ماجرای جالب نوجوان معلولی که به جبهه رفت
سایر منابع:
سایر خبرها
آبادان ایستاد تا ایران زنده بماند
رسمی وعلنی با انتشار بیانیه ای علیه جمهوری اسلامی و انقلاب اعلام جنگ مسلحانه کردند. در آبادان هم تعداد منافقان چشمگیر بود. آنها از همان روزهای اول جنگ، اقدام به جمع آوری سلاح و مهمات کرده بودند، اما از تیرماه سال 1360، شروع به تشکیل خانه های تیمی، شناسایی و ترور پاسدارها و بچه های حزب اللهی و حتی مردم عادی بی گناه کردند. تا آن روز منافقان در پوشش حضور در مقاومت شهری علیه عراق، کوشیده ...
برادرهای دوقلویی که 38 سال است از هم جدا شده اند
طرفی هم به دلیل بیماری مادرم، پدرم اوایلش راضی به رفتن فرید نبود. سال بعد؛ یعنی سال 62، 17 ساله شده بودیم. فرید بالاخره به آرزویش رسید و بعد از شرکت در دوره آموزشی پادگان امام حسین، از تهران به قصرشیرین اعزام شد. من هم چند ماه بعد وقتی درسم تمام شد، رفتم آموزشی و بعد اعزام شدم. هم زمان با اعزام من و فرید به جبهه، برادران دیگرم (حسن و کاظم) هم در جبهه بودند. اواسط ...
گفتگوی جذاب با امام جماعتی که شهید ردانی پور به او اقتدا می کرد
مدتی آزاد گردید. با پیروزی انقلاب و تاسیس سپاه در سال 1358 وارد سپاه پاسداران شده و در دفاع از انقلاب به مناطق سیستان و بلوچستان در برخورد با ضدانقلاب حضور پیدا کرد، همچنین در برخورد با ضدانقلاب در کردستان مدتی حضور داشت و با شروع جنگ تحمیلی در تاریخ 27 آذر سال 59 یعنی ماه های اول جنگ وارد جبهه های نبرد شد و در طول هشت سال دفاع مقدس در کنار رزمندگان اسلام بود. حجت الاسلام علی ...
ذبیح کردستان از دفاع در جزیره مجنون تا شهادت در قندیل
همین بچه ها بود با وجود اینکه سن کمی داشت ولی خیلی شجاع و نترس بود. شرایطی که آن زمان جبهه داشت و دشمن مدام جزیره مجنون را با توپ و غیره بمباران می کرد بسیار خطرناک بود و به قول معروف، شناور و بدون سنگر بود، در چنین شرایطی فهمیدم که اسماعیل با وجود سن و سال کم چه روحیه عالی و شجاعتی دارد. با خود اندیشدم نوجوانی با این روحیه باید در صورت ادامه پیدا کردن جنگ یک مسئولیت خوب برای ...
اسرار مکتوم جنگ 8 ساله| ماجرای آزادسازی کردستان از اسارت اشرار دموکرات به فرماندهی شهید خرازی / روایتی ...
انتظارش است حاضر به گفتن حتی لفظ "تو" به امام نشد، بعد از آن فرق سر مرتضی را با ضربه می شکافند و بعد از جراحات فراوان او را در منطقه رها کردند. مرتضی از تاریکی شب استفاده کرده و نیم خیز و کشان کشان تا سر جاده سنندج به کامیاران خود را می رساند. صبح یک خودرو او را پیدا می کند و او را به بیمارستان می رسانند و یک ماه در بیمارستان بی هوش بود. سردار سرتیپ دوم کلوشانی با اشاره به حضورش در جبهه ...
پیرمرد های آشپزخانه هفت تپه پای دیگ غذا شهید شدند
سمنان هستم. اولین بار بهار 1359 عازم کردستان شدم. زمانی که جنگ تحمیلی آغاز شد به عنوان پاسدار در جبهه های غرب کشور بودم. بعد از اتمام مأموریت در کردستان به جبهه های جنوب اعزام شدم. من از تک تیراندازی شروع کردم و در یگان های مختلف از جمله لشکر علی بن ابی طالب (ع) و 21 امام رضا (ع) با مسئولیت های مختلف خدمت کردم. سال 1365 بود که با تدبیر فرماندهی کل سپاه در پی گسترش سازمان رزم، تیپ 12 حضرت قائم تشکیل ...
