روایت یک مبارز از زندان طاغوت؛ وقتی با زیرشلواری آزادم کردند کسی مرا نمی ...
سایر منابع:
سایر خبرها
وقتی همسر سردار تهدید شد!
آن روز مرا تنبیه کردند و مادرم ناراحت شده بود که کتک می خورم. یک بار هم یادم هست که یک لباس توری سفید گرفته بودم. آن موقع بین ما بچه ها معمول بود که لباس هایمان را با هم عوض می کردیم. یک بار من لباس توری دوستم را پوشیده بودم و پدرم به تنم دید و خیلی ناراحت شد و پرسید از کجا آمده؟ با اینکه کارگر شرکت نفت و از نظر درآمد معمولی بود، پرسید از کجا آوردی؟ من چنین چیزی برایت نخریده ام. گفتم پیراهن دوستم ...
شوهرم من را خیانتکار می داند / شب ها از ترس کشته شدن خوابم نمی برد
به گزارش خبرنگار حوادث رکنا در تبریز، پرونده این بانوی 30 ساله که در کلانتری 22 تبریز و نیز شعبه 29دادیاری دادسرای عمومی و انقلاب تبریز تحت رسیدگی می باشد. با چشمانی اشک بار در راهرو نشسته است و منتظر است تا نوبتش شود؛ مدام گریه می کند و حال روحی مناسبی ندارد. وی در گفت و گو با خبرنگار حوادث رکنا در تبریز، از سرگذشت مصیبت بارش گفت و ادامه داد: آشنایی من ...
ادعایی عجیب و جنجالی، این دختر حاصل ازدواج پنهان “گوگوش” و “شاه” است/ عکس
را از سرپرستان ساواکی خودش شنیده است این طور روایت می کند: دلیل واقعی دستگیری مادرم توطئه بر علیه ولیعهد بود چون اگر من پسر به دنیا می آمدم موازنه های قدرت پشت پرده زیادی به هم می ریخت مادرم بعدا با وساطت غلام رضا پهلوی از زندان آزاد شد. در آن زمان در ایران به دلیل سانسور ساواک جز اعضای محرم و داخلی دربار و ساواک و اعضای خانواده حقیقی فرح دیبا که من به دست آنها سپرده می شوم ...
وقتی پدرم آسمانی شد!
دلیل روزی که اطراف ساختمان خلوت بود، کلاهم را بر چهره ام کشیدم و از دیوار بالا رفتم اما یکی از مزدوران شاه مرا شناسایی کرده بود. چند ساعت بعد دو فرد نظامی وارد راه آهن شدند و یکی از کارگران مرا به دفتر مدیر فراخواند. هنگامی که وارد اتاق شدم، هر دو مامور همزمان و حیرت زده گفتند: موسی تو بودی که تصویر شاه را پایین آوردی؟ خیلی خونسرد پاسخ دادم اگر من آن عکس را پایین نمی آوردم، دیگران این کار را می کردند ...
حسن ناهید نوازنده برجسته بدرود حیات گفت
ایجاد کرده است. او گفته: پدرم نظامی و مذهبی بود و با موسیقی به شدت مخالف بود. به ناچار من سه، چهار لحاف روی سرم می انداختم و بعد شروع به تمرین می کردم و یک روز که مشغول نواختن بودم، پدرم زودتر به منزل آمد و نی را گرفت و شکست. حسن ناهید پس از این اتفاق به حسن کسایی نامه ای می نویسد و ماجرا را برای او توضیح می دهد. کسایی نیز در جواب او می نویسد: بچه جان برو درست را بخوان. سال ها بعد، زمانی که حسن ...
