سایر منابع:
سایر خبرها
معترضی که پای باور به حسین(ع) جان داد/ طیب بودن هنر می خواهد
.... به این خاطر بود که آقای بروجردی فوت شده بودند و کسانی که مقلد ایشان بودند، خواستار یک نفر به عنوان مرجع تقلید جدید بودند. مرحوم پدرم به دلیل علاقه و احترامی که به جامعه روحانیت، به خصوص روحانیت شیعی و آقای بروجردی داشت و چون به ایشان گفته بودند که امام خمینی (ره) نایب آقای بروجردی است، اجازه داده بود که عکس ها را روی علامت های دسته نصب کنند. در روز عاشورا و شب تاسوعا، شاید صدها عکس از حضرت ...
روایت دختران دانش آموز از نخستین سفر گروهی اربعین
های اعضای خانواده ام نبود و حتی شیرین تر بود. وقتی از او پرسیدیم که چه خاطره ای از این سفر در ذهنت مانده است؛ گفت: خاطره ای که داشتم این بود که در مسیر راهپیمایی پیاده روی به سوی کربلا، همراهان و مسئولان ما در اتحادیه انجمن های اسلامی ما را از ازدحام جمعیت حفظ کردند و مراقب ما بودند که فشار جمعیت ما را اذیت نکند و همین موضوع ما را به یاد مظلومیت اسرای کربلا انداخت که در راه کربلا تا کوفه ...
چه شد که استقلال شش گل از پرسپولیس خورد؟
پرسپولیس . همه در هیجان بودند پرسپولیس با آرایش همیشگی خود که منهم ارزو میکردم یکی از یاران آن می بودم دلم مثل سیر و سرکه می جوشید که این بچه ها موفق شوند یا نه ؟ در رختکن همه از پیروزی حرف می زدند . رادیو و تلویزیون و جراید همه درباره این بازی حرف می زدندو تمام دست اندر کاران بازی را مساوی یا یک بر صفر به نفع استقلال یا پرسپولیس تخمین می زدند . سالهای گذشته تیم استقلال اینقدر ...
دست های گره خورده به ضریح، حرف ها برای گفتن دارد
به گزارش ایسنا، پای درد و دل زائران نشستن برایم آرامش بخش بود، وقتی از آن ها دلیل آمدنشان را می پرسیدم حس وحال عجیبی تمام وجودم را فرا می گرفت، انگار هر کدام یک روضه برایم می خواندند. همزمان با صحبت هایشان خودم نیز بغضم می ترکید، هر کدام حرفی برای گفتن داشتند. انگار آمده بودند تمام رنج، خستگی و سختی های یک سال را اینجا از تن به در کنند تا با کوله باری سبک برگردند. دست هایش ...
عاقبت بوکسور خیابانی در بین الحرمین چه شد؟
...> نقطه اتصال من و آقا امام حسین(ع) از همان پارک سر کوچه شروع شد. یک شب در پارک دعوای شدیدی راه انداختیم. به قول قدیمی ها دست بالای دست بسیاره. آن شب در آن دعوا بدکتک خوردم. دستم ضربه شدیدی خورد. گونه ام پاره شد، ابروم پاره شد. حالم خیلی بد بود. دعوایی که راه انداخته بودیم آنقدر شدید بود که همه همسایه ها ریخته بودند بیرون و مادرم با دیدن حال و روز من وسط کوچه از حال رفت. همان شب بود که من ...
گوشه ی خُرم
حسین(ع) می خواهد به میدان برود و از پدر اجازه می خواهد. پایم سنگین شد و همان جا کنار درگاه نشستم روی زمین. روضه خواندن در خانه ی خالی برای این که سنت پیوسته ی روضه خوانی در مدت نذر به هم نخورد چیز غریبی نبود، اما ناگهان روضه ی فحول برایم جوری شد که انگار تمام اتاق پر باشد از زن های همسایه؛ پر باشد از پیرزن های مهربانی که قلیان می کشند و ریزریز با صدای روضه خوان گریه می کنند و صدای قل قل قلیان و ...
