درخواست مادربزرگ برای اعدام نوه اش
سایر منابع:
سایر خبرها
دختر 14 ساله با کابل شارژر مادرش را خفه کرد/راز شوم دختر برملا شد
که صحبت های دختر 14 ساله با تناقض هایی همراه بود پدر وی گفت: من و همسرم حدود 20 سال قبل ازدواج کردیم .اما سال هاست که با هم اختلاف داریم و فقط به خاطر دخترمان کنار هم زندگی می کردیم. تا اینکه حدود دو هفته قبل با ردگیری با همسرم درگیر شدم و این بار خانه را ترک کردم و به خانه مادرم رفتم. تینا هم همراه من به آنجا آمد. وی ادامه داد: در این مدت در خانه مادرم بودیم .تا اینکه پنجشنبه دخترم گفت دلش ...
اعترافات تلخ دختر 14 ساله؛ مادرم را با سیم شارژر کشتم!
بیدار شدم بعد دیگر خوابم نبرد با گوشی سرگرم بودم که مادرم وارد اتاق شد و با دیدن گوشی تلفن در دستانم شروع به داد و بیداد کرد. من که خیلی عصبی بودم دوباره با او درگیر شدم و سیم شارژر تلفن همراه را دور گردنش انداختم و کشیدم. این نوجوان 14 ساله اضافه می کند: مادرم مدام تقلا می کرد و می خواست خودش را نجات دهد، اما انگار روح شیطانی در بدنم نفوذ کرده بود و به من دستور می داد سیم را با تمام قدرتم ...
تردید در رشد عقلی متهم
واقعیت همخوانی نداشت و آثار خراش و درگیری روی دستان دختر نوجوان وجود داشت. بعد از 240 دقیقه تحقیق، تینا لب به اعتراف گشود و گفت: مادر و پدرم به دلیل اختلاف هایی که داشتند مدام با هم دعوا می کردند و من از این وضع قهر و آشتی ها خسته شده بودم. 20 روز قبل همراه پدرم به خانه مادربزرگ پدری ام رفتیم تا شاید شرایط زندگی مان بهتر شود. دو روز قبل از جنایت به خانه بازگشتم من و مادرم با هم درگیر ...
داستان غم انگیز دختر حشیش فروش
بازگشتم اما درگیری های من و نامادری ام بیشتر از گذشته ادامه یافت و همین موضوع به کشمکش های خانوادگی انجامید. در همین روزها پدرم که مهریه ام را از رامین گرفته بود، یک روز پس از آن که با نامادری ام درگیر شدم با بی رحمی تمام مرا از خانه اش بیرون انداخت. در حالی که آواره خیابان ها بودم نزد یکی از دوستانم رفتم که با مادرش زندگی می کرد ولی یک هفته بعد در حالی خانه دوستم را ترک کردم که در یک فروشگاه لباس ...
قتل مادر به خاطر توهم
تا مادرم خفه شد، اما وقتی روی زمین افتاد یک دفعه به خودم آمدم. اما دیگر مادرم نفس نمی کشید. وی درباره انگیزه خود از این جنایت هولناک گفت: چند سال قبل پدر و مادرم از هم جدا شدند. پدرم معتاد و بیکار بود با این حال حضانت ما به پدرم رسید، اما وقتی پدرم دوباره ازدواج کرد من خیلی سرخورده شدم و در 12 سالگی شروع به مصرف مواد مخدر کردم. بعد از مدتی وقتی بزرگتر شدم، چون می دانستم مادرم ...
یونیفرم سپاه لباس دامادی پدرم در مراسم عقدش بود
پدر را چطور برای بچه ها جبران کردید؟ بعد از شهادت همسرم برای اینکه خلأ پدر را برای بچه ها پرکنم، ایده ام این بود که باید در کنار خانواده پدرشان باشم تا شخصیت ها و منش های شهید را بیشتر حس کنند. بیشتر با خانواده شوهرم مأنوس بودم. با اینکه از اول ازدواج مستقل شده بودیم، اما بعد از شهادت همسرم دوباره کنار خانواده همسرم زندگی کردیم بعد خانه ساختم و مستقل شدیم. عنایت خدا را خیلی زیاد در زندگی ام ...
شب را باورنکن عاقبت انتظارات بالای خانواده ها را نشان می دهد
خواهر بزرگترش که رتبه تک رقمی داشته است، رتبه بالایی در کنکور به دست بیاورد. در حالی که او می خواهد گاهی بیرون برود و تفریح کند. خانواده اش دربرابر وی ایستادگی می کنند و از او می خواهند در خانه بماند. در بخشی از کتاب آمده است: باز هم قهر کرد و زودتر از من به سمت کلاس رفت. چند تا نفس عمیق کشیدم و به سمت کلاس رفتم. من کم نیاورده ام، یعنی نباید کم بیاورم. حتماً من هم پدر و مادرم ...
