سایر منابع:
سایر خبرها
صعود به قله های ایثار با قلب خونین
.... بعد هم بیرون رفت. صدای سروصدای اغتشاشگران می آمد و همین مادر را نگران کرد. چند باری به حسین تلفن کرد اما کسی جواب نداد. ساعت 9شد که مهدی برادر حسین به مادر تلفن کرد که امشب حسین خانه نمی آید و نگران نباشد. مادر خاطره آن شب تلخ را فراموش نمی کند: بعد از مهدی پسرم، فرد دیگری به تلفن همسرم زنگ زد. از صحبت های آنها متوجه شدم برای حسین اتفاقی افتاده و در بیمارستان است. همسرم به بیمارستان رفت و اما ...
اعدام قاتل پسر و پایان 2 سال سیاهپوشی پدر! / نوه ا م بی رحمانه یتیم شد!
جسد مرد همسایه رو به رو شدم که غرق در خون روی زمین افتاده بود. تحقیقات پلیسی نشان داد، مقتول روز حادثه مهمان داشته و دختربچه اش برای بازی به خانه همسایه می رود و او در خانه با مهمان خود درگیر شده و از ناحیه گردن زخمی می شود. مرد جوان خود را به سختی مقابل در خانه همسایه می رساند تا از آنها کمک بگیرد اما بر اثر شدت جان خود را از دست می دهد. کارآگاهان پلیس آگاهی ...
ورود قاچاقی خانواده مدافع حرم به ایران! + عکس
زیاد مخالفت نکردم، گفتم برو از مادرت اجازه بگیر. مادرت را راضی کن آن وقت برو. این هم رفت پیش مادرش. حالا نمی دانم چطور شد که مادرش هم اجازه داد. آمد خندید و گفت: دیدی اجازه گرفتم! گفتم: مادرت چه می گوید؟ گفت: اجازه داد بروم. **: حاج خانم! چطور اجازه شما را گرفتند؟ مادر شهید: آمد گفت من می خواهم بروم سوریه، گفتم الان هشت سال در نظام بودی مگر خسته نشده بودی؟ گفت: از اینجا خسته ...
راز شوم بازداشت پسر 12 ساله در پاتوق تبهکاران حرفه ای / در حال مواد کشیدن دستگیر شد
سیگاری (بنگ) بار زدم، بزن تا روشن شوی! و سپس سیگار را به دستم داد. اگرچه ابتدا سرفه می کردم، اما بالاخره سیگار حاوی را تا آخرین پک آن کشیدم تا به توصیه امیر آرام شوم. از آن روز به بعد آشنایی و ارتباط من و او آغاز شد. روز بعد امیر دوباره در پارک به دیدارم آمد و این بار مرا به منزل خودشان برد.آن جا با صحنه عجیبی روبه رو شدم. حدود 7 یا 8 مرد جوان در کنار پدر امیر مشغول مصرف مواد مخدر بودند. وقتی چشم ...
باید و نبایدهای در امان ماندن بچه ها در جریان حوادثِ این روزها
فکر می کردم و در ذهن خودم فک می زدم که یکدفعه شبکه ی حاکم بر خانه ما تکلیف را برایم یکسره کرد؛ شبکه ی پویا که روشن شد گوشه ی بالای صفحه تلویزیون پیام ایران تسلیت و آرتین کنارتیم ، اولین چیزی بود که برایم جلب توجه کرد؛ و البته انگار زودتر از من توجه پسرم را جلب کرده بود، قبل از این که من چیزی بگویم سریع پرسید که مامان آرتین کیه؟ ایران تسلیت برای چیه؟ برایش از حادثه ای که پیش آمده بود ...
سال از شهادت پاسدار نخبه 20 ساله گذشت+تصاویر
می خواند. شب ها اول وضو می گرفت و بعد می خوابید. بازیگوشی نمی کرد. اهل بازی در کوچه و خیابان نبود. اردوی مشهد (دانش آموزان نمونه)، مجید اولین نفر سمت راست او با اشاره به برخی از خصلت های پسر شهیدش در اوایل دوران نوجوانی اش ادامه داد: اگر می دید خانمی بی حجاب است یا حجاب مناسبی ندارد، از مادرش می خواست که با او رفت و آمد نداشته باشد. کار خانه را خودش انجام می داد. ...
محاکمه قاتلی که دوست دارد اعدام شود
میگه جریمه ام قصاص است. از دادگاه درخواست دارم کمک کنید زودتر قصاص اجرا شود. رئیس دادگاه: چرا حسین را کشتی؟ متهم به قتل: یک دوستی داشتم به نام حسن که با گوشی مقتول به من زنگ زد و درخواست پول کرد. 50 هزار تومان می خواست. در میدان قیام قرار گذاشتم که مقتول سر قرار آمد. در کوچه با هم راه رفتیم که به او گفتم چرا اینطوری راه می روی که فحش داد. با چاقویی که همراه داشتم او را کشتم. ...