روایت فارس از ناگفته های مهاجمان به شاهچراغ / روز حادثه خونین چه گذشت؟
بعد از بیعت گرفتن از حامد، عبدالله گفت: فردا طرف غروب، حامد رو ببر شاهچراغ و ولش کن. وقتی بردیش، به من اطلاع بده، از حامد که بیعت گرفتم، نیم ساعتی رفتم بیرون. تا نصف شب نخوابیدم. قاضی پرسید که چرا از حامد بیعت گرفتی؟ و محمد رامز جواب داد: عبدالله سعید گفت برای عملیات توی شاهچراغ. وقتی شنیدم، تعجب کردم و به عبدالله گفتم: اونجا همش زن و بچه و افراد بی گناهه. غیر مسلح هستن. عبدالله گفت: به تو ربطی نداره، آدم بی گناه و زن و بچه آسیبی نمی بینند، خیلی تاکید کردم اما عبدالله سعید قبول نکرد. قاضی ابرویی بالا انداخت و گفت: یعنی جرأت داشتی توی روی رئیست بایستی؟ _اینقدر حاکم نبود. عبدالله به حامد هم گفت با افراد بی گناه کاری نداشته باشه. صدای قاضی کمی بالا رفت، مگه مسئولی اونجا بود؟ مگه مقر حکومتی بوده که عبدالله به حامد گفت کاری به افراد بی گناه نداشته باش؟ پنجمین متهم و یکی از وکلا وارد ات ...
شاهکار ارنست.جی.گینز منتشر شد
و مادرم چندبار گفته بودند که من نمی توانم در لوییزیانا زندگی شادی داشته باشم و بهتر است که به کالیفرنیا بروم. تابستان بعد از سال دوم دانشگاه به دیدن پدر و مادرم رفتم، ولی نتوانستم آن جا بمانم و به لوییزیانا برگشتم که خاله را خیلی خوشحال کرد. همه ی عمرم این جا بزرگ شده بودم و نمی توانستم طور دیگری زندگی کنم. نمی توانستم از این جا بروم. رمان درسِ پیش از مُردن شاهکار ارنست.جی.گینز با ...
متن کامل صورت جلسه بازجویی از میرزا رضا کرمانی
ساخته است، خیال سلطنت دارد. از این حرف ها بزن، خوشش می آید. من هم گفتم. بعد آقا گفت شنیدم تو بعضی اطلاعات داری، خدمت به دولت است و ملت. من گفتم بلی، در میان طبقات مردم از وزرا، ملاها، تجار، غیره این گفتگو هست. باید فکری کرد، جلوگیری کرد. بعد از وعده و قسم های زیاد که حضرت والا مرا مطمئن کردند، مرا بردند خانه وکیل الدوله، عبدالله خان والی آنجا بود. با آن سیدی که یک وقتی به صدراعظم تعرض کرده بود، عمامه ...
نقشه سیاه پسر همسایه و دوستش برای ملیکای 22 ساله / هر دو مرا سیاه بخت کردند!
. چند روز قبل از حادثه دوباره دخترم از خانه خارج شد و با یک کتانی برگشت که من فهمیدم آن کتانی را همان پسر جوان برای او خریده بود.فردای آن روز باز هم می خواست از خانه خارج بشود که این بار چون من موضوع را فهمیده بودم؛ به او اجازه ندادم. یک ساعت بعد آن پسر به دخترم زنگ زد و شروع کرد به داد و بیداد و فحاشی و می گفت کتانی را به من پس بده. بعد از چند دقیقه دخترم هراسان با همان لباس های خانگی و ...
قیام 29 بهمن از زبان شعارگوی 14ساله تبریز/ وقتی اولین بار شعار مرگ بر شاه سر داده شد
به گزارش گروه استانی تیتر یک ، 29 بهمن سال 1356 دومین حرکت گسترده اسلامی و مردمی است که متعاقب قیام خونین 19 دی مردم قم در شهر قهرمان پرور تبریز صورت گرفت. این حرکت راه امت اسلامی را به راه خونینی که در بیش روی داشت، پیوند داد و لحظاتی را به دنبال آورد که از آن خورشید حیات آفرین انقلاب اسلامی شروع به درخشش کرد. هستند کسانی که وقایع آن روز را به خاطر دارند و شاهد عینی ماجرای ...
