سایر منابع:
سایر خبرها
معمای پرونده جلیل
تر است. در پاسگاه می اندازنش روی زمین و ظاهرا کتکش هم می زنن، چون پا و دستاش همه سیاه بود. تو پزشک قانونی هم گفتم دستاش سیاهه... پاش ضربه خورده. خون زیادی از جلیل رفته بود. تقاضای پتو می کند چون خیلی سردش بوده... بعد از 10 دقیقه یکی از سربازا دلش می سوزد. جوری که خود سربازا بهم گفتند ولی گفتند شما را به خدا اسمی از ما نبرید چون ما رو تو دردسر می ندازید. جلیل را با آمبولانس به بیمارستان ...
فرمانده شهیدی که همسرش بازیگر بود/ ماجرای عجیب عطر نرگس و شهیدی که برای روایت کتابش حاضر شد
د که کتاب را نوشتید؟ یکی دو هفته بعد از چاپ مطلب به خانم مرادی گفتم که "می شود من راجع به حاج حمید تقوی فر کتاب بنویسم؟"، به راحتی گفت؛ "نه! چون دو سه تا کتاب راجع به او نوشتند و پر از غلط محتوایی و املایی هست و حتی اسم مادرش را هم اشتباه نوشتند، من نمی خواهم کتاب دیگری نوشته شود."، من خیال می کردم چون همه زنگ زدند و گفتند "خوب نوشتی" ایشان هم قبول می کند من بنویسم، اما گفت "نه". اح ...
رحمتی: استقلال 2 جین ستاره دارد/ مقصر اصلی این باخت من هستم
دست ما بود و اگر از موقعیعت های خودمان به خوبی استفاده می کردیم می توانستیم برنده بازی باشیم اما یه اشتباه و تک موقعیت گل خوردیم. عملاً بعد از آن گل تا 10 دقیقه شیرازه تیم ما از هم پاشیده بود اما در ادامه باز هم به روال عادی بازی خودمان بازگشتیم و چند موقعیت خوب داشتیم. موقعیت هایی که داشتیم به گل تبدیل نشد و در چند هفته اخیر هم فکر می کنم بد شانس بودیم. ما در نیم فصل دوم به جز بازی مقابل پیکان که ...
30 سال ساعت سازی در حرم
های کشیک ساعت های خادمین و گاه زائرین حرم را تعمیر می کرده تا جایی که او را به خادم ساعتساز می شناختند. ادامه ماجرا را از زبان خود عنبرانی بخوانید: یک روزی صدایم زدند و گفتند تو که سر از ساعت درمیاری و علاقه داری، کمک ساعتساز حرم باش پیر و دست تنهاست، با اولین نامه من برای همکاری موافقت نکرد وقتی دیدمش گفتم آقا چرا نامه رو قبول نکردین؟ ارادت نداشتیم حتما! گفت نمیدونستم شمایین دوباره نامه بنویسید ...
شرط عجیب پروفسور سمیعی برای عمل همسر یک جانباز
...> آنچه می خوانید خاطره ای است خواندنی به نقل از حمید داوود آبادی یکی از نویسندگان حوزه دفاع مقدس که از برخورد جالب پرفسور سمیعی با یک جانباز نابینا روایت می کند: پرفسور مجید سمیعی رضا از بچه محل های قدیمی ما، سال 67 اواخر جنگ، در حالی که خدمت سربازی را در ارتش جمهوری اسلامی ایران می گذراند، چشمانش مورد اصابت ترکش قرار گرفتند و نابینا شد. ده بیست سالی است که ازدواج کرده. خدا ...
مهندسی معکوس در نبردهای پولی
مذاکره کننده آمریکایی و حتی عباراتی که اتاق جنگ پولی کره به عنوان ادوات مذاکره از آنها بهره برد نیز به تفصیل در خاطر و خاطرات خوان زاراته ثبت شده که این مقال را مجال پرداختن به آن نیست. علیهذا صرفاً به این مقدار اکتفا می شود که در خلال مذاکرات نماینده کره شمالی به گلاسر می گوید "تو مثل تو رفتگی در صورت کسی هستی که به مرور به آن عادت می کنی" و بعد از آن با اشاره به دو مقام آمریکایی حاضر در جلسه یعنی ...