دروازه بان ایرانی که پایش شکست و هنرمند بزرگی شد
انگیز از زندگی دانشمند بزرگ وو ، خاطرات سال های شن ، کلفت ها ، عروسی خون ، جنایت و مکافات ، رومئو و ژولیت ، شازده احتجاب ، در مصر برف نمی بارد ، شکار روباه ، یرما ، خانه برناردا آلبا و ... دارد و یکی از تاثیرگذارترین هنرمندان تئاتر ماست. در کارنامه هنری او ساخت فیلم هایی همچون ماهی ها عاشق می شوند و آقا یوسف هم دیده می شود. پسر رییس جمهور لیبریا در بازی شب گذشته آمریکا با ولز موفق به گلزنی شد. ...
گردان 422؛ ناگفته های یک غواص
گذاشتم و سقف را می پاییدم که منور زدند، کل ساختمان روشن شد در همین حین دیدم یکی کنارم دراز کشیده گفتم شما؟ گفت غلامم، غلام حسن پور از بچه های کنارو بود. گفت خیلی دنبالت گشتم که ازت حلالیت بگیرم گفتم باهم برمی گردیم ولی غلام پافشاری می کرد، زیربار نمی رفت. دستم را گرفت بلندم کرد، همدیگر را بغل کردیم؛ صورتش را روی صورتم گذاشت و ناگهان زد زیر گریه... گفت یک چیزی می خواهم بگویم و بروم چون ...
نوجوان 17 ساله ای که الگوی ایثار شد
به یادگار مانده است. ما هیئتی داشتیم که دوشنبه ها در میان اقوام می چرخید و به منزل ما هم می آمد. او در این هیئت قرآن و دعای کمیل زیارت عاشورا می خواند. شب ها تا صبح در بسیج مسجد بود. دوستان و همرزمانش می گفتند: محمد در جبهه، از این سنگر به آن سنگر که می رفت و زیارت عاشورا می خواند . برادرم اهل هنر بود در مدرسه تئاتر اجرا می کرد یک بار هم از خانواده دعوت کرده بود که برای اجرای تئاتر بروند ...
ناگفته های دوست دختر نیکاشاکرمی/ نیکا مسلح بوده است!
سیاست حرف می زد. ولی طبیعت سرکشی داشت. وقتی ده ساله بود پدرش از دنیا رفت، مهم ترین شخص نزدیک به او. او احساس می کرد تنها رها شده، در خودش فرو رفته بود. دوستانش می گویند خیلی زود مستقل شد، خیلی زود. مدت کوتاهی بعد از اینکه با نلی آشنا شد تنها با پانزده سال به خانه ی خاله اش، آتش که در تهران نقاش است، اسباب کشی کرد. با وجود اینکه با استعداد بود مدرسه را رها کرد. به جای آن از خاله اش طراحی می آموخت و ...
تولستوی، مولوی دوران جدید!
جوان ها به بحث می پرداخت، در دوچرخه سواری تالی نداشت و آوازه عملیات اکروباسی او روی دوچرخه تا دور دست رفته بود و این امری قدری موجب نگرانی زنش بود. تا آخر عمر پیاده روی های طولانی می کرد به قول گورکی مردی بود که به زیاد راه رفتن بر روی زمین عادت داشت، چنان که گفتی می خواست ناهمواری های خاک را صاف کند. نظیر همین فوران نیرو را در مولانا جلال الدین می بینیم. این نیرو در رقص و تداوم کار بروز می کرد ...
رسم و رسوم بازاری های قدیم
و تا یک ساعت بعد از اذان مغرب ادامه داشت. کاسب ها صبح ها جلوی مغازه شان را جارو و آب پاشی می کردند. صبحانه ای می خوردند و چندصفحه ای قرآن می خواندند تا کم کم مشتری ها از راه می رسیدند. شب ها هم بعد از تعطیلی مغازه یکی، دو ساعتی دورهم جمع می شدند. یکی از آقایان روحانی سخنرانی می کرد و جلسه قرآن خوانی برگزار می شد. بعد هرکس می رفت سر خانه و زندگی اش. زمان بسیار خوبی بود و هیچ پراکندگی بین کسبه وجود ...