هنر درمانی زندگی محمد مهدی را تغییر داد
حدود 5 سال پیش یک روز که به کنسرت رفته بودند با گروه روشنا آشنا شدند و سرانجام هنردرمانی به شکل دیگری در تمرین های تئاتر آنها جا گرفت. محمدمهدی مصیبی حالا همراه دیگر بچه های گروه، روی صحنه نمایش شام عروسی در تماشاخانه شهرزاد رفته، دو فیلم کوتاه بازی کرده و یکی از این فیلم ها با عنوان دانه سیاه به کارگردانی امیر هومان خسروانی و تهیه کنندگی مجید برزگر به جشنواره کرالای هند رفته است. ...
نتوانستم جای پدر را برایشان پر کنم
پدربزرگ هیچ کدام تاب نمی آورند انگار که تحمل دیدن اشک های مریمشان را ندارند. خانم دکتر می گوید: قلبم هیچ وقت تاب و تحمل شنیدن روضه حضرت ابوالفضل(ع) عموی بزرگوار یتیمان امام حسین(ع) را ندارد این را می گوید و بغض در گلویش باز هم می ترکد: پدر را به خاطر ندارم چون فقط 2 سالم بود که پدر رفت اما هرچه از عمو به یاد می آورم فقط عشق بود و معنای دوست داشتن. به اینجا که می رسد پدربزرگ دیگر نمی تواند چشمان ...
تظاهرات 16 شهریور 57، آتش زیر خاکستر یک قیام بزرگ
...> برپایی نماز جماعت در تظاهرات شهید مؤیدی ادامه می دهد: در تظاهرات روز شانزدهم از صبح آن قدر راه رفته بودیم که نزدیکی های پیچ شمیران ظهر شد. حالا خوشبختانه قبله همان طرفی بود که مردم داشتند می رفتند این طور نبود که مثلا بخواهند به طرف دیگر رو به قبله بایستند. وقتی ظهر شد، آمدند و گفتند که وقت اذان است. من هم گفتم اذان بگویید. تمام جمعیت بنا کردند اذان بگویند و با این ترفند، تبلیغات ...
رازهای گل سرخ روی پیشانی دو برادر
حالا که آمده ای مرخصی بیشتر بمان می گفت: آنها که زن و فرزند دارند در جبهه هستند، من کجا بمانم مادر جان. زرین تاج خانم گوشه روسری اش را صاف می کند. پلاک طلایی که با نام پسرهایش حکاکی شده و گردن آویز اوست از زیر دستک روسری بیرون می آید. نگاهم که روی پلاک می ماند، می گوید: هدیه عاشقانه همسرم است. آنقدر دوستش دارم که از خودم جدایش نمی کنم. همه چیز در این خانه عطر و بوی پسرها را دارد حتی هدیه ...
حاشیه نگاری دیدار هیئت های دانشجویی با رهبرانقلاب/ از سختی هایی که با یک استراحت کوچک رفع می شود تا اشک ...
نده بپیوندم و در آنجا گلایه های خود را بازگو کنم. اما اتفاقی عجیب رقم خورد دو روز مانده به اربعین، توسط خبرگزاری به من اطلاع دادند برای دیدار دانشجویان با رهبر معظم انقلاب انتخاب شدم، برای تهیه خبر بروید! به خودم گفتم حتما حکمتی هست که در چنین روزی برای چنین دیداری انتخاب شدم. روز موعود فرا رسید از 7 صبح در محل موعد حاضر شدم. درب ورودی صف طولانی شکل گرفته بود همه مشتاق دیدار ...
کارداشیان با فوتبالیست سابق آمریکایی وارد رابطه شد!
