سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای مأموریت سنگین فرمانده خط شکن گردان حبیب بن مظاهر
؛ اجازه بده ما خودمان می رویم و این تیربار را خاموش می کنیم. گفتم: نه؛ شما همین جا بمانید. بعد به همراه دو نفر از بچه های ادوات خمپاره 60 گردان که اسلحه هم نداشتند، آماده شدیم تا به سمت آن سنگر تیربار برویم. اسلحه خود را به یکی از آن دو نفر دادم و یک اسلحه دیگر هم تهیه کردم و به آن دیگری دادم. بعدازآن؛ با یک قبضه آر.پی.جی به سمت پشت سنگر تیربار راه افتادیم. تا حوالی دو، سه متری ...
شهید مهدی باکری مورد احترام فرماندهان ارتش بود
سلام رساند. واقعیت همین است که در نامه آمده. ما به این سیستم نیاز داریم . سرهنگ صیاد شیرازی که به صحبت های ما گوش می داد، رو به فرمانده لشکر 28 گفت: با برادران سپاهی همکاری کن، سرهنگ! . سرهنگ جوادی هم گفت: به روی چشم . وقتی با تحویل سیستم موافقت شد، گفتم: جناب سرهنگ، گوسفندی هم برایتان آورده ایم . صیاد خندید و گفت: برای چه منظوری؟ ، گفتم: موقع آمدن، آقامهدی گفت ماه محرم است، دست ...
حاج حسین خرازی ولایتمدار بود
عملیات کربلای پنج خبرنگاران آمدند که با حاج حسین مصاحبه کنند و عکس بگیرند. آن زمان پشت خاکریز در حال رصد مواضع دشمن با دوربین بود و عملیات را فرماندهی می کرد که خبرنگار غافلگیرش کرد و گفت حاج آقا چه خبر؟ زمانی که حاج حسین برگشت و پشت سرش را نگاه کرد دید خبرنگار دوربین به دست است تنها به خبرنگار گفت برو جلو رزمندگان جلو هستند. از این رو هیچ گاه علاقه ای به مصاحبه و دوربین نداشت. آیا شهید ...
از ریش سفیدی تا بنّایی/ طلبه ای که برای حالِ خوبِ شُکرآبادی ها همه کار می کند
...> مَشتی حسن می گفت همین پارسال چند خانواده برای زندگی به شهر رفتند این را گفت و سرش را پایین انداخت، مگر آدم چقدر صبر و تحمل دارد مخصوصا اگر بچه کوچک داشته باشی و شغلی هم در روستا نباشد. خورشید دیگر به وسط آسمان رسیده بود، صدای اذان بلند شد، مَشتی حسن رو به من گفت دیگر هر کجا باشد برای نماز خودش را می رساند مسجد، در حین حرف زدن آستین هایش را بالا زد و حرکت کرد. من هم پشت سرشان ...
محاکمه نامادری به اتهام قتل
تو را برای پرستاری بچه ها گرفته و یکسال دیگر طلاقت می دهد. او می گفت حالش خوب شود دوباره رجوع می کند. او به بچه ها یاد داده بود خودکشی کنند. چون یک روز نادر وقتی از خانه مادرش آمد گفت اگر به حرفش گوش ندهم قرص می خورد. گفتم چه کسی این حرف را به تو یاد داده که گفت مادرش گفته است. مادر بچه ها که از طلاقش پشیمان شده بود به همین خاطر قصد داشت زندگی ما را بهم بزند. حالا هم با این شکایت یکسال و نیم است، مرا فقط به اتهام نامادری به زندان انداخته است. در پایان هیئت قضایی جهت صدور رأی وارد شور شد. ...
همسنگر| کری خوانی دیدنی مدافعان حرم برابر داعش +فیلم
، حمله کنند. وی با بیان اینکه این روستا حدود 55 ساختمان داشت؛ تصریح کرد: ما دور تا دور روستا را بسته بودیم و تقریباً 10 سنگر درست کرده بودیم، علاوه بر اینکه در ساختمان ها هم سنگر فریب ساخته بودیم و دیدبانی وسیعی صورت می گرفت. این مدافع حرم با اشاره به عملیات روانی داعش علیه مدافعان حرم افزود: مسلحین برای اینکه دل بچه ها ما را خالی کنند، با ندای الله اکبر جلو می آمدند؛ با توجه ...
