سایر منابع:
سایر خبرها
حفظ حجاب، از اصلی ترین ارکان میدان جنگ است
.... پدر عزیزم و مادر گرامی ام اکنون که در حال نوشتن این وصیت نامه هستم تمام خاطرات گذشته مانند تصویری از جلوی چشمانم می گذرد. پدرم می خواهم زمانی که خبر شهادت مرا می شنوی خوشحال و راضی باشی که امانتی را که پروردگارت به شما سپرده بود در راه رضای او فدا کرده ای و همچون حضرت ابراهیم اسماعیلت را تقی در راه رضای خدا و دفاع از ارزش های اسلامی به جبهه های حق علیه باطل فرستادی. پدرم مطمئن ...
درباره رمان روزگار سپری شده مردم سالخورده ی محمود دولت آبادی به مناسبت سالروز تولد او | از رنج نوشتن
. یک کودکِ لال، پدر! آن قدر که دلم می خواهد گریه کنم. آری... چشمانم! یک جام در چشمانم می شکند؛ تیخیل، تیخیل. روزگار خلق رمان اما چرا نحسیْ نویسنده را در خود تنبیده و زندگی و نوشتن برای او که حین خلق کلیدر به سماع درمی آمده، چنین خفقا ن آور بوده است؟ او کلنگ برداشته بر گور گذشته تلخش کوبیده و رنج ها و یاد های مردگان ش را احیا کرده: دو سه هفته ای است که مجلد اول روزگار سپری شده ...
پایان دوران کارد سلاخی!
چند ماه از انقلاب گذشته بود که یک نفر توی محله مان به قتل رسید. چند روز بعد، از پلیس تهران ریختند و من را گرفتند. بعد هم بردند و نشاندند جلوی یک افسر. گفت: تو رو اونجا دیدن. گفتم: بله. اونجا بودم. ولی کار من نیست. اهل این حرف ها هم نیستم. گفت: ببین، تو تا همین امروز سیزده تا دعوا داشتی که یه بلایی سر طرفت آوردی! من عدد سیزده را آنجا، از آن افسر شنیدم. خودم هیچ وقت نشمرده بودم. بیشتر از این حرف ها ...
با قانون شکنان و متجاهران به بی حجابی برخورد شود
گفت و گو با خبرنگار زنان ایران اظهار کرد: من در زمین کشاورزی مان مشغول نشاکاری بودم بعد از دو روز بی خبری بالاخره گوشی تلفن همراهم زنگ خورد؛ پسرم مهدی پشت خط بود به من گفت؛ مادر! امروز زودتر برو خانه چون قرار است از سپاه به منزل ما بیایند با این حرف پسرم ناخودآگاه دلم لرزید؛ انگار در دلم رخت می شستند، تمام فکرم به دنبال سید رضا بود نکند اتفاقی برایش افتاده باشد. در همین فکرها بودم که دوباره ...
محرم 1402، جلوه ای از شور و شعور حسینی در هیئات
نسل من و پیش از من بیشتر می دانند و بیشتر فکر می کنند و فرصت های بیشتری دارند. این چند خط را من خواندم و شما را هم دعوت می کنم در آن تفکر کنید. حسین، تمام آن چیزی است که ما به دنبالش هستیم؛ جای دیگری خود را خسته نکنیم. اگر دلمان پرواز می خواهد، خودمان را از شهپر او محروم نکنیم. حاج قاسم زیباتر است یا عمو قاسم ؟ به فرمان تو می شه دل ما عازم علمداری مثه ماه بنی هاشم ...
