگاری از من برای پسر مجردی به ...
گفتگو با مهدی کمالی، پیش کسوت ورزش مشهد
. با تعجب به او می گویم که بسیاری از جوان های امروزی تاریخ ازدواجشان را با این دقت در خاطر ندارند. پاسخ می دهد: من همیشه خاطراتم را مرور می کنم و قدرت حافظه ام خوب است. تمام سال هایی را که در کرمانشاه بودم خوب به یاد دارم. بالأخره سال 58 بعد از انقلاب زمانی که یک پسر داشتم و یک بچه هم در راه داشتیم به مشهد آمدم و در تربیت بدنی خراسان مشغول به کار شدم. کمالی 6 فرزند دارد، 5 پسر و ...
پول خوب است، به شرطی که جنبه اش را داشته باشی
پسرش را با من زده بود، پدرم خیلی نگران بود و می گفت نمی دانم چرا ته دلم با این ازدواج راضی نیست. پدرم معتقد بود، با اینکه خانواده بسیار خوبی دارد اما خود فرید زیاد قابل اعتماد نیست، آن زمان با شنیدن حرف پدر از او دلخور شدم و نگاه زیرچشمی به مادرم انداختم. مادرم هم به حمایت از پسر برادرش برخواست و گفت: این چه حرفیه آقا؟ فرید واقعاً پسر خوبی است، همه فامیل آرزوی داشتن چنین ...
ناگفته های ابوالفضل پورعرب در سالروز تولدش
خانواده کارمندی که پدرم کارمند آموزش و پرورش و مادرم خانه دار بود، به دنیا آمدم. بعد از سال ها دلم می خواهد برای کسانی که مخاطب من هستند، آرزویی کنم. امیدوارم خوب زندگی کنند بیماری کرونا از بین برود، مردم خوب زندگی کنند و بیشتر یکدیگر را ببینند و درک کنند. موزه سینمای ایران در سلسله گفتگو های تاریخ شفاهی خود، این بار سراغ ابوالفضل پورعرب رفته است. به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان به نقل ...
وقتی مصوبات ساماندهی کودکان کار ارومیه تحت الشعاع تحولات مدیریت شهر قرار گرفت
کنار پدرم زندگی کردیم. وی افزود: خانه اجاره ای ما به دلیل دوستان ناباب و برخی رفتارهای نادرست پدرم جای امنی برای خواهرم نبود به همین دلیل تصمیم گرفتم با خواهرم تنها در یک اتاقی که مادر و پدرم اجاره کرده بود زندگی کنیم. این کودک کار در ادامه گفت: تمامی مخارج و اجاره خانه بر دوشم بود و مجبور بودم صبح تا شب کار کنم دو سال پیش هم یکبار در طرح ساماندهی کودکان کار و خیابان، برخی ...
قتل مرد جواهرفروش به خاطر 700 میلیون تومان
طلافروشی ایرج رفتم و از آن روز به بعد آشنایی ما شروع شد. من زن تنهایی بودم و به همین خاطر با مرد طلافروش ارتباط برقرار کردم و او هم به خانه من رفت و آمد داشت تا اینکه تصمیم گرفتم در نزدیکی بلوار ارتش خانه دو طبقه ای بخرم که در طبقه اول مطبم باشد و در طبقه دوم زندگی کنم. هنگام معامله مقداری پول کم آوردم که ایرج به من قرض داد و گفت بعداً همراه سودش به او برگردانم. وی ادامه داد: ابتدا فکر ...
همان امام رضایی که داشتم، دارم/ یادداشت حامد عسکری به مناسبت ولادت امام رضا
. یادتان هست هشت سالگی من را که گم شده بود توی شهر شما و عجیب بود که من نترسیدم. اتفاقا حس آزادی داشتم و برگشتم سمت حرم تان. به یکی از همان خادم های لباس سرمه ای کلاه بشقابی گفتم گم شدم و او توی بی سیم چیزی گفت و چند دقیقه بعد من در یک اتاق خنک نشسته بودم و داشتم کلوچه کشمشی می خوردم با شربت آبلیمو تا پدر و مادرم پیدایم کردند. راستش آقای امام رضا من هم یک بار توی حرم تان پسرم را کاری کردم ...
قمار زندگی برای بیت کوین
سایت قمار چه می کردم و چه نقشی داشته ام. پدرم که فوت کرد همه مسئولیت های خانواده برعهده ام گذاشته شد. یک مغازه شیرینی فروشی هم بود که پدرم آن را برایم به ارث گذاشت. درآمدم کفاف چرخاندن زندگی خانواده را نمی داد و دربه در به دنبال سرمایه گذاری با سودی بالا می گشتم. آن روز ها تب خرید بیت کوین داغ بود و به پیشنهاد یکی از دوستانم وارد بازی خرید و فروش رمزارز های دیجیتالی شدم. آن روز ها با ...
