زیبایی های گمشده مادری در 17 سالگی / ماجرای واقعی یک زن سمنانی
سایر منابع:
سایر خبرها
فساد اخلاقی زن جوان با مرگ شوهرش که عاشق هم بودند ! / تنها و بی کس ماندم !
به گزارش رکنا، اکنون که به روزهای گذشته فکر می کنم مدام با خودم می گویم که ای کاش بعد از فوت سامان، غرورم را کنار می گذاشتم و پیش پدر و مادرم برمی گشتم و از آنها کمک می گرفتم تا اینگونه بازیچه دست افراد سودجو قرار نگیرم. پیش از آنکه گرفتار دام شوم، خواندن سرگذشت های دختران و پسران فریب خورده بسیار مرا ناراحت می کرد و در دلم نسبت به آنها احساس ترحم می کردم اما بعداً گرفتار بلایی شدم و ...
برج ایفل زن زیبایم را از من گرفت ! / زهرا طلاق گرفت و من بازنده واقعی ام !
...> هر بار مادرم را می دیدم، شرمسارش بودم و از کنایه هایش می ترسیدم. باید از آن فضا فرار می کردم تا اینکه خواهرم پیشنهاد داد ازدواج کنم. اصلاً تمایلی نداشتم اما بهتر از پریشانی افکار بود. یکی از دوستان صمیمی خواهرم وقتی من را خواستگار خودش دید، پذیرفت ازدواج کند. روز عروسی شیرین ترین روزی بود که در عمرم داشتم. البته این را آن شب احساس نکردم بلکه الان که همه زندگی ام را باخته ام، شیرینی اش را در وجود ...
تصمیم شوم برای فرار از سیاهی
روزنامه ایران: دختر 30ساله که در جریان فشارهای زندگی تصمیم به خودکشی گرفته بود و طناب دار را از چهارچوب در اتاق خواب آویزان کرده و آماده مرگ بود، ناگهان با ورود سرزده مادر از خودکشی نجات پیدا کرد. بچه طلاق من سمانه هستم. وقتی 7ساله بودم پدر و مادرم در جریان اختلاف هایی که باهم داشتند از هم جدا شدند و من نزد مادر مدتی ماندم تا اینکه چهارسال بعد مادرم ازدواج کرد. ناپدری که چشم دیدن من ...
بخشش برای کمک به خانواده های نیازمند جنوب کشور
کافی از هم نداشتیم و بعد از ازدواج دچار اختلافات زیادی شدیم. برای همین تصمیم گرفتم از او جدا شوم، اما مقاومت می کرد و نمی خواست جدا شود. او مشکل اصلی را مادرم می دید. تصور می کرد مادرم مخالف اصلی است و عامل جدایی ما را مادرم می دانست. روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟ شانزدهم شهریور بود که ساعت 10 صبح مادرم برای انجام کاری از خانه بیرون رفت. گویا منصور از صبح زود جلوی در منتظر مادرم ...
بعد از تجاوز گروهی، معتاد شدم اما 5 سال است ترک کرده ام
اما حالا با بچه هایم به پارک می روم. زیرانداز می گذاریم و می نشینیم. با مردم حرف می زنم. با مادرها آشنا می شوم. توانسته ام رابطه ام را با مادرم درست کنم. دیگر از پلیس نمی ترسم. احساس می کنم یک شهروند قابل احترام هستم. ولی جای پدرم در زندگی ام خالی است. من آن مرد را خیلی عذاب دادم. هنوز سیگار می کشی؟ چند روز دیگر سالگرد پنجمین سال پاکی من است، تصمیم گرفته ام در سالگرد پنجمین سال سیگار را هم کنار بگذارم. از مددکارم که این قدر من را حمایت می کند ممنونم. او مرا از فاضلاب زندگی بیرون کشید. خدا به او خیر بدهد. امیدوارم یک کار هم پیدا کنم و زندگی ام بهتر شود. ...
