عشق به کودکان من را در حرفه صداپیشگی نگه داشت
سایر خبرها
از صاحبکارم دزدی کردم تا دلم خنک شود
هم دارم. *پس چطور در کارگاه زندگی می کردی؟ در مدتی که در کارگاه بودم آنها شهرستان بودند، وقتی وضعم خوب شد خانه اجاره کردم و زن و بچه ام را هم به خانه خودم بردم. *شاکی مدعی است سرقتی که تو کردی میلیاردی است در حالی که اختلاف شما بر سر چند میلیون تومان بود. من اگر وسایل را برنمی داشتم به پولم نمی رسیدم. *حالا که در زندان هستی و شاکی هم رضایت نمی ...
سرنوشت عجیب دزد 24 ساله/ عشق زندگی ام را تباه کرد!
بودم که عاشق دختری شدم اما وقتی به خواستگاری اش رفتم جواب منفی شنیدم. من خیلی او را دوست داشتم اما فکر می کنم دوست داشتن ندا واقعی نبود. اسمش ندا بود و خانواده اش می گفتند من سن و سالی ندارم و نمی توانم دخترشان را خوشبخت کنم. ندا هم عاشق من نبود چون برای ازدواج با من پافشاری نکرد. به راحتی حرف خانواده اش را پذیرفت و حتی شنیدم که قرار است با پسر دوست پدرش که وضع مالی خیلی خوبی داشت و چند سال از من ...
زورگیر خشنی که پسر های نوجوان را طعمه قرار می داد
کردن مالباخته ها بازداشت شده است. او در بخشی از اعترافاتش گفت: از ماجرای زندگی من می شود یک کتاب نوشت، من که از اول اهل خلاف نبودم. آرام و سر به زیر بودم، اما یک اتفاق زندگی ام را نابود کرد. فکر کنم 18 یا 19 سال بیشتر نداشتم که عاشق دختر همسایه مان شدم. اما زمانی که به خواستگاری اش رفتم، به من گفتند به تو دختر نمی دهیم. نسترن را خیلی دوست داشتم و با گذشت این همه سال هنوز او را به خاطر دارم ...
کتاب دیدم که جانم می رود ؛ روایتی از زندگی شهید مصطفی کاظم زاده
سال 58 با هم آشنا می شوند و این رفاقت تا 22 مهر سال 61 ادامه پیدا می کند. آنها با آن سن و سال کم در چادر وحدت جلوی دانشگاه تهران با منافقین بحث می کنند، با هم به هر طریقی شده رضایت خانواده ها را برای رفتن به جبهه جلب می کنند، با هم در گیلان غرب همسنگر می شوند و با هم... نه، دیگر با هم نه؛ این بار مصطفی شهید می شود و حمید می ماند. ساعت شانزده و چهل و پنج دقیقه ی روز 22 مهرماه سال 61 در سومار. ...
صدای انقلاب جاودانه شد/ اسفندیار قره باغی از زبان خودش
موسیقی شدم. سال 1343 دنبال کار اپرا رفتم و سال 1347، سرپرستی گروه اپرای تالار رودکی (وحدت) را برعهده داشتم. همزمان با این کار، سلیست هم بودم؛ خوانندگی می کردم. ضمن همکاری با اداره فرهنگ و هنر، در رادیو نیز فعالیت داشتم. *استاد اگر موافق باشید به زمان های خیلی دور برگردیم؛ به دوران کودکی. چطور شد که به موسیقی علاقمند شدید؟ -چهار، پنج ساله بودم و تنها خواننده ای که می دیدیم، روضه ...
برای آرتین
. پیش من میمونی؟ -دوس داری بمونم؟ -آره. من خیلی دوسِت دارم. چرا همه اسباب بازی میارن؟ تو با من بازی می کنی. برو خونتون لباس و ظرف هات رو بردار و بیا پیشم بمون. اگر لحظه ای رهایش می کردم مدام دنبالم می گشت. صدا می زد آبجی زهرا ، آبجی زهرا! یکی از خانم های آموزش و پرورش می خواست عکس دو نفری با آرتین بگیرد. از روی مبل تک نفره بلند شدم که جای من بنشیند و آرتین ...
