عاقبت پشیمان کننده رابطه پنهانی مرد متاهل با کارگرش
سایر منابع:
سایر خبرها
قتل هولناک خواستگار
بدنش از روی ترس و رنگ پریده اش را دید. به او گفتم: ما به خاطر برادرزاده تان اینجا هستیم. چند سؤال درباره او داریم. لطفا با ما به آگاهی بیایید. با شنیدن این حرف، رسول نزدیک بود روی زمین بیفتد و دیگر تلاش نکرد ترس را از چهره اش پنهان کند. رسول را به اداره آگاهی منتقل و تحقیقات از او را آغاز کردیم. رسول هر بار سعی می کرد ما را مجاب کند از آنچه برای برادرزاده اش اتفاق افتاده بی خبر است و حال و ...
سرقت 2 میلیاردی به بهانه آموزش ارز دیجیتال
ببینم و حرفه ای شوم. سرقت میلیاردی وی ادامه داد: به هرحال از آن روز به بعد با او تلفنی حرف می زدم و از بازار ارز دیجیتال اطلاعات کسب می کردم، او هر روز از افزایش سرمایه اش خبر می داد و مرا وسوسه می کرد تا هرچه زودتر آموزش های لازم را ببینم و وارد این بازار شوم. چند روز قبل همسرم همراه فرزندانم به مسافرت رفتند، من فکر کردم این بهترین فرصت برای آموزش بازار ارز دیجیتالی است، به همین دلیل ...
گوشه چادر مادر را ول نکن که برای همیشه گم می شوی
... کاش بودی تا فقط نگاهت کنم چیزی که از همه بیشتر تکانم داد جواب های الهام 38 ساله، محمد 43 ساله، بهناز 35 ساله، سوگل 47 ساله و زینب 39 ساله بود. وقتی در مجازی از الهام پرسیدم، خودتو بذار جای مادرت. از داشتن بچه ای شبیه خودت راضی بودی؟ به طنز گفت: خدایی خیلی. خودشیفته هم خودتی! الهام مادرش را از دست داده است. وقتی گفتم خدا مادرتو رحمت کنه برایم نوشت: من خیلی زود از نعمت مادر ...
آن ها بی منت، زندگی بخشیدند
می دهد: در این درگیری، پسرم به دلیل شدت ضربات چاقو، بعد از نیم ساعت در بیمارستان فوت کرد. سواعدی می گوید: پسرم یک دختر و یک پسر داشت که حالا پیش من زندگی می کنند و تنها یادگارهای پسرم هستند. هر وقت دلم برای پسرم تنگ می شود یادم می آید که این بچه ها تکه ای از پسرم هستند. این مادر ادامه می دهد: پسرم خیلی مهربان و خوش اخلاق بود. بنایی کار می کرد تا بتواند روی پای خودش بایستد و ...
پای صحبت همسر اولین شهید هسته ای کشور
حتی یک بار به شهید گفتم یک مردی داخل کوچه هست که گویا نقاش ساختمان است این مرد هر روز در مسیر رفت و در مسیر بازگشت من به خانه نگاه های بدی به من می کرد و من چند بار به مسعود گفتم، ایشان در پاسخ گفتند اشتباه میکنی شاید نگاه آن مرد نقاش بی منظور باشد اما بعدها متوجه شدم همان نقاش که در کوچه ما مخبر دشمن بود در ترور شهید علی محمدی دست داشت و گویا موتور سیکلت حاوی مواد منفجره را که در روز حادثه به درخت ...
ریو فردیناند: هری مگوایر نباید بی احترامی های تن هاخ را تحمل کند
می رفت. لوک شاو به جای او در مرکز خط دفاعی بازی می کند. مثل این است که من پس از بازی های خوبی که در جام جهانی داشته ام به منچستریونایتد برگردم و ببینم پاتریس اورا به جای من در خط دفاعی بازی می کند. آن وقت می خواستم اورا را به قتل برسانم. در تمرینات جوری او را می زدم که نتواند بازی کند. سپس به سمت مربی می رفتم و می گفتم مرا مسخره خودت کرده ای؟! به او می گفتم داری به من توهین می کنی. هری مگوایر باید کاری بکند. فکر می کنم به خاطر برنامه فشرده و این که منچستریونایتد نمی تواند کسی را بگیرد، در این تیم مانده. حس می کنم در بازی های جام حذفی بازی می کند. ...
