سایر منابع:
سایر خبرها
دعایی که سریع مستجاب شد/ شما ممنوع الخروج هستید و نمی توانیم به شما اجازه عبور بدهیم
سرشار از شوق و چشمی گریان قبول کردم که حتی در تمام اماکن مقدسه نماز بخوانم و برای او دعا کنم. و بعد با دست نوشته او و همراهی یکی از همکاران او از گیت عبور کردم و متوجه شدم همان فردی بود که دنبالش می گشتم که بسیار خاکی و خوش خلق بود با وجود کار زیاد شبانه روزی که داشتند با صبر و حوصله به مشکل من رسیدگی کردند با تمام خستگی هنوز باورم نمی شد که دارم عبور می کنم و سخت متعجب بودم از عنایت مولایم ...
گام هایی که جا ماند؛ خاطراتی که جای دلتنگی را می گیرد
اینکه یکی از دوستانم که هرسال در پیاده روی اربعین حسینی شرکت می کرد را دیدم و خواهش کردم سال بعد مرا هم همراه خود به این سفر معنوی ببرد. سال بعد یک روز که برای رفتن به دانشگاه سوار تاکسی شده بودم، راننده تاکسی گفت راه کربلا باز شده و حتی با کارت ملی هم می توان برای زیارت راهی کربلا شد. همان لحظه با دوستم رضا تماس گرفتم، رضا یادش رفته بود که به من هم بگوید و گفت که الان در مهران است و از ...
مردی از جنس یاقوت
چهارمردان مشغول تحصیل شدم. پایه اول بودم و اون روزهای اول ورود به حوزه که ما طلبه ها حال و هوای خاصی داشتیم و دوست داشتیم علمای مختلف رو از نزدیک ببینیم و تو نماز جماعت ها و مراسم هاشون شرکت کنیم و چون مدرسه ما نزدیک حرم بود بعضی وقت ها نماز ظهر را تو حرم می خوندیم، تو یکی از روزها بعد از نماز ظهر که داشتم برمی گشتم مدرسه، با سرعت بین مردم تو عابر پیاده راه می رفتم و مردم رو پشت سر می ...
شهدای مدافع حرم شهدای رکاب امام زمان (عج) هستند
عاشقانه زندگی کردیم حتی با من هم خداحافظی نکرد و همان موقع فهمیدم که می خواهد دل بکند و می خواهد آن وابستگی عاطفی پیش نیاید و اطرافیان وقتی این حالت را دیدند گفتند شهید می شود. وی به شنیدن خبر لحظه شهادت اشاره کرد و گفت: آخرین تماس ما دو روز قبل از شهادت بود که منتظر تاکسی در ایستگاه بودم تا از دانشگاه به خانه برگردم که وقتی متوجه شد گفت شرمند تو هستم اگه خانه بودم می آمدم دنبالت تا به ...
زندگی لاکچری می خواستیم
.... ما هم خودرو را تعقیب کردیم که وارد یک کوچه بن بست شد. مشخص بود که راننده بدون توجه به بن بست بودن وارد کوچه شده است. وقتی راننده خواست که دور بزند همکارم برای بررسی به سراغ راننده رفت و به آن ها تذکر داد. همان لحظه سرنشینان خودرو با اسلحه کلاشنیکف شروع به تیراندازی کردند که همکارم از ناحیه دست و پا زخمی شد و زنی رهگذر هم در این حادثه از ناحیه مجروح شد. بعد از آن بود که سارقان در حالی که یک ...
زنان ایرانی آینه تمام نمای ایثار و فداکاری
نتواند با دستان خود کار کرده و نیازهای اهل خانه را برطرف کند. او اضافه کرد: از سال 60 تا 70 را با عصا می توانستم راه بروم اما دیگر از کار افتاده شده بودم و همسرم همیشه در کنار من بوده و مرا حمایت می کرد و این برای من غیرقابل پیش بینی بود که روزی برسد و من دیگر نتوانم کار کنم. همسر آقای کاظمی اظهار کرد: آدم بسیار فعال و پرجنب و جوشی بود و یک لحظه بیکار نمی نشست و از صبح تا شب فقط ...
