سایر منابع:
سایر خبرها
روایت عفت مرعشی از ترور آیت الله هاشمی / پریدم جلو، آقای هاشمی را پرت کردم روی زمین ...
برنا به نقل از همسر مرحوم آیت الله هاشمی نوشت: آقای هاشمی را بغل کردیم و گذاشتیم توی ماشین. مهدی هم پرید داخل ماشین. من بدون جوراب و کفش سوار ماشین شدم تا برویم به بیمارستان. شب 4 خرداد 1358، هنگامی که مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی از اعضای اصلی شورای انقلاب در خانه بود، دو نفر از اعضای گروهک تروریستی فرقان به قصد ملاقات وی و با ادعای این که حامل نامه ای از جانب یکی از مقامات مملکتی ...
روایت عفت مرعشی از ترور آیت الله هاشمی
برنا به نقل از همسر مرحوم آیت الله هاشمی نوشت: شب 4 خرداد 1358، دو نفر از اعضای گروهک تروریستی فرقان به قصد ملاقات آیت الله هاشمی و با ادعای این که حامل نامه ای از جانب یکی از مقامات مملکتی هستند، اجازه حضور خواسته و داخل منزل شدند در آن روز بر حسب اتفاق، پاسدار محافظ هاشمی در منزل نبود و جوان ضارب با سوء استفاده از این موقعیت، قصد ترور داشت عفت مرعشی، همسر آیت الله در روایت ...
"هو الاول و الآخر"؛ لطفا شکوفه ها را نچینید
رد کرد و به داخل خیابان پیچ خورد، ولی ما حتی یک میلی متر هم جلو نرفته بودیم. خادمی از انتها تا ابتدای صف را بررسی کرد و خانم های بچه دار را فرستاد ابتدای صف. یکی دو نفر گفتند:" ای بابا، کاش ما هم بچه هامونو آورده بودیم تا زود می رفتیم تو. " دو نفر که بعد از من وارد صف شده بودند در حال بررسی کارتهایشان بودند. یکی رو به دیگری پرسید:" به نظرت ما که روی کارتمون نوشته ویژه رو زودتر راه نمی دن ...
شب شیرین شاهچراغ
که چادر مشکی اش را پرچم کرده بود و میچرخید دور خودش که مسئول غرفه کتاب فروشی گفت اگر بیکار هستی من نماز عشا را بخوانم و تو حواست به کتاب ها باشد شدم کتاب فروش با دختری در بغل و سوژه ناب در حاشیه مراسم عکاس ها. تقریباً مراسم اهدا جوائز رو به پایان هست و من هیچ چیز از آن نفهمیدم چون باید به دخترم غذا می دادم همین ها میشود مدل زندگی کردن یک مادر فعال فرهنگی به قول دوستان . کنار شبستان ...
گفت و گوی منتشرنشده با آیت الله هاشمی / بعضی ها می خواهند، حکومت اسلامی را منهای جمهوریت قبول کنند
بدون تردید پرداختن به همه ابعاد شخصیت آیت الله هاشمی رفسنجانی کاری سترگ و دشوار است که می طلبد سال ها مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. کنکاش در زندگی و زمانه آیت الله مجموعه ای از مبانی ایدئولوژیک، سیاسی و فرهنگی را شامل می شود که در یک مسیر باید به صورت توامان مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. بر همین اساس در طی سال 1386 راه مصاحبه با ایشان در دستور کار تیمی هماهنگ و منسجم شروع شد که اینجانب به نمایندگی، مسئول برگزاری جلسات مصاحبه شدم و اولین مصاحبه در تابستان 1387 انجام پذیرفت. اما پس از چند جلسه مصاحبه با آیت الله متوجه خلاء های موجود قرار گرفته و در یک بازبینی، صاحبه ...
