راز کارهایی که شهید برونسی زود به زود ترک می کرد
سایر منابع:
سایر خبرها
قسمت 28/ روزی که ناصرالدین شاه ترور شد
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ اعتمادالسلطنه فرزند نداشت، پس ناصرالدین شاه بنا بر شیوه ای که مناصب و مشاغل را به بازماندگان ایشان بدهد لقب اعتمادالسلطنه و وزارت انطباعات و دارالترجمه و دارالتالیف را به برادرزاده ی او محمدباقرخان ادیب الملک که پیش از این به او اشاره کرده ام تفویض نمود و ما به این مناسبت باز به حضور شاه رفتیم و او به ما توجه کامل کرد و به اعتمادالسلطنه ی تازه توصیه نمود که این ها مردمان محترمی هستند و باید از ایشان درست نگاهداری کرد. مقداری هم از نامه دانشورا ...
پیکر عزت الله مهرآوران در خانه ابدی آرام گرفت
...؛ ایشان یک بمب انرژی بود و من هیچوقت فکر نمی کردم استاد مهرآوران در میان ما نباشد. نمی دانم چرا روزگار اینگونه شده و اینقدر زود همه را از دست می دهیم. مرگ حق است و گذشتگان ما نیز رفته اند و روزی همه خواهیم رفت ولی مهم این است وقتی می رویم اینچنین عاشقانه دوست مان داشته باشند. من مطمئنم با دل پاک و صافی که استاد داشت، رفتنش مثل پرواز بود و من این عروج غمناک را به خانواده ایشان و به عنوان یک لُر ...
پیکر عزت الله مهرآوران در قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد
. در بخش دیگری از این مراسم هژیر مهرآوران در سخنانی بیان کرد: سخن بسیار است ولی جان و توان گفتنش نیست. من و مادرم تنها بخش کوچکی از خانواده بزرگ استاد مهرآوران هستیم. این افتخار نصیب ما شد که با او هم خون و هم خانه باشیم. من فقط اشاره کوچکی می کنم به آنچه در کنار او بودن برای ما داشت. پدرم مردی بود پر از عشق، شادی و سرزندگی و هر جا که می رفت با خودش شادی و خنده و سرور می برد. هرچند در دل ...
چه چیزی حشرات رو جذب خانه می کند؟
وجود نداشته باشد و همان شب، ظرف ها را بشویید و آن ها را به فردا موکول نکنید. حشراتی مثل مورچه یا سوسک معمولاً به بقایای مواد غذایی داخل ظرف های کثیف بیشتر جذب می شوند. رطوبت رطوبت باعث جذب انواع مختلف حشرات می شود، زیرا آن ها برای زنده ماندن نیاز به آب دارند. حتی مقدار کمی از آب چکیده شده در قسمت های مختلف هم می تواند عاملی برای جذب حشرات باشد. آب فرو رفته داخل یک وسیله چوبی ...
خانه پدری با 40 کودک
قدیمی برای این کار را به من بدهد و آن روز وقتی به خانه برگشتم و به او گفتم که خودرو نخریدم و می خواهم همان خانه ای را که قول داده بودی تعمیر کنم، او هم خانه را برای نگهداری این بچه ها در اختیار ما قرار داد. طبقه پایین خانه انبار سیب زمینی بود و باید اتاق ها در طبقات بالا کاملا تعمیر می شد. مهرداد خودش دست به کار شد و خانه را آن طوری ساخت که بچه ها احساس کنند که خانه خودشان است. ...
عزت الله مهر آوران به خاک سپرده شد
هیچوقت فکر نمی کردم استاد مهرآوران در میان ما نباشد. نمی دانم چرا روزگار اینگونه شده و اینقدر زود همه را از دست می دهیم. مرگ حق است و گذشتگان ما نیز رفته اند و روزی همه خواهیم رفت ولی مهم این است وقتی می رویم اینچنین عاشقانه دوست مان داشته باشند. من مطمئنم با دل پاک و صافی که استاد داشت، رفتنش مثل پرواز بود و من این عروج غمناک را به خانواده ایشان و به عنوان یک لُر به لُرهای هم تبار خودم تسلیت می ...