آغاز مراسم تشییع علامه "حسن زاده آملی"
...، علی لاریجانی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام به همراه آیت الله لائینی نماینده ولی فقیه در مازندران در این مراسم حضور دارند. فرزند آیت الله جوادی آملی سخنران مراسم تشییع علامه حسن زاده آملی است. 10:30 مراسم تشییع عالم وارسته، علامه حسن زاده آملی، از میدان 17 شهریور آمل به سمت میدان قائم (عج) آمل در حال برگزاری است، در این مسیر، مواکب اربعینی از سوی هیئت های مذهبی این شهرستان برپا و ...
هنوز هم مرد جنگیم
را زدند تا نوبت من شد. با شلیک من بشکه سقوط کرد. متعجب بودم و هنوز هم می گویم کار خدا بود و من کار خاصی انجام ندادم. مسئول آموزش به من گفت که نشانه گیری ام خوب است و به درد این کار می خورم. یک روز هم در پادگان شهید بهشتی اهواز بودیم. در آنجا در هفت هزار بسیجی حضور داشتند. وقت نماز ظهر و عصر بود که بالای ساختمان 4 طبقه ای، از سمت شمال، هواپیمایی دیده شد. فرصت زیادی نبود که صبر کنیم تا ...
گفتگوی جذاب با تنها دختر شهید نواب صفوی | دفاع مقدس ما رایت الا جمیلا بود
خبرگزاری حوزه : فاطمه سادات ، تنها دختر شهید نواب صفوی است. او از کودکی به مبارزه با ظلم علاقه دارد و قبل از انقلاب با سید ابوالفضل فاضلی رضوی ازدواج می کند و به دلیل فعالیت های همسرش علیه رژیم، به جنوب سیستان و بلوچستان تبعید می شود. آن ها برای تحصیل به آمریکا می روند و پس از بازگشت، برای فراگیری علوم دینی راه قم را در پیش می گیرند. خبرنگار خبرگزاری حوزه در تهران، به مناسبت هفته دفاع مقدس در گفت وگویی به دوران کودکی و جوانی ...
عصر شعر عصرهای کریسکان برگزار شد
نوحه ی "ممد نبودی "دم گرفتند از لاله ی در خون نشسته یاد کردند خواندند تا خاکی که خود آزاد کردند لیلی وشانه در غم مجنون بگرید طاهره تختی از شاعران استان کردستان شعری به مناسبت شهامت های شهیدان هشت سال دفاع مقدس به قرائت شعری پرداخت: باران موشک ها که بر اروند می ریزد خون قطره قطره از سر و سربند می ریزد از رود بوی خردل و باروت می آید قلب ...
مُطَلب، 16 ساله دفاع مقدس
لحظه شدت آتش به قدری زیاد بود که بیرون آمدن از سنگر واقعا دل شیر می خواست، در همین حین متوجه شدم که تعدادی از گروهک های ضدانقلاب، محل امن ورودی پادگان را پیدا کرده اند. وی افزود: با توکل بر خدا و اینکه می دانستم اگر به پادگان برسند، همه را شهید می کنند، تیربار را برداشتم و خودم را به نزدیک ترین مکانی که گروهک ها مستقر بودند رساندم، شروع به تیراندازی کردم و با کمک همرزم هایم بعد از حدود ...
آیت الله علم الهدی: امروز مقاومت حد و مرز ندارد؛ "حسین دوستی" به ایستادگی در راه دین است
در قلب وجود دارد، نه خونی که قلب به بدن می رساند، خونی که خود عضله قلب را تغذیه می کند و با اتکای به آن خون قلب کار می کند . صرف همه سرمایه وجودی در راه خدا وی افزود: اطبا معتقدند در بین اعضای بدن، خود عضله قلب مصرف خونش از همه اعضای بدن بیشتر است، تلمبه ای که در مدت 70 سال، 80 سال و 90 سال یکسره کار می کند و یک لحظه هم آرامش ندارد، از همه اعضای بدن بیشتر خون مصرف می کند، روزی ...