ساحره ی شور انگیز
می رفت به درس و بحث می نشست پیر بود ولی دل جوانی داشت شاگردانش هم از طلبه های جوان بودند بابا نیازی چند سال بعد از دنیا رفت و من عشق به روحانی ساده زیست و راست کردار و گفتار را از او به یادگار دارم حکیمی بود بنده خدا. بعدها از مدرسه یک راست می رفتیم رو به شهر قم زیارت و نماز جماعت و نشست وبرخاست در حضور بعضی علما که در مسجد اعظم درس می گفتند مهر و تسبیح می خریدم روی سنگ های صحن می ...
کمبود تماشاچی تئاتر را کم رنگ کرده است
شناخته شدید؟ من بیشتر با برنامه هایی مانند النگ و دولنگ و چاق و لاغر که جزو کارهای ابتدایی من بودند بین مردم شناخته شدم. جایگاه فعلی تان را در این عرصه دوست دارید؟ آیا از خودتان در فعالیت های هنری تان راضی هستید؟ هم بله و هم خیر. دوست دارم بیشتر پیشرفت کنم و به موقعیت های بهتری دست پیدا کنم که لازمه این کار کشف راه های بهتر و تلاش بیشتر است. درخصوص رضایت از کارهایم هم باید بگویم از ...
پیگیری اخبار با رادیوی دزدی در اردوگاه موصل
برای نخستین بار به جبهه رفتم 24ساله بودم اما در جبهه بچه های 14ساله ای حضور داشتند که همه داوطلب بودند . آمبولانس شهید چمران او ادامه می دهد: خودرویی که به عنوان آمبولانس به من تحویل دادند حدود 300 گلوله به آن اصابت کرده و مثل آبکش بود. من که رسیدم تازه چمران شهید شده بود و خودرویی که شهید چمران را به اهواز آورده بودند به من واگذار شد. من باید به عنوان راننده آمبولانس پیشگام برای ...
ادبیات درمان نیست مسکن است
حال و هوای آن روزها نویسنده می شدم، درگیر فانتزی ها می شدم. اما حقیقت زندگی فرق داشت و من فهمیدم که نویسندگی کار سختی است، باید سختی های آن را به جان بخرم تا موفق شوم. به نظرم نویسندگی به سختی کار در معدن است! حالا دیگر من با نوشتن عجین شده ام. در تلاش هایم برای بیرون آمدن از زیر تخته سنگ سختی ها، کارهای متفاوتی را تجربه کردم؛ از تعمیرکاری خودرو تا کارهای ساختمانی. در بیشتر کارها هم استعدادی داشتم ...
بیوگرافی ویدا جوان بازیگر توانمند سینمای کشور + عکس
ذوق زدگی اش همان لحظه جواب مثبت داده است. ایلا تهرانی دراین باره میگوید: راستش را بخواهید آن چیزی که باعث شد من شیفته ویدا شودم ودر تصمیم گیری ام برای ازدواج با او مصمم شوم، جسارت و قدرتی بود که در او وجود داشت، چیزی که اینروزها کمتر به چشم می خورد. تهرانی همسر جوان می گوید: من و ویدا دوست داشتیم آنطور که دوست داریم زندگیمان را شروع کنیم، به شدت هم بر این باور بودیم که عشق و ...
تسلیم سرنوشت
فقط کافی بود در این مدت با دل مامان راه بیایم و آرزوی عروس شدنم را عقب بیندازم. چند جا کار داشتم. کافی نت رفتم. بعد هم یکسر به سفارت زدم. وقتش بود برای رفتن پول جور کنم. دانشگاه رفتم و ماجرای وام را پیگیری کردم. مبلغ وام کم بود، ولی از هیچی بهتر بود. در سالن دانشگاه بودم که دوستم زنگ زد. خیلی وقت بود از او بی خبر بودم، وقتی فهمید خیال پریدن دارم، اصرار کرد همدیگر را ببینیم، آن هم خیلی زود ...