روایت پیرمرد شهیدی که مغلوب وسوسه شیطان نشد
زودتر از همه حضور پیدا می کرد و همیشه در صف اول مقدم بود، بنده خیلی کنجکاو بودم که علت آمدن وی به جبهه را بدانم و چرا اینقدر مشتاق درس های اخلاق هستند؟ یک روز بعد از اتمام درس اخلاق از ایشان خواستم در سنگر بماند تا سوالاتم را بپرسم، بعد از کمی گپ و صحبت انگیزه این پیرمرد از امدن به جبهه را جویا شدم که جواب ایشان برایم خیلی جالب بود. وی گفت چند باری پسرم به جبهه رفت و آمد و هر ...
راه جهادگران سلامت تداوم راه بسیجیان خط مقدم است/ ضرورت انتقال فرهنگ دفاع مقدس به نسل نوجوان و جوان
بودیم و این شهید بزرگوار از دوستان نزدیکم بود و از همان اوائل جنگ در کنار او بودم و همین شهید بزرگوار باعث تشویق من به ثبت نام در بسیج شد. اولین اعزام به جبهه در کنار شهید برونسی بودم/ گردان هایی که به نام اباعبدالله نامگذاری می شد وی با اشاره به خاطرات خود از اولین باری که به جبهه اعزام شد، اظهارکرد: سال 61 که 19 سال داشتم به جبهه اعزام شدم و در عملیات رمضان شرکت داشتم و در ...
خرمافروشی که به فکر آذوقه رزمنده ها بود
در هفته دفاع مقدس با فاطمه شریفی نسب رزمنده اهل دزفول آشنا شدم. او از خانواده اش که تمام زندگی شان را وقف خدمت به جبهه کرده بودند برایم گفت. گویا همه اهل خانه شریفی نسب ها با یک دست اسلحه بر می داشتند و با دستی دیگر در تدارک و تهیه اقلام خوراکی و ارسال آن ها به جبهه بودند. دلمان نیامد در چنین روزی که به نقش اصناف و پشتیبانی مردمی از جبهه ها می پردازیم از این خانواده یاد نکنیم. آنچه در پی می آید ماحصل همکلامی ما با فاطمه شریفی نسب بانوی دزفولی از روز های پشتیبانی رزمندگان در جبهه است. ...
خوش آمدید فرمانده
رزمندگان بودم، در صورتی که پاسخ به پرسش جناب سردار در توان فرمانده گردان بود. بلاخره هم پرسش جناب حاج احمد و هم مکث بنده در پاسخ گویی، پیامی را به طرفین این گفتگوی معترضانه منعکس نمود که اندکی آرام شدم. سپس ادامه داد که انشاءالله از گردان شما در ادامه عملیات حتما استفاده خواهد شد. علاقه و ارادت من به کلیه رزمندگان با هر نگرش فکری در قالب جناح بندی های سیاسی بعد از جنگ، بر هیچ کس پوشیده ...
سطرهایی خواندنی از رشادت های مردان و زنان غیور وطن
...، مهمتر از شب عملیات رحیم صارمی بازنشسته سپاه است. دوازده دی ماه 58 وارد سپاه شده و در سال های جنگ حضور دائم داشته است. در عملیات خیبر فرمانده گردان سیدالشهدا و بعدها در عملیات رمضان، مقدماتی والفجر یک و مسلم بن عقیل(ع)، اطلاعات بوده است. مدتی هم در سپاه مسئولیت تفحص را داشته؛ گفته می شود فیلم هیوا را که رسول ملاقلی پور ساخته، صد در صد خاطرات اوست و تقریباً نیمی از فیلم بلمی به سوی ...
مسن ترین رزمنده کوهبنانی در دفاع مقدس: خدمت در رکاب حاج قاسم توفیقی بود که در جبهه نصیبم شد
با یک دستگاه تریلی به شدت برخورد کرد؛ هر چهار رزمنده که داخل ماشین بودیم مجروح شدیم، که بنده در اثر پرت شدن از ماشین دچار شکستگی پا شدم وضعیت من از دیگران وخیم تر بود که بعد از یک هفته بستری در بیمارستان اهواز به بیمارستانی در کرمان انتقال داده شدم و بعد از آن به آسایشگاه رزمندگان انتقال پیدا کردم که به مدت یک ماه در آن جا بودم و سرانجام پس از بهبودی، دوباره به جبهه ها اعزام شدم. احمدی ...