خانواده ها بچه ها را به کتابخانه ها ببرند
کردم در کلاس های مختلف شرکت کردم و نوشتم و نوشتم تا اینکه دیگر خودم نویسنده شدم. وی عنوان کرد: داستان های زیادی نوشته ام اما فقط یکی از آنها چاپ شده است، یکی از داستان هایم در کتاب مجموعه داستانی به نام گیسو منتشر شده است. این نویسنده نوپا در مورد حمایت خانواده نیز ادامه داد: خانواده علاوه بر حمایت، تشویقم می کردند؛ مادرم هر بار که می نویسم، وقت گذاشته و با حوصله می خواند، نظر ...
ماجرای عجیب دختری که فریب پسر جوان را خورد/ حسام خیلی بی معرفتی کرد و...
نزد خودش نگه داشت. حالا دیگر خانه ای برای سکونت نداشتیم و در هتل ها زندگی می کردیم و در رستوران ها غذا می خوردیم، از سوی دیگر مادربزرگم به خاطر کهولت سن توان نگهداری از مرا نداشت و ناپدری ام نیز اجازه نمی داد در کنار مادرم زندگی کنم. در این شرایط بسیار سرخورده و غمگین بودم تا این که روزی از طریق فضای مجازی با جوانی به نام حسام آشنا شدم. او قول داده بود که با من ازدواج می کند و در کنار هم ...
ناگفته های پدر شهید نخبه/ فکر کردم پایش قطع شده
...، متوجه شدم بیشتر بچه ها یا معلم خصوصی یا پدر و مادر تحصیل کرده داشتند، اما من یک کارگر بودم، احسان در آزمون تیزهوشان شرکت کرد و قبول شد، در دوران راهنمایی و دبیرستان جزو بچه های خیلی فعال مدرسه بود، سال 90 کنکور شرکت کرد و با رتبه 1800 قبول شد، اما خیلی بی تابی کرد و گفت: درس می خوانم تا سال دیگه با رتبه بهتر قبول شوم، سال بعد با رتبه 101 دانشگاه صنعتی شریف مهندسی مکانیک قبول شد. ...
مستبصری که زندگی در ایران را برتمام دنیا ترجیح می دهد / شناخت انقلاب اسلامی پله اول آشنایی من با دین ...
برای این شغل درس خوانده ای و وقتی حجاب اسلامی داشته باشی، نمی توانی در رسانه های آمریکا کار کنی. حتی مادرم افرادی را که مسلمان هستند اما حجاب ندارند برایم مثال می زد و می گفت لااقل مثل این ها باش و حجابت را کنار بگذار! مادرم تقریباً درست می گفت، چون امکان نداشت با حجاب اسلامی بتوانم در آمریکا فعالیت رسانه ای داشته باشم. اما من حاضر نشدم حجاب را کنار بگذارم. به مادرم می گفتم دستور خدا ...
زن جوانی پا در زندگی مان گذاشت ! / خیانتی که بخشیده نشد !
به گزارش رکنا، ازدواج ما سنتی بود چند بار در میهمانی های خانوادگی همدیگر را دیده بودیم. با پیشنهاد پدر و مادرم خواستگاری اش رفتیم. از همان روز اول متوجه شدم و یک دنده است؛ یکی از مشکلات اساسی ما این بود که جلوی دیگران طوری وانمود می کرد خیلی به او کم توجهی می کنم و حتی پول خرجی نمی دهم. کار به جایی رسید که مادرم و پدرم و حتی مادر همسرم نصیحتم می کردند و می گفتند باید یک زن پول تو جیبی داشته باشد ...
دو شاهد شیدایی از جزیره سربلند خارک
می شد در پایگاه بسیج خارک هم آن فعالیت ها را انجام می دادند. آن روز هم خانم های پایگاه آمدند جلوی در و مادرم را صدا زدند. مادر به امید این که شهرام با پایگاه تماس گرفته سریع به آن جا رفته و پرسیده بود که شهرام کی تماس می گیرد. خانم امانی گفته بودند مادر در پایگاه بسیج بماند و با هم صحبت کنند تا از جبهه تماس بگیرند. خانم درود مادر را به حرف می گیرد و بعد از مدتی می گوید شهرام مجروح شده است. مادر ...