برای رفتن غریبانه کیومرث پوراحمد
وموفقیت در چهره اش نبود . به شوخی گفتم: پس اقلا یک لبخند بزن تا بفهمم حالت خوبه. چهره اش تغییری نکرد اما صدایش آهسته تر شد ، انگار که دارد حرف محرمانه ای را میگوید گفت: ببین ، حال من وقتی خوبه که بتونم کارم روبکنم ، دنبال ویلای لواسان یاماشین مازاراتی یا بلیط فرست کلاس وهتل پنج. ستاره برای سفر هام نیستم، صبح یک لقمه نون ویک تکه پنیر ویک استکان چای ازسرم هم زیاده. شب هم یک نصفه ساندویچ سوسیس برام ...
نقد فیلم برادران لیلا
تازه ترین ساخته ی سعید روستایی، برادران لیلا، که در جشنواره ی فیلم کن حضور داشت، به تازگی در دسترس عمومی قرار گرفته است. سومین فیلم بلند روستایی باز هم اثری رئالیستی و اجتماعی است که بحث ها و نظرات گوناگونی را در فضای مجازی برانگیخته است. حدود یک سال قبل، زمانی که برادران لیلا به تازگی در جشنواره ی کن پذیرفته شده بود، متن مفصلی نوشتم درباره ی سینما و فیلم نامه های سعید روستایی. در آن مقاله، توضیح داده بودم که مشکلات اصلی فیلم نامه های روستایی چه است؛ هم از نظر ساختاری و هم از نظر مضمونی. مضمون به این معنا که نوع نگاه او به بعضی مسائل علی الخصوص فقر که یکی از اصلی ترین ترجیع بندهای او در فیلم هایش است چه گونه است. باید گفت که همه ی آن مشکلات در برادران لیل ...
کیومرث پوراحمد ؛ هنر هم نجاتش نداد، لعنت به این واقعیت ...
اند شاید برای او چنان گزینه دور از انتظاری نبود. اگر او را می شناختید یا حتی مدتی کوتاه این مرد بلند قامت موی سفید کرده را دیده بودید متوجه می شدید که در پوراحمد همواره دو حس همزمان به چشم می خورد یک نوع درک و احساس عمیق از درد و رنجی که انسان امروز با آن در زندگی مواجه است و در همان لحظه یک سرخوشی و شوخ طبعی رندانه. او همواره در نگاه به همه چیز این احساس دوگانه را با خود داشت یعنی ...
همسر شهید امنیت: بی حجابی افراد همسرم را اذیت می کرد/ این شهید گاهی شِمر می شد!
...> خدا را شکر بعد از مدتی که از او شناخت پیدا کردم و با تعریف اطرافیان متوجه شدم او مردی بسیار خوش اخلاق و مهربان است. فامیل، همه تعریفش را می کردند. فقط کمی زود عصبانی می شد، اما بلافاصله هم عصبانیتش فروکش می کرد و سعی می کرد عذرخواهی کند و از دلم در بیاورد. بیشترین موضوعی که مجتبی از آن عصبانی بود به خاطر بی تجربگی ما در اوایل زندگی بود. مثلا کوچکترین حرفی که به من می زد من بسیار دختر حساسی بودم و ...
مشدی عبدالحسینِ کیانی چطور جوان مردِ قصاب شد؟/ عمر با برکتی که فقط شهادت را کم داشت
جوان مرد قصاب می گفت که: گوشت فروختنش به ما ظاهرا یه شکل بود اما کم کم که خودمون برا هم تعریف دادیم متوجه شدیم به هر کدوممون یه جور میفروشه! مثلا اونی که پول داشت اما پولش کم بود و حدس می زد نیازمنده، پولشو می گرفت و دو برابرش براش گوشت می کشید! گاهی که می دونست همساده اش به اون پول نیاز داره، پول رو می گرفت و کنار گوشت توی روزنامه می پیچوند و دوباره برمی گردوند به مشتری! بعضی وقتا هم پول گوشت رو ...