شب را باورنکن عاقبت انتظارات بالای خانواده ها را نشان می دهد
خواهر بزرگترش که رتبه تک رقمی داشته است، رتبه بالایی در کنکور به دست بیاورد. در حالی که او می خواهد گاهی بیرون برود و تفریح کند. خانواده اش دربرابر وی ایستادگی می کنند و از او می خواهند در خانه بماند. در بخشی از کتاب آمده است: باز هم قهر کرد و زودتر از من به سمت کلاس رفت. چند تا نفس عمیق کشیدم و به سمت کلاس رفتم. من کم نیاورده ام، یعنی نباید کم بیاورم. حتماً من هم پدر و مادرم ...
روایت یک مادر پرماجرا که استارتاپی شد
.... گفت این چیه؟ گفتم همان چیزی است که چند بار درباره اش با هم حرف زدیم. گفت خب صبر می کردی بیایم خانه، گفتم نه، باید همین الان امضا کنی. کلاً آدم عجولی هستم. امضا کرد و من برگه را به بهزیستی برگرداندم. تا یک سال بعد خبری نشد، تا اینکه 29 اردیبهشت ماه 1394 دخترم کوثر، در چند روزگی اش دختر من شد و من در سن 22سالگی مادر شدم. دامن من سبز سبز است! کوثر یکساله بود که ما برای زندگی ...
حرف های مادر پزشکی که بر اثر کار زیاد درگذشت
72 ساعت مداوم شب ها در بیمارستان بود. قبل از آن شیفت سنگین هم یک هفته فشار کاری بسیار سنگین داشت به طوری که نه استراحت کافی داشت و نه حتی می توانست غذای مناسبی بخورد. مادر افزود: دخترم این شب های آخر بعد از چند شب شیفت مداوم به خانه می آمد و حتی فرصت شام خوردن هم نداشت و در اتاق شروع به ارتباط گرفتن با بیمارانش می کرد و پیگیر کارهای بیمارستان می شد. بار آخر صبح زود به بیمارستان رفت و بر اثر فشار کاری زیاد، درست مقابل بیمارستان سکته قلبی کرد و درگذشت. آن روز فکرش را هم نمی کردم آخرین باری است که دخترم از خانه خارج می شود و دیگر برنمی گردد. اما انسیه رفت و.... انتهای پیام ...
نیوشا ضیغمی باعث اخراج احسان علیخانی شد؟
مخالفت پدر و مادرش با بازیگر شدنش گفت: وقتی می خواستم وارد بازیگری شوم مادرم مخالفت نمی کرد ولی آن دید مادرانه نسبت به آینده من را در نظر می گرفت اما پدرم با بازیگر شدن من زیاد موافق نبود. پدرم اصولا کارهای علمی را دوست داشته و دارد و ترجیح می داد من پزشک یا مهندس شوم تا بازیگر! وقتی وارد این عرصه شدم و با کار آقای جوزانی شروع کردم و پس از آن هم بلافاصله وارد سینما شدم، در همان سال اول نتیجه خوبی ...
من مونا هستم؛ 3 سال و 4 ماه و 19 روزه!
های من هم دل شان می خواست، اما صدایم درنمی آمد. خودم هم اصلا شبیه دختر های جوان و تازه عروس ها نبودم. حتی اجازه نداشتم بروم آرایشگاه. موقع عروسی برادرم، به اصرار اطرافیان، ابروهایم را اصلاح کردم. تا یک ماه توی خانه ام خون راه افتاد. هر شب کتک می خوردم. تحمل کردم، تحمل کردم، تحمل کردم و یک روز از خانه زدم بیرون. بچه هایم، جگرگوشه هایم را گذاشتم و آمدم تهران. دخترم آن موقع سه ساله بود و پسرم دو ساله ...
بیوگرافی سوگل طهماسبی بازیگر نقش عطیه در سریال گاندو | عکس همسر سوگل طهماسبی
...> شروع بازیگری بازیگری را از سن 8 سالگی و از تئاتر شروع کردم ، 14 ساله بودم که برنده بهترین بازیگر جشنواره استانی در اهواز شدم که کیانوش عیاری کارگردان مشهور داور این جشنواره بود. من در 16 سالگی به تهران آمدم و در سریال روزگار قریب چند سکانس بازی کردم و بعد از آن هم بلافاصله در سریال یوسف پیامبر(ع) بازی داشتم.از همان جا استارت کارم در حوزه تصویر خورد و تا به حال در چند فیلم ...