فرمانده ای که دشمن برای به شهادت رساندن او جایزه تعیین کرد + تصاویر
همان حسین سخت گیری بود که بچه ها را راه نمی دهد، اما بر خلاف تصور سخت گیری نشد و تواسنتم وارد لشکر شوم، تعریف می کند: برای اولین بار حاج حسین را در لشکر دیدم و از ترس اینکه مرا نبیند فرار کردم، چون می ترسیدم یادش بیاید سنم کم است و مرا از لشکر بیرون کند، هرجایی که حس می کردم ممکن است حاج حسین حضور داشته باشد پیدایم نمی شد. این رزمنده دفاع مقدس با اشاره به اینکه زمان عملیات بدر دوست داشتم ...
شهیدی که روز تاسوعا عباس وارعروج کرد
های آموزشی معرفی کنی. همزمان در چند جا پذیرفته شده بود؛ اما چون خدمت سربازی را در یگان صابرین گذرانده بود و با محیط و مسئولان آن آشنایی داشت، آنجا را انتخاب کرد. محمدحسین همان روز به من گفت: ما هنوز عقد نکردیم. انتهای کار من یا شهادته یا جانبازی، باید یه اتفاقی بیفته که دست از سرم بردارن! با این شرایط هنوز هم راضی هستی با من ازدواج کنی؟ گفتم: موقعی که من جواب بله رو دادم کار مشخصی نداشتی، الان هم ...
ابو عادل شفیع ما باش
میان قومش بود. خدایش رحمت کند و شفاعتش شامل ما . در بخشی از داستان بهترین وقتِ مردن ابوعادل در نقش یک پیر و راهنما با بچه ها سخن می گوید . لشکر پشه های هور ، حمله کرده اند . لشکری از پشه ها ، روی دست و صورتمان نشسته و سوخت گیری می کنند . علی اصغر گفت : — ابوعادل تو که عربی بلدی به پشه ها بگو ما خودی هستیم ، کشتن ما رو . . بگو برن سمت عراقی ها . ابوعادل گفت ...
فراز و نشیب های زندگی حسین خرازی از بسیجی بودن تا فرماندهی لشکر
) اصفهان می پردازد به گفت وگو نشستیم که شرح آن را می خوانید. چه شد تصمیم گرفتید درمورد شهید حاج حسین خرازی بنویسید؟ در عملیات والفجر 10 و فاجعه حلبچه، تقریبا دو سه روز بود که در قالب امدادگر، مردمی که زنده بودند را از خانه ها بیرون می آوردیم و نجاتشان می دادیم. در این جریان، یک خانواده پیدا کردم، (یک زن با چهار بچه زیر 6 سال) که این ها وقتی من را دیدند، می ترسیدند، درواقع تحت تأثیر ...
یواشکی های سردار برای رفتن به سوریه + عکس
.... بعد از چند وقتی بهم زنگ زد و گفت من یک خواب دیدم؛ بچه ها خوبند، خودت خوبی؟ گفتم آره خوبم. بعد گفت مواظب بچه ها باش، مواظب خودت باش، بچه ها را سعی کن تنها نگذاری، هیچ وقت بچه ها را تنها نگذار، مواظب خودت باش... گفتم این حرف ها چیه؟ گفت که مواظب بچه ها باش اگر یک اتفاقی بیفتد مثلا بچه ها را تنها نگذاری. این آخرین تماس شهید بود که به من زنگ زد و گفت مواظب بچه ها باش. دیگه از آن به بعد ...