ارتباط قیمت مرغ با پیروزی انقلاب 57! / گاهی به پشت سر نگاه کنیم
بغلش زده بود، نزدیک بساط مرغ فروش رفت و با نگاه به کاغذ خط خورده قیمت مرغ که حالا رویش نوشته بود 19، پرسید: آقا! چند کیلو مرغ داری؟ مرغ فروش جواب داد: 100 کیلو. مرد روزنامه خوان دست در جیبش کرد و چند اسکناس درآورد و به مرغ فروش داد و گفت: این 100 تومان. مرغ های بساطت رو کیلویی 18تومن بده به مردم. و رفت. مرغ فروش پول را در جیبش گذاشت و فوری، با خودکار روی 19 خط زد و نوشت 18. هنوز از اتفاقی که افتاده ...
مرور گزارش ها درباره شهادت حاج احمد متوسلیان؛ از 98 تا 1402
فارس پلاس؛ دیگر رسانه ها- مهر نوشت: اولین مطلب از این سری مطالب اردیبهشت ماه سال 1398 با رویکرد نقد و بررسی مطالب کتاب سی وهفت سال (نگاهی واقع بینانه به طولانی ترین گروگان گیری قرن اخیر) نوشته حمید داودآبادی بود که قاتل شهید متوسلیان را به طور ضمنی و تقریباً غیرمستقیم معرفی می کرد. این کتاب اردیبهشت همان سال توسط ا ...
همه ما می توانیم کریم باشیم
خیر های در لحظه ای که در طول روز بدون استثنا سرراه تک تک ما قرار می گیرد، فقط باید در لحظه تصمیم به انجام آن بگیریم و انجام دهیم. هر چند برخی کار ها در شرایط امروز تا حدی ناامن و پرخطر محسوب می شود، اما نباید فراموش کرد نیت ما از جانب خداوند هیچ وقت نادیده گرفته نخواهد شد. ولادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع) و روز اکرام بهانه ای شد تا برخی خیر های در لحظه را از زبان برخی افراد مکتوب کنیم. همه ما اگ ...
عزیزِ نخلستان
بچه اش سند بود. گفتم چشم و اشاره کردم به پاجوش نخل پدرم دستاشو به هم کوبید: آ باریکلا. الآن شد پدرم خیلی برام محبت داشت. آخه اون زمان کی حوصله ی بچه رو داشت اما پدرم نشست پای نخل و شروع کرد به کندن پاجوشش، بعدش هم اونو همین جا برام کاشت همین جا؟ به پهنای دست روی تنه ی نخل اش کوبید و گونه هایش گل انداخت: ایناهاش بویه. اون نخل که پدرم به نامم زد اینه. می بینی چه قد و بالایی داره ...
درد ماندن!
تو صبح جمعه می آیی تهران. با تعجب گفتم: مگه مخم تاب داره ؟ امروز تازه شنبه است، اون وقت تو می گی جمعه میام تهران؟ نگاهش را در چشمان من زل زد و گفت: حمید جان تو رو خدا هر طوری شده باید پونزدهم شهریور که دیگه امتحانای من تموم می شه بیایی تا با هم بریم جبهه. با تعجب گفتم: ببین حضرت آقا، من الان که برم تا حداقل سه ماه دیگه برنمی گردم. تازه اگه شهید نشم . اون وقت چه جو ...
از ایرانی هایی که این اداها را در رفتارشان دارند، دور شوید
فقط قهوه تلخ می خورم، رفتیم کوه، رفیقم قهوه دم کرد واسش ریخت، یه قلپ خورد رنگش پرید گفت این چیه؟ رفیقم گفت قهوه اس دیگه. مدیره دست کرد تو خورجینش یه شیشه مربا پر شکر درآورد نصفش رو خالی کرد تو لیوان قهوه هم زد، سرکشید گفت حالا شد! یعنی چی که سوشی دوست نداری؟ مگه عقل نداری؟ این جواب طرفداران زیادی دارد گویا! بد نیست ولی سلیقه ی من نیست! این را هم خیلی از ماها از رفقای دور و ...