فرمانده ای که از زمان جنگ تحمیلی پی شهادت بود
خبرگزاری مهر ؛ گروه مجله _ مرضیه کیان: از همان خردسالی با استرس خو گرفته بودیم. پدرم هر صبح که از خانه بیرون می زد، دلمان هزار راه می رفت تا به خانه برگردد. راستش خودمان را برای شهادتشان آماده کرده بودیم. سوده نجفی، دختر بزرگ شهید امیرسرتیپ اکبر نجفی که هنگام شهادت پدر 18 سال داشت و دانشجوی دانشگاه اراک بود، منجنیق خاطرات را پرت می کند به سال های اوایل جنگ و از آن روزها روایت می کند ...
باورش سخت است اما مهرآوران را هم به خاک سپردیم!
به گزارش ایسنا، مراسم تشییع پیکر عزت الله مهرآوران بازیگر و نمایشنامه نویس کشورمان صبح امروز دوشنبه 19 مهرماه از ساعت 11 در قطعه هنرمندان بهشت زهرا(س) برگزار شد و پیکر این هنرمند در کنار حمید مهرآرا، دیگر بازیگر قدیمی و پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون به خاک سپرده شد. در این مراسم خانواده مهرآوران، برخی از هنرمندان کشورمان از جمله رضا بنفشه خواه و جمعی از علاقمندان به این بازیگر حاضر بودند. آن نکونام به مرگ سفید سلام داد و داستان زندگی ...
باورش سخت است اما مهرآوران را هم به خاک سپردیم!
به گزارش ایسنا، مراسم تشییع پیکر عزت الله مهرآوران بازیگر و نمایشنامه نویس کشورمان صبح امروز دوشنبه 19 مهرماه از ساعت 11 در قطعه هنرمندان بهشت زهرا(س) برگزار شد و پیکر این هنرمند در کنار حمید مهرآرا، دیگر بازیگر قدیمی و پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون به خاک سپرده شد. در این مراسم خانواده مهرآوران، برخی از هنرمندان کشورمان از جمله رضا بنفشه خواه و جمعی از علاقمندان به این بازیگر حاضر بودند. آن نکونام به مرگ سفید سلام داد و داستان زندگی ...
باورش سخت است اما مهرآوران را هم به خاک سپردیم!
به گزارش ایسنا، مراسم تشییع پیکر عزت الله مهرآوران بازیگر و نمایشنامه نویس کشورمان صبح امروز دوشنبه 19 مهرماه از ساعت 11 در قطعه هنرمندان بهشت زهرا(س) برگزار شد و پیکر این هنرمند در کنار حمید مهرآرا، دیگر بازیگر قدیمی و پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون به خاک سپرده شد. در این مراسم خانواده مهرآوران، برخی از هنرمندان کشورمان از جمله رضا بنفشه خواه و جمعی از علاقمندان به این بازیگر حاضر بودند. آن نکونام به مرگ سفید سلام داد و داستان زندگی ...
بنی صدر به روایت مهرداد فرهمند
روزنامه انقلاب اسلامی (متعلق به بنی صدر) به شهر ما می رسید، پدرم من را برای خرید آن به دکه روزنامه فروشی میدان دانشگاه فرستاد. از وقتی انقلاب اسلامی بسته شد، دیگر هیچوقت پول به روزنامه نداد و می گفت اینها همه اش دروغ می نویسند. در مدرسه بر سر بنی صدر به سر و کله هم می زدیم. با اینکه پدر و مادرهایمان هر روز سفارش می کردند که حرفهایی که در خانه می زنند، به هیچ وجه بازگو نکنیم وگرنه بابایت ...