کیم روی بچه ها و کسب و کارش بسیار متمرکز است و در حال حاضر با کسی در رابطه نیست. هر چند منبع اول ادعا می کرد که کیم، به دوستانش گفته است که عاشق تام است، اما منبع جدیدی به دیلی میل بر رابطه دوستانه آنها تاکید کرد. این منبع گفت که نمی دانم چرا این همه شایعه در مورد برادی و کیم به راه افتاده است، در حالی که آن شب تام با امیلی راتاکوفسکی وقت می گذراند و تمام شب را با یکدیگر بودند. مهمانی مایکل روبین، در روز چهارم ژوییه، پر از مهمانان سرشناس و مشهور بود. بیانسه، جی زد، لئوناردو دی کاپریو، هیلی بیبر و کندال جنر از جمله کسانی بودند که در این مهمانی حضور داشتند. ...
محبت، کلید موفقیت در گفتگو/ گفتمان دینی، رشد می دهد
این فرزند از تمام حیثیت های دینی و اجتماعی محروم باشد؟ نه، عدالت این را اقتضا نمی کند که اگر کسی نطفه اش حرام بسته شد، دیگر راه تکامل نداشته باشد. اتفاقا این یک نمونه ی خیلی ویژه در تاریخ است که آقای زیاد بن ابیه که معلوم نیست بابایش کیست، در حکومت امیرالمومنین می آید آنچنان اهل ارادت، آن هم نه ارادت ظاهری، ارادت واقعی به امیرالمومنین(ع) می شود که امیرالمومنین او را می گذارند استاندار فارس. ...
روایت 3 هزار کیلومتری بازدید از 6 موکب در 5 استان مرزی
برخی از شهدا روی دیوارهای موکب نصب شده است و همه روی آن یادگاری می نویسند، جمله ای روی یکی از این پارچه ها نوشته شده بود: من حسین (ع) را دیر شناختم، در سن 30 سالگی، آن هم با کتابی که خواندم. حالا می خواهم برای اولین بار به سویش بروم شاید من را نگاه کند. قدم چهارم: سرفصل کتاب عشق کردستان را ساعت 10 شب به مقصد کرمانشاه ترک کردیم. این در راه بودن پشت سر هم، هم سخت است هم لذتبخش ...
دشواری های یک پیاده روی شکیبانه در سر بر خاک دهکده / زائران رنگارنگ از هر ملیت و قومیتی بر آستان حسین(ع)
است این تکه از بهشت را تجربه می کنند. انگار که روی ابرها آسمان راه می روند و ابر چشم های شان باران اردیبهشت می بارد، آرام دم گرفته اند؛ بین الحرمین و حرم آقام حسین و حرم آقام اباالفضل ... با اینکه یک ساعت به اذان مانده؛ اما صف های نماز چپ و راست بین الحرمین بسته شده و مسیر باریکی بین صف ها برای رفت وآمد باقی مانده. با این ازدحام تا حرم حضرت عباس خیلی راه است. تصمیم می گیریم همین جا ...
تهران قدیم و خطیبی که باعث خلوتی صف سینماهای لاله زار می شد
نوجوانی تا مقطع دوراهی انتخاب حوزه یا دانشگاه توسط وی اختصاص دارد. در ادامه مشروح بخش دوم این پرونده را می خوانیم؛ * کودکی، خوانسار و تهران حسین انصاریان صبح روز 18 آبان 1323 هجری شمی همزمان با سالروز ولادت امام رضا (ع) در خانه پدربزرگش در خوانسار به دنیا آمد. به طور طبیعی باید نامش را رضا می گذاشتند اما مادرش سه ماه پیش از تولد، خوابی دیده بود که در آن به او ...
من آمده ام تا خاک پای زائران حسین (ع) را توتیای چشمانم کنم
تو هم یکی از زائران کربلا هستی، حال و هوایم عوض شده بود و بهم ریختم، مانده بودم که چرا و به چه دلیل در میانه راه جز عشق بازی چیزی نمی دیدم؛ می خواستم عشق بازی و عاشقی را تصویر کنم. اول باورم نمی شد حقیقت داشته باشد اما به راستی حقیقت داشت. وقتی به میعادگاه رسیدم، در کوچه پس کوچه های کربلا عشق بود که موج می زد و عاشقان حضور داشتند که دل می دادند و عاشقی کردند؛ هرکس به گونه ای فعالیت می ...