من هم یک آذری هستم
، ص230) می نویسد که: همه پادشاهان ایران پیرو ابراهیم هستند. مسعودی (نیمه اول قرن چهارم) در مروج الذهب (ج 1، ص 236) می نویسد: و ایرانیان قدیم به احترام خانه کعبه و جدشان ابراهیم(ع) (!) و هم توسل به هدایت او و رعایت نسب خویش به زیارت بیت الحرام می رفتند و بر آن طواف می بردند و آخرین کس از ایشان که به حج رفت ساسان پسر بابک جد اردشیر بابکان، سر ملوک ساسانی، بود. ساسان پدر این سلسله بود که عنوان از ...
پاسخ مشاور رهبر انقلاب به ادعای حمله ایران به خاک آذربایجان
علف های هرز مخلوط با یونجه را جدا می کردند. چون خریدار اصرار کرد که شما زحمت نکشید، ایشان فرمودند که به تو یونجه فروختم نه علف هرز. این باور و اعتقاد مثال زدنی آن مرحوم به معاد و حساب روز جزا در میان مردم محل زبانزد است. [2]. در اشعار شاعران کهن تا امروز آذربایجان، ایران جایگاه ویژه ای داشته است. از معاصران، می توان از مرحوم استاد سیدمحمد حسین بهجت تبریزی (1283 یا 1285 - 1367) متخلص و ...
جوان سیستانی که در کردستان به شهادت رسید
کردند و بعدها رفت و آمدشان کمتر شد. او بعدها با همت همین بچه ها، آن زمین را به زمین ورزش تبدیل و زمین فوتبال و والیبال درست کرد. شرایط سیستان و بلوچستان طوری بود که ممکن بود بچه ها به سمت گروه های انحرافی یا مواد مخدر بروند، برای همین هم او بچه ها را دور خودش جمع کرده و به اشکال مختلف سرگرمشان می کرد. در خانه مان کتابخانه ای با قفسه های خیلی ساده داشتیم، او از جاهای مختلف کتاب هایی را در آن جمع کرده ...
به نام شهید مدافع امنیت
ر خواهد شد و همسری که صدایش در بغض پناه خواهد گرفت و اشک هایش یخ خواهد زد، به پایان برسانند. دیروز هم برای مراسم وداع آمده بودند، بزرگ و کوچک، زن و مرد و سیل اشک در بین کاروان بدرقه کنندگان راه افتاده بود. امان از غمی که دوباره جان بگیرد، یکی آرام می گریست، یکی بلندبلند، یکی مادر شهید بود، اما نه از شهدای امروز، پسرش خیلی سال ها پیش رفته و برنگشته است، آمده بود برای این مردان کمی مادری کن ...
خرابی های آزادی خواهی در محرومیت زاهدان/ اینجا خاک دامن گیری دارد
.... . بانک های زیادی در زاهدان به این سرنوشت دچار شده اند. به نزدیکی محله شیرآباد که می رسیم راننده می گوید این محله را نمی توانیم برویم، اینجا غیربومی ها را می شناسند، هم برای شما و هم برای من خطرناک است، از من می شنوید تا زاهدان هستید اینجا نروید. بعد از شیرآباد دور میدانی رسیدیم که ضلع شمالی اش یک کوه کوتاه قامت بود، روی کوه مثل خانه های معروف ماسوله منازل را پلکانی ...
شاگرد اول های گره گشایی از کار مردم/ بسیجی ها در بارده بیست گرفتند
چه ها خسته بود و گِلی همه لباس هایشان خیس شده بود این گُل پسرهایی که در خانه هایشان نورچشمی مادرشان هستند اینجا لابه لای گِل و آب خستگی را خسته کرده بودند. مردان میدان هم پارو به دست و بیل به دست به سمت آقا رحمان راهی شدند استکان های چای را بین هم دست به دست می کردند تا به دست آن که خسته تر است برسد بالاخره اولین چایی به دست ننه کبری رسید. بچه های بسیج با یک یا علی در بارده ...
رمان عاشقانه: یک زن فقیر، یک مرد ثروتمند
عنوان کتاب: یک بعلاوه یک نویسنده: جوجو مویز مترجم: مریم مفتاحی ناشر: آموت / 561 صفحه کتاب این هفته یک بعلاوه یک نام دارد. چرا این عنوان؟ چون دو نفر محور داستان هستند: یک زنِ همیشه خوش بین، بعلاوه ی یک غریبه شکست خورده! قهرمان رمان خانم جس توماس است؛ با دو شغلِ نظافتچی خانه ای در دریا کنار و کار در کافه، و دو بچه: دخترش عاشق ریاضی اما از رژلب متنفر است و پسرش که ...