روایت تلخ و شیرین 7 سال اسارت در اردوگاه موصل/وقتی این شیر مرد خمینی، اسارت را خودشناسی می داند + عکس
اصرار و التماس از طریق بسیج راهی جبهه شدم پدر و مادرم فکر کردند اگر ازدواج کنم به خاطر همسرم دیگر به جبهه نمی روم اما وقتی که من در 18 سالگی به اسارت درآمده بودم هم ازدواج کرده بودم و هم 3 ماه دیگر اولین فرزندم به دنیا می آمد، می خواهم بگویم زن و فرزند هم نتوانست ذره ای از عشقم به حضور در جبهه را کم کند. بیشتر اسرای اردوگاه موصل هم بین 18 تا 22 سال بودند اما بین آنها فقط من بودم که در 18 سالگی هم ...
در اسارت، برزخ نزدیک تر از آزادی بود
رابط پسران و همسرم رابط خانم ها شد. بیش از یک سال توانستم یک خانه اجاره کنم، مدتی بعد جنگ آغاز شد من برای پشتیبانی از رزمندگان به پشت جبهه رفتم و در یکی از روزهای سال 1360 در منطقه بازی دراز از ناحیه سر، گلو و بازو مجروح و برای درمان به اصفهان و تهران منتقل شدم مدتی بعد که حالم بهبود یافت، جنگ شدت گرفت با همسرم که دارای اخلاص بود به توافق رسیدیم که به جبهه بازگردم ، همسر و دو فرزندم به ...
جنگیدن در گرماگرم تابستان های جبهه/ فالوده هایی که برای فرار از گرما اختراع شدند
را به گلایه وا نمی داشت، هرکس می خواست استحمام کند باید شش کیلومتر به عقب بر می گشت، اگر حمام پیدا نمی کرد، می رفت ساحل اروند آب تنی می کرد و دوباره به خط بر می گشت. حضور گزنده های عجیب و غریب که در گرمای هوا در سنگرها جولان می دادند و موش های بزرگی که در آن منطقه رفت وآمد داشتند، موضوعی دیگری است که این رزمنده دفاع مقدس به آن اشاره می کند و می گوید: در آن گرمی و رطوبت موش های ریز و ...
خودباوری را باید به زنان تدریس کرد/ مادرم قول گرفت که کار سیاسی نکنم/ ویدئو
.... از دانشگاه بگویید؛ نحوه پذیرش شما در گروه تاریخ دانشگاه تهران و نحوه تعامل با دانشجویان و سایر همکاران چگونه بود؟ آن هم خیلی اتفاقی بود. من آن زمان در مجله محیط زیستی شکار و طبیعت کار می کردم. دوست من که در دانشگاه بود، پیشنهاد ورود به دانشگاه را مطرح کرد. آن زمان فوق لیسانس داشتم. اول رفتم دانشکده حقوق و بعد مدتی در موسسه مطالعات عالی بین المللی بودم. آن هم تغییر شکل ...
آزادی اسرا، شیرین ترین لحظه بود/ اتحاد و تلاش، رمز پیشرفت ایران
ایسکانیوز از اصفهان را با احمد غلامی فشارکی در ادامه می خوانید. در سال 1360 زمانی که دانش آموز بودم، درس را رها کردم و برای آموزش به پادگان غدیر رفتم. در اواخر همان سال پس از گذراندن دوره فشرده آموزشی 25 روزه عازم جبهه شدم. پس از آن، برای عملیات های فتح المبین و بیت المقدس آماده شدم و بعد از انجام مأموریت که حدود سه ماه به طول انجامید، به اصفهان بازگشتم. اعزام دوم برای عملیات رمضان بود که در ...
چَترِ مُنَوّر روایتگر اشک ها و لبخندهایی از خط مقدم جنگ
به گزارش ایرنا ، این کتاب به دور از شعار زدگی و آمیخته با طنزی صمیمی، تصویرهایی از جبهه ها و آنچه در آن ها گذشته است را به تحریر درآورده است و همین ویژگی ها این کتاب را از بسیاری آثار دیگر ادبیات جنگ متمایز کرده است. کوتاهی روایت ها و تنوع و تعدد فضاها از دیگر ویژگی ها این کتاب است که هرچند مجالی به شخصیت پردازی نمی دهد اما قالب روایت گونه و خاطره گویی آن را پوشش داده و جبران می کند ...