جهاد تبیین ، تعلل توابین و رسالت امروز ما/ شهدایی که زنده اند و هوای انقلاب را دارند
هستند و هم پا در جای پای ایشان گذاشتند و به حق، ادامه دهنده مسیر امام هستند. شهدا هوای ما را دارند رفته رفته داشت بیشتر از احساسات انقلابی و دینی این زن میانسال قمی خوشم می آمد. بعد به تعداد فرزندانش اشاره کرد و گفت: با همه این گرانی ها، کم نمی آوریم و دست از اعتقادات مان نمی کشیم، توکّل مان به خداست، ناشکری نمی کنیم؛ چون کفر، گرفتاری و بدبختی به همراه دارد، روزی انسان را کم می ...
روایت مادرانه از شهادت شهید اغتشاشات غلامرضا بامدی
...: برای شام قرمه سبزی می گذارم که غلامرضا خیلی دوست دارد. دلشوره رهایم نمی کرد. بلند شدم سر خودم را با کار، گرم کردم. غذا را آماده کردم، سبزی شستم و ... در این میان تا ساعت 7 و نیم هر چه تماس می گرفتم غلامرضا جواب نمی داد. 10 ماه دنبال تالار گشتیم برای مراسم عروسی اش اما همه پر بود. من گفته بودم باید شب جمعه عروسی بگیریم، اما تالارها چهارشنبه و شنبه خالی بودند. همان روز برادرم رفت ...
موسیقی و فیلم های مورد علاقه حاج قاسم سلیمانی از زبان دخترش
پورجعفری درباره پدر به ما گفته بود، حاجی یک شب که بعد از جلسه به خانه آمد و خیلی خسته بود با خودم گفتم حتما از خستگی بیهوش شده است ولی وقتی به اتاق او رفتم دیدم بر روی تخت دراز کشیده و در حال خواندن کتاب است. واقعا از لحظه لحظه زمان و زندگی استفاده می کرد و مطالعه در بالا بردن سطح اطلاعات، دانش و آگاهی وی نسبت به کارهایی که انجام می داد و جهان بینی وی موثر بود. به ما بسیار توصیه می کرد مطالعه کنیم و ...
اگر فقیهی مشروعیت حکومت داشته باشد، تا مردم رأی ندهند، نمی تواند تشکیل حکومت دهد
. چهار اشکال پادگان را گفتم. ایشان صبح فردا در برنامه نظام جمع که در میدان رژه می رفتیم، سخنرانی کرد و همه حرفهای مرا مطرح کرد و گفت: اگر این مسایل از این به بعد در پادگان تکرار شود، هر کس که باشد، مجازات میکنم. درباره حمام هم گفت: برای هر گردان 400 لنگ خریدیم. چرا سربازان را برهنه به حمام می فرستید. به هر حال این مسایل حل شد. شخصیت من با کاری که فرمانده پادگان کرد و اسمم را برد، معروف شد و همه ...
روایتی از پیام رسان و راننده پیکر شهدا
را داده نداده بگذارم و فرار کنم به این نیندیشم که بعدش چه می شود طرف چه می کند آیا می توانستم کثرت کارهای بنیاد در روزهای تشییع را بهانه کنم و از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنم؟ نمی توانستم. این دومین مادر شهیدی بود که بی واسطه خبر را می شنید. هیچ کس دل نداشت به مادرم از برگ گل نازک تر بگوید. پدرم نمی توانست خبر بدهد کار پدرم نبود آیا می توانستم دست یکی از اعضای این خانه را بگیرم و قدم زنان تا ...
به رهبریِ حضرت زهرا(س)
که این بار در همان روز مجدداً در عالم رویا شهید حججی را دیدم. هدیه ای به من داد که با پارچه سبزی آن را پوشانده بود. وقتی که پارچه را کنار زدم، سر بریده او را دیدم. با وحشت از خواب بلند شدم و در همان لحظه تصمیم نهایی ام را گرفتم که هر طوری شده باید چادری شوم. بدون اینکه آرایش کنم به فروشگاه حجاب که نزدیک محل کارم بود، رفتم تا چادر و مقنعه بخرم. فروشنده مرا نشناخت. وقتی خودم را معرفی و ...
