سایر منابع:
سایر خبرها
راهکارهای کاهش تاثیرات منفی طلاق والدین بر فرزندان
گروه زندگی- فاطمه زهرا نصراللهی: تولد. تولد. تولدت مبارک. بیا شمعا رو فوت کن... همه با هم این شعر را برای یاسمن میخونن. دایی و زندایی براش یه کیک بزرگ خریدن. تصویرِ روی کیک هم تصویر خانوادهِ خوشبخت دایی و زندایی و یاسمنه! تو دلم میگم: خوش به حال یاسمن. خیلی خوشبخته. نوبت به باز کردن کادوهای یاسمن میرسه. خاله میترا و زن دایی از اونور داد میزنن: باز شود دیده شود. بلکه پسندیده شود. زندگی خودم رو با ...
اعدام قاتل موبایل فروش اسلامشهری/ صبح امروز در زندان رجایی شهر اجرا شد/ ویدئو+18
سیاهش مثل نوار ضبط شده از جلوی چشمانش عبور می کند. کودکی اش و مرگ خواهر دوقلویش به خاطر فقر و نداری. کمی بعدتر که پدرش برای همیشه رهایشان کرد و او هم درس و استعدادش را رها کرد برای یک لقمه نان. در گیر و دار دست و پنجه نرم کردن با جیب خالی و جدال برای گذران روزمرگی، عاشق شد و عشق و جیب خالی اش باز با هم تداخل کردند و دختر جوان او را با دست خالی اش رها کرد. برای او دیگر خوب بودن مفهومی ...
حق الناس و روایت هایی از شیخ رجب علی خیاط/ اگر فرزندتان را تنبیه بدنی می کنید بخوانید
دوباره با او دعوا کرد که چرا دل مادرش را می شکند. آن جوان گفت دست خودم نیست. اعصابم به هم ریخته است. جگرفروش بودم. سهمیه جگرم را قطع کرده اند و محل کارم را هم از من گرفته اند. پدرم به او گفت حالا چند دست جگر می خواهی تا دوباره مشغول به کار شوی؟ پسرجوان گفت 7 دست جگر سهمیه روزانه ام بوده است. پدرم پول تهیه 8 دست جگر را به او داد و در آخر گفت پسرم مادرت، مادرت، مادرت! فقط همین. یادم می آید کاروبار آن پسر جوان هم محلی دوباره رونق گرفت. برایمان جالب بود که چند سال اول بعد از فوت پدرم، همان پسر جوان هر پنج شنبه سرمزار می آمد. خودش چای می ریخت و از همه پذیرایی می کرد. ...
هفت کودک ایرانی که برای همیشه ناپدید شدند
. احتمال می دادند که زهرا باشد. وقتی به اداره پلیس رفتیم و آن بچه را دیدم همه امیدهایم رنگ باخت. او دختر گمشده ام نبود و فقط قد و سنش با او همخوانی داشت. الان وقت کاسبی نیست گمشدن شان معمایی است که هیچ کس از راز آن خبر ندارد. رازی سر به مهر. عکس های شان در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود و خانواده های شان منتظر خبری خوش از سرنوشت جگر گوشه شان هستند و به همین امید زنده اند. حالا ...
هنوز نجوای رزمندگان از شلمچه به گوش می رسد
...؛ همه یک رنگ بودند. شب که می خوابیدیم، دوستان بلند می شدند و کفش های بچه ها را واکس می زدند، در جبهه بچه ها لباس یکدیگر را هم می شستند. بر سر خادم الحسین شدن دعوا بود کسی ظهر خادم الحسین بود، بازهم شب می خواست ظرف ها را بشوید. مدتی بر این منوال بود که هر روز دعا و قرآن بود. وقتی به خدا فکر کنید خدا هم کمکتان می کند. دوستانی بودند که از نظر معنوی سلامت بودند. به قول بچه ها اینها نوربالا می زدند ...