برگی از زندگی شهید بازرگان گریوانی
... مادر شهید بازرگان گریوانی افزود: اوایل جنگ بود، رادیو اخبار جنگ را می گفت همه دور رادیو نشسته بودیم، اسامی شهدا را اعلام کردند همین که اسم بازرگان گریوانی را شنیدم از هوش رفتم، پدرش دلداریم می داد و می گفت این همه بازرگان اما خودش هم مضطرب بود. خواهر شهید بازرگان هم در گفتگو به خبرنگار ما گفت: بچه بودم که برادرم عازم جبهه شد اما خاطرم هست که در ماه محرم همان سال قبل از اعزام در ...
نگاهِ آرامش بخش/ علی آقا ماهانی از برکات گلزار شهدای کرمان است
سرویس : کرمان - زمان : شناسه خبر : 1281554 به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از کرمان؛ بزرگداشت برادران شهید علی آقا و محمود ماهانی، یکشنبه شب(8مرداد) در محل معراج شهدای کرمان برگزار شد. سردار محمدرضا حسنی سعدی، مدیرگلزار شهدای کرمان گفت: پیکر پاک او 11 سال پس از شهادت تفحص و خاکسپاری شد و الان از برکات گلزار شهدای کرمان است و حاج قاسم گفته بود هر گاه دلم می گرفت، علی آقا را ...
"منصور" جبهه های خوزستان کیست؟
نخود توزیع می کند! حاج امیر از نخستین حضور خود در جبهه اینگونه یاد می کند" در سپاه اهواز نشسته بودیم که گفتند برای عملیات شکست حصر آبادان باید یک ماشین مهمات ارسال کنیم و کسی می تواند ببرد؟ سریع دستم را بلند کردم و گفتم من! جالب بدانید من اصلا اون وقت آبادان نرفته بودم و نمی دونستم کجاست؟ پس از شکست حصر آبادان ، حاج امیر از مسجد آذربایجانی ها به جبهه مجدد اعزام می شود در عملیات ...
2920 روز در اسارت!
کشون کشون خودمو از چاله ای که 3 روز توش بودم، آوردم بیرون.کوله و وسیله هام انگار 500 کیلو به وزنم اضافه کرده بود و تحلیل رفته بودم، وسیله ها رو انداختم بیرون و داخل قمقمه ها رو یه نگاهی انداختم، همه خشک بودن و بدون آب! جنازه بود که دور و برمون رو گرفته بود؛ شب، منطقه رو روشن میکردن و قدرت جابه جایی نداشتیم، ظاهرا چاره ای هم نبود باید قبول می کردیم که تو قلب دشمن محاصره شدیم. بعد از کلی سختی ...
عاقبت فرزندی که نذر حضرت علی اصغر(ع) بود
. روضه های دل خانم جان رباب س ، از خودشان خواستم و چند روز بعد محمدمهدی را صحیح و سالم در آغوشم گذاشتند. از همان نوزادی، 7 سال نذر علی اصغر شد که لباس سقا به تن کند. محمد آنقدر ضعیف و کوچک بود که هیچ لباسی اندازه تنش نمی شد. وقتی نوزاد بود و لباس سقا تنش می کردم. این ضعیفی و ظرافتش پای روضه های علی اصغر علیه السلام دلم را آتش می زد. مخصوصا اینکه من محمد را از دست های کوچک این آقازاده گرفته بودم. ...
خجالت یک هم رزم از دوست شهیدی که به مقصد رسید
به گزارش خبرنگار ایمنا ، حمید داوودآبادی در صفحه کاربری خود در اینستاگرام نوشت: من خجالت می کشم از تو... سعی کنید دوستی شما برادران مخلص و با خدا با برادران دیگرتان آنقدر زیاد نباشد که از خدا دور باشید و وسوسه های شیطانی شما را فریب دهد. برادر حقیر و کوچک شما، مجتبی کاکل قمی، گروهان یک - دسته یک - رسته پیک، 20 اسفند 1365 امروز داشتم خاطرات گذشته را مرور می کردم که نگاهم به ...