فال حافظ امروز شنبه 28 آبان ماه/ نوای من به سحر آه عذرخواه من است
فکر نکنی و سعی کن حواست را متمرکز در ساختن آینده کنی. ای سرو ناز حسن که خوش می روی به ناز عشاق را به ناز تو هر لحظه صد نیاز از طعنه رقیب نگردد عیار من چون زر اگر برند مرا در دهان گاز تعبیر: تفسیر فال حافظ امروز شما نشان می دهد کسانی هستند که محتاج تو بوده و دست نیاز به سویت دراز کرده اند. دست آنها را رد نکن. آنها مثل پروانه به دورت ...
رسم خلق کشی و شیوه شهرآشوبی
باهم در ساندویچی نشسته اند و بحث می کنند. آنها قبلا همکلاسی بودند و دختر جوان حالا سمپات پروپاقرص منافقین است و فکر می کند همکلاسی اش هم همین طور است. پسر که همکلاسی او بوده اما درواقع یک نیروی امنیتی است و سعی دارد که اگر بتواند این دختر را از سمپات بودن بیرون بیاورد و گرنه از طریق او به سازمان نفوذ کند. او به دختر مجاهد می گوید: _ می گم تو فکر می کردی برای تشییع جنازه بهشتی این همه آدم ...
واکنش شهید مهدی زین الدین به سیلی افسر عراقی
برای شناسایی وارد منطقه دشمن می شد. حتی در زمانی که شرایط مساعد شد، به زیارت نجف و کربلا رفت. در راه برگشت وارد قرارگاه عراقی ها شد و به اتاق فرماندهی رفت، دید اتاق خالی است. برای خودش چای ریخت. در همین حین فرمانده عراقی خسته به داخل سنگر آمد و به آقا مهدی گفت برایش چای بریزد. بعد از او پرسید: سرباز جدیدی؟ آقا مهدی هم جواب داد: بله! بعد هم فرمانده عراقی یک کشیده به آقا مهدی زد. آقا مهدی بعد ...
نوجوان بود که حاجی شد + عکس
! من که بچه دارم و نمی توانم این بچه را ببرم و بیاورم، الحمدلله از پیاده رو می رفت و دیگر نباید از خیابان رد می شد. به خدا می گفتم پسرم را سپردم دست خودت. آیت الکرسی را هم می خواندم و می گفتم خودت به مدرسه برو و خودت بیا. *ماجرای چراغ قوه دوران مدرسه که می رفت، مثل این که در خانه اذیت و آزار نداشت، آنجا هم همینطور بود و اذیتی نداشت و گوش به حرف معلم ها می داد و احترام همه را ...
دانش معاصر؛ مؤید شگفتی های قرآنی قلب انسان
ساله ای است که ساز می نواخت و آواز می خواند و در سانحه رانندگی جان خود را از دست می دهد و قلبش به دختری 18 ساله منتقل شده است. این دختر جوان در ملاقات با والدین اهداکننده، سازی را که پسر مرحومشان علاقه داشت نواخته، با اینکه قبلاً هرگز آن را نشنیده بود و اشعار آن آهنگ را با وجود اینکه اصلاً قبلاً نشنیده بود، کامل خواند. ماجرای دوم مربوط به یک مرد سفید پوست 47 ساله بود که از یک ...
مشکلاتم با کی روش را فراموش کردم/علیه من به فیفا ایمیل زدند؛ شاید از ایران بروم+فیلم
نم ماجراهای عجیبی هم داشتید که شاید بد نباشد به آنها اشاره کنید. بله اتفاقات زیادی رخ داد. مثلا در یک دوره ای برخی از همکارانم علیه من به فیفا ایمیل زده بودند. این قدر ایمیل ها غیر مستند بود که خود فیفا به من می گفت ما آنها را به تو نشان نمی دهم که ناراحت نشوی. آنا: این ایمیل ها از طرف همکاران مرد شما زده می شد؟ بله برخی از آقایان این کار را کرده بودند. همه این ...
سحر قریشی با چادر در مشهد دیده شد | گریه های سحر قریشی در حرم امام رضا همه را متعجب کرد
ی دیگری را اسم بردم. مصاحبه کننده شروع کرد به نقد کردن که چقدر شما آدم بی ثباتی هستید، چقدر متغیر و. . . اما مصاحبه کننده به این فکر نمی کند که شاید سحر قریشی چهار سال پیش که مثلا عاشق رنگ سرخابی بود دیگر دیدگاهش از هر نظر تغییر کرده و الان آن رنگ برایش در اولویت نیست. از زن بودن نمی ترسم از زن بودن نمی ترسم ولی وقتی از پنج صبح سرکار می روی و همکاران مرد تو دو برابر همکاران ...