مربی شهرخودرو: برای بقا در لیگ محکوم به برد هستیم
.... فردا با انگیزه تمام تلاشمان را خواهیم کرد که از سد تیم خوب ذوب آهن بگذریم. مربی شهرخودرو ضمن تشکر از مالک این باشگاه بیان کرد: بچه های ما با تمام وجود و غیرت تلاش می کنند و کادرفنی با تمام وجود کار می کند و از طرفی کادر مدیریتی هم برای تیم کم نگذاشته و واقعا پشت تیم هستند. تمام مسافرت های ما با پرواز بوده و به لحاظ لجستیک قوی کار می کنیم و جا دارد از مالک محترم باشگاه تشکر کنم که ...
هفت راهکار کنترل خشم در سبک زندگی امام کاظم(ع)
کشاندن انسان به سمت گمراهی و تاریکی است از این رو کظم غیض از مهمترین راه های مقابله با شیطان است که امام کاظم علیه السلام در سیره زندگی خود روی آن تأکید داشتند و به ما آموختند. در قرآن و روایات راه های مختلفی برای فرونشاندن خشم بیان شده است که از آن جمله می توان به تقویت تقوا و پرهیزکاری، نادیده گرفتن اشتباهات دیگران، ذکر و یاد خداوند، سجده کردن و تغییر حالت بدن، انجام صله رحم، انفاق و ...
پست جدید لیلا بلوکات در میان ابرها+عکس
دارم . ولی تو کنسرت ها به ندرت مگه اینکه منو دعوت کنند که اونم وظیفمه باشم . تو افتتاحیه و اختتامیه هم چون سال های ساله که خودم دوست دارم برم رو استیج و جایزه بگیرم و بقیه برام دست بزنن ، همیشه میرم تا براشون دست بزنم. - تا حالا خودتون جایزه ای نگرفتید؟ چرا دو تا جایزه گرفتم که هر دوش بخاطر نقش اول بازیگر زن بود ، یکی در سریال محمد حسین لطیفی که آخرین سریال من تو تلویزیون ...
راننده افغان در سوریه چه می کرد؟! + عکس
، آنجا اشتباه شد. فامیل شهید مهردادی است، ما و بچه ها میردادی شدیم. حالا مدرک های ما همه چیز میردادی است، باید مهردادی می بودیم. **: آنجا که داشتید می آمدیم اطلاعاتتان را غلط ثبت کردند؟ همسر شهید: نمی توانستیم آنجا راستش را بگوییم؛ شرایط سخت بود. فهمیدیم آنجا اشتباه شده، پاسپورت ها را که به ما داد، این طرف که آمدیم، هر چند سواد هم نداشتیم، گفتم گمانم اطلاعات ما اشتباه شده، داداش ...
باوفا: از نوجوانان برای جوانان خروجی نداشتیم
به گزارش بولتن نیوز ، حمید باوفا که یکی از اعضای کمیته فنی مسابقات کشتی فرنگی جام تختی در اهواز بود، در مورد این رقابت ها اظهار داشت: من از قبل مسابقات و بعد از رقابت های کشوری گفتم که بچه های جوانان به خاطر دو سالی که درگیر کرونا بودیم افت داشتند و از آن طرف هم پشتوانه ای در نوجوانان نداشتیم که به جوانان اضافه شده باشند. تیم نوجوانان سال گذشته ما، پنجم دنیا بوده و به این معنی است که از آن تیم ...
تدابیر شهید حسین خرازی در عملیات کربلای5 /آخرین روزهای فرمانده لشکر چگونه گذشت؟
امر جنگ اعلام کرد و گفت: تا پایان جان آماده ایم در راه اعتلای کلمه حق پایداری کنیم... روایت آخرین حضور در منطقه ای که بسیار دوستش داشت حاج حسین وارد سنگر شهرک شد. شهرک دارخوین. شهر شهیدان حاشیه کارون. در نیمه راه عملیات کربلای5 بودیم، حسین بازدیدی از عقبه لشکر داشت تا از اوضاع آنجا هم مطلع باشد و توان رزمی نیروهای خود را برای اداره عملیات بداند. خرازی گفت: سنگر ما شلوغ بود ...