خداحافظی با زمزمه نوحه آذری آی عموقلی
حادثه آسیب دیده است، سرکار بودم. صبح فردای آن روز که به خانه آمدم، تماس گرفتند که پدر شهید شده است و فرزند ارشدش بیاید. بلافاصله رفتم و زمانی که برگشتم بسیار سخت بود چون رساندن خبر شهادت پدر کار آسانی نبود، به خصوص برای خواهرم که سن کمی دارد. وی افزود: تمام سختی ها را به جان خریدم و خبر شهادت را به اعضای خانواده ام رساندم. فرزند ارشد شهید با صدای بغض کرده گفت: پدرم بسیار مظلوم ...
رهروان طریق عشق/ آرمان شهری که تمام معادلات مادی را برهم زد
.... سبک زندگی نیز توسعه نیافته است. بسیاری از بچه ها را می بینی که حتی علیرغم استطاعت خانواده، پابرهنه در میان گل و لای کوچه ها راه میروند و با همین پاهای آلوده وارد خانه می شوند. در خیابانها تاکسی خاصی به چشم نمی خورد. بیشتر موتور سیکلت های سه چرخه ای هستند که راننده آن جلو نشسته و در قسمت پشتی چند نفر سوار شده و احیانا در کف آن چهار زانو می نشینند. آیا واقعا همه ثروت و درآمد نفتی عراق ...
این خانه 40 سال عزادار امام حسین( ع) است
به روضه اولین سال روضه امام حسین( ع) این طوری تمام شد. سال بعد یک خانمی بود که او هم روضه می خواند از او دعوت کردم او هم گفت تو سنت کوچک است برو دنبال بچه بازیت تو را چه به روضه. شنیدن این حرف ها دلم را می سوزاند مگر عزاداری برای حضرت امام حسین (ع) و سایر شهدای کربلا به سن و سال است. دلم می خواست در خانه ما صدای ناله و گریه برای حضرت امام حسین( ع) بلند شود. این ...
احیای فرهنگ عاشورا زیر سقف خانه های بندگی
وزان کربلا. دل ها پر می کشد به سرزمین نینوا که سجاده امام حسین(ع) است و سر حسین(ع) با 72 یار مظلومش بر سر نیزه می رود، در صحرای نینوا بال ملائک می سوزد و کائنات در سوگ خورشید به ماتم نشسته است. طنین صدای دادخواهی حسین( ع) که بهانه آفرینش است در تمام جهان به گوش وجدان های بیدار می رسد. هنوز روضه روحانی اول تمام نشده که روحانی دوم نیز از راه می رسد در اتاق کناری می نشیند تا چای روضه را نوش ...
سلام بر مشایه (قسمت سوم)
نبود که شب شده و کم کم موکب ها دارد پر می شود. ساعت نزدیک نه شب بود که کم کم احساس کردیم گرسنه ایم. فکر کردیم مثل یکی دو ساعت پیش است که همه موکب ها غذا داشته باشند و تعارفمان کنند و ما نخوریم. کم کم غذای موکب ها داشت تمام می شد و ما دنبال غذا بودیم. من شلوار شش جیب پوشیده بودم با بادگیر و کلاه پشمی شبیه همان کلاه هایی که بچه های رزمنده در جبهه داشتند و پیشانی بند لبیک یا خامنه ای. ...
شهیدان رجایی و باهنر، به روایت کتاب ها
را به ابراهیم می رساند. صف طولانی بود. همه در انتظار اتوبوس بودند. مردم خسته بودند. بعضی از آن ها خمیازه می کشیدند و معلوم بود که اگر پایشان به داخل اتوبوس برسد، خوابشان خواهد برد. انگورها نرسیده بودند. آن قدر که هوس ناخنک زدن را به ظن کسی نیاورند. اعلامیه ها به طور دقیق، در برگ مو پیچیده شده و زیر انگورها قرار داشتند. سپس می نویسد: سرانجام اتوبوس از راه رسید. محمدعلی سوار شد و بی توجه ...