عملیات علیه اجاره نشینی
، قطعا الان حامدی نبود که برایتان چیزمیز بنویسد اینجا. سه سال از زلزله گذشته بود، آمده بودم تهران دانشجو بودم... همان سال ها چشم های دختری اذیتم می کرد، رفتم گفتم تا بیست وچهارسالگی را تنها قدم زدم از این به بعد با هم قبول است؟ یک سال طول کشید تا بله را گفت. بله را که گفت قرار شد به خاطرش جشن بگیریم، بله گفت و حالا دو تا بچه داریم و چهارده سال است همسفریم و همسر... یک شصت متری بیست ساله ...
برای خداداد که تلفیقی است از رنج ها و سرمستی ها
پرده اول من هم سالیانی که خداداد عزیزی فوتبال بازی می کرد یکی از تحسین کننده های او بودم. به ویژه آن گل تاریخی که در حافظه مردم ما حفظ شده. وقتی آن بازی را برای چندمین بار می بینی تصور می کنی این مسابقه زنده است. خداداد در آن بازی در مرکز یک برهه تاریخی از فوتبال ایران قرار گرفت. ده ها فوتبالیست آرزو داشتند زننده آن گل باشند. گلی که ماند و طی دهه های گذشته به نسل های بعدی منتقل شد. این چیزی ...
خشم برادر با قتل خواهر پایان یافت
دوستانش معتاد به مواد مخدر شد و این اواخر کارش به تزریق کشیده شده بود. چون با هم زندگی می کردیم به نوعی مسئولیت او بر دوش من بود. پدر و مادرمان شهرستان هستند و ما سال ها قبل به خاطر تحصیل و کار به تهران آمدیم و با هم زندگی می کردیم. از روز حادثه بگو. حدود ساعت 7:30 عصر بود. خواهرم به حمام رفت و متوجه شدم که برای مصرف مواد به آنجا رفته است. روز قبل به من قول داده بود که ترک می کند ...
روایت تلخ اعتیاد در شهر| از بوی توهم زای گُل تا مرگ تدریجی زندگی
آدم را برای چند ساعت از مشکلات دور و سرخوش کند اما دلهره بعد از آن از سر مصرف کننده دست بر نمی دارد، حال خوش تنها بخش وسوسه انگیز این ماجراست و سیاهی روزگار بعد از آن خود را نمایان می کند. در اوج جوانی درگیر مسائل عاطفی شدم و برای رهایی از مشکلات به مواد مخدر پناه بردم، اولین پکی که به مواد زدم تمام هم و غم روزگار از من دور شد، انگار در دنیای دیگری سیر می کردم... در گوشه ...
دستگیری 10 نفر از توزیع کنندگان مواد مخدر در شهرستان خاتم
قرار تامین قانونی متناسب روانه زندان شدند، اظهار کرد: برخورد قاطع و قانونی با توزیع کنندگان و فروشندگان مواد مخدر یکی از اولویت های دادستانی در این شهرستان است. وی یکی از عوامل فروپاشی خانواده ها را مواد مخدر دانست و اظهار کرد: تامین امنیت و مبارزه با مواد مخدر یکی از دغدغه های مهم دادستانی است و مبارزه با این پدیده شوم که منشاء بسیاری از ناهنجاری های اجتماعی از جمله سرقت و فروپاشی خانواده ...
شالوده زندگی با اعتیاد پدر از هم پاشید
به گزارش جام جم آنلاین کرمان؛ مریم 16 ساله که خواستار انتقالش به خوابگاه یا مکانی دور از خانواده بود شرح حال خود را برای کارشناس مشاوره کلانتری اینگونه شرح داد: حدود 6 سال است که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شده اند و دلیل جدایی آن ها، اعتیاد پدرم به مواد مخدر بود همان معضلی که باعث شد هیچوقت ارتباط خوبی با یکدیگر نداشته باشند و بیشتر زندگی خود را به ناآرامی و بحث و جدل بگذرانند. ...
جنایت در لانه سیاه!
تخصصی دکتر زرقانی گرفتار شود. او که در گرداب قصه خود ساخته اش افتاده بود، درباره چگونگی ماجرای قتل گفت: از مدتی قبل و برای مصرف مواد مخدر (شیشه) به پاتوق ع- و می رفتم. آن روز هم صبح به آن جا رفتم و مواد کشیدم و بعد از آن خوابم برد! وقتی بیدار شدم، لخت بودم و پیراهن به تنم نبود! فکر می کردم مورد آزار و اذیت قرار گرفته ام! خیلی عصبانی شدم و با چوبی که در منزل ع- و بود، ضرباتی بر پیکر او وارد کردم که ...