جهادگر نمونه و الگوی بی نظیر خدمت جهادی
نیروهای ایشان راه شهید شفیعی را با برگزاری این اردوها در منطقه ادامه داده اند. توانمندی و قابلیت این قرارگاه جهادی در حد اعلا قرار دارد. خیلی از گروه ها اردوی جهادی را صرفاً محدود به مسائل عمرانی کرده اند، ولی حاج محمود با بچه هایی که تربیت کرده و یادگارهایی که از خودش به جا گذاشته، یک تشکیلات چند بُعدی درست کرده است. محبت و صمیمیت شدید به مردم و به ویژه کودکان در مناطق محروم، چهره متفکر و ...
آیت الله خوشوقت عصاره علامه طباطبائی بود
ی عملی سیر و سلوک ایشان را دیده بودید ساختار رفتار عملی آیت الله خوشوقت چگونه بود که جذابیت متفاوتی برای جوان ها ایجاد می کرد؟ وی گفت: بنده از طریق یکی از شاگردان حاج آقا با ایشان آشنا شدم. بعد از مدتی، خیلی علاقه مند شدم و به ایشان گفتم به حاج آقا بگویید یک درس اخلاق بگذارند. گفتند ما چندبار گفتیم اما ایشان الان حوصله ی این کار را ندارند. یکبار که بنده خدمت حاج آقا بودم گفتم اگر علامه ...
چه کنیم فرزندمان نمازخوان شود؟
طبیعتاً حس خوبی هم برای بیدار شدن نخواهد داشت. در حالی که اگر شب گذشته به موقع استراحت کرده باشد، بهتر برای نماز صبح بیدار می شود. اگر به صورت کلی روی شرایط انجام نماز و خوشایندسازی آن برای بچه ها متمرکز شویم، بهتر نتیجه می گیریم؛ مثلاً می توان با خانواده قرار گذاشت که همگی با هم در یک وقت مشخصی نماز را با جماعت بخوانیم. این کار، نوعی همنوایی اجتماعی در اعضای خانواده ایجاد می کند که ...
کنارِ سقاخانه
مریم عرفانیان سوز سردی بر صورتم می خورد. درست همان جا ایستادم؛ کنارِ سقاخانة حرم؛ اما با آن روز فرق می کند؛ آن روز جمعه که مهدی هم کنارم ایستاده بود. هر دو برای زیارت به حرم امام رضا(ع) آمده بودیم. نزدیکی های ظهر بود که بعد از زیارت خواستیم برگردیم خانه. مهدی گفت: صبر کنیم، نماز جمعه رو که خوندیم، برمی گردیم... لرزیدم و گفتم: آخه با این هوا؟ سرما می خوریم... کتش را از تن درآورد ...
3 شب بی خوابی شهید خرازی در عملیات بستان
...> دست شهید خرازی در عملیات خیبر قطع و در بیمارستان بستری شد او ادامه داد: شهید خرازی پس از قرارگاه فتح دوباره به لشکر امام حسین (ع) بازگشت و فرماندهی لشکر را به عهده گرفت و از همان جا به حاج حسین خط شکن معروف شد و هر کجا که نیاز به خط شکنی داشت از جمله بیت المقدس، آزادی خرمشهر، عملیات والفجر یک، والفجر پنج، خیبر، بدر، کربلای یک، کربلای دو، کربلای پنج و حتی عملیات های محرم و رمضان حاج حسین ...
معلم افغانستانی که کنار خیابان ساعت تعمیر می کند
چندساعت با هم حرف می زنیم. ولی مصاحبه و ضبط و این چیزها نه. خودت رو دوست دارم ولی مصاحبه ت رو نه. راضی نیستم. الآن داری ضبط می کنی؟! من که گفتم راضی نیستم. الآن هم تا پاک نکنی حرف نمی زنم. می گویم حاج آقا من که بدون رضایت شما کاری نمی کنم. شما بگید ضبط نکن می گم چشم. ولی خب حیفه . خیلی ها دوست دارند بدونن شما چطور این همه سال این جا کار می کنید، اهل کجا هستید، مشتریاتون چطوری و از کجا میان ...
سردار سر و دست نداشت!