به رهبریِ حضرت زهرا(س)
فاطمه در آن خانه است، با سرعت داخل اتاق شد و دید که پرتو نورانی چادر آن خورشید عصمت است که مانند ماه تابان و درخشان خانه را روشن کرده است. یهودی از مشاهده این حالت تعجبش بیشتر شد و همراه با زنش به خانه خویشان خود دویدند و هشتاد نفر از خویشان با مشاهده این نور زهرایی ایمان آورده و مسلمان شدند و دل های شان به نور اسلام منور گردید. شهید علیرضا هاشم نژاد شهید علیرضا هاشم ...
رجوی می گفت به هر کسی ریش داشت شلیک کنید!
هشت شهریور، از آنجا که دستگاه ترور سازمان از بین رفته بود، از این رو رجوی به دنبال تهییج میلیشا رفت و این بحث را پیش کشید که باید هر کسی را که لباس پاسداری یا ریش دارد و در کمیته هست، هدف قرار داد. می گفت اگر هر هفته، هفت نفر را بزنیم، عملاً اوضاع به حدی شلوغ می شود که رژیم سقوط می کند! الان که به عقب برمی گردم و نگاه می کنم، متوجه می شوم که هدف رجوی سرنگونی حکومت با کشتن چند سرباز و پاسدار و ...
خاطرات هاشمی | به محسن گفتم رهبری می توانند اوضاع را مهار کنند
بینی حوادث آینده داشت؛ من هم توضیحات و راهکارهایی دادم. چهار شنبه 4 فروردین 1378 * تمام وقت پیش از ظهر، به مطالعه و قدم زدن گذشت. بچه ها سوار بر موج و قایق، در دریا تفریح می کردند. نگران غرق شدن بچه های موج سوار بودم؛ چیزی به شکل موز که چند نفری روی آن می نشینند، به پشت قایق می بندند و در دریا با سرعت حرکت می کنند. هنگام دور زدن قایق، احتمال چپ شدن آن زیاد است. عصر در دریا ...
شهید حاج احمد کاظمی در قاب خاطرات چند رزمنده
، ایست و بازرسی کنیم. ساعاتی از نصف شب گذشته بود، من کنار سنگر پشت مسلسل ایستاده بودم و رضا هم مثل همیشه بی خیال و شاد زنجیر بازرسی را در دست گرفته بود و جک تعریف می کرد. ناگهان از دور ماشینی با چراغ روشن و سرعت بسیار زیاد به ما نزدیک شد. در آنجا شب ها به هیچ عنوان اجازه روشن کردن حتی، یک کبریت را هم نداشتیم. شک کردیم. در یک چشم بر هم زدن ماشین با سرعت سرسام آوری به نزدیک ما رسید، به رضا ...
شهید احمدی روشن ستاره پرفروغ صنعت هسته ای ایران
خودروی پژو 405 بود او را به شهادت رساندند. روایت همسر احمدی روشن از روز شهادت همسر شهید روز شهادت احمدی روشن را این گونه روایت می کند: 21 دی ماه سال 90؛ روز شهادت مصطفی، ساعت 8 صبح بود. آقا مصطفی معمولاً سیاه نمی پوشید، مثلاً این طور نبود که دهه اول محرم را کامل سیاه بپوشد. سال 90 یعنی همان سالی که شهید شد گفت: من امسال می خواهم تمام محرم را مشکی بپوشم. صبح روز حادثه که نزدیک اربعین بود ...
بازخوانی سه مصاحبه با فائزه، فاطمه و محسن هاشمی رفسنجانی در سالگرد فوت آیت الله
وجود دارد. یکی از ایرادهای اساسی این است که تیم حفاظت ایشان تیم حفاظت درجه یک است و همیشه باید آمبولانس با تجهیزات کامل همراه تیم باشد... *آمبولانس آنجا نبوده و منتظر آمبولانس مانده اند... خود این موضوع اجازه دهید نگوییم مشکوک، اما اهمال تیم حفاظت است. معمولاً رسم بر این بود که محافظین زمانی که آیت الله هاشمی شنا می کردند داخل استخر نمی رفتد ولی پشت در حضور داشتند ...