غلامعلی رجایی: امام به چیزی کمتر از سقوط صدام فکر نمی کرد
شده است. گاهی خانواده ها می گفتند او برای خودش شهید شد و نفر دوم و سوم هم برود. وی یادآور شد: طرف مقابل فقط دیکتاتوری و خشونت هست. یعنی به خیابان ها می روند و آدم هایی که 10، 15 سال پیش سرباز بوده اند را به جبهه می آورند و به آنها جند المکلف می گفتند و باید شش ماه دوره احتیاط را بمانند. کسی که این طوری می آورند نمی تواند با انگیزه بجنگد. بعد از اینکه ما وارد خاک عراق شدیم اینها احساس ...
خاطرات آیت الله سیفی مازندرانی از جبهه
ما بفرمایید. شهید ابوالقاسم سیفی، علت رفتن به جبهه های غرب من در ابتدای سال 1360 که تقریباً اوایل جنگ تحمیلی بود به جبهه های غرب اعزام شدم؛ علت اینکه در ابتدا به غرب رفتم حضور برادرم ابوالقاسم سیفی از طلاب حوزه علمیه قم بود؛ ایشان در زمانی که کفایه می خواند یکبار به جبهه های غرب رفته بود و زخمی شده بود؛ وی بعد از درمان در بیمارستانی در قم دوباره به جبهه های غرب رفت و در ...
خاطرات ناشنیده ناخدا صمدی از شکستن حصر آبادان
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی سیما؛ ناخدا صمدی گفت: گردان یکم تکاوران دریایی در بوشهر بود و من هم فرمانده گردان بودم به همین خاطر در بوشهر حضور داشتم. از خرداد 58 در منطقه خوزستان، خرمشهر، بندر امام (ره) و اهواز برای کمک به ژاندارمری نیرو داشتیم. چهار تا 35 نفر در منطقه از نیروهای ما حضور داشتند. 31 شهریور ماه ساعت دو یا سه بعد از ظهر بود که به دیدن فرمانده منطقه در بوشهر رفتم چون هر روز این کار را ...
روایتی از 40 ماه جانفشانی در سنگرهای دفاع مقدس
فارغ از هر پست و مقام دنیایی، سینه هایی مالامال از خاطرات توام با معنویت دارند که بیان آنها برای نسل های سه دهه اخیر که فضای جنگ را ندیده اند، آموزنده است. در گزارشی که ایرنا در روز سوم مهر با عنوان فرار از طرح کاد و حضور در جبهه با شناسنامه دستکاری شده منتشر کرد، خاطرات رزمنده ساوجی از روستای یاتان به نام اسدالله شناور بازتاب یافت و امروز هم پای صحبت و خاطرات اکبر نیکوکار که چهل ماه ...
روایت بانوی جانباز گلستانی که هم پای رزمندگان به ایثارگری پرداخت
یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس فارس: چطور شد تصمیم گرفتید به جبهه اعزام شوید؟ محمدیون : تقریبا 9 ماه از جنگ گذشته بود و ما فعالیت هایی در پشت جبهه شامل تهیه موادغذایی و بسته بندی کردن آن و غیره داشتیم. در آن زمان از طریق رسانه ها و مرحوم حجت الاسلام عمادی و مرحوم حجت الاسلام ابراهیمی از نیروهای انقلابی متوجه شدیم به نیروی خانم هم در جبهه نیاز است و تلاش کردیم تا از شهرستان ...
روایتی از سال های دفاع مقدس از زبان غلامرضا محمدزاده | دید بان شدن آژیر خطر محله
ابتدایی این نبرد در جبهه حضور داشته است. به گفته خودش به دلیل شیطنت ها و بازیگوشی های او و دوستانش، یک محله روز اعزامشان نفس راحت کشید. محمدزاده از خرداد سال 1360 تا 70 روز بعد از امضای قطع نامه در جبهه های جنوب بود و امروز روایتگر و سند زنده روز های آتش و خون است. از شب نامه ها شروع شد متولد سال 47 است و اولین فرزند خانواده هشت نفره شان است. پدرش حاج صفر از مبارزان انقلاب بود ...
