پای صحبت یک راننده تاکسی اینترنتی؛ از درآمد میلیونی تا خفت شدن
سایر منابع:
سایر خبرها
یک سال همراهش بودم و 6 سال منتظر بازگشتش
شهید می شوی. انگار هاله ای از نورانیت شهدا در چهره اش بود. برای آخرین حرف از او خواستم شفاعتم کند، گفت یکی باید خودم را شفاعت کند. گفتم شما شفاعت شده حضرت زینب(س) هستید. و رفت چند روز بعد شهید شد؟ ایشان 12 دی ماه رفت و 21 دی ماه در خانطومان به شهادت رسید. روز قبل از شهادتش یکبار تلفنی با هم حرف زدیم. خانه مادرشوهرم بودم. حالم بد بود و وقتی ایشان گفت، سلام من را به همه برسان، یقین ...
وقتی کتاب جایگزین کباب شد
درس بخوانم و پس از آن باید مطالعه کنم. این گونه بود که با ذوق فراوانی خودم را به درس هایم می رساندم و 11 شب به بعد غیردرسی ها را می خواندم. گاهی تا روزی 150 صفحه کتاب را در یک روز می خوانم که البته حدود سه چهار ساعت زمان می برد. از ابتدای سال تحصیلی، دست کم بیست کتاب از کتاب خانه ی مدرسه گرفته ام. از مقرّ کتاب هم یک کتاب در هفته می گرفتم. جای کتاب در زندگی مریم عقیده دارد: بسیاری ...
معلم ایرانی که سوسک کش را اختراع کرد
خیرخواهی هم هستم و همیشه سعی کرده ام هر چیزی را که خوب است فقط برای خودم تنها نخواهم، محصولم را به بقیه هم معرفی کردم و توانستم رفته رفته مشتری پیدا کنم. خانه من در داخل ساختمانی که سال 55 احداث شده بود و در سال 1376 یک عمر 24 یا 25 ساله داشت، آن هم در جوار حمام و رودخانه قرار داشت! همین مسائل ما را مجبور می کرد با همه چیزهای در دسترس با سوسک های آن جا مبارزه کنیم. همه اختراعات بشر هم به این نحو بوده ...
دیگه چی؟!(گفت و شنود)
خسارت بار می دانند، چرا بعد از خروج ترامپ گفتند شرّ یک مزاحم کم شد ؟! گفتم: ایشان می گوید با خروج ترامپ تحریم ها برگشت! مگر تحریم ها لغو شده بود که برگشته باشد؟! گفت: می فرمایند هنگام تحویل دولت به آقای رئیسی چند میلیارد دلار اسکناس در بانک مرکزی بود! گفتم: پس چرا آقای روحانی 9 مرداد 1400 طی نامه ای به آقای نوبخت نوشته بود خزانه خالی است ! گفت: چه عرض کنم؟! خُب دیگه چی؟! گفتم: دیگه هیچی! در خانه اگر کس است // یک حرف بس است ...
حرف های خاص یک شهید در صحبت خصوصی خواستگاری
به گزارش جهان نیوز ، مادر شهید ابوالفضل مهرابی که 16 اسفند 62 در عملیات خیبر به شهادت رسید، به ماجرای خواستگاری شهید اشاره کرده است که در ادامه خواهید خواند: برایش خواستگاری رفتیم، همان شب همسرم گفت پسر ما با ایمان و مهربان و رزمنده است. پدر عروسم گفت، چون از دین و شریعت و مملکت دفاع می کند. حاضرم دخترم را به او بدهم. چند روز بعد رفتم منزل عروس خانم و گفتم پسرم می خواهد با معصومه خانم ...
سفری اروپایی که هم منجر به ازدواج شد هم طلاق
صدقه سر من است. من که از این زندگی خسته شده بودم بالاخره توانستم او را راضی کنم برای مدتی به ایران برگردیم. با خودم گفتم شاید اگر برگردیم رفتارش بهتر شود اما اشتباه می کردم چون زندگی در ایران هم نتوانست در رفتار سمیرا تأثیر بگذارد، پیش خانواده ام مثل بچه ها با من رفتار می کرد و احساس حقارت می کردم. قاضی نگاهی به سمیرا کرد و گفت: حرف های همسرت را قبول داری؟ زندگی فقط داشتن ...
