سایر منابع:
سایر خبرها
گفت وگو با خانم دکتر طالب همسر جانباز شهید ناصر توبئی ها عروج از آغوش حاج قاسم تا باغ بهشت!
قایق سوار شو. آقا ناصر به ایشان گفتند: حاجی شما برو با بچه ها سوار شو و بچه ها را ناراحت نکن. ایشان رفتند سوار شدند. بعد که برگشتند، گفتند: ناصر بدون تو صفا نداشت. دلم می خواهد شما هم باشی. همسرم انسانی بودند که هیچ وقت دوست نداشتند باری را روی دوش کسی بگذارند و حتی در مورد حرکت دادن ویلچرشان، دوستانشان هم شاهد هستند که حتی یک لیوان آب را به راحتی از کسی طلب نمی کردند. وقتی حاج قاسم اصرار کردند ...
از مدافع سلامتی که بر اثر کرونا شهید شد تا ناگفته های دختر محافظ حاج قاسم+ فیلم
مخفی می کردیم. به خاطر اینکه ما آرامش داشته باشیم می گفتند که جای من خوب است و مشکلی ندارم. حتی بچه ها نمی دانستند که پدرشان محافظ حاج قاسم است. آقا هادی از سال 90 یا 91 با حاج قاسم همراه شدند. حاج آقا همیشه به فکر خانواده محافظ هایشان هم بودند و روی اخلاق محافظ ها هم تاثیر می گذاشتند. زمانی که من را دیدند گفتند دخترم از هادی ما راضی هستید و این نشان می داد که برایشان مهم است ما در چه شرایطی هستیم ...
پرلایک ترین توئیت های یکشنبه 21 شهریور: آدم بخنده یا گریه کنه؟
اون وره. با شوهرم و دخترم اومده بودیم دیدن خانوادمون. موقع برگشت شوهرم و دخترم رد شدند. به من که رسید گفتند شوهرت ممنوع الخروجت کرده. 4- خلافکار در توئیتی با 7740 لایک نوشته است: هر کسی یه هنری گرفته دستش داره تو شبکه های اجتماعی باهاش شواف میکنه یکی نقاشیش خوبه، یکی صداش قشنگه، یکی عکاس ماهریه ... حالا آپشن ما چیه ؟! زبون زرگری رو بلدیم 5- Petrichor در توئیتی ...
داییِ بچه فوتبالیست ها
.... تنها بزرگسال های تیمم قربونعلی اسماعیلی و خودم بودیم اما بچه ها را اصولی تمرین داده بودم، برزیلیِ برزیلی. بعد از کلی دوندگی تیممان را ثبت رسمی کردیم و شدیم تیم شهید جوان؛ جمعشان کردم: جام بیست روز دیگر شروع میشود، باید آماده باشیم روی زمین ولو شدند که نه آقا، هنوز کلی وقت هست، گفتم اتفاقا اصلا هم نیست! یعنی نمی خواهید حداقل ده جلسه تمرین کنید؟ زد و طی تمرین پونزده روزه، تیمم شد ...
یادی از هاشم بندار، فرمانده شهید گردان لیلةالقدر لشکر 5 نصر
را قبول ندارم، بیایید تسبیح بگیریم، دانه آخر به هر کسی افتاد، همان نفر برود. این دفعه هم نام هاشم در آمد. هاشم گفت: قبول داشته باشید یا نداشته باشید. من خودم می روم. آن رزمنده هم همراه آن ها رفت. حدود چهارپنج صبح بود که دیدم تنها وارد اتاق شد. من متوجه شدم پشت لباس او خونی است. می خواست از ما پنهان بکند. گفتم چی شده است؟ هاشم کجاست؟ گفت: هاشم داخل کانال مجروح شد، الان هم بیمارستان اهواز است ...
قصه غم بی پایان خانواده قریشی
ستایش چهارمین فرزند او بود: من کارگرم؛ صبح زود از خانه بیرون می روم. آن روز هم خانه نبودم. از همان اول هم مشخص بود. کاری که او با دختر من انجام داد، مجازاتش کمتر از اعدام نبود. برای همین دلم راضی نشد قاتل دخترم را ببخشم. او باید اعدام می شد. چون دخترم را با زجر و عذاب کشت. روند دستگیری امیرحسین 24 ساعت بیشتر طول نکشید و خیلی زود به قتل اعتراف کرد. من هرگز متوجه نشدم چرا یک پسر 16 ساله باید چنین ...
