سایر منابع:
سایر خبرها
نامه جالب جلال آل احمد به سیمین دانشور
گزارش کامل از گزیده خبرهای امروز تابناک با تو را با کلیک بر تیتر آن بخوانید. عکسی از نامه جالب جلال آل احمد به سیمین دانشور این کشور از مردگان هم مالیات می گیرد! روایت یک کاربر از عجیب ترین سوال مصاحبه کاری! تصویر دیدنی از برج میلاد با لباس رنگی! اگر به آسمان نگاهی کنید، استارلینک را می بینید! دود سیگار به این دلیل برای کودکان ...
این زن پس از دو سال از جسد همسرش باردار شد!
ماهیگیر رفت خونه برای همسرش تعریف کرد که امروز چه اتفاقی افتاده و یک ماهی سخنگو دیده. همسرش به مرد ماهیگیر گفت چرا از اون ماهی نخواستی تا آرزوهای تورو برآورده کنه. اون یه ماهی خاص بوده پس حتما میتونسته کارهای فوق العاده ای هم انجام بده. مرد گفت چه خواسته ای؟ زن جواب داد مثلا یه خونه بزرگ و قشنگ! مرد به کنار دریا رفت با خواسته اش رو با ماهی در میون بزاره. با صدای بلند ...
جلال آل احمد غیرت و حریت
کمپانی های نفتی انگلیسی اعتراض کرد و خودش را از آنها کنار کشید. او حقیقت را فدای رفاقت نکرد و با همان زبان صریح و سرخ خود پته آنها را روی آب ریخت. همایون صنعتی زاده و ابراهیم گلستان تنها دو نمونه از این صراحت است. *** بارها و بارها گفته اند که روشنفکری ایران برخلاف بسیاری از کشورها، بیمار متولد شده است. این سخنی به غایت درست و مستند است. اما در این میان، بزرگمردانی چون جلال آل احمد و ...
شهر ما
. به آن ها گفتم: شما هم به موتوری ها یه تذکری بدین! پسرم با آرنج بهم زد؛ به این معنی که ولشان کن؛ اما جوابی که از آن خانواده شنیدم، جوابی بود که هر وقت می شنیدم از ته دل می رنجیدم. گفتند: آخه چیمون درسته که این دومیش باشه؟! به نظرم یک ملت برای اینکه تیشه به ریشه خودش بزند بهترین جمله ای که می تواند بگوید همین است. آخر اینکه دست خودمان است؛ یک کلمه تذکردادن. آن موتوری ها هم که ...
حسن شوفر و مجید آمپول زن!
حسن گفت: این هیچ جا نمیره ، تا من هستم با منه ، وقتی هم که من نباشم ان شاء الله میشه پرسنل تهران. حسن از من پرسید نظر خودت هم اینه ؟ گفتم آره، هر چی مجید بقایی بگه ، گفت: متأسفم برات پسر! مگه دمت به دم مجید بسته است؟ یه آمپول زن برا تو تصمیم می گیره؟ مجید هم به شوخی گفت: آمپول زن بهتر از شوفره ، خیلی بخوان گنده ات بکنن ، میشی آقای راننده، اما من اگه آمپول زن هم باشم برم توی ...
سازگار: گوشت و خون این ملت با امام حسین(ع) ممزوج شده است
. روضه بلد نیستم. صدا ندارم. می گوید اگر نیایی فرهاد میرزا گفته است بیایم و تورا به زور ببرم. می رود و جلوی فرهاد میرزا می نشیند و می گوید قربان شما که می دانید من صدا ندارم. فرهاد میرزا می گوید برو منبر و حرف نزن. روی منبر رفت و گفت اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ الْحُسَیْن (ع) و صدای ضجه و گریه مردم بلند شد. اینقدر از مردم گریه می گیرد و خوب می خواند که وقتی پایین می آید خودش تعجب می ...
2 شهید امنیت که از کودکی تا شهادت باهم بودند+عکس های کمتر دیده شده
می شود؟! پس من که می توانم مواظب باشم، می ایستم و مواظبت می کنم. نباید بگذاریم خانم باحجاب در خیابان احساس ناامنی کند مادر شهید دانیال رضازاده فقط همین یک فرزند را داشت. او درباره اغتشاشات سال 1401 می گوید: در آن روزها نگران دانیال و حسین آقا بودم. به پسرم می گفتم: تو مرد خانه هستی و مراقب خودت باش. به حسین هم سفارش کن مراقب باشد. دانیال هم می گفت: ما باید برویم تا پشت رهبرمان ...