روایتی از ایران اندیمشک
و گفت غلامعلی لرستانی از رزمنده های اندیمشک است. هشت تا بچه دارد. روز قدس فقط همسرش خانه بوده، موشک به خانه اصابت می کند و ایشان شهید می شوند. پسر کوچکش کلاس دوم ابتدایی است. می خواهد کسی برای بچه هایش مادری کند، نظرت درباره او چیست؟ من 22 ساله بودم و آقای لرستانی 35 سال از من بزرگ تر بود. در جنگ فقط به خدمت فکر می کردم. مادری برای آن بچه ها را هم خدمت می دانستم. آقای لرستانی بچه نمی ...
حسن فرمانده 16 تک تیرانداز بود + عکس
. 21 روز با هم بودیم اما 21 سال در کنار هم بودیم اینقدر به هم وابسته شده بودیم و اینقدر دوستش داشتم حسن را. جاذبه بالایی داشت. خیلی جاذبه داشت، اینکه می گویم جاذبه داشت از بچه های دو سه سال تا پدربزرگ من دوستش داشتند؛ خوش بیان هم بود. **: خانه شهید هریری که رفته بودیم، پدر شهید هریری می گفتند که؛ من ازشان پرسیده بودم چرا آن زمان ها یواشکی می رفتند سوریه و یواشکی برمی گشتند؟ گفت به خاطر ...
همسر ستاره تیم ملی و پرسپولیس: بعد از 4 بار خواستگاری به علیرضا جواب مثبت دادم!
اوقات جبران نبودن علیرضا را بکنم. با این حال همیشه به خودم می گفتم که بعد از هر سختی، آسایش در راه است و همین موضوع انگیزه ای می شد که اوضاع را برای خودم و بچه ها سر و سامان بدهم و به خوبی مدیریت کنم. علیرضا بعد از 2 سال به ایران برگشت تا برای پرسپولیس بازی کند. شما موافق بازگشت او به ایران بودید؟ راستش من اولین مشوق علیرضا برای رفتن بودم. با اینکه وابستگی شدید به ایران ...
روایت نجم الدین شریعتی از غلبه بر لکنت زبان
قیمت گلدان های کدو چقدر است؟ مثلا گفت 500 تومان و گفتم می خری؟ گفت بله. برگشتم خانه و همه ی کدوها را در گلدان کاشتم. وقتی به پارک ارم رفتم، دیدم اعلامیه زده اند مادر آن آقا فوت شده است. در حالی که من پاها، دست ها و شانه هایم خیلی درد گرفته بود و با تعداد زیادی از گلدان کدو مانده بودم. یک نفر جلو آمد و گفت گلدان ها چند است و بعد نفر بعدی آمد و به این ترتیب همه ی گلدان ها را فروختم. اما زمانی که ...
دلیل ازدواج نکردن هانیه توسلی از زبان خودش
دانشگاه دو استاد خوب بنام نغمه ثمینی و آقای محمد چرمشیر داشتم. بازیگری حرفه ای در سال 1379 زمانی که بعنوان بازیگر در جشنواراه تئاتر تبریز حضور داشت توسط نصرالله قادری (کارگردان) که داور جشنواره بود برای بازی در تئاتر پدر انتخاب شد. چند ماه بعد برای اولین بار با فیلم کوتاه روی جاده نمناک بازی جلوی دوربین را تجربه کرد. تلویزیون و شهرت خانم بازیگر در پاییز ...
دارابی: سیمرغ را از آرمیتا و مادرش گرفتیم
ایستادند و کشور را از آن وضعیت خارج کردند تا ما به امروز رسیدیم. من خودم واقعیت روز جامعه را می بینم و مشکلات و فشارها را من نیز تحمل می کنم. دور از صحنه نیستم و مانند همه مردم سختی ها را لمس می کنم. از دستیاری فیلم کوتاه کار خود را شروع کردم تا به امروز که کارگردان فیلم بلند سینمایی هستم. بارها زیر فشار عصبی شدم اما در نهایت به خودم گفتم این هم جزئی از زندگی است؛ اگر ما نباشیم چه کسی برای کشورش کار می کند؟ همه ما باید دست به دست هم بدهیم و باز هم می گویم که به آینده کشورم امیدوارم. ...