مرگ هیچ بچه ای برایمان عادی نیست/ما با بچه های سرطانی اینجا یک خانواده ایم
...: دور و بر روز پرستار است. قرار است به بخش سرطان خون بیمارستان کودکان بهرامی بروم. وارد بیمارستان می شوم و مستقیم سراغ اتاق حراست را می گیرم. مسئول حراست باید مرا به پرستاری که قرار است بخش را نشانم بدهد، معرفی کند. خانم جواهری، جانشین مدیرپرستاری بیمارستان، همان پرستاری است که با او همراه می شوم و به بخش سرطان خون می روم. از ساختمان اداری به سمت ساختمانی که بخش خون در آن قرار دارد حرکت می کنیم. در میانه راه خانم جواهری می ایستد و به چند نفری که در فاصله دورتری از ما هستند نگاه می کند. گل از گلش می شکفد. خوشحالی صورتش از پشت ماسک هم پیداست ...
مالباخته ای که مجرم شد
مالخران و سارقان شد و قدم در دنیای مجرمان گذاشت. پیش از اینکه سارق شوی، چه شغلی داشتی؟ عکاس و تصویربردار مجالس بودم. شغلم را دوست داشتم. هیچ وقت حتی تصورش را هم نمی کردم که دست به خلاف بزنم. پس چرا وارد دنیای خلافکاران شدی؟ ماجرا از یک سرقت شروع شد. من یک بار برای انجام تصویربرداری به باغی در غرب تهران رفته بودم. هنگام برگشت، در راه سارقان موتورسوار گوشی گرانقیمتم را ...
خودم با پلیس تماس گرفتم
خودت را معرفی کن. علیرضا، 31 ساله . اهل کرج. تحصیلات؟ تا دیپلم درس خواندم اما شرایط جور نبود و به دانشگاه نرفتم. عاشق ورزش بودم و دوست داشتم در ورزش به موفقیت هایی برسم. حالا به موفقیتی رسیدی؟ بله. در مسابقات کشوری پاورلیفتینگ در رشته پرس سینه مقام کشوری دارم. چرا ادامه ندادی؟ باید کار می کردم. قهرمانی نیاز دارد تمام وقت ...
همجواری با امام رضا(ع) سبب اُنس من با قرآن شده است
.... گفتم: ممنونم یا امام رضا(ع) که به من عزت دادی. مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا هر که خواهان عزت است بداند که تمام عزت، برای خداست. آیا بانوی نخبه و جوان قرآنی مشهدالرضا(ع) به همه اهدافش در مسیر قرآن رسیده است؟ به همه اهدافم نرسیدم، یکی از آن قله هایی که برایم مهم است و دوست دارم به آن برسم، این است که در مسابقات کشوری اوقاف اول شوم، بتوانم نماینده ...
طراحی نقشه قتل شوهر برای بیمه یک ونیم میلیاردی
شدیم قفل در خانه شکسته است. فریاد کشیدم و از همسایه ها کمک خواستم. احتمال دادم دزد وارد منزل مان شده است. ولی اصلا فکرش را هم نمی کردم که شوهرم در خانه باشد. فکر می کردم هنوز برنگشته است. ولی پس از ورود با پیکر نیمه جان شوهرم مواجه شدم. این زن در ادامه صحبت هایش گفت: من به یک نفر مظنون هستم. ماجرا به چند روز قبل برمی گردد. آن شب با همسرم داخل ماشین بودیم که فردی سد راه مان شد. او بی ...
کارآفرینی برای 200 بانوی بلوچ توسط راهبر شغلی کمیته امداد
این مسیر کمک کند. تاکنون 200 بانوی سرپرست خانوار را مشغول به کار کرده ام و استمرار تولید محصول برای همه ما مهم است. حتی به زندان ها می روم و زنان سرپرست خانوار را که محکم به کیفر حبس شدند، آموزش و مشغول به کار کردم و در این شرایط به منابع مالی کافی نیاز دارم. درخشان کار کردن با زنانی که در طوفان های زندگی مستحکم ایستاده اند را دوست دارد و می گوید: من هفت سال است که سرپرست چهار فرزند ...