همه گریه می کردند؛ بی اختیار جیغ کشیدم!
: باشه چشم. اما یک لحظه قرار نداشتم با خودم حرف می زدم و فکر می کردم. دل شوره گرفته بودم. دستم مشغول کار بود اما دلم جای دیگری بود. با خودم می گفتم: خدایا محمد پنجاه درصد جانبازی داره، این چه عشقیه که باز هم داره اونو می کشه پای جبهه و جهاد؟ اما هرچه می گذشت از شوک خبری که به من داده بود کمتر می شد. احساس خوبی در من بیشتر ریشه دواند و حالم را بهتر کرد. دلم می خواست از او حمایت کنم تا دلش در ...
آمیختگی مبارزه در دو جبهه سیاسی و فکری
مهم زندگی خود، اهتمام ویژه داشت اما در این دوران دشوار، در زمره کسانی بود که همزمان در هر دو جبهه مبارزات سیاسی و مبارزات فکری حضور داشت. زندگانی مخفی ایشان و حساسیت ویژه ساواک، شاهد صدق این مدعاست. از سال 47 به بعد عمده فعالیت آیت الله مصباح در مدرسه حقانی تمرکز یافت که به عنوان یکی از کانون های اصلی مبارزات سیاسی در قم محسوب می شد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز تربیت یافتگان این مجموعه، منشأ ...
جواد چریک دلباخته اباعبدالله(ع) بود | مزد نوکری اش را در کربلای5 گرفت + فیلم
فتح المبین به عنوان آرپی چی زن در مناطق عملیاتی حضور فعال داشت و چند روز بعد در خط مقدم عملیات الی بیت المقدس درحالی که مشغول شلیک آرپی چی بود به دلیل موج انفجار از ناحیه گوش و کم شدن شنوایی به درجه رفیع جانبازی رسید. وی پس از گذراندن دوره خدمت سربازی در نهاجا این بار در ناحیه ابوذر مشغول خدمت و آموزش نظامی به رزمندگان و بسیجیان دارالشهدای تهران منطقه 17 شد. شهید شاعری به عنوان نیروی ...
این حسن است یا حسین؟
و کسی که خبر پیدا شدن پیکر مطهر شهید را به خانواده اش داد، نحوه اطلاع رسانی به خانواده را روایت می کند که در ادامه این روایت را می خوانیم. روایتی از شناسایی پیکر مطهر حسن برکوک تبار خبرهایی از گوشه و کنار به گوشم می رسید که داغ دلم را تازه می کرد، شهرهای مختلف گرم پیدا کردن شهدای گمنامشان بودند، وقتی بی قراری خانواده های شهدای گمنام را می دیدم سینه ام می سوخت، دوست داشتم برای ...
ناگفته های حسن فتحی از سریال شب دهم
سریال شب دهم به کارگردانی حسن فتحی، از آن دست آثاری است که معمولا هرسال در ایام محرم از یکی از شبکه ها روی آنتن می رود و امسال هم شبکه تماشا آن را در باکس سریال های شبانه اش روی آنتن برده است. رونق گرفتن کسب وکار تعزیه گردان ها وقتی پای عشق درمیان باشد همه راه ها به بهشت ختم می شود. شب دهم را با تمام ظرفیت های احساسی و عاطفی ام نوشتم و ساختم. خیلی ها فکر می کنند سریال شب دهم سفارشی ساخته شده است و حتی احمد طالبی نژاد آن زم ...
