نریمان و گرگ ها ؛ داستانی واقعی از پسربچه که به پیشرفت رسید
سایر منابع:
سایر خبرها
طلاق دختر سالم خانواده به خاطر تحقیر خواهر معلول / چند دقیقه پای درد و دل خانواده معلولان
...، به آن ها زخم زبان می زنند مثلا بچه هایشان با وی بازی نمی کنند و حتی خواهر و برادر سالم خودش هم با وی سازش ندارند در فامیل ها هم، در بین خواهرهایم که می روم، با طعنه می گویند همین که بچه هایمان سالم اند، باید کلی خدا را شکر کنیم. من نمی توانم دخترم را از خانه بیرون ببرم در تاکسی فکر می کند در خانه هستیم و ناگهان بلند می شود و مردم گاهی وی را دست می اندازند. این مادر با گلایه از ...
چگونه نه گفتن را به بچه ها بیاموزیم؟
، مراقب حریم شخصی خود باشند. به بچه ها آموزش بدهید بدنشان فقط متعلق به خودشان است و هیچ کس حق ندارد به بدن او دست بزند. اگر کودک در چنین وضعیتی قرار گرفت، باید با صدای بلند بگوید نه، برو! و بلافاصله به مسئول مدرسه و پدر و مادرش خبر بدهد. 6. سن استفاده از سیگار و مواد مخدر پایین آمده است، پس حواستان باشد آموزش را از سنین پایین شروع کنید. قبل از هر چیز به کودکتان آموزش نه گفتن بدهید. هرگونه ...
داستان کوتاه مهشاد صدر عاملی باموضوع سقط عمدی جنین | بدون مرجوعی
به گزارش همشهری آنلاین، البرز گوشه فریزر را انبار دل و قلوه و جگر کرده: اینا برات خوبه. خون سازه. ظهرها درست کن. بخوریم. برای بچه هام خوبه. گوشِت با منه؟ بخوری ها! در فریزر را می بندم میلم به هیچ چیز نمی کشد. پنجره آشپزخانه را باز می کنم. بیست و هشت روز است که نفس ندارم و نمی دانم که چطور هنوز زنده ام. مامان زنگ می زند و دوباره طومار نصیحت هایش را از سر می گیرد. البرز دوباره ...
جولان دامداری های غیرمجاز در بن بست نظارت | مشهد 178دامداری غیرمجاز دارد
دستم را خیس می کنم و روی فرش می کشم که کک ها را پیدا کنم. کولر که نمی شود روشن کرد، اگر بزنیم بوی لاشه و مردار و تعفن خانه را پر می کند. پنکه سقفی زده ایم که شاید کمتر بوی بد به داخل بیاید. این هم وضعیت کوچه و تردد سگ های ولگرد! بچه را که مدرسه می برم یک تکه استخوان دستم می گیرم که اگر سگی به سمت ما حمله کرد استخوان را به سویش پرتاب کنم تا نتواند بچه ام را گاز بگیرد. او ادامه ...
کتاب جدید مهدی غبرایی هفته آینده منتشر می شود| مترجم موراکامی اثر نویسنده افریقایی را برگزید
همشهری آنلاین- گروه فرهنگی: داستان های این نویسنده سرشناس آفریقایی در کتاب درآمدن از فصل خشک همچون اعماق آفریقای خودش، سیاه نیست. بلکه به عکس، با وجود رخ دادن قصه ها در طبیعت خشن زیمبابوه و اشارات نویسنده به مصائبی که سفیدها بر سر آنها آورده اند، داستان هایش سبکبال و لطیف هستند و رو به روشنایی و امید دارند. مونگوشی در این مجموعه داستان به مقولاتی همچون عشق، تنگنا، رابطه پدر و مادری و ...
کودکان تشنه محبت پدر و مادر خود هستند
می گذراند و بعد، خیلی راحت در آنجا می مانند و می گویند مامان می رود و برمی گردد و خیلی راحت قبول می کنند تا بچه ای که دلبستگی نا ایمن دارد. در واقع این یکی از نشانه ها برای کودکانی که می خواهند وارد مهد یا مدرسه شوند است. بچه هایی که آن محبت را از مادر به طور کامل گرفتند زود جذب غریبه نمی شوند و هنوز با مامانشان آن دلبستگی را دارند؛ البته دلبستگی شان چون ایمن است قبول می کنند که اگر من ...