قتل محمدکوچولو در روز تولدش / قاتل در دادگاه اشک همه را در آورد + عکس
برایش موادمخدر تهیه کنم.برای همین من را به شدت کتک زد و می خواست خفه ام کند.می گفت اگر تو را بکشم کسی نمی فهمد و من به دروغ به او گفتم بعد از آمدنت به خاله ام پیام دادم و گفتم که آمدیو بعد برای اینکه دست از سرم بردارد گفتم مقداری پول دارم که جایی پنهان کرده ام، بعدا به تو می دهم. خاله فاطمه در ادامه گفت: وقتی احمد متوجه شد که فاطمه از او شکایت کرده به خانه ما آمد و درگیری را شروع کرد. کدخبر: 859591 1401/10/21 07:31:00 لینک کپی شد ...
مردی که همه سال را روزه بود!
هفته تاب می آورد و حتی شده برای یک روز به خانه می آمد و دوباره برمی گشت. مأموریت زیاد می رفت. در قضیه داعش به او اعتراض می کردم چرا می روی و این قدر زود هم برمی گردی؟ می گفت بچه هایی هستند که سه ماه و چهار ماه نمی آیند، ولی من تاب نمی آورم و بعد از 20 روز سر و کله ام اینجا پیدا می شود. دست خودم نیست و بیشتر از 20 روز که از شما دور باشم، طاقتم را از دست می دهم. باید بیایم و بچه ها را ببینم. گاهی تا ...
می خواستم فیلمم درباره حاج قاسم وایرال شود/ وجه تمایز عمار
حدود 4 دقیقه کاهش دادیم. وی درباره روند انتخاب داستان این فیلم هم گفت: در پژوهشی که درباره سردار سلیمانی داشتم، به عنوان یکی از ویژگی های شخصی ایشان به این نتیجه رسیدم که همواره تهدید را تبدیل به فرصت می کردند. در همین پژوهش ها هم به خاطره ای نیم خطی از حاج قاسم رسیدم که براساس آن در آن دوران یکی از هم کلاسی های سردار مداد به همراه نداشته و اینگونه هم نبود که هر کسی چند مداد اضافه به همراه ...
زنی که آرزوی تمدن و آگاهی داشت
داشت که پدرش به دست ظل السطان (پسر بزرگ ناصرالدین شاه) به قتل رسید: پدرم شهید شد. ظل الله او را کشت و خانواده ام آواره شدند . پس از آن، بی بی مریم تحت تربیت برادرش قرار گرفت: مرحوم سردار اسعد، حاجی علیقلی خان، خیلی مرا تربیت می نمود. همیشه برایم تاریخ می گفت. حکم می فرمود که باید شبانه روز کتاب تاریخ بخوانید... هم پدرم بود هم استادم و هم برادرم. چقدر مرا به درس خواندن وادار می فرمودند ...
برای همه بچه های ایران بازی می سازیم
بازی درمانی تلاش می کردیم با دوستانی در دانشگاه توانبخشی ارتباط گرفته بودم و ایده را معرفی کردم و آنها هم خیلی خوششان آمد و به من گفتند ادامه بده. روز سومی که دخترم در ان آی سی یو (NICU) بستری بود با من تماس گرفتند و گفتند یک جلسه با حضور من و کسانی که قرار بود از طرح حمایت کنند، بگذاریم. گفتم که نمی توانم بیایم. بعد دوباره تماس گرفتم و گفتم که می آیم. چون دوست نداشتم کار عقب بیفتد. دختر 3 روزه ام ...
روایت یک قاب
شده بود. صندلی های اینجا را یکی در میان کودکان پر کرده بوند. نوزادان را که نگویم. سر گرداندم و اتفاق جالبی از چشمانم گذشت! فیلمبردارها خانم بودند. عکاس ها هم. در تمام زوایا و مخصوصاً زوایای اصلی، دوربین ها دست بانوان بود و چه حس خوبی داشت. روی ستون ها گل های صورتی قشنگی نقاشی شده بود. همه چیز انگار جنسش زنانه بود و لطیف. صدای نازکی از پشت میکروفون بلند شد. مجری بود. ملیحه گفت ...
روایت عفت مرعشی از ترور آیت الله هاشمی؛ پریدم جلو، آقای هاشمی را پرت کردم روی زمین ...
و این صحنه را دیدم. رفتم داخل. آن مرد چند بار به صورت آقای هاشمی زده بود و صورت او سیاه شده بود. بعد نفر دوم منافقین با اسلحه وارد اتاق شد. اول فکر کردم که یکی از پاسدارها برای کمک آمده. اما دیدم نه، این آدم غریبه است. پریدم جلو. آقای هاشمی را پرت کردم روی زمین. یادم آمد که منافقین به سر آقای مطهری شلیک کرده بودند. خودم را انداختم روی آقای هاشمی و دست هایم را دور سر او گرفتم. این پدرسوخته نیز هیچ ...