بازیگر سریال سقوط: هزاران نفر از من متنفرند
به 4 تا 5 هزار نفر در اینستاگرام به من اعلام کردند که ما از تو متنفریم و بعد در ادامه اعلام کردند که با وجود همه این موارد، کار شما عالی است. بازیگر فیلم نجلا، تصویر ذهنی اش از داعش را این گونه توصیف کرد: چرا دروغ بگویم، من هیچ تصویر ذهنی از داعش نداشتم و حتی تجسمی هم از این مساله نکرده بودم. البته این را باید بگویم که من یک کاری را برای سریال سرجوخه بازی کرده بودم که در آنجا هم نقش ...
فرازهایی از وصیت نامه شهید مجید قربانی پور + تصاویر
کنی مرا شاد کرده ای. مادرم نمی دانم چه بگویم ولی حلالم کن و دعایم کن. پدر بزرگوارم، قلبم بسی فشرده است زیرا نمی دانم به تو چه بگویم ولی حلالم کن و دعایم کن چون تو خود از همه چیز آگاهی. پدرم ببین! که پدران شهیدان دیگر چقدر مقاوم و استوار هستند، تو نیز چنین کن، همچون کوه بایست و مقاوم باش مرا حلال کن و سعی کن برادرانم را درست تربیت و هدایت کنید. برادران عزیزم شما همه تان ...
قهرمان محله | پزشک هم محله ای از خاطراتش با دکتر قریب می گوید | ویزیت رایگان بیماران و پرداخت هزینه نسخه
؟ گفتم حسابدارم. گفت "تو لیسانس گرفتی که بیایی بانک کار کنی؟ با مدرک 6ابتدایی هم که می توانستی این کار را انجام بدی! " خیلی خجالت کشیدم. این حرف مرا به فکر انداخت. 2سال بعد از آن روز به دانشگاه پزشکی رفتم. بعد هم پیش همان استادم رفته و گفتم امر شما را اطاعت کردم. همزمان با کار در رشته پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شدم و ادامه تحصیل دادم. بلافاصله وارد دوره پزشکی شدم. آن موقع سه برابر ظرفیت اعلام می ...
شکنجه زندانیان در زندان ساواک به روایت یک زن مبارز
مشترک بودم و بعد به زندان اوین منتقل شدم. وی ادامه داد: البته چند بار دیگر هم مرا به کمیته مشترک برگرداندند؛ چون اعضای صلیب سرخ برای بازدید زندان اوین آمده بودند و رژیم نمی خواست آن ها آثار شکنجه را روی بدن زندانی ها ببینند. صلیب سرخ به ما می گفتند ما با زندانیان مختلفی در کشورهای دیگر هم ملاقات داشتیم، اما تا به حال با چنین شیوه شکنجه های قرون وسطایی روبرو نشده بودیم. سجادی ...
حکم قصاص برای قاتل پسرعمو
پول مواد را از من بگیرد. به همین خاطر با او درگیر شدم. عادل توضیح داد: او چند بار مقابل خانه ما آمده بود تا پول موادمخدر را از من بگیرد. به او اعتراض کردم و گفتم اشتباه کرده که مواد مخدر در اختیار برادر کوچکم قرار داده است اما او ناراحت شد و با فحاشی از آنجا رفت. آخرین بار به قهوه خانه رفته بودم که با سامان روبه رو شدم. او در حال قلیان کشیدن بود که به من چپ نگاه کرد. به او اعتراض کردم و ...
روایت هایی از ساکنان و خادمان بزرگ ترین آسایشگاه معلولان کشور | راه هایی که ما را به هم رساند
قلب کوچکش بود. دخترک زیر سایه درخت کنار گندمزاری که مادرش در آن به درو مشغول بود، خوابش برده بود. تا چشم باز کرد، یک موش خرمای بزرگ دید و همه وجودش پر از ترس شد. سکینه هفت ساله تا توانست جیغ کشید. همان روز ظهر تب شدید کرد، بعد حس کرد دست وپایش بی حس و چشمش تاریک شده است. در مدت چند ماه توان به دست و پایش برگشت، اما نور برای همیشه با چشم هایش خداحافظی کرد. دخترک آن سال ها شده است کامل زنی که با ...