چند روایت معتبر از همسایگی با خانواده امام خمینی (ره) از نجف تا جماران
مبارزه پیش و پس از انقلاب دارد که در ادامه برش هایی از این کتاب را با هم می خوانیم: 1- اولین دیدار با بیت روح الله خمینی اولین باری بود که بتول بعد از یک سال زندگی در نجف می خواست خانم و آقا را ببیند از این خانه به آن خانه شدن توفیق دیدار را از او گرفته بود عصر جمعه سر و صورت بچه ها را شست و لباسشان را عوض کرد. خودش هم پیراهن بلندی را که تازه با خانم موسوی دوخته بودند پوشید ...
ماجرای رحم اجاره ای و نقش متفاوت بازیگر سریال آقازاده | از اعماق وجودم فریاد زدم، نمی خواستم بچه را بدهم ...
تومانی برای دیالیز پسر بیمارش تهیه کند. و این دو نفر دو دنیای جدا را تجربه می کردند. مهروز در بی مادر سکوت خاصی دارد. سکوتی که تنها سکوت نیست و سنگینی حرف های نگفته اش مخاطب را با خودش و قصه درگیر می کند. تا چه اندازه این سکوت به سبک بازی تو بر می گردد و تا چه اندازه به کاراکتر مهروز و هم فکری با آقای فاطمی؟ من همانطور که قبلا هم گفتم لحظاتی بود که من پردیس روحم گریه می کرد از ...
چرا باید جوانان ما در سوریه می جنگیدند؟
عادی خودش را داشت، در این وسط خداوند ریحانه را به ما هدیه داد و روز و روزگار می گذراندیم؛ حرامی ها به حرم عقیله بنی هاشم می خواستند نزدیک شوند و خواب را از چشمان پویا در این طرف مرزهای ایران ربود برای همیشه. من خیلی وارد سیاست نمی شدم، اما می گفتم که این جنگ، جنگ ما نیست. مگر ما هشت سال جنگیدیم، کسی به ما کمک کرد. کسی به داد ما رسید. پویا می گفت مانند زن های کوفی حرف نزن! این جمله همسرم خیلی به من ...
شوهر شکاک زنش را با تهمت رابطه با 2 مرد فامیل به قتل رساند
...: ادعای تو ثابت نشده و همه اعضای خانواده ات هم گفته اند این حرف ها درست نیست. هیچ مدرکی هم پیدا نشده که نشان دهد ادعایت درست است. متهم گفت: من مطمئن هستم و چون خودم مطمئن هستم پس برایم کافی است. حتی چند شماره تلفن در کشو پیدا کردم که برای مردان همسایه بود اما نگه نداشتم. من خوب کردم این کار را کردم و از کارم پشیمان نیستم. بعد از پایان گفته های متهم، هیات قضات برای تصمیم گیری وارد شور شدند. ...
ادعای عجیب سام اصغری درباره خودش
گزارش کامل از گزیده خبرهای امروز تابناک با تو را با کلیک بر تیتر آن بخوانید. ادعای عجیب سام اصغری درباره خودش نان سفید یا نان سبوس دار؛ کدام بهتر است؟ وقتی باتری اجتماعی شما خالی می شود! یک اتفاق عجیب در سرمای وحشتناک کانادا این کامیون، تبریز را بهم ریخت! رونالدو با جت شخصی به تهران می آید! پیغام اینستاگرامی مسی به زلزله ...
10 قصه برای کودکان | این قصه ها را قبل از خواب کودکتان براش بخونید
شیدا خلیق ، دختر ناهید مسلمی ، بازیگر معروف متولد سال 1372 می باشد. شیدا خلیق در مافیا به واسطه بازی و هوش خوبش بسیار مورد توجه قرار گرفته. در ادامه با شیدا خلیق بیشتر آشنا شوید. خانم خلیق در پنجمین روز خرداد ماه سال 1372 در تهران به دنیا آمد. او از همان ابتدای زندگی با بازیگری آشنایی پیدا کرد زیرا مادرش خانم ناهید مسلمی بازیگر بود. پدر او عباس خلیق نیز متاسفانه در دی ماه سال 1400 فوت ...