آیت الله هاشمی رفسنجانی: بعضی ها می خواهند حکومت اسلامی را منهای جمهوریت قبول کنند
، اسلحه خانه و جاهای حساس نزدیک شویم. در آن حالت تقریباً محصور شدیم. اوضاع خطرناک شده بود. آن موقع در شمال پادگان لشکر گارد جاودان مستقر بود و لشکر ما که آموزشی بود، در جنوب پادگان بودیم. در گارد شاه افسر بسیار خوبی بود که با آقای فلسفی رفیق بود. به من گفت: از داخل ستاد مطلع شدم که برایت پرونده ساختند و ممکن است شما را بازداشت کنند. از بازداشت نمی ترسیدم و به ایشان گفتم: اگرچه نمی ترسم، ولی ...
محسن هاشمی: پدر در امور دینی به اجبار اعتقاد نداشت/ اطلاعی از آخرین وضعیت پرونده فوت او نداریم
. *این روز ها موضوع حجاب و نوع مقابله با بی حجابی در جامعه خیلی مطرح بوده و به یک چالش و تنش اجتماعی تبدیل شده است. رویکرد مرحوم هاشمی در مورد این مسائل در قبال زنان و دختران خانواده خود چه بود؟ همانطور که گفتم، آیت الله هاشمی رفسنجانی، چه در موضوع حجاب و چه در سایر امور دینی معتقد به اجبار نبود، بطور مثال در مورد نماز که از نظر دینی اهمیتی به مراتب بالاتر از حجاب دارد، ایشان ...
خاطرات مردم از ایام شهادت حاج قاسم
...> بعد از پذیرایی دوباره سوار ماشین و راهی کرمان شدیم. ورودی کرمان ماشین آزرایی کنارمان ایستاد. خانمی بیرون آمد و شروع کرد به احوال پرسی. از پشت فرمان جوابش را دادم. اما نمی دانستم واقعی است یا سرکاری، شوهرش هم از ماشین پیاده شد و برای استراحت دعوتمان کرد خانه اش. -تشریف بیارید. -ممنون داخل پادگان کرمان برامون جا هست. -مهمان شهید سلیمانی مهمان ما هم هست. تو رو خدا بیاید خانه ...
روایت حاج صادق آهنگران از پرهیز شهید علم الهدی از غرور و ریا+ صوت
جای ثواب، کباب شوم و به ضررم تمام شود. برای همین رفتم گوشه ای پنهان شدم تا هیچ کس من را نبیند. مادرش که این را گفت، من با خودم گفتم: حسین کجا ها سیر می کرد و ما کجا بودیم! این حرف او نشان می داد که حسین اهل دنیا و قیل و قال آن نبود. شهادت حقش بود. میزان علاقه او به امام خیلی زیاد بود. خاطره دیگری از او بگویم. یادم می آید بعد از پیروزی انقلاب، قصد داشت عکس های حضرت امام را در ...
نمره قبولی شهید حسین مرانلو در مکتب شهادت
بود که آوازه اش را شنیده بودم. بقچه را زیر بغل زدم و با حسین راهی منزل حاج آقا شدم. پرسان پرسان خیابان ها را طی کردم. حسین سواد داشت و آدرس منزل آقا سید حسن را پیدا کردیم. همسر ایشان مرا به طرف اتاقش هدایت کرد. آقا مشغول مطالعه بود و با سلام و اذن دخول وارد اتاق شدیم. اتاق ساده و بی آلایشی بود. آقا تعارف کرد و نشستیم تا ایشان از ما سوالی بپرسند من شروع کردم به معرفی خودم ...
بنیانگذار خانه کارگر: آیت الله هاشمی رفسنجانی حق اعتراض مردم را در زمینه های مختلف به رسمیت می شناخت
. یا در رابطه با بحث انتخابات سال 84، زمانی که تا نزدیکی های صبح ایشان به عنوان برنده انتخابات مطرح شده بود اما به ناگاه از ساعت 2 الی 3 نیمه شب نتایج آرا تغییر کرد و برنده انتخابات فرد دیگری شد. صبح روز بعد وقتی برای ملاقات با ایشان وارد دفترشان شدم، دیدم ناراحت و در حال قدم زدن بودند. بعد از سلام و احوال پرسی گفتم: شما نباید ناراحت شوید. این شما هستید که به پست ریاست جمهوری اعتبار می دهید نه پست ...