ابرِ دل تنگی
و بسیج فعالیت داشت تا این که حزب بعث عراق به ایران حمله کرد. او که غیرتی خاص روی اسلام و ایران داشت نتوانست فقط به تبلیغ دین اکتفا کند، یک روز آمد و از تصمیمش با من و مادرش صحبت کرد. گیر افتاده بودم بین عاطفۀ پدری و وظیفه ای که به گردنم داشتم، اما با رفتنش مخالفت نکردم. مادرش هم بی قراری از نگاهش پیدا بود ولی به روی خودش نیاورد. وقتی وصیت نامه اش را نوشت و به دستم داد، نگاهم را پایین انداختم ...
روایت تامل برانگیز راضیه ترکان از رنج و درد زنانی که ناخواسته سقط جنین انجام داده اند | چشم هایش
. مسیر خانه تا مطب قلبم مثل گنجشک توی دام افتاده می زد. نمی دانم بقیه مادرها این وقت ها به چی فکر می کنند. اینکه بچه سالمه؟ وزنش خوبه؟ رشدش خوبه؟ اما من به هیچ کدام از اینها فکر نمی کردم. فقط به دختر نبودنش فکر می کردم. روی تخت سونوگرافی خوابیدم. پیمان دستم را گرفت. از اضطراب لب هایم را می جویدم. دکتر دسته دستگاه سونوگرافی را روی شکمم چرخاند. - خدا را شکر همه چیز به نظر خوب میاد. رشدش ...
من دو تا پسر دارم؛ حاج قاسم و حاج علی/ پای حرف های مادر شهیدهاشمی
با علی میومد بم سر میزد. پسرم بود. وقتی تو قاب در میدیدمش انگار حاج علی رو دیده بودم. حاج قاسم که میومد عطر پسرمو میداد. یما دست خودش نبود. مدام به گذشته برمیگشت. به دوران مدرسه علی: میرفت مدرسه و میومد، سرش پایین بود. همساده مون میگفت: بی بی این علی چرا همه اش سرش پایینه؟ من نگاه بچه ها میکنم وقتی از مدرسه برمیگردن. این اینو میزنه. در خونه ی مردمو میزنن فرار میکنن. تو خونه ها رو سرک ...
ما خجالت کشیدیم!
عادی نشان دادن این واقعه جانسوز و این جنایت عظیم است. ابن سعد دستور داد تا ابتدا پیکر بی سر و خونی فرزند رسول خدا رو به حالت دمر روی زمین قرار بدن تا اسب ها که می تازند سُم اسب ها به پشت امام بخوره...حضرت دیگه توانی نداشت. این به اون می گفت راحتش کن. اون به این می گفت راحتش کن... لابد زین العابدین این صحنه ها رو می دیده که بعدها گفته: پدرم حسین رو به گونه ای کشتند که رسول خدا از کشتن سگ ...
ما خجالت کشیدیم!
عادی نشان دادن این واقعه جانسوز و این جنایت عظیم است. ابن سعد دستور داد تا ابتدا پیکر بی سر و خونی فرزند رسول خدا رو به حالت دمر روی زمین قرار بدن تا اسب ها که می تازند سُم اسب ها به پشت امام بخوره...حضرت دیگه توانی نداشت. این به اون می گفت راحتش کن. اون به این می گفت راحتش کن... لابد زین العابدین این صحنه ها رو می دیده که بعدها گفته: پدرم حسین رو به گونه ای کشتند که رسول خدا از کشتن سگ ...