دختر عمه ام مخ شوهرم را زده است
پدرم بر سرم کشیده نشده بود. وقتی به شهربازی یا پارک می رفتیم ، با دیدن کودکانی که در آغوش پدرشان قرار می گرفتند یا پدر آن ها در تاب و سرسره بازی کمکشان می کرد گویی همه غم های عالم بر دلم می نشست. خلاصه در حالی مادرم شب و روز برای آسایش ما تلاش می کرد که تقریبا وضعیت زندگی یکسانی با خانواده امیرمحمد داشتیم. این در حالی بود که من از همان دوران کودکی به ناچار مهارت های خانه داری ...
امواج مردم در تشییع پیکرشهید شکست فتنه گران است
قلبی او به مردم، به امر خدا در مراسم تشییع اش از سوی آن ها پاسخ داده شد و عزتمندانه روی دستان مردم به خاک سپرده شد. بابا در خانه هم که بود تماس های دوستان و مردم را پاسخ می داد تا شاید راهنمایی هایش بتواند گره از کار مردم باز کند و آن ها کمتر معطل بشوند. پدرم برای کارش خیلی انرژی می گذاشت. از شهادت برای ما صحبت نمی کرد. نمی خواست که ما را با این صحبت ها ناراحت کند. ازدواج و... سحر ...
نامه هایی که بعد از شهادت رسیدند
، همراه با مهمان های ناخوانده اش. آخرین دیدار، آخرین اعزام مادرم از آخرین وعده دیدار با برادرم اینگونه روایت می کرد: میدان امام پر شده بود. هر چند نفر از کوچک و بزرگ، دور یک بسیجی را گرفته بودند. پیرمردی چفیه بر گردن پسرش می بست. زن جوانی همسرش را از زیر قرآن رد می کرد و بچه ای قول برگشت از پدرش را می گرفت. ناخودآگاه زیر لب زمزمه کردم: ولی محمداسماعیل من دیگه برنمی گرده. به من الهام ...
زنش همیشه در سفر خارج بود / ارتباط با رئیسم پنهانی نبود او عقد موقت کرد
کردم 25 ساله بودم و یک پسر 2 ساله داشتم. مجبور بودم کار کنم. 10 سال کار کردم و پارسال مجبور شدم استعفا بدهم. چون مدیر شرکت گفت دیگر نمی تواند حاشیه هایی را که درست شده تحمل کند. همسر یکی از مدیران شرکت یک روز آمد و گفت که من با شوهرش رابطه دارم. من زن صیغه ای او بودم. چون خانم همیشه خارج از کشور بود، مدیر شرکت هم به من پیشنهاد ازدواج داد. من سال ها تنها زندگی کرده ...
نیوشا ضیغمی برای همیشه بازیگری را ترک کرد | شغل جدید نیوشا ضیغمی همه رو شوکه کرد
.... صحبتهای نیوشا ضیغمی وقتی می خواستم وارد بازیگری شوم مادرم مخالفت نمی کرد ولی آن دید مادرانه نسبت به آینده من را در نظر می گرفت اما پدرم با بازیگر شدن من زیاد موافق نبود. پدرم اصولا کارهای علمی را دوست داشته و دارد و ترجیح می داد من پزشک یا مهندس شوم تا بازیگر! وقتی وارد این عرصه شدم و با کار آقای جوزانی شروع کردم و پس از آن هم بلافاصله وارد سینما شدم، در همان سال اول نت ...