62 تن از بچه های بی سرپرست در دفاع مقدس شهید شدند
ن به این مراسم آمده اند و می خواهند بگویند که شهدای بهزیستی را مادر هستیم. من امروز 65 شهید دارم مادر سه شهید خالقی پور در این مراسم، اظهار داشت: همیشه مادران شهدا به یاد فرزندانشان هستند. خودم سه فرزند شهیدم را در قبر گذاشتم اما می دانم که آنها یک روزی می آیند. گهگاه که از شهادت فرزندانم جگرم می سوزد، اشک داغی از چشمم جاری می شود. اما در جمع گریه نمی کنم. امروز حالم طوری است که می خواهم گریه کنم. وقتی فهمیدم این شهدا، شهدای بهزیستی هستند، پیش خودم گفتم خوشا به حال مادر و پدرانشان که داغ فرزندانشان را ندیدند. و می خواهم بگویم که این عزیزان هم پسران من هستند و با 3 ...
درخواستی که علامه امینی از امیرالمؤمنین(ع) کرد (حکایت اهل راز)
) مشرف شده ام، حضرت به من فرمود: آن مرد ضعیف الایمان بود و نمی توانست صبر کند. از خواب بیدار شدم و صبح سر سفره بودم که در زده شد. در را باز کردم، دیدم همسایه ای که شغلش بنایی بود داخل شد و سلام کرد، سپس گفت: من خانه جدیدی خریده ام که بزرگ تر از این خانه است و بیشتر اساس خانه را به آنجا انتقال داده ام، این کتاب را در گوشه خانه پیدا کردم، همسرم گفت: این کتاب به درد شما نمی خورد و شما آن را نمی خوانی ...
جلف بازی ژاله صامتی در کنسرت | عصبانیت همسر ژاله صامتی از رفتار زشت او
زیاد بغل شان نمی کنم؛ به همین خاطر هم همه بچه ها ارتباط خیلی خوبی با من دارند چون از اینکه مرتب کسی بغل شان کند و ماچ شان کند خوش شان نمی آید. در مورد بچه های خودم هم این طور بودم. اتفاقا خواهرهایم می گفتند چطور می توانی بچه هایت را محکم بغل نکنی و نچلانی و من هم می گفتم من از تماشای شان بیشتر لذت می برم و کیف می کنم. البته نیاز اخلاقش با یاس فرق دارد و دوست دارد در آغوش من باشد. ...
فرار از 20سال تباهی
به گزارش ایسنا، حدودا 100 روز پیش بود که بدون هیچ وسیله شخصی، تنها با یک دست لباس بر تن به همراه مدارک هویتی، شبانه خودش را راهی خانه ای امن در جنوب تهران می کند تا بعد از 20 سال تباهی و سیاهی، زندگی اش را از چنگ مواد افیونی بیرون بکشد و خود را نجات دهد؛ از زندگی آغشته شده به سراسر نشئگی و خماری. معاشرتی است و خوش برخورد. لحن آرامی دارد، اما در عین آرام بودن، کمی از شیطنت درونی اش را هم چاشنی گفتارش می کند. نامش زهراست و یکی از هزاران زنی است ...
قصه تلخ زنی که شوهرش او را وادار به تن فروشی می کرد
به جای من بازجویی شود. چند روز بعد از اعترافی که می کردم، می گفتم دروغ گفتم، دلم می سوخت؛ نباید بقیه در آتشی که من روشن کرده بودم می سوختند. در آخر تصمیم گرفتم همه چیز را خودم بگویم. من را وادار به تن فروشی می کرد و با پولی که به دست می آورد مواد می خرید و خرجی خانه را تأمین و به نزدیکانش رسیدگی می کرد. دیگر حالم از او به هم می خورد و نمی توانستم تحملش کنم. یک بار خانه را ...
پسرم 45 روز در سردخانه بود! + عکس
زخمی شده و در شفاخانه و بیمارستان است. **: این خبر که به شما رسید حال شما چطوری شد؟ مادر شهید: تا به اینجا نرسیده بودیم در دلم نبود که بچه ام شهید شده؛ با خودم می گفتم که زخمی است دیگر؛ می گفتم راست می گویند که زخمی است. **: خبر را که به شما دادند، چند وقت بعد آمدید ایران؟ مادر شهید: پیکرش 45 روز در سردخانه مانده بود. **: یعنی پیکرشان رسیده ...