قسمت 2/ استالین را چندین بار دیده ام / مرد خوش صحبت و جذابی بود
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ در تفلیس به مدرسه ی شیخ الاسلام رفتم. در این مدرسه ترکی و عربی و فارسی تعلیم می دادند. روسی را هم آن جا یاد گرفتم، مجبور بودم که بلد باشم. به تحصیلاتم تا دوره ی اول متوسطه ادامه دادم بعد پدرم ناخوش شد و در خانه افتاد و من مدرسه را رها کردم. با این همه دست از مطالعه برنداشتم ترکی عثمانی، آلمانی و فرانسه را هم به تدریج فراگرفتم. همان جا بود که به خدمت وزارت خارجه ی ایران درآمدم. بعدها با یک دختر اهل لیتونی ازدواج کردم و از خانمم صاحب دو تا دختر ...
کورسوی چراغ کاربافی در دستان بانوی کهنسال میبدی
دادم و هر روز صبح و بعد از ظهر برای کاربافی به کاروانسرا می رفتم. کریم فخری دارای هفت فرزند است و از میان چهار دخترش ، تنها یک نفر به مدت 6 ماه است که کاربافی را از مادرش یاد گرفته و در انجام کار به او کمک می کند. به گفته دختر فاطمه کریم فخری، مادرش در کاروانسرا به بانوان دیگر هم کاربافی را یاد می داد و با این وجود از 2 سال پیش تا کنون برای کاربافی در کاروانسرا مکانی ندارد و ...
مهمترین متجاوزان سریالی ایران را بشناسید
ادامه داشت تا اینکه یکی از شاکیان به پلیس مراجعه و اعلام کرد مرد ژله ای شلوارش را در پشت بام خانه اش جا گذاشته و فرار کرده است. با بررسی شلوار مشخص شد از سوی یک خشکشویی نام امین پشت شلوار حک شده است، کاراگاهان تحقیقات خود را ادامه دادند تا اینکه چهره مرد ژله ای در روز توسط یک دوربین حین فرار ثبت شد، با مطابقت چهره و اسم مجرم 22 ساله ای شناسایی شد که دو سال قبل با شکایت یک دختر به خاطر ...
قتل مادر به دست دختر نوجوان
دختر نوجوانی که درپی عصبانیت مادرش را به قتل رسانده بود، با حکم دادگاه از قصاص نجات پیدا کرد، اما اولیای دم به رأی صادره اعتراض کردند. دختر نوجوانی که یک سال پیش مادرش را به قتل رساند، روز حادثه با گریه با اورژانس تماس گرفت و کمک خواست. او به اپراتور اورژانس گفت: مادرم در آشپزخانه افتاده و بی هوش شده است. دقایقی بعد وقتی امدادگران اورژانس خود را به محل زندگی این دختر رساندند، در ...
جدال با مرگ از زبان یک کرونایی
چند ثانیه ابتدایی که داروها و سرم ها را به دستم داد و با من حرف می زد، کار تمام شده بود، چون بعد از رفتن به درمانگاه و بازگشت به خانه کم کم سردردم شروع شد، چند قرص استامینوفن آرامم کرد و صبح روز بعد برای آنها دمنوش درست کردم و پایین بردم و جویای احوال شان شدم و بعد آبمیوه. شب نشده، درد پاهایم شروع شد و سر دردی که این بار حتی با نوافن و کدوئین هم آرام نگرفت، درد هر لحظه بیشتر و بیشتر می شد ...
خستگی ناپذیریِ مادری کارآفرین/ از نانوایی تا کارخانه داری
به گزارش جهانی پرس؛ ذاکری درباره زندگی متاهلی اش، توضیح داد: در 18 سالگی، کاملا سنتی ازدواج کردم. همسرم، کارگر بود و نوع زندگی شان با ما فرق داشت. تحمل آن زندگی سخت بود چون معتقدم، آدم ها حق شان است که خوب زندگی کنند. بعد از مدتی متوجه شدم که از همه چیز دور افتاده ام. بعد از چند سال همسرم معتاد شد. همیشه به پدر و مادرم گله می کردم که چرا من را به او شوهر دادند؛ البته آن ها همیشه از من حمایت کردند. من تلاش کردم شوهرم را برگردانم اما نشد و وقتی بچه هایم بزرگ شدند از او جد ...
بریدن سر دایی به سبک داعشی ها توسط مرد تهرانی!
.... بعد از آن شب چندین مرتبه دیگر همان کابوس را دیدم. وی ادامه داد: من در غیاب پدر و مادرم به طبقه سوم رفته بودم که دایی م را دیدم که مشغول مصرف شیشه بود .من به او اعتراض کردم و با هم درگیر شدیم .من چند ضربه چاقو به او زدم و برای اینکه از مرگ او مطمئن شوم گلویش را بریدم. در آن درگیری انگشت دستم برید و آثار خون روی در ماند. این متهم ادامه داد: من بعد از قتل خانه را ترک کردم و ...