خسرو شکیبایی افتضاح خواند / شعر صالح اعلا را دزدیدیم (فیلم)
البته الان بیشتر زده می شود؛ خسرو آن زمان حرف های اساسی می زد. سال ها قبل سیما فیلم به من پیشنهاد داد که می شود خانه سبز دیگر را برای ما بسازی؟ گفتم بله. گفت هر چه بخواهی به تو می دهیم. گفتم: هر چه بخواهم؟ گفت بله. گفتم به من یک خسرو شکیبایی بدهید. سریال همسران آن موقع خسرو مرحوم شده بود. اشکم درآمد. بدون خسرو، خانه سبز معنا نداشت. همان طور که بدون فردوس کاویانی ...
قرارمان هر پنج شنبه، همین جا
کارتی به تو داده و فرموده بود: سنگرها رو حفظ کنید و تو مسجد شماره بذارین. برای اسلحه ها کارت بدید تا بدونید چه کسانی چه اسلحه هایی دستشون هست. برای انجام همین کار بود که بعضی شب ها به خانه نمی آمدی. با دیدن جمعیت، زیر لب گفتم: حتما برای سید احمد اتفاقی افتاده... اما نمی خواستم باور کنم، به دل سیاه شیطان لعنت فرستادم. خودم را دلداری دادم: ... اون که تا دیروز ظهر خونه بود... ...
عکسی از نامه جالب جلال آل احمد به سیمین دانشور
برترین ها: بخش هایی از نامه جلال آل احمد به سیمین دانشور را ببینید. جلال نقشه خانه ای که می خواست بساز را کشیدو پشت پلان خونه نوشت: "عزیزم در انتظار آمدن کاغذت روز یکشنبه از 8:30 تا 9 این کروکی دستی را کشیدم و برایت می فرستم. به زودی یک نقشه حسابی برایت خواهم فرستاد. قربانت می روم به شرطی که کاغذت دیر نکند، مثل آمدنت. جلال تو." "عزیز دلم سیمین، الان از سر ساختمان ...
ببیند | لحظه ای که شهریار، ابتهاج را از خانه اش بیرون کرد
شعر که تمام می شود می گوید: خوب ساخته ها؛ خیلی ساده و صمیمی قضیه را تعریف کرده. اون روز که شما به خانه شهریار نرفتین گویا صبا اونجا بوده... آره؛ بعد هم برای صبا گفته که من دیروز چنین دسته گلی به آب دادم... شهریار بدتر از من بی طاقت بود در برابر موسیقی، همیشه باهاش دعوا می کردم که بابا نخون بذار ساز صبا رو بشنویم... اما بی طاقت بود. چند لحظه ای ...
ماجرای بیماری خانم مجری و حسرت شرکت در مراسم حسینی
تغییر کرده، بهتر و بزرگ تر شده و همه چیز قشنگ شده است. قطعاً این توفیقی است که خداوند به این خادم ها داده است. همیشه دلم می خواسته جزو آنها باشم. هر بار که ضریحی ساختند و قرار بود قدمی بردارند، همین طلاهای کوچکی که مادرها و مادربزرگ ها رفتند دادند و نذرهایی که شده است از فرشی که بافته شده و اشک های زیادی پای آن ریخته شده و دل های بسیاری به آن گره خورده است. همه این کاشی ها و آجرها فلسفه های ...
عاقبت بوکسور خیابانی در بین الحرمین
زمین نشستم. درب داغون بودم. دلم خیلی شکست. گفتم یا امام حسین این چه زندگیه من می کنم. با همان حال خراب تاریخچه زندگی ام از 16سالگی جلوی چشمم آمد.عموصفر؛ خادم هیات من را می شناخت. جلوی در بود گفت بیا تو. گفتم حالم خوب نیست. کاری به من نداشته باشید بزارید همین جا بشینم. حالت عادی نداشتم. حرمت نگه داشتم و داخل هیات نرفتم. ولی دلم بدجوری شکست. گفتم فیروز تولیاقت نداری حتی پات رو به هیات ...
شنیدن با دل
را ببینید. چندروز دیگر تشییع می کنیم. پدرش بی آن که به من بگوید، رفته بود و او را دیده بود؛ امان از دست این مردها؛ هیچ با خودش نگفته که من هم به اندازه او در این ده سال بی خبری، زجر کشیده ام. حقش بود همان موقع با هم می رفتیم. مهدی هم عین پدرش بود. آن دفعه ای که با ده روز تاخیر از جبهه به خانه برگشت، مگر یادم می رود؟ پدر و پسرها هی می رفتند توی اتاق و هی می آمدند؛ دور از چشم من مثلاً ...