تقاضای اعدام شماعی زاده بر روی دیوار خانه اش
برترین ها: حسن شماعی زاده علی رغم سن و سال بالایی که دارد، تلاش می کند به روز باشد. او چند وقتی است که در توییتر حضور دارد و در این زمان کوتاه طرفداران زیادی پیدا کرده. طی چند روز گذشته توییت هایی درباره روزهای اول انقلاب داشته که مورد توجه مخاطبانش قرار گرفته و ما این توییت ها را برای شما گردآوری کرده ایم. شماعی زاده اینطور شروع می کند: اصفهان از زمان صفویه اتمسفر ویژه ای ...
جزییات تدارکات حمله تروریستی حرم شاهچراغ (ع) از زبان متهم ردیف اول
توی ترمینال نشستم. عبدالله س. پیام داد که برو دنبال مسافرخونه. منتظر بودم عبدالله بگه کسی میاد دنبالت، اما نگفت! رفتم مسافرخانه ای در دروازه اصفهان. دو روز بعد یعنی 25 مهر عبدالله گفت: برو خانه بگیر، یه جای ارزون تر و دورتر از شهر. در بلوار... خانه پیدا کردم. خودم کارت بانکی نداشتم. پدرزن برادرم ایرانی هست. کارتی با نام خودش به من داده بود تا از آن استفاده کنم. عبدالله 40 ...
پیام آقای مربی در بستر بیماری بعد از عمل جراحی کیسه صفرا/ مجبورم دست از کار بکشم
صورت شکست نیوکاسل از لیورپول، تاتنهام می تواند با پیروزی مقابل وستهام به جمع 4 تیم برتر برگردد. کونته پس از بازی روز سه شنبه گفت: صادقانه بگویم در بازی قبلی (مقابل لستر) کاملاً بیرون از بازی بودم. من به تازگی تحت عمل جراحی قرار گرفته بودم و بعد از دو روز دکترم به من گفت که نمی توانم بروم. بنابراین در بازی قبلی من از بازیکنانم فاصله داشتم. کریستین آنجا به جای من حاضر بود و توانست ایده های ...
شهید علیرضا نیک خلق احمدی: رفاقت را جدی بگیرید
باسلام به روح پر فتوح شهدا، به عرض شما وصیت نامه خود را آغاز می کنم: خدمت پدر و مادر عزیزم سلام عرض می کنم و پس از عرض سلام سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم. پدر و مادر عزیزم، من از طرف خداوند یک هدیه بودم برای شما و الآن که خداوند این هدیه را می خواهد پس بگیرد، برای شما و من بزرگترین سعادت است. مادر جان، برای من گریه نکنید چون من برای شما فرزندی خوب نبودم و ...
ماجرای زنی که دخترش را ترغیب به رابطه جنسی کرد
، پای سفره عقد نشستم و زندگی مشترکم را در حالی آغاز کردم که هیچ حس و علاقه ای به همسرم نداشتم. با آن که صاحب یک دختر شده بودم بارها به همسرم گفتم هیچ عشق و عاطفه ای به او ندارم، اما او که عاشقانه با من ازدواج کرده بود حرف هایم را جدی نمی گرفت و توجهی به آن نشان نمی داد. اسماعیل همواره سعی می کرد رضایت مرا در زندگی جلب کند، به همین دلیل همه خواسته هایم را برآورده می کرد و برای ...
روایت پرویز ثابتی از همکاری مسعود رجوی با ساواک / ثابتی: رجوی را من نجات دادم!
8-9 سال هم از سابقه من در ساواک می گذشت. حوالی سال 1347 بود و خواستم که کاظم رجوی را ملاقات کنم که مثلا ببینم چه کاری می توانم درباره او انجام بدهم. به کاظم تلفن زدم و گفتم که: مرا یادت هست؟ گفت: بله، کجا هستید؟ و همدیگر را ببینیم. و رفتیم و همدیگر را دیدیم. از او پرسیدم: اینجا چه می کنی؟ البته می دانستم و پرونده اش را مطالعه کرده بودم. به هر حال دیدم که خیلی هم سفت و سخت نیست و فقط یک انتقادهایی ...