عشق به کودکان من را در حرفه صداپیشگی نگه داشت
می بردم. وقتی در بین کار به مردم نگاهی می انداختم، می دیدم گاهی به جای تماشای صحنه، توجه شان به من جلب شده و با اشتیاق نگاه می کنند. واقعا از محبت مردم نسبت به خودم شرمنده می شوم و عمیقا دلم با مردم است. افشاری در پاسخ به خبرنگار جام جم درباره خاطراتی که از حرفه صداپیشگی به دست آورده، ادامه می دهد: آن قدر خاطرات شیرین زیاد است که نمی توانم خاطره متمایزی را بیان کنم، اما شاید قشنگ ترین ...
گویی که لقمه ای است زمین در دهان برف
حالا تجربه ما دهه شصتی ها را در دیدن انبوه برف داشته باشند. آن روز ها برف درست وحسابی می آمد و مدرسه ها به دلیل شدت برف تعطیل می شد. من خیلی از این تعطیل شدن ها را پشت در بسته مدرسه فهمیدم. رسیدن به مدرسه در هوای برفی، کار سختی بود، اما آن هیجان و شیرینی تعطیلی مدرسه، همه سختی ها را از یاد می برد. آن روز ها من و بچه های محل، درون تپه های برفی را که وسط کوچه تلنبار شده بود، خالی و تلاش می ...
قصه یک عکس و امنیتی که برای دختران و بانوان جان ها داد
هم کلاسی را از دست داده ام. شاید کسی مانند ما پرستاران و امدادگران نداند که درد چه مفهومی دارد و امنیت تا چه اندازه می تواند برای یک کشور اهمیت داشته باشد، مایی که در کمترین زمان، وقتی نه دوربینی بود و نه فضای مجازی، هر روز خاطره ای تلخ را ثبت کردیم. در روز های اول جنگ من با دست خودم پارچه سفید را روی صورت هم کلاسی دوران کودکی و تازه عروسم انداختم. آن لحظه همه سال های که با هم گذرانده ...
روایتی از دلدادگی به طبیعت در خانه های محیط زیست منطقه 19 | از آرایشگری کوچه ها تا ساخت جای دانه برای ...
.... از سال 1390 در بخش هایی مثل کانون سلامت، گردشگری، جهاد و ایثار، کتابخانه، خدمات اجتماعی و... فعالیت داشتم و بالاخره سال 95 شرایط آشنایی بیشتر با محیط زیست و بالا بردن اطلاعاتم در این زمینه فراهم شد. همیشه برای حفظ و نگهداری طبیعت دغدغه داشتم و فعالیت هایی مثل تفکیک پسماند در خانه و جمع آوری زباله در طبیعت را انجام می دادم، اما دلم می خواست اطلاعاتم در این زمینه گسترده باشد که اجرای طرحی ویژه ...
روزی که فرشته آسمانی ام پرواز کرد
15آذر1384 علیرضا از خواب بیدار شد و برای خودش و بچه ها تخم مرغ آب پز درست کرد. با آرامش صبحانه اش را خورد و وقتی خواست برود به اتاق بچه ها رفت. دستی روی سرشان کشید. هیچ وقت این کار را نمی کرد. نورعلی زاده از این سفر حس خوبی نداشت. حتی ساکش را هم نبست؛ برعکس همیشه. خودش را به خواب زد تا شاید این کارش باعث شود علیرضا سفرش را کنسل کند. اما تیرش به سنگ خورد. برای همین طاقت نیاورد و از جا بلند شد ...
پرچم مدرسه زمردیان بالاست
و بوچیا مقام های برتر مسابقات مدارس استثنایی کشور را به دست آوردند و معلمان مدرسه هم در رشته حفظ جزء 30قرآن در میان فرهنگیان مدارس استثنایی صاحب رتبه شدند. عشق به بچه های توانیاب سبب شده همه رفتارهای بی غل و غش آنها برای خانم مدیر شیرین و دلنشین باشد. صالحی می گوید: این بچه ها معصوم و بامحبت اند، ولی ابراز محبت آنها با بچه های معمولی فرق می کند. نخستین سالی که مدیر مدرسه بودم، روز معلم ...