نمایه - 1402/05/30
. یادم می آید مادر من یک روبدوشامبر کلفت داشت، آن را می پوشید و یک کمربند می بست و تمام این تقویم ها را داخل لباسش، پشت کمربند پنهان می کرد که نکند یادداشت ها را ببرند. پدرم خیلی هم دیر به منزل می آمد و من یادم است آن موقع برق نداشتیم. دورتادور خانه مان پر از سگ بود و گاه صدای گرگ هم می آمد. وقتی ما در ایوان منزل می ایستادیم، میدان ولیعصر که آن موقع اسمش آب کرج بود، پیدا بود و مادر من هم زن نسبتا جوانی بود و 35، 36 سال بیشتر نداشت و دو، سه تا بچه کوچک، ولی به خاطر این مسائل تحمل می کرد. از گفت وگویی با شیرین بزرگمهر، دختر جلیل بزرگمهر، وکیل تسخیری دکتر مصدق ...
از خانه سیدها تا بهار فکه | چند برگ از زندگی سید شهیدان اهل قلم سیدمرتضی آوینی
سوزاند تا در دل سید مرتضی حقیقت زندگی شعله ور شود. از سال های پیش به دنبال این تحول بود حالا وقت آن رسیده است. بوم های نقاشی، دفترچه خاطرات، دست نوشته ها همه و همه را می سوزاند. تمام کتاب هایی را که با هزینه شخص خودش به چاپ رسانده بود از بین دوستانش جمع آوری کرده و حالا شاهد سوختنشان است تا در راهی محکم تر و حقیقی تر قدم بردارد، راهی که فقط بوی خدا را بدهد و از حدیث نفس خبری نباشد. همان طور ...
نهمین هفته تابستان و جشنواره فیلم های سینمایی شبکه های پنج، کودک و امید
بلافاصله حرکت می کنند. آن ها به کمک دو دوست پرنده خود، گله گرگ های یاغی را پیدا می کنند. دو توله ی دیگر آن ها استینکی و کلودد نیز بی خبر از بقیه گله به دنبال پدر و مادر خود راهی می شوند و در میانه راه آنها را پیدا می کنند. آنها تصمیم می گریند به بچه خرس گمشده ای در جنگل نیز کمک کنند و او را هم همراه خود می برند. گله گرگ های یاغی تعدادشان خیلی بیشتر از خانواده ی همفری و کیت است. اما ... ...
مُبلغی که می گفت اگر پشت میز بنشینم خیلی چیزها را فراموش می کنم
خنده روی لبانش بود. خیلی می خندید. می خندید و می گفت: می خواهید عاقبت به خیر بشوید؟ به پدر مادرهایتان نیکی کنید. بهترین چیز نگاه کردن به چهره پدر و مادر است. زمانی که شاهرود مشغول تدریس بود، یک روز گفت: مامان من زیاد پیشت نمی مونم. می خوام برم راه دور. تو باید کم کم عادت کنی. گفتم: یعنی از شاهرود دورتر؟ گفت: از شاهرود خیلی دورتره، کلاً قید بچه ات رو بزن! در ذهنم از خودم می پرسیدم کجا قراراست برود ...
اشک و لبخند و عشق و ایثار در زندگی مدافعان حرم
که نه، نمی گذاشت بهاره حتی ناراحت بشه. ناراحت که نه، نمی گذاشت آب توی دل بهاره ش تکون بخوره. وقتی خونه بود، وقتی از مأموریت بر می گشت، مثل پروانه، دور بهاره ش می چرخید.... یه دفعه ذهن بهاره جرقه زد. آره عشق..... حتماً پای یه عشق دیگه در میونه. ... بهاره تصمیم خودش رو گرفت؛ الان موقع پس دادن امتحانه. زمان سربازی کردن برای امام حسین(ع) و خواهر عزیزش.... بعد از رفتن ابراهیم به ...
دختری که دیگر منتظر بازگشت پیکر پدر نیست
کارهایی انجام می داد. حاج عباس عازم سوریه شد و 48 روز آنجا ماند و بعد دوباره نزدمان برگشت و مقرر بود 10 روز در خانه بماند که 3 روز نگذشته زنگ زدند تا فوری برای عملیات به سوریه بازگردد. این بار نمی خواستم برود و قسمش دادم که عباس، به خدا قسم تو را برای خودم نمی خواهم، بمان بچه ها را سرو سامان بده بعد هرکجا خواستی برو همین را که شنید رو به من گفت: فرزندانم خدایشان را دارند، دل نگران نباش . شب ...