گرفتن رضایت با یک بوسه
داده بودند. نسیم 16 ساله بود. نسیم متولد 77 است؛ سال 93 بود آن موقع. این را یاد داده بود که به مادرت نگو. به من راستش را نگفت. بعد خواهرم یک روز آمد گفت من می آیم به خانه شما. اصلا فکرش را هم نمی کردم؛ گفتم می آید دیگر، خواهرم در اشتهارد می نشیند. دیدم یک روز صبح با برادر شوهرش و زن ها آمدند. اصلا حالی ام نشد به خاطر چه آمدند. باباش گفت از مدافعان حرم خبر ندارید؟ گفتند نعیم شهید شده. همین طوری جا ...
من 40 ساله شده ام
مدتی است با دوستان و آشنایانی که بعد از مدت ها فرصتی نصیبمان می شود تا دیداری تازه کنیم به محض دیدار با تعجب می گویند چقدر پیر و شکسته شده ای؟ چقدر موهایت سفید شده؟ و من هم با لبخندی غم آلود می گویم روزگار است دیگر همه چیز تغییر می کند. البته من هیچ وقت تغییرات ظاهری ناشی از گذر عمر کسی را به او یادآوری نکردم و هرگز به مو های سپید میانسالی کسی خیره نشدم شاید به این دلیل که خوب می دانم خود فرد گذر عمر را قبل از همه درک می کند وقتی هر روز به آینه نگاه می کند... ...
بابا در جبهه رفتن هم استاد برادرم بود
دی 1365 در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. پدر بار ها از آخرین دیدارش با محمدجواد برای مان این گونه تعریف کرد : 27 دی 65 بود و داشتم با موتور از منطقه برمی گشتم که بچه ها جلوی من را گرفتند و گفتند پسرتان جواد اینجاست. همراه بچه ها رفتم و دیدم که محمدجواد در کنار چند تا جوان و نوجوان دیگر نشسته و دست هایش را حنا گذاشته است. بچه ها قبل از عملیات مراسم حنا بندان می گرفتند. فردای همان روز یعنی 29 دی خبر ...
غوغاگر دایره طلایی
تکنیسین برق می گرفتم بالا بود و حقوق دبیر ورزش بسیار کم. با این حال دبیری ورزش را انتخاب کردم، چون از تمرین کردن با بچه ها خیلی لذت می بردم. همان مقاطع دوستانم می گفتند چطور آن حقوق خوب را رها و دبیری ورزش را انتخاب کردم؟ من خطاب به آنها می گفتم عاشق ورزش و بچه ها هستم. شاید باورتان نشود اگر قرار بود کلاس ورزش از ساعت هفت صبح باشد، من ساعت شش و نیم صبح گرمکن پوشیده و آماده بودم. در مجموع در این ...
زندگی و درآمد خوبی داشت، اما اعتقادش او را به دفاع از حرم کشاند/ زیر عکسش نوشت شهید مدافع حرم
افتاده که نیامده است. همان زمان که ایشان چنین حرفی را می زد، حاج محمد تیر خورده و به کما رفته بود. من مطمئن بودم اگر حاج محمد سالم بود با من تماس می گرفت و صحبت می کرد. حتی خودم به بچه های سپاه پیشنهاد دادم با هزینه شخصی مرا به سوریه ببرید تا حاج محمد را ببینم، اما قبول نکردند. ما شب شهادت امام رضا (ع) با برنامه ریزی قبلی شهید در مسجد محله خودمان نذر داشتیم که شام بدهیم. حاج محمد هم در شب شهادت امام ...
حاج مهدی عراقی یک داش مشتی و اسلام شناس واقعی بود
؛ مُردن در وقت خواب برای او کم بود و واقعاً همین طور بود. حاج مهدی عراقی بیست مَرد بود. اینکه می گویم جامع الاطراف، به این دلیل است که در هر طیفی که وارد می شد، جا داشت. بین ورزشکارها، مبارزان، سیاسی ها و ... تکه کلام معروفش هم مَرده و قولش بود. وزیر سپاه در سال های ابتدایی انقلاب گفت: یک بار بحث بودجه برای مبارزه پیش آمد و حاج مهدی پس از پایان جلسه گفت بعد از این جلسه می خواهیم جلسه ...