مرگ هیچ بچه ای برایمان عادی نیست/ما با بچه های سرطانی اینجا یک خانواده ایم
...: دور و بر روز پرستار است. قرار است به بخش سرطان خون بیمارستان کودکان بهرامی بروم. وارد بیمارستان می شوم و مستقیم سراغ اتاق حراست را می گیرم. مسئول حراست باید مرا به پرستاری که قرار است بخش را نشانم بدهد، معرفی کند. خانم جواهری، جانشین مدیرپرستاری بیمارستان، همان پرستاری است که با او همراه می شوم و به بخش سرطان خون می روم. از ساختمان اداری به سمت ساختمانی که بخش خون در آن قرار دارد حرکت می کنیم. در میانه راه خانم جواهری می ایستد و به چند نفری که در فاصله دورتری از ما هستند نگاه می کند. گل از گلش می شکفد. خوشحالی صورتش از پشت ماسک هم پیداست ...
زنی که جهادگر عرصه تولید شد/ از مزدی دوزی و قرض و قوله تا صادرات به عراق
ایجاد شغل برای خانم هایی بی سرپرست می کند و می گوید: شغل برای مادرانی که گاهی درمانده یک لقمه نان و نگران بچه های قد و نیم قدشان می شوند خیلی ارزشمند است چون باعث می شود دنبال اتفاقات ناگوار نروند و هزار و یک مشکل برایشان پیش نیاورند. من هم به واسطه اینکه خودم درگیر این مشکلات بودم و با تمام وجود دغدغه مادران از همه جا رانده شده را درک می کنم پا به کار هستم و از هیچ کمکی هم دریغ نمی کنم ...
6 تفنگدار
رسید. من هم که به شدت دلم می خواست به جبهه بروم از شناسنامه ام کپی گرفتم و در آن دست بردم و خودم را 17 ساله کردم. کفش اسپرت که قدم را بلندتر نشان دهد، پوشیدم تا بالاخره کارهای اعزام من هم درست شد. در ابتدا به عنوان بسیجی اعزام شدم و بعد از آن در پادگان غدیر دوره آموزشی گذراندم. زمان اعزام ما ،700 نفر نیرو می خواستند، اما حدود دو هزار نفر برای آموزش آمده بودند. فشار روی نیروهای ب ...
نکاتی که والدین در تربیت فرزند باید رعایت کنند
خانواده و مادر نقش مربی تربیتی را عهده دار باشد؛ در یک مدرسه یک مدیر و یک معلم وجود دارد. مدیر برنامه ریزی می کند، معلم خوب انتخاب می کند. فقط برای هوستان زن نگیرید وی در بخش دیگری از سخنان گفت: من به جوانان می گویم فقط برای هوستان زن نگیرید. او فردا بناست مادر بچه های شما شود. جوانی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و گفت می خواهم زن بگیرم. چه کار کنم؟ حضرت فرمود ببین ...
فعالیت جهادی بشاگرد را به دیگر نقاط محروم تعمیم دهید
مربی آموزش نقاشی در این دوره جهادی گفت: اولین سفری که برای حضور در مدرسه جهادی خواندن به بشاگرد رفته بودم حسی مانند حس دوران دفاع مقدس به من دست داد و خود را در فضایی یافتم که همه به یکدیگر مهر و محبت دارند. کار جهادی را نباید صرفاً در کلمه، جهادی دانست، بلکه حس جهادی باید به تجریه وجودی ما تبدیل شود. امروز بشاگرد به نمونه شاخص کار جهادی تبدیل شده است. کار جهادی در گذشته محدود به سیمان و آجر و ساخت ...
بازار کتاب های ترجمه، رنگی تر از بازار تألیف است
سوژه ای رفتید؟ وقتی تحقیقاتم را بیشتر کردم، متوجه شدم درباره این سوژه (گروه سرود مدرسه قطب راوندی) هیچ داستان، رمان و فیلمی وجود ندارد. شاید دلیل اصلی ای که این سوژه، آن قلاب را انداخت و من جذبش شدم تا رمانی درباره اش بنویسم، این بود که این سوژه خیلی ناب بود چندماهی بود برای طرح رمان دنبال سوژه ای می گشتم و دلم می خواست سوژه برای من بکر و دلنشین باشد. اینکه می گویم دلنشین، عقیده من این ...