خاطرات گفته نشده از سردار شهید "مهدی باکری"
هرکه می خواهی بسپاریم و می رویم. سر به زیر انداختم و از گفته ام شرمنده شدم. مقداری از وضعیت جنگ و جبهه را برایم تشریح کرد. از مشکلات پشت جبهه برایم گفت. حرفهایش دلم را نرم کرد. برگشتم گردان و دیگر هیچوقت به تسویه حساب فکر نکردم. خاطره 12: باران تازه قطع شده بود. مهدی از پنجره اتاقش به خیابان نگاه می کرد. جوی ها لبریز شده و آب در خیابان ها و کوچه ها سرازیر شده بود. مهدی پشت میز ...
ماجرای شهیدی که خواب شهادتش را دیده بود
به گزارش حوزه سایر رسانه ها خبرگزاری تقریب ، ایکنا در گفتگو با محمد بنیادی، حافظ، مدرس و پیشکسوت قرآنی کشورمان، که در دوران جنگ تحمیلی در دفاع از کیان کشور همراه با برادران خود حضور داشت و از ایثارگران و جانبازان آن دوران است، از علت حضور وی در جبهه های حق علیه باطل و همچنین حال و هوای قرآنی رزمندگان و سنگرها جویا شده است. مشروح این گفت وگو را بخوانید. چند ماه در جبهه های حق ...
راوی دفاع مقدس: مرغ حسین خرازی یک پا داشت و بالاخره روی بعثی ها را کم کرد!
بود و صیاد شیرازی به خرازی گفت که عقب نشینی کند، اما خرازی زیر بار نرفت. در چنین شرایطی، محسن رضایی خواستار حضور قرارگاه فتح به فرماندهی احمد کاظمی و مرتضی قربانی در جبهه جنوبی شد تا لشکر10 زرهی دشمن متزلزل شود و گره عملیات در این منطقه باز شود. در صبح روز چهارم فروردین ماه سال 1360 قرارگاه فتح وارد عملی شد. در واقع رمز پیروزی قرارگاه فتح در تنگه رقابیه این بود که 48 ساعت قبل از شروع عملیات، سه ...
جبار ، رفیقی که برای نجات من، جان گذاشت...
جواب داد؛ الو بفرمایید... آقای رادمنش؟... بله ... ...بعدازظهر روز یکشنبه به همراه مسوول روابط عمومی سپاه استان و مجموعه خبرگزاری بسیج راهی منزل مردی شدیم که بخشی از وجود خود را در پشت خاکریز های جبهه جا گذاشته بود اما محکم تر از کوه پای ایمان و عقیده خود ایستاده بود. به محض ورود مورد استقبال گرم خانم و آقای رادمنش قرار گرفتیم. نسل دوران دفاع مقدس، بازنده نیست بعد از ...
نیمه پنهان جنگ| وصیت نامه ای که دوازده سال مکتوم ماند/ گفته بودم 6 فرزندم را فدای امام کنم
...، جواب داد که به خدمت و دوره آموزشی رفته است که بعد متوجه شدم به جبهه رفته بوده است، بعد از آن نورالله 2 ماه به کردستان رفت، البته هیچ گاه ناشکری نکرده و نالان نبودم چون گفته بودم که 6 پسرم غلام حلقه به گوش راه امام هستند. وقتی غلامرضا برای مادر آرد خمیر می کند او درباره اخلاق غلامرضا و کمک او در منزل این گونه سخن به میان آورد: غلامرضا همه چیزش از جمله حوصله و اخلاقش خوب ...
شور عجیب نوجوان گچسارانی با نوای "آهنگران"/ رزمنده ای که با دستکاری شناسنامه عازم جبهه شد+تصاویر
مدت حضور داشتید؟. پرویز مددی هستم، متولد 1350 اهل روستای شهید پرور خربل گچساران. در مهرماه سال 1365و نیز فروردین سال1367در دو نوبت و جمعا به مدت 7 ماه و22 روز به جبهه های حق علیه باطل اعزام شدم. ولین اعزام شما از کدام منطقه بود و از چه طریقی اعزام شدید؟. اولین اعزام بنده به منطقه شلمچه بود که از طریق ناحیه مقاومت بسیج شهرستان نیز اعزام شدم. قدری از حال و ...
