سایر منابع:
سایر خبرها
روایتی از آخرین ساعات حیات رژیم پهلوی + تصاویر
...! هر چند بعید نیست که کار آقای هادی غفاری باشد، اما قاطعانه هم نمی توانم بگویم! اما در هر صورت، هویدا کشته شد و اعدام نشد! اینکه آقای غفاری هم گفته ما هویدا را دستگیر کردیم هم حرف بیخودی است! گذشته از این نکته، از جمله افراد دستگیر شده توسط مردم [منوچهر]خسروداد، [رضا]ناجی و [نعمت الله]نصیری را هم در همان روز آوردند! آن ها را به اتاق نظامی ها بردیم. آمدند و گفتند نصیری خیلی سروصدا می کند! داود ...
گام به گام تاریخ انقلاب با محسن رفیق دوست/ لقب عجیب منافقین برای پدر طالقانی از کجا شکل گرفت؟
...> مردم غروب 21 بهمن، سپهبد(مهدی) رحیمی، فرماندار نظامی تهران را دستگیر کردند. او را آوردند و تحویل ما دادند. اولین نفر رحیمی بود. از صبح 22 بهمن هم کم کم همه سران نظام دستگیر شدند. ما بلافاصله چند اتاق را در طبقه سوم مدرسه رفاه به زندان تبدیل کردیم؛ جای دیگری نداشتیم. چهار- پنج خط تلفن داشتیم، پای هر تلفن یک نفر نشسته بود و مرحوم شهید حقانی و یک روحانی دیگر به نام مهدوی یک روز در میان مسئول تلفن ...
با سیلی روسری ام را از سرم برداشتند/ سال ها رنج زندان و شکنجه را برای اقتدار ایران به جان خریده ام
...> مقبلی افزود: من از دستور بازرسان بسیار تعجب کردم، وبا خودم می گفتم؛ که این افراد چه مأموران اداره ای هستند که می خواهند خانه معلم های خود را بررسی کنند، زیرا تا آن زمان چنین چیزی مرسوم نبوده است. وی اذعان کرد: یک روز مربی راهنمای تعلیماتی به شهرستان آمد ودستور داد؛ تمام نیروهای سپاه دانش باید در اداره حاضر شوند که در این جلسه نزدیک به 300 نفر معلم از زن و مرد حضور داشتند و من چون روسری بر ...
ایستادگی تا پای شهادت/همراهی با شهید نواب صفوی تا پای چوبه دار
سرلشکر قطبی در اداره دادرسی ارتش به صورت علنی تشکیل شد و پس از روشنگری شهید واحدی و همرزمانش جلسات بعدی به صورت مخفیانه برگزار و پس از هشت روز حکم نهایی اعدام صادر شد. پس از دادگاه تجدید نظر و آخرین دفاعیات شهید نواب صفوی در روز 25 دی ماه سال 1334 دادگاه نمایشی و تقلبی پایان یافته و حکم پایانی خاتمه پیدا کرد و حکم به دادگاه اول صادر شد. حکم صادره سید مجتبی نواب صفوی، سید ...
خاطره ای شنیدنی از اخلاص آیت الله صافی
دادم و سه روز بعد تلفنم زنگ خورد. پیش شماره قم بود. گفت: آقای عسکری؟ گفتم جانم! گفت حامد عسکری؟ گفتم بله خودم هستم، گفت از دفتر آیت ا... صافی گلپایگانی زنگ می زنم. گفتم در خدمتم امر بفرمایید. گفت گوشی با حضرت آیت ا... صحبت کنید. گفتم کی؟ گفت آیت ا...صافی دیگر. ناخودآگاه از جایم بلند شدم، سینه ام را صاف کردم. صدایی نحیف و نازک و مهربان گفت: الو سلام آقا جانم، صافی گلپایگانی هستم. صدای پمپاژ خون ...
قتل دختر تنها در خانه مجردی
بهمن مهراوه در حالی که صدایش می لرزید با من تماس گرفت و گفت، احتمال می دهد کسی پشت در خانه اش است و صدا هایی می شنود که به او گفتم خیالاتی شده است، اما او ترسیده بود. او را راهنمایی کردم و پنجره و حتی در آکاردئونی آپارتمانش را هم قفل کرد و خوابید تا اینکه جمعه به من زنگ زد و گفت داخل آپارتمانش زندانی شده است، چون قفل در آکاردئونی را از داخل نمی تواند باز کند. به سرعت خودم را به خانه اش رساندم و در ...