محورهای بخش دوم بیانات امام خامنه ای مورخ (1401/09/05)
تأثیر گذاشت. حالا نهضت ملّی کجا، انقلاب اسلامی کجا! 2. غربی ها راه علاج را در این دیدند که حکومت انقلابی را در ایران ساقط کنند. 1/2. بنابراین، باید به فکر علاج می افتادند. غربی هایی که تا دیروز بر ایران و منطقه مسلّط بودند و حالا همه چیز را تقریباً از دست داده اند یا دارند میدهند، باید چه کار بکنند؟ حکومت انقلاب را باید ساقط کنند؛ هیچ راه دیگری ندارند. 2/2. نگاه میکنند می بینند ...
قله های کوماسی شاهد شکنجه های حمید بود
چه سالی با شهید هدایتی ازدواج کردید و نحوه آشنایی تان چطور بود؟ من متولد سال 1338 هستم و همسرم هم متولد همین سال در بابل بود. همسن بودیم. خانواده ایشان بعد ها به شیرگاه مهاجرت کردند. یک خانواده بسیار مذهبی داشتند. مادر شوهرم صورتش را با پوشیه می پوشاند. پدر شوهرم هم اهل مسجد بود. خود شهید از چهارسالگی همراه مادرش به مسجد می رفت و اذان می گفت و از همان موقع نماز می خواند. من هم در خانواده مذهبی بزرگ شده بودم. خانواده ام اهل قرآن بودند. پوشیه می گذاشتم و با خواهر عبدالحمید در مسجد فعالیت می کردیم. خواهر شهید بحث خو ...
میهمان شاه خراسان/ تو کیستی؟ شریک غم اهل عالمی!
خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی : عبا کشان می روم. از بست پایین خیابان شهید نواب صفوی. در هوایی سردتر از هشت درجه عاشقی. دلم غلغله است و مثل سیر و سرکه می جوشد. خجلم از شاه خراسان. فکرش هم عذابم می دهد. نه، من در این ماه هایی که گذشت کاری که قابل دارِ تقدیری چون زیارت خورشید باشد در پرونده ام نداشته ام. شاه چرا منِ روسیاه را به بارگاهش فرا خوانده؟ و به خودم جواب می دهم شاید برای تنبیه! دست ...
خرده روایت هایی از شهروندانی که برای بالا ماندن پرچم ایران همیشه پای کار بودند
...، می گوید که برایش معنی پرچم سه رنگ کشورمان با آن ا... نشسته در قلب آن، فراتر از ملیت و ایرانی بودن است. او باورش را درباره مفهوم پرچممان این طور شرح می دهد: پرچم برای من نماد اتحاد اسلامی و امت اسلامی است که الان در جمهوری اسلامی تجلی پیدا کرده است. این همان مانیفستی است که امام خمینی (ره) در مفهوم انقلاب جهانی مدنظر داشتند. به نظرم اگر شأن این پرچم را تنزل بدهیم به چیز هایی مثل ملیت ...
حمله مایلی کهن به کی روش و پاداش خودرو تیم ملی
که می آیند جوان ها را تشویق به ازدواج و فرزندآوری و ... می کنند.خب با کدام پشتوانه و پول؟آیا این ازدواج هزینه نمی خواهد؟آیا فرزند آوری فقط همان تولدش است؟این بچه خوراک و پوشاک و مدرسه و دانشگاه نمی خواهد؟ آقای مایلی کهن شما در پس همه این انتقادها راهکار هم ارائه کنید. کار من این نیست که راهکار ارائه کنم.من دیدگاه خودم را می گویم.اگر الان به جای کی روش من سرمربی تیم ملی بودم ...
توفیق ، توفیق نیافت!