زیارت بهشت، با طعم اربعین آرامشی که شهدا به ما بخشیده اند
چهره های آرام و معصوم شهدا به راحتی می شود فهمید. این خواهر طلبه معتقد بود: تنها راه زنده نگهداشتن شهدا، حفظ نام، یاد و بعد هم راه شهداست و بعد هم عمل به وصیتنامه شهدا که در آن عشق به خدا، توسل به ایمه (ع) و بعد هم زندگی به سبک شهدا را در خودمان پیاده کنیم. پرسشم را که با این خواهر طلبه به اربعین حسینی می کشانم تمام صورتش را غم فرامی گیرد و با چشمانی که خیلی زود به اشک می نشیند می گوید ...
لحظه به لحظه با مداح اعدامی تا پای چوبه دار / عشق به امام حسین(ع) جانی دوباره به او داد
است که هر هفته مادر خدا بیامرزم برای آن هیات چایی و نذری می داد و من هم با عشق مداحی می کردم؛ در خواب درب حسینیه خانه مان را دیدم که وقتی بازش کردم وارد بین الحرمین شدم؛ هیچ کسی نبود و من با چشم های ذوق زده در حال تماشای دو حرم بودم؛ ابتدا از آقا ابوالفضل اجازه گرفتم تا به زیارت برادرش بروم و این کار را هم کردم و به سمت حرم امام حسین(ع) حرکت کردم. جلوی صحن حرم سیدالشهدا(ع) ایستادم تا خود امام ...
چون شیشه عطری که درش گم شده باشد
حاج قاسم رمز محبوبیت ایشان است؛ حدیث داریم، هرکس رابطه اش را با خدا اصلاح کرد، رابطه اش با مردم هم اصلاح می شود. او به یکی از خاطراتش از سردار دل ها اشاره کرد و گفت: یک روز با دوستان قرار بود از خاطراتمان بگوئیم، نوبت به حاج قاسم رسید ایشان گفت: "2 چیز را هرگز فراموش نکنید یکی یاد خدا و یکی یاد مرگ، اگر یاد خدا باشید گناه نمی کنید، یاد مرگ هم این اعتقاد را به وجود می آورد که هر لحظه مرگ ...
خلوتی نجف دلگیر است/ موکب هایی که به عراق نرسید
عراقی و معدود زوار ایرانی کسی نیست. راهی حرم می شویم. دوسالی است که گیروگرفت و عراقی ها برای تحویل گوشی موبایل هم برطرف شده و این برای ایرانی جماعت خبر خوشحال کننده ای است. یک ضرب که می روم سمت ایوان طلا و بعد داخل ضریح. فریاد حیدر حیدر است که از سوی چند ایرانی صحن را لبریز می کند. مردم می پیچند به هم و جلو می روند تا برسند به ضریح. حال عجیبی است بعد از دوسال فراغ. خود را باید بسپاری به دل حرم ...
تبرئه راننده تاکسی از قتل عمد
متهم وی مدعی شد ضربه ای به مقتول نزده است. پس از محاکمه متهم در دادگاه کیفری یک استان تهران اولیای دم برای وی حکم قصاص خواستند. اما سیاوش در دفاع از خود گفت: من و مقتول سال ها با هم همکار بودیم و هر دو مسافرکشی می کردیم آن روز سر سوار کردن مسافر با هم درگیر شدیم او می خواست با من دعوا کند اما من به او بی اعتنایی کردم. در یک لحظه با قمه ای که از داخل ماشینش بیرون آورده بود به ...