تازه عروسی کرده بودم، نشسته بودم. آن اتاقم بود و حس می کردم همه جا سردار هست. تازه شهید شده بودند و فکر میکردم همه جای اتاق سردار هست. نمی دانم چرا این رقمی بود. چند وقت بعدش سردار شهید شد. بعد از اینکه خبر شهادتش را شنیدید اولین نگرانی تان چه بود؟ همسر شهید: اولین نگرانی ام این بود که با دو تا بچه چه کار باید بکنم؟ بچه هایم هم کوچک بودند، نمی دانستم چه کار باید بکنم. خیلی ...
قضیه سر کار گذاشتن ماموران ساواک در جلسه بازجویی!
تنظیم کردیم و جای روز و ساعت مراسم را خالی گذاشتیم، زیرا مادر، هنوز زنده بود!! درمهدیّه نشسته بودیم که از اندرون خبر آوردند ایشان فوت کرد. ما به سرعت اعلامیه ها را تاریخ زده و مردم را برای تشییع جنازه، فردا 8 صبح به مهدیّه فراخواندیم که ساواک غافلگیر شود. بچه های انجمن، ظرف ساعتی، اعلامیه ها در سراسر شهر، توزیع و حتّی با سرعتی تحسین برانگیز به شهرستان ها هم ارسال کردند. پیام به همه جا ...
باوفا: از عملکرد فرنگی کاران جوان در برخی وزن ها راضی نیستم
.... سرمربی تیم کشتی فرنگی جوانان افزود: همانطور که گفتم تیم جوانان در سطح جهانی نیست و خیلی کار دارد تا بتواند نتیجه بگیرد. تیم کشتی فرنگی روسیه سال قبل 6 طلای جهانی گرفت (تیم ایران یک طلا گرفت)که 4 نفران آنان امسال هم هستند ولی ما چنین شرایطی نداریم و باید به مصاف تیمی برویم که تا دندان مسلح است. برای همین مسابقات قهرمانی کشور را 2 ماه زودتر برگزار کردیم که بچه ها بتوانند در جام تختی ...
محمد میرکیانی ؛راوی قصه های کودکان تهران قدیم | حکایت های آقا کمال
کار زیاد شد 100 قصه بر کتاب افزودم و در قصه ها بازنگری کردم و با تصویرگری خوب و قیمت مناسب مجدد منتشر شد. امکان ندارد خانواده ای مجموعه حکایت های کمال را بگیرد و پشیمان شود. اگر کسی داستان را گرفت و خوشش نیامد بیاورد به من پس بدهد. من قبول می کنم! (با خنده) خودم بودم. من برخی قصه ها را چنان واقعی نوشته ام که بچه های قدیم محله ام گاهی به من می گویند که قصه ما را نوشته ای. مثلاً برای قصه ...
کتاب داستان اختصاصی با اسم و عکس کودک شما
که خیلی از دست ما عصبانی شده بود ما رو پا برهنه از خونه بیرون کرد و گفت هر وقت یاد گرفتید که مثل بچه ی آدم بازی کنید می تونید به خونه برگردید. مها گفت: یعنی الان اجازه ندارید به خونه برگردید؟ دیوی گفت: بله الان مدتیه که ما تو شهر آواره ایم و مرتب به خونه بچه ها میریم تا از اونا کمک بگیریم ولی اونا از ما می ترسن. موشیما خوب نگاش کرد نگاهی به پاهاش کرد ...
کسب جایزه جلال را مدیون خانواده حاج جلالم
لطفی که به حقیر داشت، شکر می گویم و همیشه شاکر خواهم بود. واقعیت را بگویم که من هیچ وقت فکر این جایزه را نمی کردم؛ یعنی حتی بعد از شنیدن این خبر باز هم باور نکردم. با اینکه چند ماه پیش در همدان جایزه قلم هگمتانه را دریافت کرده بودم، اما شوکه شدم و سعی کردم تا آخرین لحظه خبر را جایی نگویم تا صحت و سقمش برایم ثابت شود. و فکر می کنم تا خانواده حاج جلال است و تا اسم شهدای این خانواده و تأثیری که در ...