اشک فقر
چَشمانم نَظاره مَی کوند و مَی گوید: من دیگر تو را نَمی خواهم و دوستت ندارم. احمد این را بَگفت و گَریه امانش نداد. خودش را با کندَه کاری مشغول کرد و من در فکر این بودم چَکار مَی توان کرد. یَکهو بی یادم آمد یَکی از اربابان قبلی ام دست بی خَیر است و بعضی وقتها نذر افراد بیچاره مَی کوند. بعد از کندَه کاری با دوچرخَه بی سراغش رفتم و حَکایت احمد را برایش گفتَه کردم. او هم ...
گره کار نیروی اطلاعاتی به دست همسرش باز شد! + عکس
روند و می رسند مقصد و پیاده می شوند؛ وسط راه پیاده نمی شوند؛ پدرم می گفت آدم باید از مسیر مسافرت هم لذت ببرد؛ یک وقت ها می شد مسیر 4 ساعته تهران شمال را یک شبانه روز طول می کشید تا برویم. یک جا مثلا می دید تابلوی آبشار زده بودند؛ می پیچید و می رفت، کیلومترها می رفت تا به آبشار برسیم.، خیلی انسانِ باحوصله ای بودند، یعنی واقع برای ما و زندگی اش وقت می گذاشت. **: و خوش مشرب هم بودند؟ ...
گفت و گو با ادیب و جانباز دفاع مقدس، دکتر محمدباقر نجف زاده بارفروش (قسمت اول) دفاع مقدس، شورآفرین ...
. تو زندگی مرا خراب کردی؟ ایشان متعجب گفت: من بار اولی است که شما را می بینم! گفتم: من می خواستم ماشین شما را سوار شوم که بروم حمام؛ شما اجازه ندادید و باعث شدید من همان شب مجروح شوم. فاش نیوز: واقعاً این اتفاق افتاد؟ - بله. غروب آن شب که نتوانستم سوار ماشین آقای آهنگران بشوم، مجروح شدم. فاش نیوز: چگونه اتفاق افتاد؟ تاریخ آن روز را به یاد دارید؟ - تاریخ ...
پیام انتخاب علی صالح آبادی به ریاست بانک مرکزی برای فین تک ایران چیست؟ / سال های دور از خانه
مرکزی شاهدش بودیم احتمالا صالح آبادی در سمت جدیدش دست رد بر سینه رسانه های تخصصی بزند و همان راهی را برود که پیشینانش در بانک مرکزی رفتند؛ مگر این که این مدیر جوان بخواهد خانه تکانی اساسی را در ساختمان نیلی شروع کند. حدس زدن اینکه در سر رئیس جدید بانک مرکزی چه می گذرد سخت است و سخت تر از آن پیش بینی عملکرد او در این نهاد مهم اقتصادی کشور. حتی مشخص بودن ایده های یک اقتصاددان هم نمی تواند ...
مداحی امام حسین (ع) قدم به قدم رضا را تا شهادت بالا برد
گفتگو نشسته ایم که از محضرتان می گذرد. اهل کجا هستید؟ خانواده شما در دوران انقلاب فعالیت داشت؟ من جعفر داروئیان متولد سال 1342 و اهل تبریز هستم. چهار برادر و دو خواهر دارم. ما در یک خانواده مذهبی پرورش پیدا کردیم. پدرم بازاری بود و در دوران انقلاب فعالیت زیادی داشت. ایشان رساله امام خمینی (ره) را در منزل داشت، اما از دید همه مخفی می کرد. خوب به یاد دارم که رساله را داخل یک ظرف قرار ...
وقتی عشق به امام رضا(ع) به شهادت می انجامد
آمدم و فرزند اول یک خانواده 6 نفره بودم. تا 6 سالگی در میدان امام اصفهان زندگی کردم. اما پس از آن و با فوت پدرم به آبادان، محل سکونت پدربزرگ و مادربزرگ مادری رفتیم. عبدالرضا هشتم آبان 1323، در آبادان به دنیا آمد. تا ششم به مدرسه رفت و بعد شبانه درسش را ادامه داد و در رشته ریاضی دیپلم گرفت. آشنایی و ازدواج خانواده همسرم ساکن اهواز بودند. وقتی ما در محله آنها ساکن شدیم، عبدالرضا با ...