عکسی که سند استفاده عراق از بمب های شیمیایی آلمان شد
عکس سمت چپ کنار رزمنده ای که بی سیم در دست دارد نشسته است قرعه به نام علی برای رفتن به کانال تا شهادت/ زدن به جاده زیر ترکش های ممتد این رزمنده و جانباز دفاع مقدس توضیح داد: بعد از انجام عملیات موفقیت آمیز خیبر که جزیره مجنون به طور کامل در اختیار رزمندگان قرار گرفت، ما در این جزیره که در جنوب بصره عراق واقع شده و دارای چاه های متعدد نفت است، مستقر شدیم، عراق، چون نمی خواست ...
حمایت راهبردی از مخاطب و سینما
ملی و دفاع مقدسی در تلویزیون را متفاوت از سایر فیلم ها می داند. از نظر او طی سال تعداد محدودی فیلم سینمایی در ژانر دفاع مقدس ساخته می شود که از بین آنها صرفا چند اثر به لحاظ محتوایی و تکنیکی توانایی ارتباط با مخاطب را دارند: پخش فیلم های دفاع مقدسی در تلویزیون که از پتانسیل بالایی برای جذب مخاطب در سالن سینما برخوردار است به نفع سینمای دفاع مقدس نیست. او ادامه می دهد: اکران یک فیلم سینمایی (به خصوص ...
فرصت کار خیر همیشه پیش روی ماست
روز شلوغی داشتم و حسابی خسته بودم. بالاخره بعد از 20 دقیقه رسیدم داخل جایگاه، ماشین جلویی من یک بنز اس 500 بود، منم پشت سرش رفتم تا ورودی جایگاه. همزمان پیاده شدیم. چند دقیقه ای معطل کارت سوخت شدم. بالاخره نازل رو برداشتم. هنوز به باک نرسیده بودم که مسئول جایگاه بلند داد زد: کارت خوان همین الان خراب شد. هر کی پول نقد نداره بنزین نزنه ، یعنی اون لحظه دلم می خواست فریاد بزنم. عادت داشتم صدقه ها رو می گذاشتم بالای آیینه ماشین. با ...
واکنش دبیر به یک سوال؛ دوست ندارید حسن یزدانی مدال بگیرد؟
به وجود می آید سرمربی بیشتر از همه داغون می شود. بررسی کردیم و دیدیم یک هول او داده و یک هول آن یکی و دعوا نشده است. من به بچه ها گفتم کشتی بازی نیست و وقتی اگر شما می خواهید حرص یک کشتی گیر را دربیاورید از او بپرسید که چه زمانی بازی دارد. کشتی دعوای بدون فحش و دعوای تکنیکی است. شما در عین این که ضربان قلبتان به 240 می رسد و در اوج کتک کاری هستید باید مودب باشید و خیلی باید روی نفس خود کار کنید ...
نسلی که ارزش هایشان را زندگی کردند
.... شفیعی در ادامه به خوابی که سال ها پیش دیده بود اشاره می کند: حمید چند ماه آخر خیلی کم حرف شده بود. چند شب قبل از اینکه خبر شهادتش را بیاورند خواب دیدم حمید آمد و ساکش را به من داد و رفت. به او گفتم کجا می روی؟ گفت من دیگر هیچ وقت بر نمی گردم. چند روز بعد همان ساک را برایم آوردند و من هنوز آن را نگه داشته ام. وقتی بخشی از قلب ما آسیب می بیند گویی همه وجودمان می لرزد و به درد می آید ...
روایتی داستانی درباره بخشش امام حسن(ع) نسبت به پیرزن و شوهرش
) افتاد، رَد می شدم که غُلامَش صدایم زد و من را نزد حسن(علیه السلام) برد. حسن گفت: آیا مرا می شناسی؟ گفتم: نه! گفت: من همان مهمانِ تو در فُلان روز هستم. گفتم: پدر و مادرم به قُربانَت، از سَرِ فقر و نیاز با شوهرم به مدینه آمده ایم و با جمع آوری پِشگِل امرارِ مَعاش می کنیم. مَرد رو به رویِ زن ایستاد: بله، بله زَن، فرزند رسول خدا(ص) تو را رَد نکرد ...