تلخ و شیرین های یک زندگی شگفت انگیز | خیلی ها از ازدواج ما متعجب بودند
...> ژیلا محبی متولد سال 56 در شهر تبریز است و دیپلم ادبیات دارد. حالا آغاز این زندگی مشترک را از نگاه او بخوانید: یکسال نامزد بودیم. البته که قدیمی ها راست می گفتند تا 2 نفر زیر یک سقف نروند به شناخت کامل نمی رسند. به دلیل بیماری و مشکل حرکتی من خیلی نمی توانستیم بیرون از خانه باشیم و وقت بگذرانیم. اغلب به خانه مان می آمد و مشکلات مرا از نزدیک می دید. نشستن و کارهای روزمره ام را می دید. کارهایی که ...
شکنجه گر ابروکمانی رژیم پهلوی که بود؟/ وقتی چلوکباب با دوغ اوج شکنجه ساواک بود!
آمدم و مدت سه سال در منزل شوهر خواهرم آقای محمدحسین رحمانیان سکونت داشته ام و از مهر 1331 خانواده ام نیز به تهران آمدند و در همان منزل آقای رحمانیان سکونت گردیدند تا اسفندماه 1334 و از اوایل 1335 پدرم بعد از تهیه منزل ما نیز به آنجا عزیمت نمودیم. در مدرسه صابر در آسیاب دولاب تهران به شغل آموزگاری از سال 26 مشغول شده ام و در ایام فراغت و دوران تحصیل با پدرم در امور حشمداری و تجارت در تهران کمک ...
قربانی اعتماد
افسر تجسس خواست ماجرا را کامل برایش تعریف کند. دختر جوان مکثی کرد و گفت: همه چیز از آشنایی در اینستاگرام شروع شد. محسن صفحه مرا دنبال می کرد و در خصوصی برایم پیام فرستاد و از پست هایی که گذاشته بود تعریف کرد. همین پیام شروع صحبت ما با هم شد و وقتی به خودم آمدم دلبسته او شده بودم. چند بار او را در یک کافه دیدم. می گفت عاشق من است و قصد دارد همراه خانواده اش به خواستگاری ام بیاید. به حرف هایش ...
عکس/ لقب عجیبی که مهران غفوریان برای یک خودرو لاکچری انتخاب کرد!
مهران غفوریان بازیگر سینما و تلویزیون، با انتشار تصویری در اینستاگرام اش، روی یک خودروی فوق لاکچری لقب عجیب و غریبی گذاشته است. وقت صبح- مهران غفوریان که در طول سال های اخیر با بیماری های سخت قلبی روبرو بوده است، 12 آبان امسال با سکته قلبی مواجه شد و به بیمارستان رفت. اما چند روز بعد همسر او اعلام کرد که حال مهران غفوریان رو به بهبودی است و از بیمارستان نیز مرخص شده است. ...
سقوط درخت گردو با آقای شاه نظری
گردد به همان دوران نامه رسانی. ما یک درخت گردو داشتیم که این خیلی قلب بود (یعنی سخت بود) سه نفر نمی توانستند این درخت را بغل بگیرند. برای همین بیشتر جوز تکان ها از درخت می ترسیدند و بعضی هم می گفتند می تکانیم به نصفه (آن زمان از این حرف ها نبود. اصلا نصفه از درخت ما شروع شد.) مادرم اصلا به این ظلم رضایت نداشت. یک روز گفت: علی اکبر شاه نظری گفته من میام درخت گردوی شما رو می ...
قوری قوری
نویسنده : فریبرز لرستانی آشنا تصویرساز: رفعت هاشمی سی سخت تحریریه زندگی آنلاین : صبح، عروسکم قوری قوری هِی این طرف و آن طرف می پرید، و قور قور می کرد. من پرسیدم : قوری قوری، چرا این قدر خوش حالی؟! قوری قوری، با چشم های گِردش مرا نگاه کرد. لبخند زد و گفت: بابا بزرگ می خواهد به خانه ما بیاید . گفتم: اگر بابا بزرگ بیاید، چه کار می کنی؟ قوری قوری ...