جز ئیات بی رحمانه 2قتل به خاطر سرقت خودرو!
به گزارش تازه نیوز، چند روز پیش زن جوانی با پلیس یکی از شهرهای استان خوزستان تماس گرفت و خبر از ناپدید شدن مرموز شوهرش داد. او می گفت که شوهرش قصد فروش خودروی سانتافه خود را داشته و آخرین بار نیز برای دیدن خریدار از خانه خارج شده و دیگر برنگشته است. ماجرا از همان لحظه نخست برای پلیس مشکوک بود چرا که احتمال داشت فروشنده سانتافه در دام خریداری گرفتار شده باشد که نقشه سرقت خودروی او را داشته است. از ...
روزی که لیدا پرچمدار ایران شد/ عکس
مرتضی رضایی: بی شک کمتر کسی از بچه های امروزی هست که لیدا فریمان را بشناسد. همین دیروز که داشتم با یکی از رفقای خبرنگار حرف می زدم و می گفتم که می خواهم مطلبی درباره خانم فریمان بنویسم چشمانش را گرد کرد و گفت: کی هست؟! آتلانتا و پرچمداری کاروان ایران.مسوولان وقت ورزش کلنجار زیادی با خودشان رفته بودند تا پرچم ایران را به یک خانم بدهند و در نوک پیکان کاروان ایران رژه برود.اما این تصمیم ...
حرف های تصادفی؛ یادداشتی بر ظهور و سقوط یک مصوّبه
صاحب فتوا کیست حالا؟ شورای عالی انقلاب فرهنگی. شورا که خب، معلوم است؛ نمونه اش شورای شهر. عالی هم که می دانی چیست. مثل حضرتعالی. انقلاب فرهنگی هم، لابد یک چیزی است که آمده فرهنگ آدم را منقلب بکند. ظهر، این طورها بود. داشتم قصیده باتوا علی قُلَلِ الاَجبال را می خواندم؛ نکته برمی داشتم برای بچه ها. این قصیده را امام هادی (ع) قرائت فرموده ا ...
زندگینامه شهید عبدالمجید رحیمی
موضوع رفتنش را با پدر و مادر در میان گذاشت اما آنها مخالفت کردند. والدین مان گفتند شما باید به فکر تحصیلاتت باشی و درس هایت را بخوانی تا بتوانی به مملکت خدمت کنی. وقتی مجید از رفتن با من صحبت کرد من هم همین حرف های مادر و پدرم را تکرار کردم اما مجید گفت نه من دوست دارم بروم. من راه خودم را انتخاب کردم. گفتم اگر جانباز یا اسیر یا شهید بشوی چه؟ گفت من فکر همه چیز را کرده ام. گویی در همین اوضاع و احوال ...
تجاوز جنسی عجیب زن مطلقه به پسر 12 ساله | پسر بچه بی نوا در دام زن هوسران 25 ساله
می کرد. یاسر افزود:چند ساعتی پس از کشیدن مواد خوب بودم اما در آن حال و روز نگاه و اشک ها و صورت رنجور مادرم عذابم می داد، پنج بار ترک کردم؛ اما وقتی می دیدم بعد از ترک هم، همه جا تاریک و ظلمات است دوباره شروع می کردم، انگاری یکی می گفت: آنقدر بکش تا بمیری... وی گفت:چهار سال از اولین تجربه مصرف موادم می گذرد حالا 16 ساله و معتاد به انواع مواد مخدر هستم و می خواهم به خاطر قولی که دختر عمه اش برای ازدواج به من داده، سلامتی ام را به دست آورم. ...
من ماندم منتظر نوبت آسیاب
...> کلی بچه دارم که همه محروم اند و باید برایشان کار کرد. می گفت: درمان تهدید حاشیه شهر مشهد فقط خدمت است؛ خدمت بدون توجه به شیعه یا سنی بودن؛ فقط باید به مسلمان بودنشان فکر کرد. بعد از چند هفته، روزی با یکی از دوستانم به مجتمعی که حاجی آنجا کار می کرد رفتم و دیدم چه خبر است. دور حاجی دختر بچه های ابتدایی یک روستا حلقه زده بودند و آن مرد انگار نه انگار که تا دیروز مسئول بوده و تصمیم گیری ...