قتل باران کوچولو در دسیسه ناپدری / مادر می خواهد شوهرش به اشد مجازات برسد + عکس
ازدواج کردیم. او ادامه داد: مقداری پول از پدرباران به او ارث رسیده بود و من این پول را به فریدون دادم تا ماشین بخرد اما او به جای اینکه سند ماشین را به نام باران بزند آن را به نام خودش کرد و من بابت این قضیه بشدت ناراحت شدم. مادر باران کوچولو گفت: از آن موقع بود که احساس می کردم رفتار خوبی با دخترم ندارد. روز قتل فریدون قرار بود مادرم را به خانه اش برساند که باران را هم با خودش ...
پشییمانی غیر قابل جبران زیباترن زن ایرانی پس از عمل زیبایی
به گزارش سلام نو، زن 37 ساله درحالی که بیان می کرد من زندگی ام را پای عمل زیبایی گذاشتم به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری مشهد گفت: پدرم سرایدار یک شرکت دولتی بود و با سختی و مشقت مخارج زندگی ما را تامین می کرد، با وجود این خواهرانم آبرومندانه ازدواج کردند و زندگی شیرینی دارند. من هم در رشته آمار تحصیل کردم و سپس به عنوان حسابدار در یک شرکت خصوصی مشغول کار شدم. این درحالی بود که مادرم ...
کارآفرینی در زیرِ زمین
ادامه تحصیل دهم. به طور اتفاقی هم متوجه شدم تنها 40 روز تا کنکور سراسری ارشد مانده است. من خیلی زود ازدواج کرده بودم به همین دلیل 40 روز مرخصی بدون حقوق گرفتم و چهل روز با دو بچه، درس خواندم. در کل شبانه روز حدود سه ساعت 45 دقیقه در شب و 15 دقیقه در روز می خوابیدم. بدون اغراق می گویم که در این 40 روز 800 ساعت مفید درس خواندم زیرا حتی در حمام خانه هم کاغذ به دیوار چسبانده بودم و حفظیات خود را این ...
خودکشی عروس جوان پس ازدواج به خاطر عشق اش!
چرا که فکر می کردم قصه ای پرغصه دارد چون به خاطر وضعیت خانواده اش خواستگاری نداشت و بالاخره مجبور شد با پدر میان سال من ازدواج کند! خلاصه سال ها به همین ترتیب گذشت و من هم به سرنوشت زن پدرم دچار شدم چرا که آرام آرام به چهارمین دهه زندگی ام نزدیک می شدم در حالی که خواستگار مناسبی نداشتم. در همین روزها بود که خواهرم از من خواست به مشهد بیایم و در یک کارگاه تولیدی کار کنم. من هم که دیگر از ...
با حسین طیبی از دبیرستان کاشانی تا قهرمانی در اروپا | از فوتسال متنفر بودم! + ویدیو
از گفتن این مطلب ندارم. حقیقتا بیشتر این حرکات را از جواد هاشمی یاد گرفته ام. جواد یکی از همان استعداد هایی بود که درباره آن صحبت کردیم. بیشتر تکنیک هایی را که این روز ها در سالن های شهر می بیند اولین بار توسط جواد هاشمی زده شده و خیلی از بازیکنان این حرکات را در مسابقات مختلف زده اند. این حرکات و تکنیک ها برای اروپایی ها بسیار عجیب بود، اما من به دوستانم می گفتم شما اگر به محله ما بیایید، همه ...
بخشش قاتل به شرط آبرسانی به روستا های سیستان و بلوچستان
باران آشنا شدم و او را عقد کردم. من عاشق او بودم و با هم خوش بودیم، اما از مدتی قبل با هم اختلاف پیدا کردیم. هر روز که می گذشت اختلاف ما بیشتر می شد، به طوری که باران تصمیم گرفته بود از من جدا شود. او می خواست مهریه اش را که هزار و 364 سکه به تاریخ تولدش بود به او بدهم و بعد هم از من جدا شود. خیلی تلاش کردم رابطه ام با باران خوب شود و او را راضی کنم که مراسم عروسی مان را بگیریم و برای زندگی به ...