شوهری که هیچ کار پنهانی نداشت! + عکس
پیش آمد و نتوانست آن سری با دوستش برود. ماند تا یک سال بعد؛ سال بعد، دوباره بحثش شد و گفت تنهایی می خواهم بروم. چون ما اصلا کسی را نداریم گفتم که ما با بچه ها تنهاییم، تو کجا می خواهی بروی؟ خلاصه بحث روی این بود که نمی خواهد بروی. تا اینکه گفتند می روم چند روزی جایی و برمی گردم. گفتم حتما فکر سوریه از سرشان افتاده. من تقریبا 17 روز از ایشان خبر نداشتم، نه تماسی نه هیچی، زنگ هم می زدم گوشی اش ...
بخشش عامل قتل 15 ساله با وساطت پسر یکی از مراجع
نقشی در این ماجرا نداشتم اما مقتول مدام به سراغ من می آمد و گله مند بود. روز حادثه هم تلفنی با مقتول صحبت کردم اما دیگر خبری از او نداشتم و به محل کارم رفتم و تمام روز همراه کارگرم بودم. شهروز تصور می کرد کارگرش حرف های او را تایید می کند اما تصورش اشتباه بود. وقتی کارآگاهان به سراغ کارگرجوان رفتند او حقیقت را بیان کرد و گفت روز حادثه شهروز خیلی دیر به محل کارش رفته است. وی ادامه داد: صاحب کارم ...
13 عملیات مسلحانه وصالی ساواک را سردرگم کرده بود
گردند و در مدرسه علوی مستقر می شوند، اغلب گروه های انقلابی حول محور این مدرسه خانه های تیمی تشکیل می دهند و آنجا مستقر می شوند. وصالی هم آنجا بود و در دستگیری برخی از سران رژیم نقش ایفا می کند، اما چون کارهای این ها اطلاعاتی و حفاظتی بود خیلی از آن ها نام برده نمی شود. 10 اسفند سال 57 که امام به قم می روند، گروه های حول محور مدرسه علوی هر کدام به یک جایی می روند. یک عده به زندان اوین و عده دیگر به ...
از شعرخوانی بانوان درباره انقلاب اسلامی تا رونمایی از کتاب بهانه می کنم تو را
دکتر بود و تحصیلات عالیه دانشگاهی داشت. یک روز یکی از نگهبانان زندان به من گفت که همسر شما مدام نگران حجاب شماست و من به او گفتم که شما همواره حجابتان را حفظ کردید. این هم از روی تعصب نبود بلکه به دلیل میزان علاقه ایشان به خدا و رعایت فرامین آن برای نزدیکانش بود. ایشان به قدری خودساخته بود که مثال زدنی بود. سلیحی عنوان کرد: ایشان چون رتبه اول در دانشگاه تهران بود می توانست از آمریکا بورس ...
پهلوی به روایت پهلوی| هوس بازی پرخرج شاه با یک مستخدمه از جیب بیت المال
جلوی دخترک گفتم: ایشان می گویند که از شما بچه ای دارند. خوب باید حرفشان را قبول کرد، دروغ که نمی گوید! البته معتقد نبودم که چنین مسأله ای باشد، سپس رو به آن زن کردم و گفتم: شما حالا می گویید که محمدرضا را دوست دارید، خودتان باید کمک کنید تا مسأله حل شود و باید شما حلّال مشکلات باشید! دختر گفت: مشکل من دوتاست. اول این که اگر مدیر مدرسه بفهمد، مرا اخراج می کند و بیکار می مانم. دوم این که باید سقط ...
بی پرده با یوسف انقلاب در گیلان/ جوانان از محسنات انقلاب بی خبرند
نفر را آوردند در جمع بدجوری مورد بی احترامی قرار دادند و با رفتار توهین آمیزی با او برخورد کردند. من هم گفتم الان مردم اسم مرا می برند، آماده هر گونه اتفاقی بودم اما مردم مرا معرفی نکردند و به خیر گذشت. *به خاطر فعالیت های انقلابی، چند بار توسط ساواک دستگیر شدید؟ بله چندین بار دستگیر و حدود 15 روز در زندان ماندم. موضوع از این قرار بود در منجیل بچه های انقلابی مشروب فروشی را ...
3 سال زندان و شکنجه با آپولو ، مجازات پخش اعلامیه های امام
... بله. چه کلاس هایی داشتند؟ کلاس هایشان در مسجد کرامت و مسجد امام حسن(ع) بود. من به مسجد امام حسن(ع) کمتر رسیدم بروم، چون آن موقع در زندان بودم، ولی مسجد کرامت را می رفتم. یک درس توحید هم بود که خصوصی خدمت ایشان می رفتیم. آن دوران، دوران رونق مارکسیست ها بود و این کلاس ها ما را نجات دادند. درس های توحید ایشان و حرف های دکتر باعث شد که ما گرفتار جریانات چپ نشویم. در زندان ...