قتل خواهر معتاد هنگام مصرف مواد
...، اما من متوجه می شدم و از کار او خیلی ناراحت بودم. چون می دانستم هم زندگی اش را خراب می کند و هم آبروی ما را پیش بستگانمان می برد. به همین خاطر اصرار داشتم او ترک کند و حتی چند باری هم با هم مشاجره لفظی کرده بودیم. درباره روز حادثه توضیح بده. آن روز وقتی دیدم قصد دارد مواد مصرف کند دوباره با هم درگیر شدیم و خواستم مانع او شوم که فهمیدم به حمام رفته و در حال تزریق مواد است. خیلی ...
دلم می خواهد مردم آثارم را ببینند
: پدربزرگ مادرم، زریباف و ساکن کاشان بود و در دوره پهلوی اول به دستور رضاخان که می خواست هنرمندان را از سراسر کشور در پایتخت گرد هم بیاورد، به تهران آمد. پدرم هم به همراهش به تهران آمد و در کارگاه زریبافی که در اداره هنرهای ملی یا همان وزارت ارشاد فعلی بود مشغول به کار شد. من آن زمان بچه دبستانی بودم و تابستان ها همراه پدرم به کارگاه می رفتم اما علاقه ای به زریبافی نداشتم و سر از کارگاه سفال و ...
کرامات امام هشتم (ع) قابل وصف نیست/ کمک بی منت به مردم، هر عاشقی را خادم حرم رضوی می کند
برویم ولی یک روز بعد از امتحان به مشهد می رسیدیم و من دو روز قبل باید آنجا بودم، چون امتحان روز های پنجشنبه و جمعه برگزار می شد. موضوع را با پدرم در میان گذاشتم؛ وقتی پدرم شور و اشتیاق من را دید؛ قبول کرد که دو روز زودتر از خانواده و تنهایی به مشهد بروم؛ باورم نمی شد پدرم قبول کند، بنابراین بلیط گرفتم و راهی شدم؛ تمام فکر و ذکرم امتحان بود. یک روز قبل از امتحان با کتابی که در ...
ضرورت مشاوره قبل از ازدواج یک اصل مهم
همدیگر و حتی با من و مادرم قطع رابطه کردند. به همین خاطر من هم بسیار تنها و منزوی شده بودم و از آن خانواده ی 10 نفری دیگر خبری نبود تا اینکه چند سال بعد زمانی که 16 سال داشتم در راه مدرسه با آرش که 20 ساله بود آشنا شدم. او اصرار می کرد که با هم ازدواج کنیم . من احساس می کردم که برای ازدواج آمادگی ندارم و کم سن تر از آن چه در ظاهرم بود به نظر می رسیدم از طرفی هم از آرش خوشم آمده بود ...
انتشار عکس ها کمک های خارجی را زیاد کرد
گزارش اعزام می کند به رودبار و منجیل. ساسان مویدی قبل از این عکاسی از جنگ را تجربه کرده و بحران ها و فجایع زیادی را به چشم دیده، از خرمشهر بگیر تا حلبچه و هویزه.خودش می گوید 40 سال است در وسط بحران زندگی می کند.جنگ، زلزله، سیل و بحران های اجتماعی مانند مواد مخدر که این روزها بیداد می کند. مویدی می گوید: در همه این سال ها اول از همه لنز دوربینم رفته سمت بچه هایی که وسط بحران گیر افتاده اند. بچه ها ...
راز و رمز هنر ماندگار استاد فرشچیان/ روایتی شنیدنی از طراحی ضریح امام رضا(ع) و خلق تابلوی ضامن آهو و عصر ...
که ورزشکاران را عمل می کردند گفتند اگر دستت را عمل نکنی، عضلات دستت ضعیف تر می شود و از کار می افتد و اگر هم بخواهی عمل کنی باید 6 ماه در گچ بماند. من خیلی ناراحت شدم. تصمیم گرفتید دستتان را جراحی کنید؟ خیلی مردد بودم. دو روز بعد طول نکشید که به من تلفن کردند و طرح ضریح حضرت علی ابن موسی الرضا نصیب من شد، ابعاد را فرستادند و گفتند که حتما این طرح را تو باید انجام دهی. ...
وقتی یک زندانی حبس ابد کارآفرین می شود
بالا بود، ولی بعد از تحمل 14 سال حبس به من عفو خورد و آزاد شدم. از وقتی آزاد شدم این مغازه صنایع دستی و غرفه صنایع دستی داخل سالن ملاقات دست من است و خرید و فروش صنایع دستی داخل زندان را انجام می دهم. سپاه نیز لطف کرده و یک سوله به من داده. در آنجا زندانی هایی که آزاد شدند مشغول به کار هستند و مخارج زندگی شان را از این طریق تامین می کنند. او با اشاره به اینکه من الان طراح دکوراسیون ...