جلال و انچه از سر گذرانده
جلال آل احمد از برجسته ترین و تأثیرگذارترین نویسندگان و روشنفکران ایرانی در دهۀ 1340 شمسی بود و در طی سال های زندگی خود دارای افکار و گرایش های متفاوت فکری بوده است. زندگی او دوران پرتلاطمی را در دو مرحلۀ متفاوت پشت سر گذرانده است: دورۀ جوانی که از لحاظ فکری و سیاسی به مارکسیسم و گروه های چپ همچون حزب توده، جامعه سوسیالیست ها، و نیروی سوم گرایش پیدا کرد و دورۀ دوم زندگی او از هنگامی آغاز شد که بعد از شکست سیاسی و سفر به مکه به نوشتن سفرنامه اش موسوم به خسی در میقات، نه تنها از افکار و اندیشه های گذشته اش فاصله گرفت، بلکه نقش تأثیرگذار دین و روحانیت را در درون جریان نهضت اسلامی به رسمیت شناخت. ...
بازگشت به وطن به مثابه واپسین نسخه آقای نویسنده
اسناد و تحلیل ها بازخوانی شود. امید آنکه علاقمندان را مفید و مقبول آید. نمی دانستیم که سرنخ توده ای گری، به دست کیست! همانگونه که اشارت رفت، آغاز نشو و نمای جلال آل احمد به دوره ای باز می گشت که حزب توده به چشم جوانان این مرز و بوم می آمد. خودش گفته بود که راهی بود به سوی دربار و راهی بود به سوی این حزب و ما که نمی خواستیم درباری باشیم، توده ای شدیم! او در خدمت و خیانت روشنفکران ...
زندگی با فرامرز آرزویم بود
جلوی در خانه دنبالم آمدند. یک روز صبح همسرم مرا صدا زد و گفت می خواهم به جبهه بروم گفت می دانم نزدیک زایمانت است، بیا تو را به خانه مادرم ببرم، با اینکه دلم می خواست به آنجا بروم به او جواب منفی دادم، اما در دلم می گفتم کاش با او تا خانه مادر برای خداحافظی می رفتم تا بیشتر در کنار او بودم. بسیار مودب، خوش اخلاق و متواضع بود، حتی ضد انقلاب ها هم او را دوست داشتند. 12 سال زندگی ...
روایت تصویری زندگی شهید داوود نریمیسا
حرکت کردم وقتی گهواره حضرت علی اصغر (ع) را دیدم فرزندم را در آن گهواره قرار دادم و یاد حضرت علی اصغر (ع) افتادم و با دل شکسته خطاب به امام حسین (ع) گفتم: یا امام حسین (ع) کاری کن که داوودم در راه تو قدم بردارد و فدایی تو باشد سال ها از دعای مادر این شهید گرانقدر گذشت و داوود بزرگ شد. او پس از خدمت سربازی در شرکت خطوط لوله و مخابرات نفت جنوب استخدام پیمانی شد و از سال 1383 وارد دفتر بسیج ...
میان لشکر حسین(ع)؛ خدمت عاشقانش تمام عجایب هفتگانه را به شگفتی واداشت
خانواده در همین محله کربلا، کل سال از زائران پذیرایی می کند. برادران و عموزاده ها هم در ایام غیر از ماه صفر که خودشان در کربلا نیستند برای خدمت به زائرین، کلید منازلشان را به سید جلال می دهند تا او به زوار اسکان دهد. غذا را هم در موکبی کنار خانه ترتیب می دهند تا زائرین از جهت تهیه غذا نیز راحت باشند. خودش هم آخرین نفر می خوابد و اولین نفر بیدار است تا به کارها رسیدگی کند. چند روزی خانه سید ...
بلا به لژیونرها می گفتند وطن فروش!
داد که مثلاً یک نفر با تو بد است و دیدش کلا به آن آدم عوض می شد. قبول دارید که ساپینتو در همه چیز اضافه کاری داشت؟ مثلا شکست در داربی که می گفتند عصبانیت او باعث باخت تیم شد. بله؛ ولی ساپینتو خیلی آدم صادقی بود. یک روز بازیکنان می خواستند چون پول نگرفتند تمرین نکنند. گفت اگر من پول گرفته بودم به شما می گفتم تمرین نکنید ولی من هم پول نگرفته ام، بلند شوید! بازیکنان به تمرین آمدند ...