روایت آیت الله خامنه ای از حمله شبانه ساواک به منزل ایشان
حرفشان فهمیدم که از مأموران ساواک هستند. خدا را شکر کردم که بر خلاف تصوّر من، آنها از چپی ها نیستند. به سمت در رفتم و در را باز کردم. شش نفری حمله کردند و در میان درِ بیرونی خانه و درِ محیط اندرونی، با خشونت و بی رحمی مرا به باد کتک گرفتند. در آن هنگام مصطفی که دوازده سال داشت، بیدار شده بود و از پشت شیشه نازکی که میان من و آنها حایل بود، با حیرت و شگفتی به صحنه کتک خوردن پدر می نگریست و فریاد می زد ...
روایت شهره پیرانی از شهادت داریوش رضایی نژاد/ یک ساعت بعد از ترور
سریع بگوید نه نه چیزی نیست. نمی دانم برای چه کاری از من می خواهد دستان داریوش را بگیرم. دستانش یخ زده اند. نمی خواهم باور کنم، دوست دارم دروغ بشنوم. هیچ وقت در زندگی ام اندازه این لحظات سخت، دوست نداشته ام دروغ بشنوم. می رسیم بیمارستان رسالت. داریوش را می برند اتاق سی پی آر. مانده ام پشت در. خانمی آمده از من سوال می پرسد برای درج در پرونده لازم است. تذکرات داریوش را به یاد می آورم. ...
رفیق دوست: هویدا اعدام نشد، کشته شد! / پیشنهاد توکلی به مقامات برای همدردی با فقرا / حسین شریعتمداری: نه ...
هم می توانید اداره کنید! به او گفتم به طور طبیعی سرنوشت حکومت شما که جدای از مردم بود، به اینجا ختم می شد! گفت بله، من قبول دارم که قدرت مردم وقتی جمع بشود، در اختیار هر کس که باشد، او حاکم است!... هویدا در آن روز، دو خواسته داشت. گفت خانه ای در برج آ اس پ یوسف آباد هست که من پولش را نداده ام و مال من نیست! اسم کسی را آورد و گفت خانه مال آن شخص است، به او بدهید. بعد گفت من خیلی حرف دارم ...
هرجا از آقای سیفی کمک خواستم، تنهایم نگذاشت +عکس
...، نیت بدی اصلا نداشت. همسر شهید: همه اش در خواندن بودن. **: مداح هم بودند؛ درست است؟ همسر شهید: بله، فیلم های خواندنش در خانه فامیل هایم هست، هر سال در محرم می رفت. روز شهادت آقای سیفی فیلم هایش را نگاه می کردیم. دختر شهید: من خودم که بابام شهید شد کلاس چهارم بودم؛ خیلی افسردگی گرفته بودم در حدی که مدرسه کلا من را فرستاد مشاوره؛ یعنی افسردگی گرفته ...
انواع اتاق های پرشین پلازا
و انواع آن ها صحبت خواهیم کرد. البته برای هر مورد از اتاق های متفاوت قیمت هتل پرشین پلازا نیز متفاوت است که برای کسب اطلاعات دقیق می توانید به سایت های رزرو مراجعه کنید. وزارت خانه هایی مانند وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات و وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در فاصله ای کم تر از دو کیلومتری هتل قرار دارند. اماکن تفریحی مناسبی مانند باغ موزه قصر نیز با همین فاصله در دسترس مسافران است ...
خواهرش و مردِ متجاوز به او را کشت، یادداشتی نوشت و خودکشی کرد
تماس گرفت و گفت:کیوان از زندان تماس گرفته تا پیگیر تقاضای مرخصی اش باشیم ، راجع به شرایط و اوضاع و احوال کیوان که پرسیدم ،مادرش گفت:شکرخدا،چند ماهی هست که زنگ میزنه و درحد دوسه کلمه با من وباباش احوالپرسی می کنه. با سپردن تامین و یکی دو روز پیگیری ،قاضی با15روز مرخصی موافقت کرد.مادر کیوان قبل از هرچیزی از من قول گرفت که راجع به مرخصی کیوان به کسی حرفی نزنم اما دلم می خواست پس از مدت ها ...
وقتی جای زندانی و زندان بان عوض شد
کمی حرف زدیم. گفتم: چی کار کردی که انداختنت این تو؟! گفت: هیچی! تو نگران نباش! خبرای خوبی تو راهه! به زودی اتفاقایی می افته که همین جوراب چی رو می ندازن زندان! خنده ام گرفته بود به این حرف و اعتماد به نفس حسین! خودش توی زندان، اسیر دست جوراب چی بود و اسیر شکنجه های جورواجور آن ملعون، اما به من می گفت نگران نباش، به زودی جوراب چی را در زندان خواهی دید. درکی از صحبت هایش نداشتم. آن قدر ...