داستان کوتاه نجمه جوادی با موضوع قیام 17 شهریور | هیچ اتفاقی نیفتاده
، اما خبری از تیراندازی نشد. توی محوطه بیمارستان پر بود از مردمی که از دیروز مانده بودند و یا هر کدام مانند من آمده بودند دنبال عزیزشان. دویدم توی راهرو. دخترک را دادم دست پرستار و تا به خودم بیایم بین تعداد زیادی مجروح بودم که کنار راهروها درازبه دراز افتاده بودند. به یکی از پرستارها گفتم: من دنبال داداشم میگردم اسمش... نگذاشت حرفم تمام شود. گفت: برو خودت بگرد اگه اینجا نبود برو سرد خونه ...
خانه پدری و یک دهن روضه هندی
خبرگزاری فارس-رشت، فاطمه احمدی ؛ دم دمای عصر بود که به مرز رسیده بودیم و با مکافات با آقا یحیی راه افتادیم به سمت نجف. در بین مسیر هم با اینکه هنوز وارد مسیر راهپیمایی عظیم حسینی نشده بودیم اما بساط پذیرایی و موکب ها برپا بود. مسیر طولانی بود و من خسته راه، قریب به 10 ساعت تا مهران از زادگاهم فاصله بود، چشمانم را روی هم گذاشته بودم که با فریاد و سر و صدای زیادی از خوابِ بین راهی ...
داستان کوتاه صدیقه پورعلی فومنی با موضوع قیام 17 شهریور | هوا داره سرد می شه
بچه هایش باید درس بخوانند و برای خودشان کسی شوند. با پا در میانی فک و فامیل، حمیدرضا از پنجره پشتی فرار کرد. عمو خوب می دانست چطور ما دوتا را توی تله بیندازد. آن هم دو ساعت بعد، روی بالا پشت بام. داشتم توی ظرف سفالی کبوترها آب می ریختم. صدای پا شنیدم. عموداشت از پله های مارپیچ آهنی بالا می آمد. حمیدرضا از لابه لای نرده ها پرید روی پشت بام خانه ما. قلبم هوری ریخت. عمو ایستاد کنار قفسه ...
اگر نِی پرده ای دیگر بخواند
بکشاند و بشود باز این چه شورش است که در خلق آدم است شاعر، شور افتاده در جان ها را آینه وار می دیده و مگر نه این که همه چیز در نگاه ما جریان دارد؟ کربلا و واقعه عاشورا یک اتفاق تصادفی و تاریخی نیست؛ بلکه عاشورا در کربلا نقطة مبدأ و دوباره مقصد است حرکت و هویت همه مظلومیت و تمام ایثار از این نقطه آغاز می شود و اربعین یعنی رجعت از خویشتن به این نقطه، یعنی از نقطه ای که هستی بلند شوی و به حرکت در ...
بغض این دختربچه در روز تولدش اشک همه ما را درآورد
اشک های پردرد این دختربچه 10 ساله در روز تولدش دل همه مخاطبان را سوزاند. این ویدئو از روز گذشته حسابی وایرال شده و داستان از آنجایی شروع شد که کاربری این ویدئو را به اشتراک گذاشت و در کپشن آن نوشت: امروز صبح نشسته بودم و دختر بچه ای برای فروختن دستمال وارد فروشگاه شد، چند سوال کردم و یکی از سوالاتم ، چن سالته بود و در پاسخ چیزی عجیبی شنیدم که مامان بزرگم گفته امروز 10 ساله شدم و با ...
سیلی سیل بر تن آذربایجان
.... صبح امروز همان کوله ای که قرار بود پُر باشد از وسایل سفر اربعین را پُر کردم از هر چی خوراکی و آبمیوه و راهی یک سفر دیگر شدم! سفر به مناطق سیل زده اهر. می خواستم این خوراکی ها را هم به نیت آقا امام حسین (ع) مان پخش کنم بین کودکان سیل زده. از تبریز تا اهر یکساعتی راه است؛ نزدیکای 9 صبح بود که به اهر رسیدم! یعنی بزرگترین شهر ارسباران. همه داشتند از یک چیز حرف می ...