تنها بانوی راننده اتوبوس مسیر یاسوج_ مشهد/ مدیون امام رضا هستم
. آقایان طعنه می زنند که خانم باید در خانه باشد و خانه داری کند اما زنان توانایی و ظرفیت بالایی دارند. خانم شجاع پور در خصوص سختی شغل رانندگی و خاطراتی که از جاده دارد، گفت: همه جاده پر از خاطرات است ما جزء مشاغل سخت هستیم اما در دولت های گذشته سخت بودن این شغل حذف شده و به یک شغل تفریحی تبدیل شده در حالی که اینگونه نیست، اگر راننده یک شب بی خوابی بکشد جان 40 مسافر به خطر می ...
زری و فخر رازی
1338 بود. توی کوچه به من اشاره کرد که بروم پشت بام خانه. نگاهش کردم صورتش زرد بود و نگاهش معصوم. گفت: حسین حرف هایی که درباره من می زنند را تو هم می دانی؟ گفتم: همه می دانند. گریه کرد و گفت: به خدا من کار بدی نکرده ام. بعد گفت: دلم درد می کند. دستم را گرفت و از روی لباسش روی شکمش گذاشت و گفت: ببین شکمم دارد بزرگ می شود، ولی به خدا من کار بدی نکرده ام. چند روز بعد، از خانه ...
عاشقان امیرالمومنین (ع) در مسیر ولی عصر (عج)
دریافت 20 MB خبرگزاری مهر ؛ گروه مجله: همه چیز از یک پوستر شروع شد. استوری جشن دوشنبه را که دیدم با خودم گفتم روز عید، آن هم بعد از ظهر چه کسی در گرمای تابستان حاضر است پیاده روی کند و خنکای کولر و کیف مهمانی منزل اقوام را رها کند و در خیابان ولیعصر تهران حاضر شود؟ به روز موعود که نزدیک می شدیم تبلیغات و اشتیاق مردم را در صفحات مجازی شان بیشتر می دیدم. یکشنبه رسید در حالی که جایی نبود ...
میهمانان کوچک سفره غدیر
آمدیم حرم امام رضا(ع). کلی بازی کردیم، شعر و سرود خواندیم، غذا خوردیم. بعضی از دوستانم نتوانستند بیایند. کاش همه می آمدند، جایشان خالی بود. شاید آقا بیاید بعضی از بچه ها هم سادات هستند. سیدمرتضی از شهرک ثامن دعوت شده و حدود هفت سال سن دارد. وقتی می پرسم از کجای برنامه خوشت آمد، گفت: از همه چیزش به خصوص آنجایی که همراه بچه ها سرود سلام فرمانده خواندیم. چند بار از تلویزیون دیده بودم ...
همدستی زیرپوستی کودکان کار با بعضی از سوپرمارکتی ها، بر احساسات خودتان غلبه کنید
شعار سال: معضل تکدی گری از گذشته وجود داشته، اما امروزه با وارد شدن کودکان به این عرصه، رنگ و بوی دیگری پیدا کرده است. کودکانی که به جای تحصیل و شیطنت های کودکی، در چهار راه ها رها هستند و از شیشه شویی تا فال فروشی را پیش چشم راننده ماشین های ایستاده پشت چراغ قرمز به تصویر می کشند. البته موضوع به همین جا ختم نمی شود. در بیشتر خیابان ها و پیاده رو ها، همچنین ورودی ایستگاه های مترو، کودکانی را می بینیم که با ظاهری نامرتب و مو های ژولیده، کنار هر رهگذری راه می افتند تا بتوانند مقداری پول از آن ها دریافت کنند. برخی عابران هم از سر دلسوزی مبلغی را به آن ها داده و بع ...
شفادهی رسول الله(ص) به زائر در راه مکه(حکایت اهل راز)
، یکسره به حرم پیامبر و قبرستان بقیع رفتم. موقع حرکت به مکه دیگر ناامید شده بودم، ولی چاره ای نبود و باید به مکه می آمدیم. در مسجد شجره با دلی شکسته محرم شدم، به هنگام غسل کردن خیلی ناراحت بودم. گفتم: خدایا! در این راه مرا شفا بده، من با این وضع چگونه به ایران برگردم. نه آن پول لازم را برای خرید پلاتین دارم و نه نتیجۀ عمل معلوم است چه خواهد شد. در اتوبوس که می آمدیم یکی از آقایان که ...