خاطرات اسیر فلسطینی؛ 5 هزار روز در برزخ |3- محاکمه های نمایشی تا احکام غیرقانونی برای سرکوب فلسطینیان
گذاشتند تا به دم در دادگاه الخلیل رسیدیم. آنجا کیسه را از روی سرم برداشتند و وارد دادگاه شدیم؛ جایی که پر از روزنامه نگار و خبرنگار بود. تعداد زیادی سربازان زن و مرد نیز داخل دادگاه نشسته و همه منتظر من بودند. به محض اینکه وارد شدم و در حالی که دستانم بسته بود روزنامه نگاران دور من جمع شدند و همه آنها می خواستند یک سوال از من بپرسند. من احساس می کردم قرار است فورا حکم اعدام برایم اجرا شود؛ زیرا همه ...
خدمت به جامعه ایثارگری افتخاری است که به آن می بالیم
بود که شهید اولم نعمت الله، قصد رفتن به جبهه را داشت. رفت و چند ماهی را در مریوان خدمت کرد اما هنگام بازگشایی مدارس بازگشت. در مدرسه ثبت نام کرد و چند روزی هم به کلاس رفت اما غیرت و مردانگی او بیشتر از سنش بود و دوباره فکر رفتن به جبهه در ذهنش زنده شد. وی ادامه می دهد: وقتی از تصمیم نعمت الله مطلع شدم خواستم منصرفش کنم و گفتم؛ تو باید الآن درس بخوانی، الآن وقت سربازی رفتن برادر بزرگ ترت است ...
وقتی ضدانقلاب برای آدم کشی پوست گوسفند می پوشید
، همه نیرو ها تا صبح آماده باش بودیم. هوا که روشن شد، دیدیم دوستمان، گوسفندی را با تیر زده است؛ اما ماجرای آن گوسفند چه بود؟ ضد انقلاب با رها کردن گوسفند می خواست آمادگی ما را بسنجد. اگر احساس می کردند که زمینه آماده است و ما هوشیار نیستیم، برای تصرف پایگاه وارد عمل می شدند. حدود یک سال را در این پایگاه خدمت کردم و دی ماه سال 1365 با گردان مالک اشتر از شاهرود به تیپ 12 قائم (عج) اعزام شدم ...
شوق شهادت
! خبر حقیقت داشت! انگار دنیا روی سرم آوار شد. بهت زده از خانه زدم بیرون. خبر را به آقای شریف دادم و به طرف ستاد حرکت کردم. بیست دقیقه ای راه بود. ابر نازکی که آسمان را پوشانده بود، رمقی برای باریدن نداشت. باران اشک، صورتم را خیس کرده بود. از ماشین که پیاده شدم، سوز زمستانی به طرفم هجوم آورد؛ اما نتوانست به آتشی که به جانم افتاده بود، غلبه کند. وارد ستاد که شدم ...
عاشقانه ای از زبان مادر شهید سید میرزا نادری
به کی بر می گردی ها مبدل شد، من می دانستم شهید می شود و در عملیات خیبر شهید شد سال 1362، به شوهر خواهرم که همان وقت زخمی شده بود و بعد از چند روز بی خبری از جبهه برگشت، گفتم می دانم میرزا شهید شده و آنها هی می گفتند نه! نگران نباش، چند روز بعد خبر شهادتش آمد و آخرین دیدار ما در بغل گرفتن پیکرش شد. مادر سالخورده ای که با همه سختیِ ایستادن و قدم برداشتنش، دست به دست خودش می داد ...