شبنم مقدمی کیست؟
محصول کشور ایران و در ژانر کمدی و درام می باشد. در این فیلم احمد مهرانفر، شبنم مقدمی، لیندا کیانی، شهره لرستانی، الناز حبیبی و کاوه آهنگر به هنرمندی پرداخته اند. صنم حق داره خجالت بکشه، چند تا بچه بزرگ و عروس داره. سنی ازش گذشته، اما قنبر که به فکر پیشرفت مملکته اصلا خجالت سرش نمیشه، معتقده حلال کن هزار کن خجالت نکش... فیلم آباجان فیلم آباجان به کارگردانی هاتف ...
برای انتقال پیکر امیر پول نگرفتند! + عکس
؛ چی بگم دیگه؟ بگم امیر حتی قبر و مزار نداره؟ بعد از آن شب و حوادث تلخش که به ناکامی در انتقال پیکر شهدا منجر شده بود. چند بار دیگر برای انتقال شهدا وارد عمل شدند اما هر بار به در بسته خوردند و بدون دست یافتن به توفیقی دست خالی بازگشتند. سه روز و چهار شب گذشت و پیکر شهدا همچنان دور از دسترس مانده بود. تا اینکه تعدادی از بومی های غیر نظامی منطقه با پیشنهادی برای عقب کشیدن پیکر شهدا سراغ شان ...
باید از تو و راه تو تا ابد گفت
وقت این افراد را در جامعه دیدم از آنها فاصله گرفتم و مثلا در دلم آنها را سرزنش کردم، اما هنوز دیر نشده و باید با طمأنینه و محبت جلو برویم و به دنبال جذب باشیم تا دفع. ان شاءالله خدا دست یاری به همه ما بدهد تا بتوانیم با علاقه بچه هایمان را در این مسیر ثابت قدم کنیم. مسیر کربلا به برکت خون شهدا باز شده است او که راهی کربلاست در صحبت هایش گریزی هم به راهپیمایی عظیم اربعین می زند و ...
یادداشتی بر کتاب گونه شناسی انواع بابا
تو جدول باباها، بابای بچه تو بغل من، فقط تیک ستون اول، یعنی تولید بچه را داشت. بابای من دو تیک بود. ولی من به بچه قول دادم که برایش یک بابای سه تیک باشم. تیک ستون اول که همان لحظه ای زده شد که از زمین برش داشتم. تیک دوم را تا چند دقیقه بعد از یک مغازه می خریدم. تیک سوم را هم به لطف بابا از قبل داشتم. چون که همه کارهایی که نباید می کردم سیر تا پیاز حفظ بودم. من با کارهایی که یک بابای سه تیک نباید ...
شاید آخرین فرصت این دنیا
تلفن زنگ خورد! نگاهی بهش انداخت، اما سعی کرد خودش را بی تفاوت نشان بدهد. یک دستمال برداشت و الکی روی کابینت ها کشید. زنگ دوم، سوم ... و تلفن رفت روی پیغام گیر. مینا می دونم خونه ای مادر! توی این 24 سال من هیچ وقت آتیش زیر این دیگ رو بدون بچه هام روشن نکردم. دلیل این نذری هم که خودت بودی. ببین سال دیگه معلوم نیست برادرت بتونه از اون سر دنیا پیش ما باشه یا نه. می خوام وقتی در دیگ رو بر می دارم همه ...
نهمین هفته تابستان و جشنواره فیلم های سینمایی
کیت برای نجات فرزندشان بلافاصله حرکت می کنند. آن ها به کمک دو دوست پرنده خود، گله گرگ های یاغی را پیدا می کنند. دو توله ی دیگر آن ها استینکی و کلودد نیز بی خبر از بقیه گله به دنبال پدر و مادر خود راهی می شوند و در میانه راه آنها را پیدا می کنند. آنها تصمیم می گریند به بچه خرس گمشده ای در جنگل نیز کمک کنند و او را هم همراه خود می برند. گله گرگ های یاغی تعدادشان خیلی بیشتر از خانواده ی همفری و کیت است ...