شهید مدافع حرمی که بی تاب روضه رقیه(س) بود
هم دلت بسوزد بگذار بمونم اینجا به من احتیاج دارند گفتم اشکالی نداره بمون ولی مواظب خودت باش. قبلا هر وقت تماس می گرفت، زود قطع می شد اما این بار یک ساعت و نیم با من حرف زد اما تلفن قطع نشد. از روح الله نپرسیدم که چرا تلفن قطع نمی شود گفت این دنیا می گذرد تمام می شود مادرم هم رفت خیلی ها رفتند حاج آقا مجتبی تهرانی هم رفت (روح الله شاگرد حاج آقا مجتبی تهرانی بود) گفت این دنیا خیلی کوتاه ...
2 سوالی که شهید آیت الله مدنی جوابش را از امام حسین (ع) گرفت/ شعار ما اهل کوفه نیستیم از کی باب شد؟
...، برخورد بقایای رژیم گذشته، منافقان، لیبرال ها، سلطنت طلبان و دشمنان انقلاب، بچه های حزب الهی را نگران می کرد. جنگ که آغاز شد، اکثر بچه های سپاه مجرد بودند و این نگرانی ها، به اضافه قضیه جنگ باعث می شد که این ها ازدواج نکنند. حاج آقا جلسه ای با مسوولان سپاه و سایر نهاد ها گذاشتند و بحثشان این بود که بچه ها را تشویق کنیم، ازدواج کنند و امام هم نظرشان همین است. می ...
تسبیح آبی رنگ
یک پاسدار باشم. نه از قبل او را می شناختم و نه با او برخورد کرده بودم. در یک مدرسه ای کار می کردم. این ها هم از سپاه آمدند به مدارس و کار فرهنگی می کردند برای جبهه و بچه ها. آقای گیلکی بیشه، راننده آن مدرسه بود و با سپاه ارتباط داشت و ایشان بود که مرا معرفی کرد. همین که اسمش را بردند فهمیدم، چون زبانزد بود. وقتی خانواده رفتند تحقیق کلی از ایشان تعریف کردند. از زمان انقلابش می گفتند. از ...
چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟/ ماجرای شفای فرزند شیخ عباس قمی با روضه حضرت رقیه(س)+بسته عزاداری
پیرغلام اهل بیت(ع) از روضه صحیح برای دختر سه ساله ابا عبدالله(ع) حاج منصور ارضی اگر همه عالم به من بگویند این روضه ها را بخوان و بعد بگویند روضه خودت را بخوان، من روضه حضرت رقیه (س) را می خوانم؛ چون خودم داغش را دیده ام. یعنی مسیرش را رفته ام و می دانم چه خبر است. اینقدر در جبهه ها و جاهای دیگر گفتند و با مزاح و شوخی و انتقاد به این موضوع پرداختند که عاقبت من یک شب خواب دیدم که ما اصلاً درست ...
آزارهای کلامی که زندگی افراد را به جهنم بدل می کنند
به خانه آمدی یا چرا با زن همسایه، گرم احوالپرسی کردی، چرا در مهمانی خانوادگی با دختر خاله ات حرف زدی یا چرا موقع خرید به فروشنده زن مغازه سلام کردی و... من اوایل فکر می کردم شوخی می کند و خیلی حرف هایش را جدی نمی گرفتم، اما کم کم این سؤال ها و گیر دادن ها بیمارگونه شد. حتی بعضی وقت ها به خودم شک می کردم و به خودم می گفتم نکند ایراد از من باشد. اما من هیچ کاری نمی کردم و مثل همه آدم های اطرافم رفتار ...
رسول توکلی:مسعود کیمیایی نمازجمعه های آقای طالقانی را ضبط می کرد
.... خب، برای آقای معادی خواه اتفاقاتی افتاد و آقای موسوی سرپرست ارشاد شد و آقای حاج سیدجوادی آمد که معاونت سینمایی را به عهده گرفت. ایشان همزمان در اداره تالار رودکی - تالار وحدت فعلی- مسئولیت داشتند و در ساختمان بهارستان هم بودند. * پس در واقع باتوجه به حرف شما بعد از آقای کلهر، آقای کمال حاج سیدجوادی در دوره کوتاهی مدیر شدند. بله، من در این زمان یک اتاقی داشتم. آقای ...