فرار از طرح کاد و حضور در جبهه با شناسنامه دستکاری شده
روزهایی که طرح کاد داشتم معمولا با دوچرخه به درمانگاه روستای سامان که آن زمان پزشک بنگلادشی داشت، می رفتم. عموحسن پرسید اوغور بخیر؟ چرا پیاده و با عجله؟ گفتم: دوچرخه ام خراب شده و ناچار پیاده می روم. قرار ما با بچه ها داخل پایگاه بسیج یاتان بود که پدر و مادرمان متوجه نشوند؛ خلاصه قبل از اینکه کسی اطلاع پیدا کند با تویوتای پایگاه از روستا خارج شدیم و حدود یک ساعت بعد به پادگان سپاه ...
ژنرال ارشد رژیم بعث: خمینی ما را یک لحظه به حال خود رها نمی کند
آورده ایم اگر به مرزهای بین المللی هم برگردیم، رهبر شما ما را تا خاک عراق تعقیب خواهد کرد و ما را یک لحظه به حال خود رها نمی کند. کاملا مشخص بود که او با آن همه اطلاعات نظامی روحیه اش را در مقابل امام باخته است. در حالی که نیروهای بعث عراقی در عمق خاک ما نفوذ کرده بودند باز در مقابل حضرت امام آن همه احساس ضعف می کردند و نگران آینده خود بودند. ...
ساعت صفر برای بی جاشدگان
فروشندگی لوازم خانگی در خرمشهر داشت گفت: نزدیک هشت سال در بروجرد مغازه خشکشویی داشتم. بعد از آن بنا به دلایلی از بروجرد به شاهین شهر اصفهان رفتم و فروشگاه لباس راه انداختم و 11 سال آنجا ماندم و به پیشنهاد دامادم و دخترم به شیراز آمدم و در این شهر به فروش لوازم خانگی روی آوردم و سه سال است که خانه نشین هستم. روزی که جنگ تحمیلی آغاز شد، حسین برای خریدن تنباکو از خرمشهر به برازجان بوشهر رفته ...
تکرار راه طی شده بااحمدی نژاد همراه با رئیسی!
خدا می خواستم سخنان احمدی نژاد به پایان نرسد. در آخر دو رکعت نماز برای موفقیت احمدی نژاد خواندم . مهدی طائب مسئول قرارگاه عمار : احمدی نژاد آخر اصولگرایی نیست، اما انسان خوب و بی نظیری است و وقتی گفت ما مقدمه ساز دولت و امام زمان هستیم، شعارش آخر هویت اصولگرایی بود . مجتبی ذوالنور : تداوم دوران احمدی نژاد برای یک دوره چهارساله دیگر به مصلحت کشور است و غالب نقدهایی که در مورد ...
اربعینی با منحوس ترین بیماری قرن / راهِ امنِ دل همچنان باز است
هرچه دارد می آید تا زائران خدا را آبی دهد از همان آبی که ننوشیدند و تشنه جان دادند. خوراکی دهد تا گلویی تازه کنند برای نالیدن! کودکی کوچک و پابرهنه بزغاله ای آورده در مسیر! از شیر بز می دوشد و به زائر خسته می نوشاند! او را نیز همین قُبه سرگردان کرده. با همه ی کودکی اش عاشق "حسین" است و خود به شیر بز تشنه تر و نیازمندتر! 1380 سال از آن عصر غم انگیز می گذرد ولی خورشید خفته در ...
درخواست غیراخلاقی کارگردان مشهور از سحر قریشی/عکس
اون شرایط فقط خدا به من رحم کرد. هی زنگ زدم و به راننده گفتم در دفتر را باز نمی کنند. بعد گفتم که خود ایشان هم زنگ بزنند اما باز هم در را باز نکردند و بعد متوجه شدم آنجایی که من رفتم اصلا دفتر این کارگردان سرشناس نبود.چون خیلی شناخت از موقعیت دفاتر نداشتم نمی دانستم که اینجا دفتر َآن کارگردان مطرح نیست. آنجا دفتر نبود و در هم روی من چون راننده ایستاده بود باز نشد و من هم برگشتم اما یک ...