رنج فراق و تازیانه های عزت آفرین از زبان آزادگان سمنانی
سال 1365 بعد از گذراندن 45 روز دوره آموزشی در پوشش لشکر 8 نجف اشرف به جبهه اعزام شدم. شهید کاظمی، فرمانده و الگوی شجاعت و غیرت برای ما بود. قبل از آخرین عملیات به ما گفت: این بار، بار آخری است که به منطقه می روید زیرا به زودی جنگ پایان می یابد. پیش بینی او درست بود و سه ماه بعد قطعنامه 598 امضا شد. 22 ماه متوالی در جبهه های جنوب کشور جنگیدم؛ در نهایت 28 فروردین 1367 بعد از مجروحیت شدید ...
چرا می گوئیم دفاع مقدس
به گزارش تهران پرس، محمد هادیفر، طی یادداشتی نوشت: نامش حسین و بچه جنوب شهر تهران بود در ابتدای جنگ دانشجوی رشته ریاضی در یکی از دانشگاههای تهران بود در عملیات شناسائی جبهه جنوب روی مین رفته بود و پایش آسیب جدی دیده بود بهمین خاطر با باندپیچی زیاد وپوتین طبی راه میرفت. بچه بسیجیان تهرانی روحیات خاصی داشتند زمستان ها برای عملیات های جنوب می رفتند و تابستان ها درمناطق بحرانی و پاکسازی ...
نفت در کوره جنگ و تحریم آبدیده تر شد
و فراهم شدن شرایطم توانستم به جبهه بروم. آن زمان کسی نمی پرسید که چرا می خواهی به جبهه بروی. تنها پیام امام (ره) و نماینده ایشان در امور جنگ برای دعوت جوانان کافی بود. من قبل از رفتن به جبهه بسیجی بودم، بنابراین مهارت کار کردن با اسلحه را داشتم و به همین دلیل بدون آموزش عمومی یکسره به تیپ 61 محرم رفتم. یادم هست همان زمانی که وارد اهواز شدم و به دفتر رئیس ستاد تیپ رفتم، خبر ...
هنوز هم مرد جنگیم
گفت وگو کردیم. عطاء الله پهلوانی ، 68 ساله، این روزها مشغول کشاورزی است و یک میوه فروشی هم برای فروش محصولات تولیدی اش در خیابان کمیل دارد. او سال 1361، زمانی که جوانی 23 ساله بود، برای حضور در جبهه عزم میدان جنگ می کند: اصالتا اهل کرج هستم و در سال های جنگ هم همانجا زندگی می کردم. یادم است که برای ثبت نام و رفتن به جبهه همراه 4 نفر از بچه محل ها به مسجد محلمان رفتیم. دل نگران بودم ...
سلحشور؛ با دستکاری شناسنامه خواهرم به جبهه رفتم
خوانی تشویق شدم. بعد از سال 67 که این عزیزان به شهادت رسیده بودند و جنگ هم تمام شده بود، بلافاصله به قم رفتم و طلبگی را شروع کردم و در کنار آن به صورت جدی به مداحی پرداختم. شناسنامه خواهرم را تغییر دادم و به جبهه رفتم در سنین خیلی نوجوانی به جبهه رفتید، برای اینکه پذیرش شوید چه کردید؟ در جبهه چه برنامه ها و اقداماتی داشتید؟ من در 15 سالگی به جبهه رفتم. شناسنامه ام ...
جهادگری که لحظات ناب دفاع مقدس را در اذهان ثبت کرد
عملیات شرکت کردم عملیات بیت المقدس بود و بعد در عملیات های خیبر، بدر، والفجر مقدماتی حضور پیدا کردم تا سال 67 در جبهه های جنوب بودم و سال 67 راهیی جبهه های غرب کشور شدم. این پیشکسوت دوران دفاع مقدس تصریح کرد: تصاویری که از جبهه های تهیه کرده ام و ماندگار شده اند و برای خودم نیز جذاب هستند تصاویری است که موقع عملیات ها ضبط کرده ام یا تصاویری است که قبل و حین عملیات از رزمندگانی گرفته ام که به ...