بانویی که کورسوی چراغ کاربافی میبد را سالها روشن نگه داشت
داد و به شهر خودش رفت، وی را به آن مجموعه برد تا در آن جا به کاربافی مشغول شود. کریم فخری افزود: در آنجا حقوق نمی گرفتم، گفتند در آنجا کار ببافم و خودم بفروشم که البته با اینکه می خواستم حقوق بگیرم طمع نکردم و به کارم در آنجا ادامه دادم و هر روز صبح و بعد از ظهر برای کاربافی به کاروانسرا می رفتم. به گفته دخترش وی در کاروانسرا به بانوان دیگر کاربافی هم یاد می داد و با این وجود ...
کتمان شهادت آقا مهران؛ از خانه تا بیمارستان! + عکس
...> دختر شهید: بله، زخم هایی به وجود می آمد، فروکش می کرد و دوباره می ریخت بیرون. ولی دیگر سال 99 به اوج خودش رسیده بود. بعد رفته رفته اینها بیشتر می شد که حالا بعدش که این اتفاق افتاد گفتند که اینها عوارض شیمیایی بودن است که بدن واکنش نشان داده، چون بدن نمی توانسته تحمل کند و واکنش نشان داده. اینطور هم بود که ایشان تقریبا یک ماه آخر همه اش در ماموریت و رفت و آمد بودند. کلا همدیگر را کم می دیدیم ...
جانبازی که به عشق محمدرضا شجریان مجسمه ساز شد
... پس از بازگشت از جنگ، در رشته طراحی صنعتی در دانشگاه تهران قبول شد و ادامه تحصیل داد. همزمان به عنوان معلم به تدریس در دبیرستان های تهران مشغول شد و اکنون بازنشسته آموزش و پرورش است. علاقمندی به شجریان بچه که بودم وقتی از مدرسه به خانه برمی گشتم پدرم از رادیو به آوازهایی گوش می داد که فردی با تخلص سیاوش بیدکانی می خواند. {در سالهای اولیه فعالیت استاد شجریان، به دلیل ...
قسمت 27/ اعتمادالسلطنه در تحریرات فرانسه از من استمداد می کرد
نیکلای دوم نگاشت، با این که او تازه به سلطنت رسیده و تاریخی نداشت که نوشته شود، و آن رساله سراسر مدح و تملق بود. چون با رفقای روسی خود در سفارت روس در آن باب مذاکره کرده بود به او گفته بودند خوب است خودتان آن را به فرانسه هم ترجمه کنید تا امپراطور بی معطلی بخواند. این فکر را پسندید و به من گفت می توانی ترجمه کنی؟ گفتم امتحان می کنیم. گفت اگر از عهده ی ترجمه برآیی انعام خوبی به تو می دهم. چند صفحه ...
دختر شهید: در سوریه، قدر ایران را فهمیدم!
دوره را طی کرده بودیم. در سال 95 نه ماه، ده ماه تنها مانده بودیم و می دانستیم دوره سختی است؛ یعنی چه اینجا باشیم و چه آنجا باشیم، باز آن سختی را دارد، حداقل آنجا پیش خودش هستیم، با اینکه آنجا سختی های خودش را دارد؛ آنجا برقش در روز بیشتر از 4 ، 5 بار می رفت! بیشتر از چندین ساعت برق قطع بود. **: 4 ، 5 بار متوالی؟ دختر شهید: در ساعت های مختلف شبانه روز، برق قطع می شد. ...
روایت مادری که فرزندش جلوی چشمانش شهید شد
و میان ستاره ها مأمن کرده باشند و هم سفره امامت شده باشند، بچه هایی که تو نان و آبشان داده ای. حالا به عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ رسیده باشند. هر وقت دلم تنگ شان می شود چشم هایم را می بندم تصور می کنم هر کدامشان گوشه ای از این خانه مشغول کاری هستند، گاهی ناگهان صدای خنده شان را هم می شنوم، هر روز بازی های کودکانه شان را به چشم می بینم. چند روز پیش یاد وقت هایی افتادم که ...