برای 40 میلیون تومان دکتر را کشتم
را نپرداخت. حتی متوجه شدم قصد فرار از کشور را دارد که بازداشت شد. فریب خوردم و حالا باید روز ها را بشمارم که چه زمانی قصاص می شوم. بعد از دستگیری همسر مقتول را دیدی؟ بله، در پلیس آگاهی او را دیدم و فهمیدم او شوهرش را شش ماه بود بیمه عمر کرده و می خواست 1.5 میلیارد تومان بیمه عمر او را بگیرد. روزنامه جام جم ...
عشقی که می توان به پای آن جان داد
کسی روی صورتش سه خط سبز و سفید و قرمز کشیده بود، حس می کردم که دوستش دارم. دلم می خواست از آن کسی که دلش برای زبان فارسی می تپید، حمایت کنم. دلم می خواست توی زندگیم وقتی خالی کنم و روتین جدی اضافه کنم که عبارت باشد از خواندن متون کهن، از گلستان گرفته تا بیهقی. دلم میخواست به جای جای ایران سربزنم و با طبیعت و مردمان گوشه گوشه اش، زلف گره بزنم. بچه ام که پای برنامه تلویزیونی دورت بگردم ایران می ...
شهیدی که پیش از عملیات حاضر نشد عکس فرزند تازه متولد شده اش را ببیند
...: چند روز پیش بچه دار شده بود. دم سنگر که دیدمش، لبه پاکت نامه از جیب کنار شلوارش زده بود بیرون. گفتم: هان، آقا مهدی خبری رسیده؟ چشم هایش برق زد. گفت: خبر که... راستش عکسش رو فرستادن. خیلی دوست داشتم عکس بچه اش را ببینم. با عجله گفتم: خب بده، ببینم. گفت: خودم هنوز ندیدمش. خورد توی ذوقم. قیافه ام را که دید، گفت: راستش می ترسم؛ می ترسم توی این بحبوحه عملیات ...
امیر مهدی زاده: دیگر به حواشی فکر نمی کنم/ هدفم کسب بهترین نتیجه در قهرمانی آسیاست
پشت سر گذاشتم راضیم. امیدوارم در مدت باقیمانده نیز همین روند را ادامه بدهم و در ازبکستان بهترین نمایش را داشته باشم. مهدی زاده درباره حواشی بوجود آمده طی یکی دو سال اخیرو انتقاداتش نسبت به برخی مسائل، گفت: به هر حال این مسائل در ورزش و همه رشته ها وجود دارد، من یک سال نبودم و دوباره به تیم ملی دعوت شدم. در مسابقات روسیه هم نمایش خوبی داشتم و دوباره به تیم ملی دعوت شدم. این مسائل هم جزئی ...
بیو گرافی شیدا یوسفی بازیگر سریال جدید شبکه 3 + عکس
نقش مقابل ایشان راحت بودم. بعد از پخش سریال چه بازخوردی از آدم های اطرافتان گرفتید؟ برخورد دوستانم خیلی خوب بود و همه تبریک گفتند. خوشبختانه مردم هم کار را دوست داشتند. چیزی که در همان ابتدای تولید از کارگردان شنیدم این بود که هدفش از ساخت کار شاد کردن دل مردم بود. وقتی وارد کار شدم دیدم واقعا کارگردان و تهیه کننده برای رسیدن به این هدف تلاش می کنند. شیدا یوسفی در ...
پول فوتبال خرج لبو فروش ها می شد الان سلطان بودند/ مردم دیوانه نیستند که از باخت تیم ملی خوشحالی کنند!