رز آبی هدیه من به همسر شهیدم بود
اراده علیرضا در نگارش کتاب کوثرالسادات افضلی از روز هایی که دست به قلم شد و نگارش اولین کتابش را شروع کرد اینگونه می گوید: قبل از شهادت علیرضا دست نوشته هایی داشتم و مطالبی می نوشتم. علیرضا هم که علاقه من را در این زمینه می دید من را تشویق می کرد. یکی از قول هایش هم به من این بود که حتماً یک کتاب از شما چاپ خواهم کرد. اواخر حیات شان هم خیلی تلاش کردند که یکی از نوشته هایم که به شکل رمان بود را به چاپ برسانند، اما فرصت همراهی نکرد و ایشان به شهادت رسیدند. من از قبل علاقه زیادی به نویسندگی داشتم. اما با شهادت علیرضا چاپ کتاب، برایم مانند یک توصیه عمل نکرده از ایشان باقی ماند. تا اینکه به خودم گفتم چرا من این کار را بعد از شهادت علیرضا دنبال نکنم. خواسته خود شهید هم که این بود. برای همین کار را شروع کردم. من حس می کنم با این کارم علیرضا را به خواسته اش رساندم. هر صفحه ای را که می نوشتم و کار ها به خوبی پیش می رفت با خودم می گفتم که این ها اراده علیرضاست و هنوز ه ...
نمره قبولی شهید حسین مرانلو در مکتب شهادت
...، مرحم یتیمان برادر هوای پاییز برایم سخت دلگیر بود. دوست نداشتم لحظه ای به اول مهر فکر کنم؛ وضع مالی خوبی هم نداشتیم و هنوز داغ از دست دادن پدرم آزارم می داد. چند ماهی بود که عمو حسین سرپرستی من و محبوبه را برعهده گرفته بود. اما عمو در یکی از نانوایی های تهران کار می کرد و آخرهفته به خانه می آمد. با عمو حسین صمیمی بودم و خیلی خاطرش برایم عزیز بود اما بعد از اینکه سایه بالای سرمان ...
ائمه معصومین(ع) در اوج مظلومیت، از ادب و تواضع غفلت نمی کردند
نکردم پدرم را به عنوان پدر جان صدا کنم، و هنگامی که خدمتش می رسیدم، یا رسول الله می گفتم. یکی دوبار این خطاب را تکرار کردم، دیدم پیامبر(ص) ناراحت شدند و رو به من کرده و فرمودند که ای فاطمه، این آیه درباره تو نازل نشده است، شما من را پدر جان، خطاب کن که این سخن قلب مرا زنده می کند و خدا را خشنود می سازد. آیت الله لائینی با بیان اینکه حضرت زهرا(س) با همسایگان خود نیز به مدارا و ادب برخورد می کرد، افزود: برای ارتباط با دیگران باید بین خود و دیگران رعایت ادب داشته باشیم. انتهای پیام ...
توصیه سردار سلیمانی به مدافع حرم برای عاقبت بخیری
هنوز واستاده بودم تو جای خودم تو فکر و خیال راست می گفت امین و عبدالله عاقبت به خیر شده بودند چون مهمون خدا بودند اونم با دست پر و سر بلند... نمی دونم چی شد ولی انگار نور تابیده بود به شب ظلمانی دلم عین وقتایی که بچه بودم و بعد کلی گریه پناه می بردم به شونه پدرم و آغوش مادرم و انگار اونجا جزو دنیا نبود بس که آرامش داشت دیگه حالم خوب بود هم دیدن سردار سلیمانی و هم حرفهاش، تبسمش انگار دوباره زنده ام کرد و من دعا کردم عاقبت بخیری قسمت هر دو مون بشه... روایتی از مدافع حرم عباسعلی عزیزی انتهای پیام/ ...
احیای آلندق با همت یکی از زنان هنرمند ساکن مینودشت
از آن در مجالس و حتی محافل خانوادگی استفاده می کنند. وی گفت: در گذشته زنان متاهل بدون آلندق اجازه خروج از خانه را نداشتند اما کاردکرد این پوشش در سالهای اخیر تزئینی است. وی با یادآوری خاطره ای گفت: سالها قبل و مدت کوتاهی پس از ازدواج، یک روز بدون آلندق از خانه بیرون رفتم. دایی بزرگ به محض این که مرا دید، با عصبانیت از من خواست به خانه برگردم و آلندقم را روی سرم بگذارم. بعد ...