، حالا که بازنشسته شده، توی اتاقش دم ودستگاهی راه انداخته است و مایعات ممنوعه تولید می کند، درحالی که پیرمرد طفلک، عصر ها می آمد و توی بولوار وسط شهرک، یک سیگار لف برای خودش می پیچید و نهایت خلاف خودش را روی آن نیمکت کثیف، همراه چندتا پیرپاتال دیگر دود می کرد. هوشمندی این دروغ آنجا بود که نمی شد رد آن را زد. نمی شد رفت توی خانه مردم و کندوکاو کرد که توی اتاق هایشان چه دارند و چه ندارند یا مثلا می ...
آیت الله علم الهدی: رسالت هیئت مذهبی در فاطمیه امسال میدان داری در جنگ نرم است
...: دنیا، زهراشناس و حسین شناس شده و در این شرایط، هر برنامه ای که برای تعظیم این شعائر برگزار می شود، باید بصیرت محور باشد و در خدمت توسعه ظرفیت های جبهه حق قرار بگیرد. بر همین اساس، امسال فاطمیه ما با همیشه متفاوت است، زیرا دشمنی که در همه توطئه های خود در طول 43 سال عمر بابرکت انقلاب اسلامی شکست خورد، این بار به سراغ حضرت زهرا(س) آمد و مسئله حجاب را وسط کشید تا با استفاده از ابزار بی حجابی ...
روی دیوار بنویسید من ایدز دارم !
خواب من بره و دست به رخت خواب من بزنه. همه چیز رو جدا کرده بودم. آخه پسر کوچیکه ام عادت داره غذای نصفه من، لیوان آب نصفه من و قاشق منو دهن بزنه. هی حرص می خوردم نکنه بچه هام از من بگیرن. همین افکار باعث شد سه بار تا حالا خودکشی کنم. بعدش متوجه شدم فقط از راه دست زدن به خون و ارتباط جنسی این بیماری منتقل میشه. حتی یه بار دکتر بهم گفت "به خدا یه شکلات رو بذار دهنت بعد بده به من می خورم"، خیالم راحت ...
خیزش لشگرزینبی در رزمایش حجاب وعفاف / بیرق حجاب وعفاف در اهتزاز است
گروه زندگی - هانیه ناصری: چند وقتی است که انگار بعضی ها خیال بد به سرشان زده و به دنبال شکستن وحدت ایران و ایرانی دست روی غیرت مردان و عفت زنانمان گذاشته اند. اما خیالی نیست. حاج قاسم گفت: جمهوری اسلامی حرم است. و برای جماعت ایرانی حرم قداست دارد. پس مردان و زنان این سرزمین هم به کوری چشم بدخواهان، مدافعان این حرم می مانند و پای بودنش را با خون سرخشان امضای عشق می زنند. حالا وقت آن ...
حماسه نگار جبهه ها
کربلای5 و مرثیه حلبچه را در زمان جنگ نوشتم. برای نوشتن مرثیه حلبچه، 3روز در آنجا بودم؛ در بین مردم شیمیایی شده. از اینکه من ماسک داشتم و آنها بدون ماسک بودند درد می کشیدم. خاطره تلخی به یاد دارم. بچه ای را دیدم که مرتب جیغ می کشید. پدر و مادرش کشته شده بودند. طفلک آن قدر بی تابی کرد تا گاز خردل او را از پا درآورد. خودم یک چاله کندم و پیکرش را دفن کردم. روزی که جنگ تمام شد کجا بودید و چه ...
انگلیس کیست که بخواهد استقلال ما را به رسمیت بشناسد؟!
بعد از ائمه اطهار (ع)، مثل مدرس کسی را نداشته ایم! عباسقلی دیهیم، رئیس زندان مرحوم مدرس هم، حرف های جالبی زد. همچنین دو نفر که خبرچین مرحوم مدرس بودند و ایشان با آن ها کار و هر دو را تبدیل به روحانی کرد! یک نقل قول جالب هم از مرحوم آیت الله طالقانی دارم که از پدرشان نقل می کردند که: روزی به کتابخانه مجلس رفتم و دیدم تقی زاده دارد مطالعه می کند. جلو رفتم و خودم را معرفی کردم. برخلاف انتظارم، از ...