دلتنگی هایی به وسعت دل اَسراء
نکردم گفتم ما بیایم فقط تو را می بینیم اما اگر تو بیایی اینجا همه مشتاق و چشم انتظارند تا تو را ببینند مثل اینکه بین چند خانواده فقط اسم ما در آمده بود با پدر حاج عباس راهی سوریه شدیم پنج بهمن رفتیم نهم برگشتیم آن زمان در سوریه جنگ بود دل نگران عباس بودم تا اینکه خودش از در وارد شد لحظه ی از در وارد شدنش بهترین لحظات من بود. وصیت نامه ای که دیگر برنگشت وصیت نامش را نوشته بود ...
بازمانده از کوچ
...، هم در عملیات شرکت می کرد. هفده ساله که شد، با دخترعمه اش گُلبهار ازدواج کرد. سه سال بعد که دخترش به دنیا آمد، زندگی شان رنگ و بوی دیگری پیدا کرده بود. با تمام وجودش خوشبختی را احساس می کرد اما نمی توانست از جبهه دل بکند. آن شب را کنار خانواده اش صبح کرد. قبل از رفتن، سری به گُلزار شهدای باغ بهشت نهاوند زد؛ همان جایی که دلش می خواست آرامگاهش باشد. فاتحه ای نثار روح شهدا کرد و بعد عازم ...
آموزش و پرورش چیست؟
، صحبت از جامعه بی معنا خواهد بود. اما مسئله ای که دورکیم به پاسخی نهایی برای آن دست نیافت، چگونگی رسیدن به این همبستگی بود. متأخران بعد از دورکیم مدرسه را به عنوان راه حلی برای این مسئله تعریف می کنند. آن ها بر این باور بودند که اگر مدارسی شکل گیرند که در عین علم آموزی فرهنگ مطلوب جامعه را نیز به افراد منتقل کنند، همبستگی حقیقی محقق خواهد شد. بااین حال فرآیند آموزش وپرورش در ...
عدالت آموزشی بهتر است یا مدارس غیرانتفاعی و سمپاد؟!
آموزش به مدارس و خاصه مدارس غیرانتفاعی، دیگر بحثی بود که در این باره مطرح شد. دکتر رضا یادگاری، فعال اقتصادی و آموزشی در این باره به توسعه ایرانی می گوید: این اتفاق می تواند نتایج تلخی داشته باشد. یکی از بحث هایی که با آن روبه رو بوده ام، این بوده که مثلا مدارس قرار بوده استعدادیابی کنند و نتایج را به والدین بدهند. پول شان را از چه کسی می گیرند؟ پدر و مادرها. در نتیجه سعی می کردند نتایج را جوری طراحی ...
پارتی شبانه دختر جوان را بی عفت کرد/ پسر شیطان صفت نقشه های پلید را اجرایی کرد
پیگیری های آگاهی در محله ای دور از محل سکونتمان در یک خانه فساد پیدا شد. از آن روز به بعد اجازه رفتن به مدرسه و داشتن موبایل را به او نداده ام. او از اعتماد من و پدرش سوء استفاده کرد و آبروی ما را برد. ما خانواده آبرومندی هستیم. شوهرم 25 سال در یک کارخانه ریسندگی کار کرد و پول حلال آورد. نمی دانم این بچه چرا این کار را با ما کرد. بعد از حرف های این مادر، از آنجایی که ...
راهی که پدر برای جوانان باز کرد/ تأثیر آموزه های حمید سمندریان
: ما ابتدا نمایش پدر را بر اساس ترجمه دکتر مهدی فروغ تمرین کردیم که خیلی ترجمه کلاسیک و زبانی شکسته نشده و بیهقی وار داشت و ما نمی توانستم با این زبان به احساسات مدنظر برسیم. با استاد سمندریان در این مورد صحبت کردم و زنده یاد هما روستا که آن جا حضور داشتند گفتند که نمایشنامه پدر را ترجمه کرده و آن را برای اجرا به زنده یاد محمدعلی کشاورز سپرده اند . ما همه کتابخانه ها را زیر و رو کردیم و در نهایت ...