در بازی با عراق برای خودشان هم بازی نکردند چه برسد به پرچم ایران
فوتبال صورت نگرفت. درست است که تیم ما زیر نظر کمیته جوانان بود اما این طور نیست که فقط باید کمیته جوانان به تیم ملی این رده رسیدگی کند. به هر حال ماجدی هم یک نفر بود و از قبل هم گفتم اگر وزارت و فدراسیون کمک نکنند ایشان به تنهایی نمی تواند همه تیم های رده های سنی را حمایت کرده و به سرمنزل مقصود برساند. این تیم ها از لحاظ اقتصادی به توجه ویژه ای نیاز دارند و کار بسیار سخت است و باید حمایت دولتی و ...
اینجا کوچه تنگ آشتی کنان با خداست!+فیلم
. عملیاتی که در آن، حدود 8 هزار نفر از رزمندگان دفاع مقدس به شهادت رسیدند. رمز کربلای 5، یا زهرا (س) بود و این طور که می گویند شهیدانش هم حرمت این رمز و راز را نگه داشتند و به یاد غریبی مادر، تیر و ترکش ها بر پهلو و صورتشان نشست. همان خاکی که حسین خرازی از آن عزم سفر آخرت کرد و زمینی که حاج عبدالحسین برونسی بعد از توسل به مادر سادات و نگاه ویژه او، امضای شهادتش را گرفت. اسماعیل دقایقی هم اینجا ...
نحوه پیشگیری از عصبانیت و پرخاشگری در روزه داری + فیلم
عصبانیت خود را جای طرف مقابل بگذاریم و ببینیم شاید بیماری در ماشین داشته که با سرعت رانندگی کرده و باعث تصادف شده است. 6- آستانه تحملتان را بالا ببرید شرایط امروز از زمان جنگ و دفاع مقدس سخت تر نیست. زمان جنگ همه روزه می گرفتند، شرایط اقتصادی نابسامان بود، مردم عزیزانشان را از دست می دادند، اما مشکلی که پیش می آمد مردم می گفتند سلامتی رزمندگان صلوات بفرستید، بخشی از این کم شدن آستانه ...
حاج احمد متوسلیان را خشن ترسیم کرده اند
تولد حاج احمد چند خاطره به روایت هم رزمان و دوستان او را مرور می کنیم: حق گرفتن یک لیوان آب از مردم را ندارید! حاج احمد متوسلیان، هر روز صبح بچه ها را بلند می کرد همراه تجهیزات انفرادی، از کوه ها بالا می برد و بعد باید پا مرغی سربالایی را می رفتیم و خودش هم همیشه در ردیف اول بود. اجازه استراحت نمی داد و زمان برگشت از ما می خواست که از بالا روی برف ها تا پایین غلت بخوریم، آن ...
حاج احمد متوسلیان را خشن ترسیم کرده اند
احمد چند خاطره به روایت هم رزمان و دوستان او را مرور می کنیم: حق گرفتن یک لیوان آب از مردم را ندارید! حاج احمد متوسلیان، هر روز صبح بچه ها را بلند می کرد همراه تجهیزات انفرادی، از کوه ها بالا می برد و بعد باید پا مرغی سربالایی را می رفتیم و خودش هم همیشه در ردیف اول بود. اجازه استراحت نمی داد و زمان برگشت از ما می خواست که از بالا روی برف ها تا پایین غلت بخوریم، آن هم در سرما ...
روایتی از حال و روز دریاچه ارومیه/ امواجی که امید را به ساحل هدیه می آورد
جالبی بود نسل های مختلف کوچک و بزرگ در کنار هم .پیرمرد همراه همسر و نوه خود آرام آرم قدم بر می داشت انگار نای راه رفتن را نداشت از دور نظاره گر رفتار او بودم آرام رو به سمت دریاچه ایستاد و به عظمت دریاچه می نگریست به سمتش رفتم از او اجازه گرفتم تا عکسی بگیریم آقای محمدی یک نظامی بازنشسته بود. از وضعیت دریاچه پرسیدم از او پرسیدم حاج آقا بعد از چند سال که اوضاع دریاچه حال خوشی نداشت امید ...