حمله تروریست ها به محراب
بروند جبهه. بچه ها که رفتند، دیدم حاج آقا آمدند خانه و سخت ناراحت هستند و اشک در چشمانش حلقه زده است .گفتم: حاج آقا چرا ناراحتید؟ گفتند: تلفن بزنید به دفتر امام و اجازه بگیرید از امام که من با این بچه ها به جبهه بروم. پرسیدیم: چرا حاج آقا؟ گفتند: آخر من نمی توانم ببینم این بچه ها می روند جبهه، آنجا می جنگند و من نروم بجنگم. خوب من پیر شده ام، اگر من گذشت این بچه ها را نداشته باشم، ایثار این بچه ها ...
تاریخ شفاهی دانشگاه علوم پزشکی تهران: مصاحبه با دکتر حسین قناعتی
...؛ دهه اول محرم برای هیئت خودمان سخنرانی می کنم که صحبت هایم در مورد مسائل روز اجتماع است و الگوهایی از دین برای حل این مسئله ارائه می کنم. عضو شورای مرکزی بسیج پزشکی هستم و رابطه خودم را با بچه های سپاه و جبهه حفظ کرده ام و هنوز هم اگر کاری از من بربیاید، کمک می کنم. این یک مسئولیت جدی و رسالت برای من است. کار نیمه تمام شما چیست؟ من برای مرگ آماده هستم و اگر الآن بمیرم اصلاً ...
ماجرای دوبله لوک خوش شانس
او در محیط کار باعث شادی همه می شد. ژرژ پطروسی، دیگر دوبلور معروف درباره حسین عرفانی گفته است: عرفانی همه اش خاطره است. این خاطرات بخشی مربوط به کارش و نقش هایی است که گفته است. این نقش ها واقعا هر کدام به نوعی ماندگار و قابل تحسین است. حضورش در فضای کار همیشه توام با شور و هیجان و شوخی و خنده بود. گاهی وقت ها با صدای بلند شوخی می کرد و این فضا را می شکست و خستگی بچه ها رفع می شد. کلا ...
کریمی: مقابل النصر از پیش بازنده نیستیم
آستانه بازی با النصر صحبت کرد: شرایط تیم نسبت به موجودی فعلی یک شرایط خوب است. ما یاران زیادی از دست دادیم. طی دو سه جلسه ای که وقت داشتیم با همین بضاعت کار کردیم و انشالله شاهد خواهید بود که یک بازی خوب را مقابل النصر به نمایش خواهیم گذاشت. همیشه یک جمله را تکرار کرده ام که تا ابد هم هست: نتیجه دست خداست. انشالله خدا هم به ما نظر کند. اطمینان داشته باشید که از قبل بازنده نیستیم و پیش بینی بازی سخت ...
روایت بیژن عبدالکریمی از دلیل اخراجش
. این حرف من تأئیدی شد بر دفاع از فتنه. این چیزی بود که گفتم اما از دل این حرف های من دفاع از نظام سلطنت درآمد! که فکر می کنم بد فهمی کلمه ضعیفی برای توصیف این ماجرا است بلکه فکر می کنم اینجا اتفاق دیگری افتاده که بعدا خواهم گفت. من تاکید کردم ما امروز یک کشتی در گل نشسته داریم؛ این کشتی در گل نشسته را هیچ نیرویی نمی تواند از گل بیرون بیاورد جز در پرتو وفاق ملی. هنوز هم که هنوز ...
مصطفی در 100 متری داعش/ آقا مصطفی نترس بود
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از ساری، مصطفی زال نژاد از پاسداران شهر آمل بود که در 26 بهمن 95 در نبرد با تروریست های تکفیری در استان درعا در جنوب سوریه به فیض شهادت نائل آمد. این شهید مدافع حرم در هنگام شهادت 35 سال سن داشت و از او 2 فرزند دختر و پسر به یادگار مانده است. خدیجه صفرپور همسر این شهید به ذکر خاطره ای از مصطفی پرداخت و گفت: زمانی که آقا مصطفی عازم سوریه بود به او گفتم: بین دو ...