بلاگرنما ها چه بلایی بر سر فروشگاه های اینترنتی می آورند؟
اینستاگرامی رفته، اما متوجه برخی غیراخلاقی ها و فضای مسموم داخل آن ها شده است. خجالت می کشیدم وقتی صفحه ام را تبلیغ می کردند! من فروشگاه اینترنتی روسری دارم و برای تبلیغ هم حساس بودم به بلاگری تبلیغ بدهم که در یک چارچوبی که برای خودم مشخص کرده بودم، قرار بگیرد. اوایل یکی از دوستانم که شیراز آتلیه داشت، در واتساپ لینک یک گروه را فرستاد و به من گفت: من به این خانم تبلیغ دادم، عالی بوده ...
◄ کشتار بی رحمانه و مرگ و میر و حشتناک تصادفات جاده ای را متوقف کنیم
میلیون خواهند بود، با توزیع برچسب ها در کشور و مشاهده هر برچسب در هر نقطه از ایران و مشاهد کد برچسب متوجه می شویم که سرعت رشد پویش در چه حدی است. کسانی که می خواهند برچسب را روی ماشین نصب کنند می بایست فرم عضویت در پویش را پر کنند و به نحوی هم عضو پویش شوند و هم تعهد اخلاقی بدهند که: 1. دقیقاً بین خطوط رانندگی کنند. 2. موقع رسیدن به چراغ قرمز دقیقاً بین خطوط ...
رزمنده ای که با پارچ آب به شهادت رسید!
. خانه مان نزدیک مسجد حسین بن علی بود. بیشتر توی مسجد زندگی می کردیم. اگر وسیله ای نیاز داشتیم یا کار شخصی داشتیم، تو خانه انجام می دادیم بعد دوباره بدو بدو می آمدیم مسجد. با دختر های محله توی مسجد کلاس برگزار می کردیم یا جلسات مباحثه داشتیم. عضو بسیج هم بودم. سیما کریمی فرمانده بسیج خواهران بود. همسرش غلامحسین سروندی روز اول جنگ توی خرمشهر شهید شد. بعد از سیما کریمی مدتی من فرمانده بسیج بودم. بسیج ...
مرگ در فضا چه دردسرهایی دارد؟
برترین ها - محمد کاملان : شکی نیست که انسان از مرگ گریزی ندارد و حتی اگر به آسمان هفتم هم برود، باز هم مرگ سراغش می آید. در این بین به همان ترتیب که زندگی در فضا دردسر های خاص خودش را دارد، مرگ در فضا نیز بی درسر نیست و گرفتاری های زیادی دارد. از طرف دیگر با مرگ در کره زمین به خوبی آشنا هستیم، اما کمتر کسی می داند مرگ در فضا چه فرآیندی دارد. به همین دلیل در این مطلب با هم می بینیم مرگ یک فضانورد ...
ناگفته های چند عضو گروه چهل شاهد
طرف ما مامور شدی به شورای عالی دفاع. ولی شورای عالی دفاع باید به ما بنویسه کجا بودی؟ آیا در تهران خدمت کردی یا در منطقه عملیاتی؟ بارها رفتم ستاد تبلیغات جنگ و گفتم شما که ما رو به اهواز و کرمانشاه و ارومیه و عراق و قرارگاه رمضان فرستادین، یه برگه به من بدین که تایید کنه من کجا بودم. دکتر خرازی هم نتونست کاری برامون انجام بده. بعد از سال ها فهمیدیم که مستندات اعزام ما به عنوان عکاس و فیلمبردار، سوخته ...
شاعر هرمزگانی: داغ اسارت رزمندگان را به دل بنی صدر گذاشتیم
ها منصرف شدم. با شدت تمام با پاهای برهنه دویدم، جثه بزرگی نداشتم اما پای دویدنم قوی بود، درادامه مسیرم باز به نارنجکی برخورد کردم همان طور که درحال دویدن بودم نارنجک را برداشتم، خودم را به بچه های که جلوتر از من بودند نزدیک کردم، حدود سه چهار کیلومتری که دویده بودم ایفا(نیروبری) را دیدم که راننده یک اصفهانی بود و به سمت بچه هایی می آمد و یکی یکی را سوار می کرد. من را هم سوار ...