اعتراض اولیای دم به حکم قاتل مادر
خونسرد از خودش دفاع می کرد، ادامه داد و گفت: بیشتر وقت ها در خانه تنها بودم و تمایلی نداشتم با پدر و مادرم صحبت کنم. نصیحت های تکراری مادرم نیز خیلی مرا کلافه کرده بود به همین خاطر آن روز وقتی او دوباره شروع به نصیحت و صحبت کرد عصبانی شدم و در آن درگیری سیم شارژر را دور گردنش انداختم و.... در پایان هیئت قضایی بعد از دفاعیات متهم و با توجه به مدارک موجود در پرونده دختر نوجوان را با توجه به ...
رابطه دختر معلول با پسر عطرفروش به سیاهی کشیده شد
کودکی خردسال بودم عروسکم را به آغوش گرفتم و با دختر همسایه در حیاط منزل مان مشغول بازی شدم، در همین هنگام دایی بزرگم وارد شد و به سراغ مادرم رفت. چند دقیقه بعد جیغ و فریاد مادرم به هوا برخاست و من از ترس عروسکم را محکم به آغوش گرفتم. در یک لحظه همه فامیل و همسایگان به خانه ما آمدند و مادرم را دلداری می دادند. ساعتی بعد مادرم اشک ریزان مرا به داخل اتاق برد و پیراهن صورتی گلدارم ...
گفتگو با نرگس شفائی کارآفرین برتر حوزه زنان در کشور | از نانوایی تا نان آوری
. دامداری را کنار پدر یاد گرفته بودم، اما به دلیل بعد مسافت و دوری از خانواده، نمی توانستم آن را ادامه بدهم. به همین دلیل آنجا را فروختیم تا پولش را سرمایه کار جدید کنیم. آن روز ها خیلی فکرم درگیر بود تا انتخاب درستی انجام بدهم. به یاد دارم که مادرم همیشه به من قوت قلب می داد. می گفت کاری را که فکر می کنی نتیجه می دهد شروع کن و اگر کم آوردی، روی فروش طلا های من حساب کن. البته هیچ وقت کار به فروش ...
ماجرای خانم معلمی که بابای دانش آموزانش شد/ مرجان مرهم رنج بچه ها
... راست می گفتند مرجان همه جوره پای بچه هایش ایستاده بود یکی از مهمترین کارهایی که خواهرم انجام داد نجات یک دختربچه از خودکشی بود، داستان غم انگیز این دختر با پدری معتاد گره خورده و مادری که برای لقمه نانی در خانه ها کار می کرد. این دختر بچه ترک تحصیل می کند و بنا می گذارد با مادرش کار کند البته گوشی هم برای ادامه تحصیل نداشت. بعد از مدتی خسته از روزگار خودکشی می کند ولی مرجان او را ...
ماجرای عاشقانه مدافع حرم با دختر افغانستانی! + عکس
.... داداشم خبر را می دانست. از سپاه هم زنگ زده بودند که ما امروز بعد از ظهر می آییم خانه تان. داداشم و زن داداش و فامیل هایمان هم اینجا جمع شده بودند. **: آمدن آنها یک مقداری شما را نگران کرد؟ مادر شهید: هر روز می آمدند، چون من نگران بودم و همه اش گریه می کردم. خواهر شهید: بعد از ظهر همه با هم آمدند. خاله ها و دایی هایم هم، همه آمده بودند. حتی دایی مادرم هم آمده ...
گفتگوی اختصاصی با 2 شیطان تهران ! / 8 دختر آزار بی شرمانه دیدند + عکس چهره باز
که ما راست می گوییم.کمک کنید نمیریم! بعد دوباره می زند زیر گریه! به امیر می گویم: برویم به سال های دور.از کودکی و زمان تحصیلت بگو.اهل و ساکن کجایی؟ می گوید: اهل و ساکن تهرانم.سمت باغ فیض زندگی می کردیم.از همان بچگی در همین محله بودم.پدر و مادرم تهرانی هستند و در همین محله هم درس خواندم.بعد وارد رشته حقوق شدم اما هیچ وقت سرکار نرفتم و کار درست و حسابی نداشتم.گاهی در ...
یافتن لایلا در کتاب فروشی های ایران
رمان اِلیسن می خوانیم: تا مدرسه رفتم و همه تکالیفم را برای هریک از معلم ها برچسب زدم و یادداشتی اضافه کردم که آن ها را در صندوق هایشان بگذارند. مدرسه بسته بود؛ ولی بسته ها را پشت نرده های پنجره دفتر گذاشتم. دوشنبه که مدرسه را باز کنند، آن ها را خواهند دید؛ به اضافه اینکه نخواهند فهمید من کی آنجا بودم. آن ها را تا کردم و محکم بین نرده و شیشه گیر انداختم. بعد چند سنگ پیدا کردم و با احتیاط روی کاغذها ...