دلدادگی به حضرت زینب(س) از افغانستان تا سوریه/ماجرای چایی که روی پای حاج قاسم ریخت
، حاج قاسم جلسه مهمی با جمعی از فرماندهان حزب الله و سوریه داشت. زمانی که وارد آن خانه شدم در قسمت ورودی خانه یک سماور برقی بود. رفتم که برای خودم یک استکان چایی بریزم؛ همینطور که استکان چای در دستم بود دیدم از اتاقی صدای صحبت می آید متوجه شدم حاج قاسم جلسه مهمی دارد. سردار به محض اینکه نگاهش به من افتاد با اشاره به من گفت بیا اینجا بنشین. با استکان چایی از وسط جلسه عبور کردم که ناگهان انگشت شصت پایم ...
زن، زندگی، آزادی اینجاست!
درست می کنیم و با تقدیم کردن آن هدیه، از آنها می خواهیم یک گناه کوچک را به خاطر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ترک کنند. خود من قبلا حجابم و اعتقاداتم به این شکل نبود اما کم کم در مسیری قرار گرفتم که باعث شد تغییر کنم. به طور اتفاقی یک روز در مترو با یکی از اعضای رگا آشنا شدم و اتفاقاتی افتاد که تلنگری شد برای اینکه راه درست را پیش بگیرم . از لحظه ای می گوید که خبر این میهمانی باصفا ...
غرب متجدد در مسئله زن جدّاً گناهکار است
اسلامی متعجب شد و به خبرنگار صداوسیمای مرکز اردبیل گفت: خیلی جالب بود راستش خوشحال شدم از شنیدن این حرف ها، آدم امیدوار می شود، چون این روز ها خیلی وضع روحی خوبی نداریم، اما دلمان هم حرف های امیدوارکننده می خواهد، از همین دست حرف های رهبری که احساس موجودیت پیدا می کنی و به خودت امیدوار می شود. وی که دستش به روسری اش رفت و کمی آن را جلو کشید، از خبرنگار تشکر کرد و رفت. شاهکار بزرگ ...
بشار اسد گفت پدرم تاکید داشت هر وقت نیاز به مشورت داشتی از آیت الله هاشمی کمک بگیر/گروهی با این اندیشه ...
دوره یازدهم انتخابات ریاست جمهوری از سوی جامعه کارگری و احزاب مختلف، خانه کارگر و حزب اسلامی کار را در کارنامه خود دارد که با حضور آیت الله هاشمی رفسنجانی در آن انتخابات، به نفع ایشان انصراف داد. آقای حسین کمالی به دو سوال مرتبط روزنامه جمهوری اسلامی با عنوان اگر آیت الله هاشمی بود... پاسخ داده است که ملاحظه فرمائید. *** در رابطه با وقایع پاییز سال جاری، به نظر می ...
پای صحبت های پیک حاج قاسم و امین او در جنگ
به خط می رساند برای روحیه دادن به بچه ها. فرمانده بود، اما فرقی با یک رزمندهٔ ساده نداشت. اگر کسی او را نمی شناخت متوجه نمی شد که فرماندهٔ لشکر است. تافتهٔ جدابافته نبود. کلاً رفتارش بسیار صمیمانه و دوستانه بود. یکی از دامادهای حاجی پاسدار بود. اگر کسی نمی شناختش، متوجه نمی شد او داماد این خانواده است. حاجی مثل یک دوست با او رفتار می کرد. فرمانده گردان ها و تیپ ها را در ...
شهید محمدتقی آقایی مزرعه شاهی: پشتیبان روحانیت باشید
از قرآن را تفسیر کند چون قطره قطره خون شهید خود مجموعه ای است از آیه های قرآن. ای مادر و پدرعزیزم اگر من شهید شدم هیچ برای من گریه نکنید گریه شما باعث ناراحتی من است و شهادت درراه خدا گریه ندارد و شما افتخار کنید که فرزند شما در راه اسلام و برای اسلام شهید شده. پدر و مادر و برادر شما را به استقامت و صبر و شکیبایی دعوت می کنم و از شما می خواهم که پشتیبان روحانیت مبارز باشید که ...