قسمت 6/ در بلوای نان 1321 نزدیک بود به قتل برسم
مملکت به واسطه ی وجود قشون اجانب پیدا شده بود و به خصوص وضع نان تهران به صورت نامطلوبی درآمده بود که هنوز هم وقتی اسم نان سیلویی برده می شود مردم نان سیاهی را به خاطر می آورند که قابل خوردن نبود. در آن تاریخ عدم رضایت شدیدی متوجه ی دولت وقت بود و گفته می شد که دولت نمی تواند جلوی خروج گندم را از مملکت بگیرد. و این عدم رضایت منتهی به اجتماعی در روز جلسه ی مجلس شورای ملی ابتدا جلوی ...
آمدم ای شاه پناهم بده
...> تابستان سال 1378 بود، جمعه شبی مثل همیشه پدرم از مسجد محله برگشته بود که کنار در ورودی اتاق تابستانی خانه ایستاد و با صدای بلند به اهل خانه اعلام کرد، وسایل سفر آماده کنید که غریب الغربا ما را طلبیده، من و برادرانم را که گویی برق از چشمانمان پریده بود، خوشحال از اینکه قرار است به مسافرت برویم، چند روز بعد به رسم آن روزها خانه پر بود از مردم شهر و همسایه که برای بدرقه مسافران امام رضا آمده بودند ...
آثار و نتایج وقف در زندگی ما
پشیمان می شویم که چرا در حالی که می توانستم و اختیار این را داشتم که گوشه ای از اموالم و ثروتم را وقف نمایم اما دریغ کردم. ایشان فرمودند: 2 گروه بیشترین حسرت روز قیامت را می خورند، نخست- شخصی که نگاهش به مال، دارایی، ثروت و ملک خود است بعد می بینیم که همه در ترازوی عمل فرد دیگری است و هیچ کدام در ترازوی عمل خودش نیست. با مال او دیگری خوشبخت و رستگار شده است، چرا؟ چون این مال به دست دیگران که رسید، او ...
ماجرای جلسه سردار همدانی با سیدحسین نصرالله و طراحی یک نقشه راه
کودکی دوران و نوجوانی خودش، به فراخور محیط اجتماعی و موقعیت خانوادگی، خاطرات تلخ و شیرینی دارد. در مورد خودم بایستی صادقانه عرض به محض اینکه از آب و گل درآمدم و دست چپ و راست خودم را شناختم، کار کردم. از همان کلاس اول ابتدایی در بازار همدان کارم می کردم و درس هم می خواندم. و خیلی زود مسئولیت خانواده به دوش من افتاد. از همان ابتدای نوجوانی عشقم ورزش کشتی بود. حوالی سال 1341، دوازده ساله بودم ...
با رسیدن به موفقیت، خودتان را به کشتن ندهید
ساخت سایتش بود که از محدودیت های فیزیکی بدنش فراتر رفت. هافینگتون به اپرا گفت: سرم به میز خورد، استخوان گونه ام را شکستم، کنار چشم راستم چهار تا بخیه خورد. خیلی خوش شانس بودم که بینایی ام را از دست ندادم. هافینگتون در راه تلاش های جاه طلبانه اش برای رسیدن به موفقیت، از خودش تا مرز فروپاشی کار کشید. دکترها به این نتیجه رسیدند که به لحاظ پزشکی هیچ مشکلی ندارم، همه مشکل در مسیری بود که در آن پیش می ...
طنز سپهری| مهرداد مهرجو
. سپهری به اهل سیاست هم خورده می گیرد: من قطاری دیدم که سیاست می برد و چه خالی می رفت [64] و در شعر سورۀ تماشا آمده است: جای مردان سیاست بنشانید درخت، تا هوا تازه شود [65] جالب است در یکی از نامه هایش البته با در نظر داشتن خوی اطرافیانش می گوید: اگر یاران مثل درخت بید خانۀ ما کم حرف بودند، هر روز به دیدنشان می رفتم [66] با همین زبان طنز انتقادی ناصحان را هم نوازش ...