یک مواجهه نفس گیر با شهیدی که رسم شهادت را خوب بلد بود
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم ، مریم حنطه زاده کتاب کشکول میرزاجواد آقا ؛ روایتی است از زندگی شهید مدافع حرم جواد کوهساری. این کتاب حاصل 42ساعت مصاحبه با خانواده، دوستان و آشنایان شهید کوهساری، از اهالی شهر مشهد مقدس است که 26 تیر سال 1394 در نبرد با تروریست های داعش در اطراف شهر فلوجه به شهادت رسید. باید یاد داشته باشی برای تشییع شهدا می رفت. هر دفعه می ...
تنها یک قدم تا شهادت فاصله داشتم
بیشتر بچه محل ها به جبهه اعزام می شدند و از خاطرات شان تعریف می کردند. با توجه به تجربه ای که کسب کرده بودم حالا یقین داشتم جبهه تنها جایی است که می توانم خودم را راضی نگه دارم. بنابراین به پیشنهاد یکی از دوستان همسایه که چهار سال از من بزرگتر و قبلا یکبار به جبهه روفته بود با دستکاری سال تولدم در شناسنامه توانستم با زیرکی بدون آموزش نظامی و داخل شدن در گروهان اعزام مجدد در پادگان امام حسن تهران به ...
کدام شاعران عاشورایی از امام حسین (ع) پاداش گرفته اند؟
شروع شد! بله. شاعر داستان ما به اصطلاح امروزی ها، شخصیتی همه فن حریف بود. او علاوه بر درجات علم و عرفانی، در عرصه خوشنویسی هم مهارت کاملی در تمام انواع هفت گانه خط ازجمله نسخ، نستعلیق، ثلث، رقاع، ریحان، تعلیق و شکسته داشت. از میان کتاب هایی که با خط خوشش نگاشت، اشاره به 67 جلد قرآن کفایت می کند. اما همین مداومت بر نوشتن، بلای جان چشم هایش شد. چشم هایش که آب آورد، دست به دامان پزشک شد ...
شک نکنید عابدزاده استقلالی واقعی بود/ برای قهرمانی استقلال قید بازی در آمریکا را زدم!
بیاوریم قید بازی در آمریکا را زدم و قرارداد را فسخ کردم. فوتسال هم بازی می کردم و قرارداد خوبی بسته بودم ولی به خاطر قهرمانی استقلال حضورم در آمریکا منتفی شد. بابت کسب این افتخار برای باشگاه استقلال از جیب مان برای هتل و اضافه بار از جیب مان هزینه کردیم. اینها را برای بازیکنان و مدیران استقلال می گوییم که امروز حضور دارند. پس از بازگشت به ایران دوستان زحمت کشیدند و از طرف وزیر مخابرات یک خط تلفن ...
روایت در تاریکی و عکس هایی که دیده نشدند
شکل جدی شروع به نوشتن کرده و به گفته خودش دلیل علاقمندی اش به حوزه زنان در جنگ به این خاطر است که فکر می کند خیلی کم به این موضوع پرداخته شده و در کتاب های مرتبط با جنگ معمولا به نقش مردان در خط مقدم اشاره شده است. از نظر او زنان، قهرمانان اصلی جنگ ها هستند چون خیلی از مردها به دلیل تشویق آنها به جنگ رفته اند و علاوه بر آن، نقش های مهمی مثل پرستاری را اکثرا زنان در دوران جنگ ایفا می کردند ...
خانواده ای در تنگستان که تعزیه خوان هستند+ عکس
تعزیه کلات جعفر قائدی بحث پیش می آمد و آخر سر یک روز همه دو تعزیه را دیدیم و متوجه شدیم هر دو تنها یک هدف دارند و آن شناساندن امام حسین(ع) و اهدافش و مظلومیت آن امام به مردم است. رفتن به محله قدیمی با یادآوری این خاطرات تصمیم گرفتم به محله دشتی شهر اهرم بروم با اینکه خود ساکن یکی از شهر های اطراف بودم، سوار خودرو خود شدم و به آن محله رفتم از شروع ورودم به محله سیاه پوش بود و ...