تأکید ویژه امام خمینی به حل مشکلات صیادان بوشهری
. بعدها آقای ناطق نوری برای من تعریف کرد که وقتی امام این حرف را زد، من چند لحظه فکر کردم و شما به ذهنم خطور کردید و بلافاصله به امام گفتم: من امروز مسئله را حل می کنم ، آقای ناطق وقتی به ساختمان وزارت کشور برگشت، مرا به دفتر کارش خواند و داستان ملاقاتش با امام را تعریف کرد و گفت: من به امام قول دادم که امروز مسئله بوشهر را حل کنم. تو به استان بوشهر برو، من گفتم: اصلا بوشهر ...
اعترافات شاه و درباریان بهترین سند برای حقانیت انقلاب است / داستان فرار بازجوهای ساواک + فیلم
به گزارش ایکنا، رهبر معظم انقلاب در طی چند سخنرانی اخیر بر مسئله جهاد تبیین و جنگ روایت ها تأکید کرده اند و در سخنرانی به مناسبت میلاد حضرت زهرا(س) مهم ترین عرصه جهاد را عرصه تبیین و روشنگری دانستند. طی سال های اخیر و به واسطه افزایش مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم رسانه های معاند تلاش فراوانی کرده اند که با سوء استفاده از این وضعیت و نارضایتی مردم با سیاه نمایی و بزرگنمایی مشکلات کشور پروژه تطهیر رژیم پهلوی را پی ...
مجازات قصاص برای قاتل مأمور بدرقه
؛ چون او جوان ورزیده ای بود و خیلی هم مراقب من بود. وقتی ساندویچ خریدیم که بخوریم، نمی دانم چه شد که یکباره پشیمان شد و گفت که دیگر نمی خواهد آنجا بنشینیم و باید به کلانتری برویم. می دانستم مرا به زندان تحویل می دهند؛ چون وثیقه نداشتم که به دادگاه بسپارم. به مأمور بدرقه اصرار کردم که بگذار چند دقیقه ای اینجا بنشینیم، قبول نکرد و گفت رئیس کلانتری ایراد می گیرد. من نمی خواستم به زندان ...
بدون تعارف با دانشجوی مبارز
: ساواک اون مدرسه را بدلیل جریان رد پای زندان سیاسی زیر نظر داشت مجری: اعلامیه های امام(ره) و اینها مهمان: اعلامیه های امام (ره) جریان خیلی عجیبی دارد ما خودمان دست نویسی می کردیم، هم نوار داشتیم ساواک پدر من را با اسلحه تهدید کرده بود شبانه اومدند و من هم توی اتاق داشتم نماز می خواندم در تاریکی مجری: چند سالتون بود. مهمان: من 21 سال داشتم مجری: و بردن شما را مهمان ...
حرف های همسر شهید رنجبر از روز حادثه و لحظه وداع | روز آخر گفت معصومه جان؛ حلالم کن | قاتل را دیدم تا ...
خدمتی گرفت، اما یک لحظه از عرصه خدمتش دور نشد. وقتی از او خواستم چند روز بیشتر در خانه بماند و استراحت کند، قبول نکرد و به سر کارش برگشت. درباره آخرین خداحافظی بگویید. من خانه دار هستم. آن روز هم مثل روزهای قبل گفت: معصومه جان از دست من راضی هستی، مرا حلال کن! دلم تکانی خورد و گفتم: این چه حرفی است، مگر نمی خواهی برگردی؟! گفت: به هر حال کارم سخت است، شاید دیگر ...
بدون تعارف با خانم معلم مبارز رژیم طاغوت
شما مهمان: ساواک اون مدرسه را بدلیل جریان رد پای زندان سیاسی زیر نظر داشت مجری: اعلامیه های امام(ره) و اینها مهمان: اعلامیه های امام (ره) جریان خیلی عجیبی دارد ما خودمان دست نویسی می کردیم، هم نوار داشتیم ساواک پدر من را با اسلحه تهدید کرده بود شبانه اومدند و من هم توی اتاق داشتم نماز می خواندم در تاریکی مجری: چند سالتون بود؟ مهمان: من 21 سال ...
ماجرای تبعید بی سر و صدای حاج صادق آهنگران
مشخص شدن اوضاع کشور به منزل دایی ام در دزفول بروم. شب به مسجد جزایری رفتم و دوستان را دیدم. به محمدعلی حکیم گفتم که فرار کرده ام. خیلی خوشحال شد و گفت: کار خوبی کردی. صبح روز بعد ساعت 7 صبح، با مینی بوس راهی دزفول شدم. وقتی دایی هایم ماجرای فرارم را شنیدند، تذکر دادند که حواسم را جمع کنم تا گرفتار نیرو های امنیتی شاه نشوم. البته گوشم بدهکار این حرف ها نبود. چند بار با بلندگوی خانه پدربزرگ ...