"هو الاول و الآخر"؛ لطفا شکوفه ها را نچینید
. از آنجایی که دیگر از سرما داشتم قدرت حرکتم را هم از دست می دادم و احتمالا اگر کمی دیگر می ایستادم به ملکوت می پیوستم، آنجا نماندم و به سمت کفشداری رفتم. بعد از کفشداری صدای قرآن بگوشم رسید. دلم هری ریخت. یعنی مراسم شروع شده بود و لحظه ورود آقا را از دست داده بودم؟ پس احتمالا من همان کسی بودم که ته سالن پشت ستون می افتادم. سمت میز پذیرایی نرفتم و سریع گیت های بعد را گذشتم و وارد سالن ...
بازخوانی سه مصاحبه با فائزه، فاطمه و محسن هاشمی رفسنجانی در سالگرد فوت آیت الله
آتش سوزی در مجمع را پیدا کنند. خبر دادند که... دوباره موضوع به همین ترتیب مطرح است. ایشان باز سوال می کنند و در ادامه افراد می آیند اما موضوع روشن نشده است. از این حوادث مشکوک، البته این حوادث همیشه هست و برای چهره های مشهور پیش می آید، اما اینکه اینها به هم ربط دارد من مساله ای ندارم، ولی مطرح شدن آن خوب است. *بر اساس چیزی که شما درباره زمان فوت ایشان گفتید همه چیز در روز فوت ایشان عادی ...
خود را در شمار لشکر فاطمیون جا زد
دوستانم رفتند شهید شدند، من باید بمانم؟ من هم باید بروم و شهید شوم. کی و از کجا اعزام شد؟ شهریور 93 اعزام شد، از مشهد به تهران رفت و از تهران اعزام شد. دو سال رفت و آمد می کرد، بار پنجم بود که به سوریه می رفت که به شهادت رسید. وقتی سوریه بودند می توانست با خانواده تلفنی در ارتباط باشد؟ بله. مخصوصا سری آخر یکی دو روز قبل از شهادتش زنگ زده بود، مادرم به او ...
اینجا وطن من است
رویکرد تیم سازنده این است که پیچیدگی ها، شخصیت چندوجهی و شاخصه شخصیتی هر شهید تعریف شود، اما در عین حال آنان را شخصیت های دست یافتنی تصویر کنند. میرکریمی گفته است: آنچه مرا نگران می کند، این است که درباره شهدا در آثار هنری خصوصاً در فیلم ها یک قرائت ثابت و امروزی وجود دارد و متأسفانه وقتی همه این فیلم ها را کنار هم می گذاریم متوجه می شویم که همه شهدا در فیلم های مختلف شبیه هم هستند، به همین دلیل ...
نوروزی: هرات در عصر تیموری بار تمدن ایران را به دوش کشید/ مودودی: خانه ما را یکی دیگر به نام خودش سند می ...
اصفهان مواجه می شود همین ترافیک آثار تاریخی را مشاهده می کند. در سفر هرات در مواجه با سیاستمداران (مثل اسماعیل خان و سفیر ایران در افغانستان) متوجه شدم آنها نیاز به کمک دارند. وقتی سیاستمداران بار سنگینی روی شانه فردی به عنوان رئیس می گذارند و به او می گویند شما همه کاره هستید در واقع قوه خلاقه را تا حدی از این فرد انتظار دارند. وقتی شما جایگاه یک فرد مسئول را آن قدر بالا می برید که دست نیافتی می شود ...
همه چیز پیرامون تصادف 2 دانش آموز در بلوار امامیه مشهد
کرد و گفت: وقتی به مدرسه می روی، مراقب باشی. با دوستانت دعوا نکنی. اگر بلایی سرت بیاید، من می میرم. بعد هم یکدیگر را بغل کردند. آن ها هیچ وقت از بغل هم جدا نمی شدند و انگار نه انگار که چهارسال با هم فاصله سنی داشتند. گریه امانش نمی دهد. خانم همسایه کمی آرامش می کند. او درباره وضعیت سپهر که با مرگ دست وپنجه نرم می کند، ادامه می دهد: پسرم آقا بود. پانزده سال بیشتر از سنش می فهمید. حالش ...