دلایل بازگشت عجیب فیروز کریمی به تراکتور فاش شد/ همه گفتند لیلی سیاه است؛ مجنون گفت نه!/ دلم برای زنوزی ...
زمین برود، ماحصل کار چهار ماه گذشته خودم است. البته مربیان دیگر هم کار کردند. تیم بدی نداریم و امیدواریم پس از غلبه بر النصر در مراحل بعدی با قدرت بیشتری ظاهر شویم. *همیشه گفته ام هواداران تراکتور باشعور، پرشور و مظلوم هستند. شعار من این بود خدمت به تراکتور و هوادارانش عبادت است. مخلص تمام تیم ها و طرفدارانشان هم هستم، اما طرفداران تراکتور عاشق هستند و هوادار خالی نیستند. ...
دکتر مسچی: احداث درمانگاه مهدیه گوشه ای از تلاش های شهید آیت اله مدنی بود
اما روبروی مسجد یک زمینی بود که درمانگاه مهدیه فعلا روی آن زمین واقع شده است. داستان این زمین را پرسیدیم، گفتند اهالی محل پول جمع کردند به حضرت آیت اله جلالی که از مجتهدین معروف همدان بود، دادند که ایشان این زمین را خریداری کرده اند که مسجد بسازند. خدمت حاج آقا جلالی رفتیم و به ایشان گفتیم شنیدیم که اینجا سندش به نام جنابعالی است برای مسجد، خبر داریم که مسجد را حاج قاسم همدانی آن طرف خی ...
وای حضرت زکریا! شما هستید؟
دانید آن زمان من در یک محیط بسته در کارگاه چاپ و صحافی کار می کردم که به نوعی برای من اسارت بود. به عنوان یک پسر نوجوان به جای آنکه با هم سن و سال هایم فوتبال بازی کنم از صبح وارد کارگاه می شدم و هیچ گونه تفریحی نداشتم. فقط کارگری می کردم. ولی همیشه می اندیشیدم که عاقبت من چه می شود؟ دلم می خواست به عنوان یک انسان که پا به این دنیا گذاشته است، در زمانه خودم تاثیر داشته باشم. دلم نمی خواست آدم بی ...
باورشان نمی شد نمی توانم بنویسم
اکابر رفته و دیگر هیچ مدرسه ای ندیده است و این برایش هیچ وقت خوشایند نبوده و همیشه از این ماجرا رنج کشیده است. این خاطره بدترین آنهاست: سال ها پیش داور جشنواره چاپ و کتاب بودم. وقتی کار تمام شد، از طرف تالار وحدت به من گفتند اسامی مهمانانتان را برای جشن برای ما بنویسید. من نتوانستم بنویسم و گفتم سواد ندارم. هیچ کس باورش نمی شد من که خوب حرف می زنم و داور این جشنواره هستم، نمی توانم بنویسم. ...
وفات نفیسه ؛ گوهری از نسل امام حسن مجتبی (ع)
سیده نفیسه، دختر حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب همسر اسحاق مُؤْتَمَن و از زنان محدّثه می باشد. او در سال 145 ق درمکه متولد شد و در مصر اقامت گزید. پس از وفات شافعی، عالم بزرگ مسلمان، جنازه اش را به خانه ی آن بانوی مجلّله برده و در آن جا نماز خواندند. سیده نفیسه در مصر دار فانی را وداع گفت و مقبره اش زیارتگاه گردید. به گزارش بقاع خبر ؛ نفیسه دختر حسن بن زید بن حسن علیه السلام، از ...
بازخوانی آخرین مصاحبه خبرانلاین با حیدررحیم پورازغدی:تمام این رئیس جمهورها هیچ کاره اند و سازمان اداری ...
عبدالله احمدی: حیدر رحیم پور ازغدی معروف به حاج حیدر ، متولد 1311 در مشهد است و با 82 سال سن، هنوز هم روحیۀ جوانی دارد و بیشتر کسانی که به دیدنش می روند، جوانان دانشجویی هستند که روحیه عدالت خواهی و مطالبه گری دارند. البته بسیاری از افراد، وقتی نام خانوادگی وی به گوششان می خورد، اولین کسی که به ذهن شان می رسد، حسن رحیم پور ازغدی است که پسر بزرگ حاج حیدر است و امروز سخنران بسیاری از محافل دانشجویی ...