هم به این ماجرا باز کرده و البته انتقاد تند برزگر را در پی دارد: این پولی که در فوتبال هزینه شده را خرج لبو فروش ها می کردند الان همه آن ها سلطان بودند! استاد این روز ها عکس ها و فیلم های زیادی از شما در رسانه ها منتشر شده که در حال تمرین دادن به کشتی گیران جوان هستید. این کار عشق من است. هرگز از تمرین دادن خسته نمی شوم. شما الان هفتاد و شش سال سن دارید، اما با عشق ...
بازار کتاب های ترجمه، رنگی تر از بازار تألیف است
است که آن طرح و سوژه ای که نویسنده انتخاب می کند، به گونه ای باشد که آن را عمیقاً دوست داشته باشد، تا بتواند با آن شبانه روز زندگی کند، از دلش داستان خلق کند و تخیلش حسابی به کار بیفتد. روبرو شدن با این سوژه دوره ای بود که با مطالعات زیاد، کار با نوجوانان، جست و جوهای اینترنتی، شنیدن تجربه زیسته افراد مختلف از دوره های مختلف و اتفاقات مختلف مواجه بودم؛ تا اینکه با روایت یکی از آشنایان مواجه شدم ...
تصادف وحشتناک بهاره رهنما در لواسان | بهاره رهنما دستگیر شد
وست دارم ، بوی خوش زندگی (بازنویسی)، نان و عشق و موتور هزار است که برای ابوالحسن داوودی و فیلمنامه هتل را نیز برای مرضیه برومند نوشته است. او در سال 75 با بهاره رهنما ازدواج نمود. او پس از جدایی از قاسم خانی در شهریور 1396 با امیر خسرو عباسی ازدواج کرد. سوابق هنری بهاره رهنما بهاره رهنما می گوید: تا 10 سالگی جز اینکه بچه حاضر جواب و سرتق جمع بودم کلی ترانه و قصه برای ...
وقتی خواستن توانستن است/ توانخواهی که ناامیدی را ناامید کرد
ترین نقش را در زندگی او داشته و دارد، اضافه می کند: صبر و اراده را از همان بچگی از مادرم یاد گرفتم، از کودکی عشق به ماشین و کامپیوتر داشتم و ماشین های ایرانی دوست داشتم چه پلاستیکی و فلزی، بعداز خرید ماشین من باید آنها را شخصی سازی می کردم و برای ماشین های پلاستیکی ام کاملاً تسلط داشتم آنها را رنگ کرده و با کش نخی کف خواب می کردم، از همان بچگی به فعالیت، تفریح و مهمان رفتن بسیار علاقه داشتم و با ...
خاطرات شیرین و تلخ پرستار شیرازی که پرستار نمونه کشور شد
. به مناسبت روز پرستار، خبرنگار فارس گفت و گویی با راحله ارجمند مزیدی، از پرستاران نمونه کشوری شاغل در بیمارستان تامین اجتماعی شهیدبهشتی شیراز داشته که شرح آن را در ادامه می خوانید. فارس: شما تحصیلات خود را در کدام دانشگاه سپری نمودید و چند سال سابقه کار در حرفه پرستاری دارید؟ من 4 سال در دانشگاه علوم پزشکی جهرم مشغول به تحصیل بودم و پس از آن 2 سال طرح در بیمارستان ...
قله های کوماسی شاهد شکنجه های حمید بود
چه سالی با شهید هدایتی ازدواج کردید و نحوه آشنایی تان چطور بود؟ من متولد سال 1338 هستم و همسرم هم متولد همین سال در بابل بود. همسن بودیم. خانواده ایشان بعد ها به شیرگاه مهاجرت کردند. یک خانواده بسیار مذهبی داشتند. مادر شوهرم صورتش را با پوشیه می پوشاند. پدر شوهرم هم اهل مسجد بود. خود شهید از چهارسالگی همراه مادرش به مسجد می رفت و اذان می گفت و از همان موقع نماز می خواند. من هم در خانواده مذهبی بزرگ شده بودم. خانواده ام اهل قرآن بودند. پوشیه می گذاشتم و با خواهر عبدالحمید در مسجد فعالیت می کردیم. خواهر شهید بحث خو ...