دختر 16 ساله: جواد بلایی به سرم آورد که باور نمی کنم
خیانتکار بود، او فقط به خوشگذرانی ها و هوسرانی های خودش می اندیشید و حتی حاضر بود مرا هم قربانی همین هوسرانی ها بکند، به همین دلیل هم مادرم از او جدا شد و با کارگری به تامین هزینه ها و مخارج زندگی من و خواهر بزرگم پرداخت. تا این که بالاخره در همین شرایط خواهرم ازدواج کرد و من تنهای تنها شدم چرا که او سنگ صبورم بود و من همواره با خواهرم رازهایم را در میان می گذاشتم! و با او درددل می کردم! در همین ...
مرد شیطان صفتی که به خواستگاری دختران می رفت و آنها را به خلوتگاه شیطانی اش می برد
وتعیین تکلیف پا پیش نگذارند، سمیرا حق ندارد به رابطه اش ادامه دهد. بنابراین تصمیم گرفتم برای رفع نگرانی و صحبت با رضا به محل کارش بروم. لو رفتن نامزد پنهان خواستگار هنوز به درِ ورودی آموزشگاه نرسیده بودم که رضا را با دختری جوان سوار بر خودروی شخصی که از محدوده آموزشگاه دور می شدند، دیدم. دلم شور افتاد و برای رفع این دلشوره پشت سرشان حرکت کردم تا اینکه خودروی رضا جلوی فروشگاهی ...
سکینه می خواست طلاق بگیرد تا...
...> مصطفی که دیگر همه راه های گریز را بسته می دید و می دانست چاره ای جز بیان حقیقت ماجرا ندارد، در ادامه اعترافاتش گفت: از حدود هفت سال قبل زمانی که سکینه دختری نوجوان بود به او علاقه مند شدم و با هم ارتباط داشتیم. اما پدر و مادرش به خواستگاری پسرعمه او پاسخ مثبت دادند و آن ها با هم ازدواج کردند. این درحالی بود که سکینه به من علاقه مند بود و پسرعمه اش را دوست نداشت. متهم این ...
به درخواست شوهرم، دوست صمیمیش مدام به من تعرض می کرد!
باشد به راحتی می خرد، از نظر روحی به هم می ریختم و از خانواده ام متنفر می شدم، چرا که در برابر سالومه احساس سرشکستگی می کردم و به اوضاع اقتصادی خودم افسوس می خوردم. درخواست سالومه برای کار در شرکت برادرش تا این که روزی سالومه از من خواست در شرکت تجاری برادرش مشغول کار شوم. اگرچه حقوقش اندک و ناچیز بود اما به دلیل آن که طعم بی پولی را چشیده بودم از پیشنهادش استقبال کردم. دو ...
پرونده نامادری در نوبت رسیدگی قرار گرفت
کردیم که فوت شد. گزارش پزشکی قانونی نشان داد که طفل به دلیل خونریزی مغزی ناشی از اصابت جسم خارجی به کام مرگ رفته است. بعد از آن بود که زن میانسال به اتهام قتل بازداشت شد. او در شرح بیشتر ما جرا گفت: من چند سال قبل در حالی که دو بچه 9 و 10 ساله داشتم، از شوهرم طلاق گرفتم. بعد از آن بود که با محمد که پنج سال از من کوچکتر بود، آشنا شدم. او هم از همسرش جدا شده بود و پسربچه ای چهار ساله داشت ...
قتل فجیع پسر 4 ساله با ضربات دمپایی نامادری!
کرد و مأموران به سراغ زن جوان رفته و وی را هدف تحقیق قرار دادند. کودک آزاری مرگبار شیما شوکه و بهت زده بود و باور نداشت پسر شوهرش به کام مرگ فرو رفته است و از همان ابتدای بازجویی ها در خصوص گذشته خود و چگونه آشنا شدنش با محمد صحبت کرد تا اینکه به روز تلخ رسید. زن جوان به مأموران گفت: دو فرزند 9 و 10 ساله دارم و مدتی قبل از همسرم جدا شدم اما نمی دانستم با تنهایی چه ...